گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۲۳۵: خط ۲۳۵:
<span id='link360'><span>
<span id='link360'><span>


==ابطال الوهيت آلهه مشركين با استدلال به اينكه آنها دعاى كسى را اجابت نمى كنند ==
==ابطال الوهيت آلهه مشرکان، با استدلال به اين كه آن ها دعاى كسى را اجابت نمى كنند ==
«'''قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ...'''»:
«'''قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ...'''»:


رسول گرامى خود (صلى الله عليه و آله و سلم ) را امر مى كند: باز بر ابطال الوهيت آلهه آنان احتجاج و استدلال كند. به اينكه اينها قدرت ندارند دعاى كسى را مستجاب كنند، و بنابراين معناى جمله ((قل ادعوا الذين زعمتم من دون الله (( اين است كه به ايشان بگو: آن خدايانى را كه پنداشته ايد به جاى خدا معبود شمايند، بخوانيد. و بنابر اين ، دو مفعول كلمه ((زعمتم (( حذف شده ، چون سياق بر آن دو دلالت داشته ، (و تقدير آن پنداشتيد آنها را كه معبود مى باشند) و منظور از خواندن آنها حاجت خواستن از آنها است
در این آیه، به رسول گرامى خود «صلى الله عليه و آله و سلم» امر مى كند: باز بر ابطال الوهيت آلهۀ آنان احتجاج و استدلال كند، به اين كه: «اين ها، قدرت ندارند دعاى كسى را مستجاب كنند».  


و جمله ((لا يملكون مثقال ذره فى السموات و لا فى الارض (( در جاى جواب قرار گرفته ، گويا شخصى پرسيده : اگر مشركين خدايان خود را بخوانند، چه مى شود؟ فرموده : هيچ حاجتى از ايشان را استجابت نمى كنند، چون مالك حتى سنگينى و وزن يك ذره در همه آسمانها و زمين نيستند، و اگر مالك بودند، به همان مقدار مى توانستند استجابت كنند، و ربوبيت و الوهيت تمام نمى شود، مگر به مالك بودن رب و اله حوائج آدمى را، بايد خود معبود و اله مالك حاجت آدمى باشد، تا آن را به آدمى بدهد، و تمليك آدمى كند، و به آدمى انعام كند، و در مقابل مستحق عبادت و شكر نعمت شود، و آدمى او را عبادت كند، تا اداى شكرش كرده باشد، و اما وقتى مالك كوچكترين حاجت آدمى نباشد، پس نه رب مى تواند باشد، و نه اله
بنابراين، معناى جملۀ «قُل ادعُوا الَّذِينَ زَعَمتُم مِن دُونِ الله»، اين است كه: «به ايشان بگو: آن خدايانى را كه پنداشته ايد به جاى خدا معبود شمايند، بخوانيد». و بنابراين، دو مفعول كلمۀ «زَعَمتُم» حذف شده. چون سياق بر آن دو دلالت داشته. تقدير آن پنداشتيد آن ها را كه معبود مى باشند) و منظور از «خواندن» آن ها، حاجت خواستن از آن ها است.
 
و جملۀ «لَا يَملِكُونَ مِثقَالَ ذَرَّةٍ فِى السَّمَاوات وَ لَا فِى الأرض»، در جاى جواب قرار گرفته. گويا شخصى پرسيده: اگر مشركان خدايان خود را بخوانند، چه مى شود؟ فرموده: هيچ حاجتى از ايشان را استجابت نمى كنند، چون مالك حتى سنگينى و وزن يك ذرّه در همه آسمان ها و زمين نيستند.
 
و اگر مالك بودند، به همان مقدار مى توانستند استجابت كنند. و ربوبيت و الوهيت تمام نمى شود، مگر به مالك بودن ربّ و اله، حوائج آدمى را. بايد خود معبود و إله، مالك حاجت آدمى باشد، تا آن را به آدمى بدهد و تمليك آدمى كند، و به آدمى انعام كند، و در مقابل، مستحق عبادت و شكر نعمت شود، و آدمى او را عبادت كند، تا اداى شكرش كرده باشد. و اما وقتى مالك كوچكترين حاجت آدمى نباشد، پس نه ربّ مى تواند باشد، و نه إله.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۸ </center>
«'''و ما لهم فيهما من شرك'''» - ملكى كه در جمله قبلى نفى شد، و فرمود: بتها مالك چيزى نيستند، ملك مطلق است ، كه بر همه موجودات منبسط و گسترده است ، و ملكى كه در جمله مورد بحث نفى شده ملك محدود و جزئى است ، كه گسترده بر بعضى موجودات است ، نه ملك كلى ، كه به دو قسم مشاع و مفروز تقسيم مى شود
«'''وَ مَا لَهُم فِيهِمَا مِن شِرك'''» - ملكى كه در جملۀ قبلى نفى شد، و فرمود: «بت ها، مالك چيزى نيستند»، ملك مطلق است، كه بر همه موجودات منبسط و گسترده است. و ملكى كه در جملۀ مورد بحث نفى شده، ملك محدود و جزئى است، كه بر بعضى موجودات گسترده است، نه ملك كلى، كه به دو قسم مشاع و مفروز تقسيم مى شود.
 
