گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶: خط ۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۰۳ </center>
<span id='link182'><span>
<span id='link182'><span>
==مواعده خداوند با موسى (ع ) ==
==مواعده خداوند با حضرت موسى «ع» ==
خداى تعالى در اين آيه مواعده اى را كه با موسى بسته بود ذكر نموده ، و اصل آن را سى شب گرفته و با ده شب ديگر آن را تكميل نموده ، آنگاه فرموده كه جمعا مواعده با وى چهل شب بوده ، و در حقيقت اين آيه ، آيه سوره بقره را تفسير مى كند كه مى فرمود: (( و اذ واعدنا موسى اربعين ليله (( و توضيح مى دهد كه آن عدد، مجموع دو مواعده اصلى و تكميلى است .
خداى تعالى در اين آيه، مواعده اى را كه با موسى بسته بود، ذكر نموده، و اصل آن را «سى شب» گرفته و با «ده شب» ديگر، آن را تكميل نموده. آنگاه فرموده كه: جمعا مواعده با وى چهل شب بوده، و در حقيقت اين آيه، آيه سوره بقره را تفسير مى كند كه مى فرمود: «و إذ واعدنا موسى أربعين ليلة»، و توضيح مى دهد كه آن عدد، مجموع دو مواعده اصلى و تكميلى است.


و كوتاه سخن اينكه برگشت معناى آيه به اين است كه خداى تعالى موسى (عليه السلام ) را براى مدت سى شب به درگاه خود و براى گفتگوى با وى نزديك ساخته و ده شب ديگر براى اتمام آن گفتگوها بر آن مدت افزوده و در نتيجه ميقات پروردگارش چهل شب تمام شده است ، و اگر حساب را بر روى شب ها برده نه روزها و حال آنكه در اين مدت موسى روزها هم در ميقات بسر برده و معمولا در اينگونه موارد حساب روى روزها برده مى شود نه شب ها، شايد براى اين است كه غرض از اين ميقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است كه شب ها اختصاص بيشترى براى اين كار داشته و حواس انسان جمع تر و نفس ‍ براى انس گرفتن آماده تر است ، آنهم در چنين مناجاتى كه در آن تورات نازل شده است .
و كوتاه سخن اين كه: برگشت معناى آيه، به اين است كه خداى تعالى، موسى «عليه السلام» را براى مدت سى شب به درگاه خود و براى گفتگوى با وى نزديك ساخته، و ده شب ديگر براى اتمام آن گفتگوها بر آن مدت افزوده. و در نتيجه، ميقات پروردگارش، چهل شب تمام شده است. و اگر حساب را بر روى شب ها برده، نه روزها و حال آن كه در اين مدت، موسى روزها هم در ميقات به سر برده و معمولا در اين گونه موارد، حساب روى روزها برده مى شود، نه شب ها، شايد براى اين است كه:


همچنانكه درباره رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم فرموده : (( يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا(( تا آنجا كه فرموده : (( انا سنلقى عليك قولا ثقيلا، ان ناشئه الليل هى اشد وطا و اقوم قيلا ان لك فى النهار سبحا طويلا(( و جمله (( و قال موسى لاخيه هارون اخلفنى فى قومى (( حكايت كلامى است كه موسى (عليه السلام ) در موقع حركت به ميقات و جدائى از قوم خود با برادر در ميان نهاده ، به دليل اينكه موقع خليفه قرار دادن و جانشين درست كردن همان هنگام مفارقت و براى ايام غيبت است.  
غرض از اين ميقات، تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است، كه شب ها اختصاص بيشترى براى اين كار داشته، و حواس انسان، جمع تر و نفس، براى انس گرفتن آماده تر است. آن هم در چنين مناجاتى كه در آن تورات نازل شده است.


و اگر در اين جمله از بنى اسرائيل به عبارت (( قوم من (( تعبير كرد، براى اين بود كه با سياق ساير داستانهاى اين سوره موافق باشد، چون در مطالبى كه اين سوره از نوح و هود و ساير انبياء (عليهم السلام) نقل كرده بود تكيه زبان آن حضرات (( يا قوم ، يا قوم (( بود. لذا در اين داستان هم از بنى اسرائيل به (( قوم من (( تعبير فرمود، وگرنه در سوره (( طه (( از ايشان به همان بنى اسرائيل تعبير كرده است.
همچنان كه درباره رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هم فرموده: «يا أيها المزمل * قم الليل إلا قليلا»، تا آن جا كه فرموده: «إنا سنلقى عليك قولا ثقيلا * إن ناشئة الليل هى أشد وطأ و أقوم قيلا * إن لك فى النهار سبحا طويلا».
 
