گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
اين، آن مطلبى است كه آقايان از آيه و روايات فهميده، و در صدد اثبات آن و دفاع از آن بر آمده اند، و حال آن كه ضرورت، آن را دفع نموده و قرآن كريم و همچنين روايت، بدون شك، مخالف آن است.  
اين، آن مطلبى است كه آقايان از آيه و روايات فهميده، و در صدد اثبات آن و دفاع از آن بر آمده اند، و حال آن كه ضرورت، آن را دفع نموده و قرآن كريم و همچنين روايت، بدون شك، مخالف آن است.  


براى اين كه هيچ راهى براى اثبات آن نيست، و چطور مى توان اثبات كرد كه يك ذره از ذرات بدن زيد، كه يك جزء از اجزائى است كه از صلب آدم و از طريق نطفه او به فرزندش و از آن فرزند، به فرزند فرزندش و همچنين از فرزند چندمين پشت او، به زيد منتقل شده، عينا خود زيد و داراى عقل و ضمير و ادراك و گوش و چشم زيد است؟ و همين يك ذره از زيد است، كه مورد توجه تكليف است و براى همين يك ذره، اتمام حجت شده و از آن عهد و ميثاق گرفته شده است، و ثواب و عقاب همه بر او واقع مى شود؟ و حال آن كه حجت قطعى عقلى و نقلى، قائم است بر اين كه انسانيت انسان به نفس او است، كه امرى است ماوراء ماده و حادث به حدوث دنيوى، و در سابق، مختصر بحثى از اين معنا گذشت.
براى اين كه هيچ راهى براى اثبات آن نيست، و چطور مى توان اثبات كرد كه يك ذره از ذرات بدن زيد، كه يك جزء از اجزائى است كه از صلب آدم و از طريق نطفه او به فرزندش و از آن فرزند، به فرزند فرزندش و همچنين از فرزند چندمين پشت او، به زيد منتقل شده، عينا خود زيد و داراى عقل و ضمير و ادراك و گوش و چشم زيد است؟  
 
و همين يك ذره از زيد است، كه مورد توجه تكليف است و براى همين يك ذره، اتمام حجت شده و از آن عهد و ميثاق گرفته شده است، و ثواب و عقاب همه بر او واقع مى شود؟ و حال آن كه حجت قطعى عقلى و نقلى، قائم است بر اين كه انسانيت انسان به نفس او است، كه امرى است ماوراء ماده و حادث به حدوث دنيوى، و در سابق، مختصر بحثى از اين معنا گذشت.


علاوه بر اين كه به بحث قطعى، ثابت شده كه به طور كلى، علوم تصديقى انسان، چه بديهى آن و چه نظری اش، كه از آن جمله تصديق به وجود ربّى است كه مالك و مدبر او است، همه بعد از حصول تصوراتى براى انسان حاصل مى شود، و همه اين تصورات و تصديقات، به احساسات ظاهرى و باطنى منتهى مى گردد، و داشتن اين احساسات، موقوف بر وجود تركيب مادى دنيوى است. اين است حال علوم حصولى، كه يكى از آن ها تصديق به وجود ربّى است كه قائم به رفع حوائج انسان است.
علاوه بر اين كه به بحث قطعى، ثابت شده كه به طور كلى، علوم تصديقى انسان، چه بديهى آن و چه نظری اش، كه از آن جمله تصديق به وجود ربّى است كه مالك و مدبر او است، همه بعد از حصول تصوراتى براى انسان حاصل مى شود، و همه اين تصورات و تصديقات، به احساسات ظاهرى و باطنى منتهى مى گردد، و داشتن اين احساسات، موقوف بر وجود تركيب مادى دنيوى است. اين است حال علوم حصولى، كه يكى از آن ها تصديق به وجود ربّى است كه قائم به رفع حوائج انسان است.
خط ۲۵: خط ۲۷:
از همه اين ها گذشته، اين عقلى كه حجت بدون آن تمام نمى شود و إشهاد و أخذ ميثاق، بدون آن صحيح نيست، حتى در عالَم ذَر، عقل عملى است كه جز در ظرف دنيا و زندگى در آن، كه زندگى اجتماعى است، حاصل نمى شود.  
از همه اين ها گذشته، اين عقلى كه حجت بدون آن تمام نمى شود و إشهاد و أخذ ميثاق، بدون آن صحيح نيست، حتى در عالَم ذَر، عقل عملى است كه جز در ظرف دنيا و زندگى در آن، كه زندگى اجتماعى است، حاصل نمى شود.  


