گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶: خط ۶:
و معلوم است كه اين گفته نمى تواند گفته رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) باشد.
و معلوم است كه اين گفته نمى تواند گفته رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) باشد.


و اما اينكه چه نكته اى اين التفات را ايجاب كرده ؟ نكتهاش نظير همان نكته اى است كه قبلا در اول كلام ذكر كرديم ، و گفتيم كه در جمله «'''ان رسلنا يكتبون ما تمكرون '''»، خداى تعالى در حالى كه روى سخنش با رسول گرامياش بود بطور ناگهانى براى مردم تجلى كرد، در اين جمله نيز نظير آن نكته باعث اين التفات شده ، در آغاز جمله ، رسول خدا مردم را مخاطب قرار داده ، فرمود: «يا ايها الناس انما بغيكم...»، و مردم در اين لحظه سرگرم گوش دادن به سخنان آن حضرت بودند، مى پنداشتند كه خدا غايب و از نيات آنان و مقاصدى كه در اعمالشان دارند غافل است ، ناگهان خداى سبحان بر آنان اشراف نموده مى فرمايد: «'''ثم الينا مرجعكم '''»، و با اين التفات اين حقيقت را براى مردم مجسم مى سازد كه من در همه احوال شما با شمايم ، و به شما احاطه دارم ، و مى فرمايد: من از خود شما به شما نزديكتر و به اعمالتان آگاهترم، پس هر عملى كه به عنوان طغيان و نيرنگ بر ما انجام دهيد با تقدير ما انجام ميدهيد، و آن عمل به دست و قدرت ما صورت مى گيرد، پس با اين حال چگونه مى توانيد بر ما طغيان كنيد؟ بلكه همين عمل عينا طغيان شما عليه خودتان است ، براى اينكه شما را از ما دور مى سازد، و آثار سوء آن در نامه اعمالتان نوشته مى شود، و به همين دليل بغى و ستم شما عليه خود شما است ، و انگيزه شما بر اين طغيانگرى رسيدن به زندگى مادى دنيا و بهره ورى چند روزى اندك است ، كه در آخر بازگشتتان به سوى ما منتهى مى شود، آن وقت به شما خبر ميدهيم و در آنجا حقايق اعمالتان را برايتان روشن ميسازيم.
و اما اينكه چه نكته اى اين التفات را ايجاب كرده؟ نكته اش نظير همان نكته اى است كه قبلا در اول كلام ذكر كرديم ، و گفتيم كه در جمله «ان رسلنا يكتبون ما تمكرون»، خداى تعالى در حالى كه روى سخنش با رسول گرامياش بود بطور ناگهانى براى مردم تجلى كرد، در اين جمله نيز نظير آن نكته باعث اين التفات شده، در آغاز جمله، رسول خدا مردم را مخاطب قرار داده، فرمود:  


در جمله «'''متاع الحيوة الدنيا'''» كلمه «'''متاع '''» در قرائت حفص به نقل از عاصم منصوب خوانده شده ، و عامل آن كه مقدر است فعل «'''تتمتعون '''» ميباشد و تقدير كلام : «'''تتمتعون متاع الحيوة الدنيا'''» است ، و در قرائت ساير قراء به رفع خوانده شده ، تا خبر باشد براى مبتدائى محذوف ، و تقدير كلام «'''هو متاع الحيوة الدنيا'''» است ، و ضمير «'''هو'''» به «'''بغى '''» بر ميگردد.
«يا ايها الناس انما بغيكم...»، و مردم در اين لحظه سرگرم گوش دادن به سخنان آن حضرت بودند، مى پنداشتند كه خدا غايب و از نيات آنان و مقاصدى كه در اعمالشان دارند غافل است ، ناگهان خداى سبحان بر آنان اشراف نموده مى فرمايد: «ثم الينا مرجعكم»، و با اين التفات اين حقيقت را براى مردم مجسم مى سازد كه من در همه احوال شما با شمايم ، و به شما احاطه دارم، و مى فرمايد:


و بنابر هر دو قرائت ، جمله مورد بحث تا آخر آيه تفصيل اجمالى است كه در جمله «'''انما بغيكم على انفسكم '''» بود. و بنابراين ، جمله مورد بحث ميخواهد بيان كند كه چرا بغى آنان عليه خود آنان است ، و اين تعليل از قبيل علت آوردن به تفصيل براى اجمال و بيان اجمال به وسيله تفصيل است .
من از خود شما به شما نزديكتر و به اعمالتان آگاهترم، پس هر عملى كه به عنوان طغيان و نيرنگ بر ما انجام دهيد با تقدير ما انجام ميدهيد، و آن عمل به دست و قدرت ما صورت مى گيرد، پس با اين حال چگونه مى توانيد بر ما طغيان كنيد؟ بلكه همين عمل عينا طغيان شما عليه خودتان است ، براى اينكه شما را از ما دور مى سازد، و آثار سوء آن در نامه اعمالتان نوشته مى شود، و به همين دليل بغى و ستم شما عليه خود شما است ، و انگيزه شما بر اين طغيانگرى رسيدن به زندگى مادى دنيا و بهره ورى چند روزى اندك است ، كه در آخر بازگشتتان به سوى ما منتهى مى شود، آن وقت به شما خبر ميدهيم و در آنجا حقايق اعمالتان را برايتان روشن ميسازيم.
 
در جمله «متاع الحيوة الدنيا» كلمه «متاع» در قرائت حفص به نقل از عاصم منصوب خوانده شده ، و عامل آن كه مقدر است فعل «تتمتعون» ميباشد و تقدير كلام: «تتمتعون متاع الحيوة الدنيا» است ، و در قرائت ساير قراء به رفع خوانده شده، تا خبر باشد براى مبتدائى محذوف ، و تقدير كلام «هو متاع الحيوة الدنيا» است ، و ضمير «هو» به «بغى» بر ميگردد.
 
و بنابر هر دو قرائت ، جمله مورد بحث تا آخر آيه تفصيل اجمالى است كه در جمله «انما بغيكم على انفسكم» بود. و بنابراين ، جمله مورد بحث ميخواهد بيان كند كه چرا بغى آنان عليه خود آنان است ، و اين تعليل از قبيل علت آوردن به تفصيل براى اجمال و بيان اجمال به وسيله تفصيل است .
 
«'''إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السمَاءِ فَاخْتَلَط بِهِ نَبَات الاَرْضِ ...'''»:


إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَهُ مِنَ السمَاءِ فَاخْتَلَط بِهِ نَبَات الاَرْضِ ...


بعد از آنكه خداى سبحان در آيه سابق ذكرى از متاع حيات دنيا به ميان آورد، اينك در اين آيه شريفه از حقيقت امر اين زندگى مثالى آورده كه اگر عبرت گيرنده اى هست با
بعد از آنكه خداى سبحان در آيه سابق ذكرى از متاع حيات دنيا به ميان آورد، اينك در اين آيه شريفه از حقيقت امر اين زندگى مثالى آورده كه اگر عبرت گيرنده اى هست با
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۲ </center>
شنيدن اين مثل عبرت بگيرد، و اين مثل از باب استعاره تمثيلى است ، نه از باب تشبيه مفرد به مفرد، هر چند كه جمله «'''كماء انزلناه '''» در نظر ابتدائى به نظر مى آيد كه از باب تشبيه مفرد به مفرد است ، و نظائر اين مثال در مثلهاى قرآن شايع است ، و كلمه «'''زخرف '''» به معناى زينت و نيز به معناى بهجت است ، و جمله «'''لم تغن '''» از ماده «'''غنى '''» است كه اگر در مورد مكان استعمال شود، يعنى گفته شود ((فلان غنى فى المكان ) )) معنايش اين مى شود كه فلانى در فلان مكان اقامت گزيد، و اقامتش در آن مكان طولانى شد، و بقيه الفاظ آيه روشن است.
شنيدن اين مثل عبرت بگيرد، و اين مثل از باب استعاره تمثيلى است ، نه از باب تشبيه مفرد به مفرد، هر چند كه جمله «كماء انزلناه» در نظر ابتدائى به نظر مى آيد كه از باب تشبيه مفرد به مفرد است، و نظائر اين مثال در مثلهاى قرآن شايع است.  


وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دَارِ السلَمِ وَ يهْدِى مَن يَشاءُ إِلى صِرَاطٍ مُّستَقِيمٍ
و كلمه «زخرف'» به معناى زينت و نيز به معناى بهجت است ، و جمله «لم تغن» از ماده «غنى» است كه اگر در مورد مكان استعمال شود، يعنى گفته شود «فلان غنى فى المكان» معنايش اين مى شود كه فلانى در فلان مكان اقامت گزيد، و اقامتش در آن مكان طولانى شد، و بقيه الفاظ آيه روشن است.


معناى «'''دعا'''» و فرق آن با «'''ندا'''» و بيان مراد از دعا و دعوت خداى تعالى و دعا و دعوت بندگان:
==معنای دعوت خداى تعالى از دعوت بندگانش به سوی «دارالسلام»==
«'''وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دَارِ السلَامِ وَ يهْدِى مَن يَشاءُ إِلى صِرَاطٍ مُّستَقِيمٍ'''»:


كلمه «'''دعاء'''» و نيز كلمه «'''دعوت '''» به معناى معطوف كردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوى چيزى كه آن شخص ‍ دعوت شده و اين كلمه معنائى عمومى تر از كلمه «'''نداء'''» دارد، براى اينكه نداء مختص به باب لفظ و صوت است ، ولى دعاء، هم شامل دعوت كردن بوسيله لفظ مى شود و هم شامل آنجايى كه كسى را با اشاره و يا نامه دعوت كنند، علاوه بر اين ، لفظ نداء مخصوص آنجايى است كه طرف را با صداى بلند صدا بزنى ، ولى لفظ دعاء اين قيد را ندارد، چه با صداى بلند او را بخوانى و چه بيخ گوشى و آهسته دعوتش ‍ كنى ، هر دو جورش دعوت است .
كلمه «دعاء» و نيز كلمه «دعوت» به معناى معطوف كردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوى چيزى كه آن شخص ‍ دعوت شده و اين كلمه معنائى عمومى تر از كلمه «'''نداء'''» دارد، براى اينكه نداء مختص به باب لفظ و صوت است ، ولى دعاء، هم شامل دعوت كردن بوسيله لفظ مى شود و هم شامل آنجايى كه كسى را با اشاره و يا نامه دعوت كنند، علاوه بر اين ، لفظ نداء مخصوص آنجايى است كه طرف را با صداى بلند صدا بزنى ، ولى لفظ دعاء اين قيد را ندارد، چه با صداى بلند او را بخوانى و چه بيخ گوشى و آهسته دعوتش ‍ كنى ، هر دو جورش دعوت است .


و دعاء، اگر به خداى تعالى نسبت داده شود معنايش هم دعوت كردن تكوينى است كه همان ايجاد آن چيزى است كه حق تعالى اراده كرده ، گويا خداى تعالى آن چيز را به سوى اراده خود دعوت نموده - مانند اين قول خداى تعالى كه مى فرمايد: «'''يوم يدعوكم فتستجيبون بحمده '''» كه منظور از اين جمله اين است كه خداى تعالى شما را (كه در قبرهايتان آرميده ايد) براى زندگى كردن در عالم آخرت دعوت مى كند، و شما دعوت او را با قبول خود اجابت مى كنيد، كه در اين آيه ، دعوت به معناى ايجاد و خلقت است در نتيجه معناى تكوين را مى دهد. و هم خواندن و دعوت كردن تشريعى ، و آن عبارت است از اينكه خداى تعالى به زبان آياتش بندگان را تكليف كند به آنچه كه از آنان مى خواهد.
و دعاء، اگر به خداى تعالى نسبت داده شود معنايش هم دعوت كردن تكوينى است كه همان ايجاد آن چيزى است كه حق تعالى اراده كرده ، گويا خداى تعالى آن چيز را به سوى اراده خود دعوت نموده - مانند اين قول خداى تعالى كه مى فرمايد: «يوم يدعوكم فتستجيبون بحمده» كه منظور از اين جمله اين است كه خداى تعالى شما را (كه در قبرهايتان آرميده ايد) براى زندگى كردن در عالم آخرت دعوت مى كند، و شما دعوت او را با قبول خود اجابت مى كنيد، كه در اين آيه ، دعوت به معناى ايجاد و خلقت است در نتيجه معناى تكوين را مى دهد. و هم خواندن و دعوت كردن تشريعى ، و آن عبارت است از اينكه خداى تعالى به زبان آياتش بندگان را تكليف كند به آنچه كه از آنان مى خواهد.


