گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۷: خط ۹۷:
<span id='link356'><span>
<span id='link356'><span>


«'''فَقَالُوا رَبَّنَا بَعِدْ بَينَ أَسفَارِنَا وَ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ...'''»:
«'''فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَينَ أَسفَارِنَا وَ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ...'''»:


يعنى ما اين نعمتها را در اختيار آنان قرار داديم ، ميوه هاى فراوان ، و نزديكى قريه ها به يكديگر و امنيت راهها و آسانى سير و فراخى زندگى ، از زيادى نعمت ملول شده ، و به تنگ آمدند و گفتند: پروردگارا بين سفرهاى ما دورى بينداز، يعنى سفرهايمان را طولانى كن ، تا مسافتهاى دور برويم ، و بار سفر دور ببنديم ، بيابانها و باديه ها بپيماييم ، و اين كفران و طغيانى بود از ايشان ، همان طور كه بنى اسرائيل كفران و طغيان كرده ، از من و سلوى به ستوه آمدند، و تقاضاى سير و پياز كردند
يعنى: ما اين نعمت ها را در اختيار آنان قرار داديم: ميوه هاى فراوان، و نزديكى قريه ها به يكديگر، و امنيت راه ها، و آسانى سير و فراخى زندگى، از زيادى نعمت ملول شده، و به تنگ آمدند و گفتند: پروردگارا! بين سفرهاى ما دورى بينداز. يعنى سفرهايمان را طولانى كن، تا مسافت هاى دور برويم، و بار سفر دور ببنديم، بيابان ها و باديه ها بپيماييم.


كوتاه سخن اينكه خداوند نعمت را بر آنان تمام كرد، هم در سفر كه سفرهايشان را كوتاه و راههايشان را امن و نعمت را فراوان كرد، و هم در حضر، و انتظار داشت كه شكر نعمتهايش را به جا آورند، ولى آنان كفران نعمت كردند، هم در سفر، و هم در حضر، خداوند هم در عذابى كه خودشان خواستند شتاب نمود، شهرها و ديارشان را خراب ، و جمعشان را پراكنده ساخت
و اين، كفران و طغيانى بود از ايشان، همان طور كه بنى اسرائيل، كفران و طغيان كرده، از «مَنّ» و «سَلوَى»، به ستوه آمدند، و تقاضاى «سير» و «پياز» كردند.


و بنابراين جمله ((ربنا باعد بين اسفارنا(( پيشنهاد عذابى بود، كه خود آنان كردند، البته پيشنهاد ضمنى ، چون معناى كلامشان مستلزم همين بود كه شهرها و ديارشان ويران گرديد. ((و ظلموا انفسهم (( و با ارتكاب گناهان به خود ستم كردند
كوتاه سخن اين كه: خداوند نعمت را بر آنان تمام كرد. هم در سفر، كه سفرهايشان را كوتاه و راه هايشان را امن و نعمت را فراوان كرد، و هم در حضر. و انتظار داشت كه شكر نعمت هايش را به جا آورند، ولى آنان كفران نعمت كردند. هم در سفر، و هم در حضر. خداوند هم در عذابى كه خودشان خواستند، شتاب نمود. شهرها و ديارشان را خراب، و جمع شان را پراكنده ساخت.


«'''فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيث وَ مَزَّقْنَاهُمْ كلَّ مُمَزَّقٍ'''»:
بنابراين، جملۀ «رَبَّنَا بَاعِد بَينَ أسفَارِنَا»، پيشنهاد عذابى بود، كه خود آنان كردند، البته پيشنهاد ضمنى. چون معناى كلامشان، مستلزم همين بود كه شهرها و ديارشان ويران گرديد. «وَ ظَلَمُوا أنفُسَهُم»، و با ارتكاب گناهان، به خود ستم كردند.


يعنى ما عينى و اثرى از آنان باقى نگذاشتيم ، و جز داستان ها چيزى از ايشان باقى نگذاشتيم . اسمايى شدند، بدون مسمى ، و جز در وهم متوهم ، و خيال متخيل ، وجودى برايشان نماند، نه ديگر شهر سبائى ماند و نه قرائى و نه مردمى از آنان فقط سخنى و حكايتى از ايشان به جاى ماند، و حتى اجزاى وجودشان را هم متفرق كرديم ، به طورى كه دو جزء از اجزاى آنان متصل به هم باقى نماند، تكه هاى خرد و كلانشان از هم جدا شد، و بعد از آنكه مجتمعى نيرومند و داراى شوكت بودند، غبارى شدند، كه حتى شبحى هم از ايشان نماند، و براى نسلهاى بعدى ضرب المثل شدند، كه هر موجود نابود شده و تار و پود از دست داده را به آنان تشبيه كنند، و بگويند: ((تفرقوا ايادى سبا - آن چنان متلاشى شدند كه نعمت و قدرهاى مردم شهر سبا شد((
«'''فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيث وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ'''»:
 
يعنى: ما عينى و اثرى از آنان باقى نگذاشتيم، و جز داستان ها، چيزى از ايشان باقى نگذاشتيم. اسمايى شدند، بدون مسمّى، و جز در وهم متوهّم و خيال متخيل، وجودى برايشان نماند. نه ديگر شهر «سبائى» ماند و نه قرایى و نه مردمى از آنان. فقط سخنى و حكايتى از ايشان به جاى ماند، و حتى اجزاى وجودشان را هم متفرق كرديم، به طورى كه دو جزء از اجزاى آنان، متصل به هم باقى نماند.
 