آرى ، در اين زندگى است كه حوادث خير و شر تكرار گشته و عواطف و احساسات باطنى انسان بسوى جلب نفع و دفع ضرر تهييج شده ، و بخاطر آن به فعاليت مى افتد و اعمالى متعاقب هم انجام مى دهد يكى به خطا مى رود در جاى ديگر راه صواب را مى پيمايد، تا به تدريج در تشخيص صواب از خطا و خير از شر و نفع از ضرر مهارتى كسب مى كند، و اما آن زندگى كه آقايان فرض كرده و آن را عالم ذر ناميده اند آنجا جاى عقل عملى نيست ، زيرا شرايط و اسباب حصول آن در آنجا فراهم نيست.
آرى، در اين زندگى است كه حوادث خير و شر تكرار گشته، و عواطف و احساسات باطنى انسان، به سوى جلب نفع و دفع ضرر تهييج شده، و به خاطر آن به فعاليت مى افتد و اعمالى متعاقب هم انجام مى دهد. يكى به خطا مى رود، در جاى ديگر راه صواب را مى پيمايد، تا به تدريج، در تشخيص صواب از خطا و خير از شر و نفع از ضرر، مهارتى كسب مى كند. و اما آن زندگى كه آقايان فرض كرده و آن را عالَم ذَر ناميده اند، آن جا، جاى عقل عملى نيست. زيرا شرايط و اسباب حصول آن، در آن جا فراهم نيست.


و اگر دامنه فرض را توسعه داده و فرض كنند كه در آنجا نيز همه اسباب و شرايطى كه در اينجا براى حصول عقل عملى فراهم است فراهم بوده - همچنانكه از كلماتشان بر مى آيد كه چنين فرضى را نيز تصور كرده اند - به ظواهر رواياتى كه مى گويد خداوند در آن عالم بشر را به توحيد دعوت كرد بعضى با زبانى كه موافق دلشان بود جواب دادند و بعضى به ظاهر اجابت كرده و در باطن كفر را نهان داشتند و رواياتى كه مى گويد: خداوند در آن عالم انبياء و اوصياء را بر ايشان مبعوث كرد بعضى ايشان را تصديق و بعضى ديگر تكذيب كردند اتكاء كرده و گفته اند: در اين عالم هيچ چيزى جارى نمى شود مگر آنچه كه در آنجا جارى شده است ، تازه دنياى ديگرى قبل از اين دنيا اثبات كرده اند نظير آن دنيايى كه قائلين به ادوار و اكوار اثبات كرده اند كه آن نيز محتاج به يك عالم ذر ديگرى است تا حجت را بر انسان هاى آن عالم تمام كند، چون بحسب فرض ‍ هيچ فرقى ميان اين عالم كه ما در آن هستيم با عالم ذرى كه آقايان اثبات مى كنند نيست ، و وقتى اتمام حجت در اين عالم محتاج به عالم ذر باشد آن عالم ذر نيز در تماميت حجت محتاج به عالم ذر ديگرى خواهد بود بدون كمترين فرق .
و اگر دامنه فرض را توسعه داده و فرض كنند كه در آن جا نيز، همه اسباب و شرايطى كه در اين جا براى حصول عقل عملى فراهم است، فراهم بوده - همچنان كه از كلماتشان بر مى آيد كه چنين فرضى را نيز تصور كرده اند - به ظواهر رواياتى كه مى گويد خداوند در آن عالَم، بشر را به توحيد دعوت كرد. بعضى با زبانى كه موافق دلشان بود، جواب دادند و بعضى به ظاهر اجابت كرده و در باطن، كفر را نهان داشتند، و رواياتى كه مى گويد: خداوند در آن عالَم، انبياء و اوصياء را بر ايشان مبعوث كرد. بعضى ايشان را تصديق و بعضى ديگر، تكذيب كردند، اتكاء كرده و گفته اند:  


علاوه بر اين ، اگر انسان در دارا شدن معرفت محتاج باشد به اينكه قبل از موجود شدنش در نشئه دنيوى در عالم ديگرى به وجود ذرى موجود شود و دوره اشهاد و اخذ ميثاق را در آن عالم طى نمايد تا در اين عالم داراى معرفت به ربوبيت پروردگار شود بايد هيچ فردى از افراد انسان از اين قانون كلى مستثناء نباشد، و حال آنكه آدم و حوا استثناء شدند.
در اين عالَم، هيچ چيزى جارى نمى شود، مگر آنچه كه در آن جا جارى شده است. تازه دنياى ديگرى قبل از اين دنيا اثبات كرده اند، نظير آن دنيايى كه قائلان به ادوار و اكوار اثبات كرده اند، كه آن نيز محتاج به يك عالَم ذَر ديگرى است، تا حجت را بر انسان هاى آن عالَم تمام كند. چون به حسب فرض، هيچ فرقى ميان اين عالَم - كه ما در آن هستيم - با عالم ذَرى كه آقايان اثبات مى كنند، نيست، و وقتى اتمام حجت در اين عالَم، محتاج به عالَم ذَر باشد، آن عالَم ذَر نيز، در تماميت حجت، به عالَم ذَر ديگرى محتاج خواهد بود، بدون كمترين فرق.
 