و جمله «و قال موسى لأخيه هارون اخلفنى فى قومى»، حكايت كلامى است كه موسى «عليه السلام» در موقع حركت به ميقات و جدایى از قوم خود با برادر در ميان نهاده. به دليل اين كه موقع خليفه قرار دادن و جانشين درست كردن، همان هنگام مفارقت و براى ايام غيبت است.
 
و اگر در اين جمله، از بنى اسرائيل به عبارت «قوم من» تعبير كرد، براى اين بود كه با سياق ساير داستان هاى اين سوره موافق باشد. چون در مطالبى كه اين سوره از نوح و هود و ساير انبياء «عليهم السلام» نقل كرده بود، تكيه زبان آن حضرات، «يا قوم»، «يا قوم» بود. لذا در اين داستان هم، از بنى اسرائيل به «قوم من» تعبير فرمود، و گرنه در سوره «طه»، از ايشان به همان بنى اسرائيل تعبير كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۰۴ </center>
مراد از خطاب موسى (ع ) به هارون : (( و اصلح و لاتتّبع سبيل المفسدين (( (( و اصلح و لا تتبع سبيل المفسدين (( - برادرش هارون را امر به اصلاح و اجتناب از پيروى روش اهل فساد مى كند، و حال آنكه هارون (عليه السلام ) هم خود پيغمبرى مرسل و معصوم از معصيت و پيروى اهل فساد بوده ، و قطعا موسى بهتر از هر كس به مقام برادرش عارف بوده ، پس قطعا مقصود آن حضرت از اين كلام نهى هارون از كفر و معصيت نبوده ، بلكه مقصودش اين بوده كه در اداره امور مردم به آراء مفسدين ايشاءن گوش ندهد، و مادامى كه موسى (عليه السلام ) غائب است از آنان پيروى ننمايد.
==مراد از خطاب موسى «ع» به هارون: «و أصلح و لاتتّبع سبيل المفسدين»==
 
«'''و أصلح و لا تتبع سبيل المفسدين'''» - موسی «ع»، برادرش هارون را، به اصلاح و اجتناب از پيروى روش اهل فساد امر مى كند، و حال آن كه هارون «عليه السلام» هم، خود پيغمبرى مرسل و معصوم از معصيت و پيروى اهل فساد بوده، و قطعا موسى بهتر از هر كس به مقام برادرش عارف بوده. پس قطعا مقصود آن حضرت از اين كلام، نهى هارون از كفر و معصيت نبوده، بلكه مقصودش اين بوده كه در اداره امور مردم، به آراء مفسدان ايشان گوش ندهد، و مادامى كه موسى «عليه السلام» غائب است، از آنان پيروى ننمايد.


از جمله ادله اين معنا يكى كلمه (( واصلح (( است كه دلالت مى كند بر اينكه مراد از جمله (( لا تتبع سبيل المفسدين (( همان اصلاح امور ايشان و بر حذر بودن از اين است كه در ميان ايشان روشى را پيش گيرد كه مطابق سليقه مفسدين و مورد پيشنهاد آنان باشد.
از جمله ادله اين معنا، يكى كلمه «و أصلح» است، كه دلالت مى كند بر اين كه مراد از جمله «لا تتبع سبيل المفسدين»، همان اصلاح امور ايشان و بر حذر بودن از اين است كه در ميان ايشان روشى را پيش گيرد كه مطابق سليقه مفسدان و مورد پيشنهاد آنان باشد.


از اينجا معلوم مى شود كه در آن روز در ميان بنى اسرائيل مردمى مفسد وجود داشته اند كه همواره در كمين بوده اند كه زحمات اين دو بزرگوار را خنثى نموده و با نقشه هاى شوم خود در كار ايشان كارشكنى كنند، لذا موسى (عليه السلام ) سفارش مى كند مبادا راه و روش و پيشنهادات ايشان را بپذيرد و در نتيجه دستخوش كيد و مكر ايشان گردد و جمعيت قوم اتحاد شان كه با تحمل آن همه محنت ها و زحمات به دست آمده به اختلاف مبدل گردد.
از اين جا معلوم مى شود كه در آن روز، در ميان بنى اسرائيل، مردمى مفسد وجود داشته اند كه همواره در كمين بوده اند كه زحمات اين دو بزرگوار را خنثى نموده و با نقشه هاى شوم خود، در كار ايشان كارشكنى كنند. لذا موسى «عليه السلام» سفارش مى كند مبادا راه و روش و پيشنهادات ايشان را بپذيرد و در نتيجه دستخوش كيد و مكر ايشان گردد، و جمعيت قوم و اتحادشان، كه با تحمل آن همه محنت ها و زحمات به دست آمده، به اختلاف مبدل گردد.