تكه هاى خُرد و كلانشان از هم جدا شد، و بعد از آن كه مجتمعى نيرومند و داراى شوكت بودند، غبارى شدند، كه حتى شبحى هم از ايشان نماند، و براى نسل هاى بعدى، ضرب المثل شدند، كه هر موجود نابود شده و تار و پود از دست داده را، به آنان تشبيه كنند و بگويند: «تَفَرَّقُوا أيَادِىَ سَبَأ: آن چنان متلاشى شدند كه نعمت و قدرهاى مردم شهر سبأ شد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۱ </center>
«'''ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور'''» - يعنى در اين داستانها كه از قوم سبا نقل كرديم ، اندرزها و آيت ها است ، براى هر كسى كه در راه خدا صبر بسيار داشته باشد، و شكرش در برابر نعمتهاى بى شمار خدا نيز زياد باشد، و از شنيدن و خواندن اين آيات استدلال كند بر اينكه بر انسان واجب است كه پروردگار خود را از در شكر عبادت كند، و نيز بر اينكه در ماوراى اين زندگى ، روز بعثى هست ، كه در آن روز زنده مى شود و به خاطر اعمالش مجازات مى شود
«'''إنّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُور'''» - يعنى: در اين داستان ها كه از قوم سبأ نقل كرديم، اندرزها و آيت ها است، براى هر كسى كه در راه خدا صبر بسيار داشته باشد، و شكرش در برابر نعمت هاى بى شمار خدا نيز زياد باشد، و از شنيدن و خواندن اين آيات، استدلال كند بر اين كه بر انسان واجب است كه پروردگار خود را از درِ شكر عبادت كند. و نيز بر اين كه در ماوراى اين زندگى، روز بعثى هست، كه در آن روز، زنده مى شود و به خاطر اعمالش مجازات مى شود.


«'''وَ لَقَدْ صدَّقَ عَلَيهِمْ إِبْلِيس ظنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلا فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ'''»:
«'''وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيهِمْ إِبْلِيسُ ظنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلّا فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ'''»:


يعنى ابليس آرزو و پندار خود را درباره آنان محقق كرد و به كرسى نشاند، و يا معنايش اين است كه شيطان ظنى و پندارى كه درباره آنان داشت ، محقق يافت ، چون شيطان درباره تمامى ابناى بشر اين آرزو و اين پندار را دارد كه همگى آنان را گمراه كند، چون خودش گفته : ((لاغوينهم اجمعين - همه ايشان را گمراه مى كنم ((، و نيز گفته ((و لاضلنهم (( و باز وعده داد كه ((و لا تجد اكثرهم شاكرين - و اكثر آنان از شكرگزاران نباشند((.  
يعنى: ابليس آرزو و پندار خود را درباره آنان محقق كرد و به كرسى نشاند. و يا معنايش اين است كه: شيطان، ظنّ و پندارى كه درباره آنان داشت، محقق يافت. چون شيطان درباره تمامى ابناى بشر، اين آرزو و اين پندار را دارد كه همگى آنان را گمراه كند. چون خودش گفته: «لَأُغوِيَنَّهُم أجمَعِين: همه ايشان را گمراه مى كنم». و نيز گفته: «وَ لَأُضِلَنَّهُم». و باز وعده داد كه: «وَ لَا تَجِدُ أكثَرَهُم شَاكِرِينَ: و اكثر آنان از شكرگزاران نباشند».  


«'''فاتبعوه الا فريقا من المومنين'''» - اين جمله بيان همان صدق ظن است
«'''فَاتَّبَعُوهُ إلّا فُرِيقاً مِنَ المُؤمِنِين'''» - اين جمله، بيان همان صدق ظن است.


و از اينجا معلوم مى شود كه ضمير جمع در كلمه ((عليهم ((، در اين جمله ، و همچنين در آيه بعدى ، به عموم مردم بر مى گردد، نه تنها به قوم سبا، هر چند كه آيه شريفه به خصوص آنان منطبق است.
و از اين جا معلوم مى شود كه ضمير جمع در كلمۀ «عَلَيهِم»، در اين جمله و همچنين در آيه بعدى، به عموم مردم بر مى گردد، نه تنها به قوم سبأ، هرچند كه آيه شريفه به خصوص آنان منطبق است.
<span id='link357'><span>
<span id='link357'><span>


۱۳٬۷۸۶

ویرایش