گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
<span id='link285'><span>
<span id='link285'><span>


==سرانجام حق ستيزى «كعب بن اسد» يهودى، پس از جنگ خندق ==
==سرانجام حق ستيزى «كعب بن اسید» يهودى، پس از جنگ خندق ==
مؤلف : اين داستان را، قمى در تفسير خود، به طور مفصل آورده، و در آن آمده كه: «كعب ابن اسد» را در حالى كه دست هايش را به گردنش بسته بودند، آوردند. همين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نظرش به وى افتاد، فرمود: اى كعب! آيا وصيت «ابن الحواس،» آن خاخام هوشيار كه از شام نزد شما آمده بود، سودى به حالت نبخشيد؟ با اين كه او وقتى نزد شما آمد، گفت من از عيش و نوش و زندگى فراخ شام صرف نظر كردم، و به اين سرزمين اخمو، كه غير از چند دانه خرما چيزى ندارد، آمده ام و به آن قناعت كرده ام. براى اين كه به ديدار پيغمبرى نايل شوم كه در مكه مبعوث مى شود، و بدين سرزمين مهاجرت مى كند. پيغمبرى است كه با پاره اى نان و خرما قانع است، و به الاغ بى پالان سوار مى شود، و در چشمش سرخى، و در بين دو شانه اش، مُهر نبوت است. شمشيرش را به شانه اش مى گيرد، و هيچ باكى از احدى از شما ندارد. سلطنتش تا جايى كه سواره و پياده از پا درآيند، گسترش مى يابد؟!
مؤلف : اين داستان را، قمى در تفسير خود، به طور مفصل آورده، و در آن آمده كه: «كعب ابن اسید» را در حالى كه دست هايش را به گردنش بسته بودند، آوردند. همين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نظرش به وى افتاد، فرمود:  
 
اى كعب! آيا وصيت «ابن الحواس،» آن خاخام هوشيار كه از شام نزد شما آمده بود، سودى به حالت نبخشيد؟ با اين كه او وقتى نزد شما آمد، گفت من از عيش و نوش و زندگى فراخ شام صرف نظر كردم، و به اين سرزمين اخمو، كه غير از چند دانه خرما چيزى ندارد، آمده ام و به آن قناعت كرده ام. براى اين كه به ديدار پيغمبرى نايل شوم كه در مكه مبعوث مى شود، و بدين سرزمين مهاجرت مى كند. پيغمبرى است كه با پاره اى نان و خرما قانع است، و به الاغ بى پالان سوار مى شود، و در چشمش سرخى، و در بين دو شانه اش، مُهر نبوت است. شمشيرش را به شانه اش مى گيرد، و هيچ باكى از احدى از شما ندارد. سلطنتش تا جايى كه سواره و پياده از پا درآيند، گسترش مى يابد؟!


«كعب» گفت: چرا، اى محمّد! همه اين ها كه گفتى درست است، ولى چه كنم كه از سرزنش يهود پروا داشتم. ترسيدم بگويند كعب از كشته شدن ترسيد، و گرنه به تو ايمان مى آوردم، و تصديقت مى كردم، ولى من چون عمرى به دين يهود بودم و به همين دين زندگى كردم، بهتر است به همان دين نيز بميرم.  
«كعب» گفت: چرا، اى محمّد! همه اين ها كه گفتى درست است، ولى چه كنم كه از سرزنش يهود پروا داشتم. ترسيدم بگويند كعب از كشته شدن ترسيد، و گرنه به تو ايمان مى آوردم، و تصديقت مى كردم، ولى من چون عمرى به دين يهود بودم و به همين دين زندگى كردم، بهتر است به همان دين نيز بميرم.  
۱۳٬۷۸۱

ویرایش