«'''وَ لَمَّا جَاءَ مُوسى لِمِيقَاتِنَا وَ كلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَب أَرِنى أَنظرْ إِلَيْك قَالَ لَن تَرَانی وَ لَكِنِ انظرْ إِلى الْجَبَلِ فَإِنِ استَقَرَّ مَكانَهُ فَسوْف تَرَانی ...'''»:
«'''وَ لَمَّا جَاءَ مُوسى لِمِيقَاتِنَا وَ كلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَب أَرِنى أَنظرْ إِلَيْك قَالَ لَن تَرَانی وَ لَكِنِ انظرْ إِلى الْجَبَلِ فَإِنِ استَقَرَّ مَكانَهُ فَسوْف تَرَانی ...'''»:


كلمه (( تجلى (( كه در آخر اين آيه آمده است به معناى قبول جلاء و ظهور است ، و كلمه (( دك (( مصدر و به معناى كوبيدن به محكمى است ، و در اين آيه به معناى اسم مفعول (مدكوك ) است ، و معناى (( جعله دكا(( اين است كه خداوند آن كوه را مدكوك و كوبيده مى كرد، و كلمه (( خر(( از (( خرور(( به معناى سقوط است و (( صعقا(( از (( صعقه (( است كه به معناى مرگ و بيهوشى و از كار افتادن حواس و بطلان ادراك مى باشد، و (( افاقه (( برگشتن به حالت سلامت عقل و حواس را گويند، مثلا گفته مى شود: (( فلانى از حالت غش افاقه پيدا كرد(( يعنى به حال عادى و استقامت درك و شعور برگشت .
كلمه «تجلى» كه در آخر اين آيه آمده است، به معناى قبول جلاء و ظهور است، و كلمه «دك»، مصدر و به معناى كوبيدن به محكمى است. و در اين آيه، به معناى اسم مفعول (مدكوك) است. و معناى «جعله دكا»، اين است كه خداوند آن كوه را مدكوك و كوبيده مى كرد. و كلمه «خرّ»، از «خرور»، به معناى سقوط است. و «صعقا»، از «صعقه» است، كه به معناى مرگ و بيهوشى و از كار افتادن حواس و بطلان ادراك مى باشد. و «افاقه»، برگشتن به حالت سلامت عقل و حواس را گويند. مثلا گفته مى شود: «فلانى از حالت غش، افاقه پيدا كرد». يعنى به حال عادى و استقامت درك و شعور بر گشت.