وليكن مشركان، عالَم را ملك مشترك و مشاع بين خدا و ارباب خود نمى دانستند، بلكه مى گفتند: ملك هر ناحيه عالَم، مال يكى از خدايان است، و اما خداى سبحان، مالك مالك ها، و ربّ ارباب و آلهه است.
 
 
بنابراين واجب مى شود كه اين آلهه كه از نظر آنان مالك همه عالَم اند، بتوانند دعاى دعا كننده خود را مستجاب كنند، و از اين كه مى بينيم مستجاب نمى كنند، پس مى فهميم كه مالك نيستند. و در نتيجه ربوبيت و الوهيتى هم ندارند.
 
«'''وَ مَا لَهُ مِنهُم مِن ظَهِيرٍ'''» - به حكم جمله قبلى، آلهه در آسمان ها و زمين شركتى با خدا نداشتند، و به حكم اين جمله، خدا از بين اين آلهه، ياور و معينى ندارد. چون هيچ موردى فرض نمى شود كه خدا خودش به تنهايى از اداره آن عاجز بماند، و از همه آلهه يا از بعضى از آن ها كمك و يارى بخواهد.
 
چون اگر آلهه به اين مقدار هم در عالَم مؤثر بودند، كه خدا را در تدبير يارى كنند، باز مى توانستند دعاى دعا كننده خود را در امورى كه ياورند، مستجاب كنند. و چون مى بينيم به هيچ وجه نمى توانند دعاى خواننده خود را مستجاب كنند، مى فهميم كه نه تنها مالك نيستند، بلكه كمك كار خدا هم نيستند.
 
پس از آنچه تاكنون گفته شد، معلوم شد كه: احتجاج آيه بر نفى مالك از راه مستجاب نكردن دعاى دعا كنندگان، در همه صورت هاى سه گانه جريان دارد.


و ليكن مشركين ، عالم را ملك مشترك و مشاع بين خدا و ارباب خود نمى دانستند، بلكه مى گفتند: ملك هر ناحيه عالم مال يكى از خدايان است ، و اما خداى سبحان مالك مالك ها، و رب ارباب و آلهه است
يعنى صورتى كه آلهه، خود مالك آسمان ها و زمين باشند، و ملكشان مطلق باشد.
بنابراين واجب مى شود كه اين آلهه كه از نظر آنان مالك همه عالمند، بتوانند دعاى دعا كننده خود را مستجاب كنند، و از اينكه مى بينيم مستجاب نمى كنند، پس مى فهميم كه مالك نيستند، و در نتيجه ربوبيت و الوهيتى هم ندارند


«'''و ما له منهم من ظهير'''» - به حكم جمله قبلى آلهه در آسمانها و زمين شركتى با خدا نداشتند، و به حكم اين جمله ، خدا از بين اين آلهه ، ياور و معينى ندارد، چون هيچ موردى فرض نمى شود كه خدا خودش ‍ به تنهايى از اداره آن عاجز بماند، و از همه آلهه يا از بعضى از آنها كمك و يارى بخواهد، چون اگر آلهه به اين مقدار هم در عالم موثر بودند، كه خدا را در تدبير يارى كنند، باز مى توانستند دعاى دعا كننده خود را در امورى كه ياورند مستجاب كنند، و چون مى بينيم به هيچ وجه نمى توانند دعاى خواننده خود را مستجاب كنند، مى فهميم كه نه تنها مالك نيستند، بلكه كمك كار خدا هم نيستند
و صورتى كه در مالكيت آسمان ها و زمين، با خدا شريك باشند. يعنى ملكشان مطلق نباشد.


پس از آنچه تاكنون گفته شد معلوم شد كه : احتجاج آيه بر نفى مالك از راه مستجاب نكردن دعاى دعا كنندگان در همه صورتهاى سه گانه جريان دارد، يعنى صورتى كه آلهه خود مالك آسمانها و زمين باشند، و ملكشان مطلق باشد، و صورتى كه در مالكيت آسمانها و زمين با خدا شريك باشند، يعنى ملكشان مطلق نباشد، و صورتى كه اصلا مالك نباشند، ولى ظهير و ياور خدا باشند. مشرك درباره آلهه خود هر يك از اين سه صورت را قائل باشد، آيه شريفه آن را ابطال مى كند
و صورتى كه اصلا مالك نباشند، ولى ظهير و ياور خدا باشند. مشرك درباره آلهۀ خود، هر يك از اين سه صورت را قائل باشد، آيه شريفه آن را ابطال مى كند.




۱۳٬۷۸۶

ویرایش