علاوه بر اين، اگر انسان در دارا شدن معرفت، محتاج باشد به اين كه قبل از موجود شدنش در نشئه دنيوى، در عالَم ديگرى به وجود ذَرى موجود شود و دوره إشهاد و أخذ ميثاق را در آن عالَم طى نمايد، تا در اين عالَم، داراى معرفت به ربوبيت پروردگار شود، بايد هيچ فردى از افراد انسان، از اين قانون كلى مستثناء نباشد، و حال آن كه آدم و حوا استثناء شدند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۱۴ </center>
اگر بگويى: اين استثناء بخاطر فضيلتى بوده كه آندو دارا بوده اند، مى گوييم در ميان ذريه آندو افرادى به وجود آمده اند كه داراى فضائل بيشترى بودند، و اگر بگويى براى اين بوده كه خلقت آندو در آنروز خلقتى تام و كامل و در حين موجود شدن تواءم با معرفت به وجود آمدند و به همين جهت محتاج نبودند به اينكه به وجود ذرى احضار شوند.  
اگر بگويى: اين استثناء، به خاطر فضيلتى بوده كه آن دو دارا بوده اند. مى گوييم: در ميان ذريه آن دو، افرادى به وجود آمده اند كه داراى فضائل بيشترى بودند، و اگر بگويى براى اين بوده كه خلقت آن دو، در آن روز، خلقتى تام و كامل و در حين موجود شدن، توأم با معرفت به وجود آمدند و به همين جهت محتاج نبودند به اين كه به وجود ذَرى احضار شوند.  
 
مى گوييم: همه ذريات ايشان نيز، در ظرف خاص به خود، داراى خلقت تام و كامل بوده و هستند. ممكن بود خداوند همه افراد را در هنگام به وجود آمدن، توأم با معرفت به وجود بياورد، چطور شد كه آن دو اين طور به وجود آمدند، و ذريه شان محتاج شدند به اين كه قبل از عالَم خلقت، در عالَم ذَر موجود شده و داراى معرفت شوند؟


مى گوييم: همه ذريات ايشان نيز در ظرف خاص به خود داراى خلقت تام و كامل بوده و هستند، ممكن بود خداوند همه افراد را در هنگام به وجود آمدن تواءم با معرفت به وجود بياورد، چطور شد كه آندو اين طور به وجود آمدند و ذريه شان محتاج شدند به اينكه قبل از عالم خلقت در عالم ذر موجود شده و داراى معرفت شوند؟
اين جهات اشكالى بود كه بر مسأله عالَم ذَر و وجود ذَرى كه آقايان آن را از روايات فهميده اند، وارد مى شود، و هيچ بحث علمى، قادر بر حل آن ها نيست و به هيچ وجه نمى توان آيه و روايات را، بر آن حمل كرد.


اين جهات اشكالى بود كه بر مساءله عالم ذر و وجود ذرى كه آقايان آن را از روايات فهميده اند وارد مى شود، و هيچ بحث علمى قادر بر حل آنها نيست و به هيچ وجه نمى توان آيه و روايات را بر آن حمل كرد، حتى بنابر عادت قوم كه هميشه مدلول روايت را بر قرآن تحميل مى كنند و موافقت لفظ آيه را لازم نمى دانند، زيرا اين عادت هر چند صحيح نيست در جايى است كه روايت بر معناى قابل قبولى دلالت بكند و ليكن الفاظ آيه با آن معنا مساعد نباشد، و اما در معناى مورد بحث ما كه معناى محالى است ممكن نيست روايتى دلالت بر آن كند، همچنانكه آيه شريفه دلالتى بر آن ندارد، همه اين حرفها در قبال نظريه دانشمندان غير حشويه و غير از برخى از محدثين است ، و اما حشويه و برخى از محدثين كه حجيت عقل ضرورى را در قبال روايت باطل نموده و بهر روايت واحدى هر چند مخالف با برهان عقل باشد تمسك مى جويند، و با چنين روايات معارف يقينى را اثبات مى كنند ما با ايشان هيچ بحثى نداريم . اين بود اعتراضاتى كه بر مثبتين عالم ذر وارد است .
حتى بنابر عادت قوم، كه هميشه مدلول روايت را بر قرآن تحميل مى كنند و موافقت لفظ آيه را لازم نمى دانند. زيرا اين عادت، هرچند صحيح نيست، در جايى است كه روايت بر معناى قابل قبولى دلالت بكند، وليكن الفاظ آيه با آن معنا مساعد نباشد. و اما در معناى مورد بحث ما، كه معناى محالى است، ممكن نيست روايتى دلالت بر آن كند، همچنان كه آيه شريفه دلالتى بر آن ندارد. همه اين حرف ها، در قبال نظريه دانشمندان غير حشويه و غير از برخى از محدثان است، و اما حشويه و برخى از محدثان، كه حجيت عقل ضرورى را در قبال روايت باطل نموده، و به هر روايت واحدى، هرچند مخالف با برهان عقل باشد، تمسك مى جويند، و با چنين روايات، معارف يقينى را اثبات مى كنند، ما با ايشان هيچ بحثى نداريم. اين بود اعتراضاتى كه بر مثبتين عالَم ذَر وارد است.
<span id='link264'><span>
<span id='link264'><span>


۱۳٬۷۵۳

ویرایش