معناى اين آيه بطورى كه از ظاهر نظم و سياق آن بر مى آيد اين است كه : (( لما جاء موسى لميقاتنا(( وقتى موسى به ميقات ما كه براى او تعيين كرده بوديم آمد (( و كلمه ربه (( و پروردگارش با او گفتگو كرد (( قال (( موسى گفت : (( رب ارنى انظر اليك (( پروردگارا خودت را بنمايان تا نگاهت كنم ، يعنى وسائل ديدارت را برايم فراهم ساز تا به تو نظر اندازم و تو را ببينم . آرى ، ديدن فرع نظر انداختن است و نظر انداختن فرع تمكين و تمكين از ديدن است
معناى اين آيه، به طورى كه از ظاهر نظم و سياق آن بر مى آيد، اين است كه: «لما جاء موسى لميقاتنا»، وقتى موسى به ميقات ما كه براى او تعيين كرده بوديم، آمد، «و كلّمه ربّه»: و پروردگارش با او گفتگو كرد، «قال»: موسى گفت: «ربّ أرنى أنظر إليك»، پروردگارا! خودت را بنمايان تا نگاهت كنم. يعنى وسائل ديدارت را برايم فراهم ساز، تا به تو نظر اندازم و تو را ببينم. آرى، ديدن، فرع نظر انداختن است و نظر انداختن، فرع تمكين و تمكين از ديدن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۰۵ </center>
(( قال (( خداى تعالى به موسى فرمود: (( لن ترانى (( تو ابدا مرا نخواهى ديد، (( و لكن انظر الى الجبل (( معلوم مى شود كوهى در مقابل موسى (عليه السلام ) مشهود بوده كه خداى تعالى با لام عهد (الجبل ) اشاره به آن نموده ، (( فان استقر مكانه فسوف ترينى (( به اين كوه نگاه كن كه من اينك خود را براى آن ظاهر مى سازم ، اگر ديدى تاب ديدار مرا آورد و بر جاى خود استوار بماند، بدانكه تو هم تاب نظر انداختن به من و ديدن مرا دارى ، (( فلما تجلى ربه للجبل (( و وقتى تجلى كرد و براى كوه ظاهر گرديد (( جعله دكا(( با تجلى خود آن را درهم كوبيد و در فضا متلاشيش ساخت و پرتابش كرد، (( و خر موسى صعقا(( موسى از هيبت منظره افتاد و از دنيا رفت ، و يا بيهوش شد، (( فلما افاق قال سبحانك تبت اليك (( وقتى به هوش آمد گفت : منرهى تو و من درباره درخواستى كه كردم توبه نموده (( و انا اول المؤ منين (( و اولين كسى هستم كه درباره ناديدنى بودن تو ايمان آورده ام .
«قال»: خداى تعالى به موسى فرمود: «لن ترانى». تو ابدا مرا نخواهى ديد، «و لكن انظر إلى الجبل». معلوم مى شود كوهى در مقابل موسى «عليه السلام» مشهود بوده، كه خداى تعالى، با لام عهد (الجبل) اشاره به آن نموده.
 
«فإن استقر مكانه فسوف ترينى»: به اين كوه نگاه كن، كه من اينك خود را براى آن ظاهر مى سازم. اگر ديدى تاب ديدار مرا آورد و بر جاى خود استوار بماند، بدان كه تو هم، تاب نظر انداختن به من و ديدن مرا دارى. «فلما تجلى ربّه للجبل»، و وقتى تجلى كرد و براى كوه ظاهر گرديد، «جعله دكا»، با تجلى خود آن را در هم كوبيد و در فضا متلاشی اش ساخت و پرتابش كرد. «و خرّ موسى صعقا»: موسى از هيبت منظره افتاد و از دنيا رفت، و يا بيهوش شد.
 
«فلما أفاق قال سبحانك تبت إليك». وقتى به هوش آمد، گفت: منزهى تو، و من درباره درخواستى كه كردم، توبه نموده، «و أنا أول المؤمنين»، و اولين كسى هستم كه درباره ناديدنى بودن تو، ايمان آورده ام.
<span id='link183'><span>
<span id='link183'><span>
==معناى رؤيت خدا در كلام موسى «ع»: رب ارنى انظر اليك ==
==معناى رؤيت خدا در كلام موسى «ع»: رب ارنى انظر اليك ==
اين بود آن معنايى كه از ظاهر الفاظ آيه شريفه استفاده مى شود، و دقت در آن اين معنا را افاده مى كند كه اگر مساءله رويت و نظر انداختن را عرضه به فهم عوام و مردم متعارف كنيم بدون درنگ آن را حمل بر رويت و نظر انداختن به چشم مى كنند، و ليكن اين حمل صحيح نيست ، زيرا ما شك نداشته و نخواهيم داشت در اينكه رويت عبارت است از اينكه جهاز بينائى بكار بيفتد و از صورت جسم مبصر، صورتى به شكل آن و به رنگ آن برداشته و در ذهن انسان رسم كند.  
اين بود آن معنايى كه از ظاهر الفاظ آيه شريفه استفاده مى شود، و دقت در آن اين معنا را افاده مى كند كه اگر مساءله رويت و نظر انداختن را عرضه به فهم عوام و مردم متعارف كنيم بدون درنگ آن را حمل بر رويت و نظر انداختن به چشم مى كنند، و ليكن اين حمل صحيح نيست ، زيرا ما شك نداشته و نخواهيم داشت در اينكه رويت عبارت است از اينكه جهاز بينائى بكار بيفتد و از صورت جسم مبصر، صورتى به شكل آن و به رنگ آن برداشته و در ذهن انسان رسم كند.  
۱۳٬۷۱۹

ویرایش