و اما دعوت و دعاى بندگان عبارت است از اينكه بنده خدا با خواندن پروردگارش رحمت و عنايت پروردگار خود را به سوى خود جلب كند، و خواندنش به اين است كه خود را در مقام عبوديت و مملوكيت قرار دهد، به همين جهت عبادت در حقيقت دعاء است ، چون بنده در حال عبادت خود را در مقام مملوكيت و اتصال به مولاى خويش قرار مى دهد و اعلام تبعيت و
و اما دعوت و دعاى بندگان عبارت است از اينكه بنده خدا با خواندن پروردگارش رحمت و عنايت پروردگار خود را به سوى خود جلب كند، و خواندنش به اين است كه خود را در مقام عبوديت و مملوكيت قرار دهد، به همين جهت عبادت در حقيقت دعاء است ، چون بنده در حال عبادت خود را در مقام مملوكيت و اتصال به مولاى خويش قرار مى دهد و اعلام تبعيت و
خط ۳۱: خط ۳۷:
<span id='link34'><span>
<span id='link34'><span>
==دعای بنده، عبادت و عبادت او، دعا است ==
==دعای بنده، عبادت و عبادت او، دعا است ==
و خداى تعالى به همين اتحاد حقيقت دعاء و عبادت اشاره دارد، آنجا كه مى فرمايد: «'''و قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين '''»، كه ملاحظه مى كنيد در اول ، فرمان به دعاء داده ، سپس همين تعبير به دعاء را مبدل به تعبير عبادت كرده است .
و خداى تعالى به همين اتحاد حقيقت دعاء و عبادت اشاره دارد، آنجا كه مى فرمايد: «و قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين»، كه ملاحظه مى كنيد در اول، فرمان به دعاء داده ، سپس همين تعبير به دعاء را مبدل به تعبير عبادت كرده است .


و پوشيده ماندن اين حقيقت بر صاحب المنار باعث شده كه در تفسير خود بگويد: «'''اينكه بعضى از مفسرين و غير مفسرين گفته اند كه يكى از معانى دعاء عبادت است بطور مطلق در عبادت شرعى درست نيست ، بله بعضى از عبادتهاى دستورى مثل نماز مشتمل بر دعاء هست ، چون بيشتر اجزايش دعاء است ، و نيز مخ همه عبادتها دعاء هست ولى همه عبادتهاى دستورى دعاء نيست ، مثلا نمى توان گفت روزه يعنى دعاء، چون اين اطلاق نه شرعا درست است و نه لغة ، پس هر دعاى شرعى عبادت هست ، ولى هر عبادت شرعى و دستورى دعاء نيست '''».
و پوشيده ماندن اين حقيقت بر صاحب المنار باعث شده كه در تفسير خود بگويد: «اينكه بعضى از مفسرين و غير مفسرين گفته اند كه يكى از معانى دعاء عبادت است بطور مطلق در عبادت شرعى درست نيست ، بله بعضى از عبادتهاى دستورى مثل نماز مشتمل بر دعاء هست ، چون بيشتر اجزايش دعاء است ، و نيز مخ همه عبادتها دعاء هست ولى همه عبادتهاى دستورى دعاء نيست ، مثلا نمى توان گفت روزه يعنى دعاء، چون اين اطلاق نه شرعا درست است و نه لغة ، پس هر دعاى شرعى عبادت هست ، ولى هر عبادت شرعى و دستورى دعاء نيست».


منشاء اشتباه او اين است كه خيال كرده معناى دعاء همان نداء و صدا زدن در حال طلب است ، و غفلت كرده از آن تحليلى كه ما در معناى دعاء كرديم .
منشاء اشتباه او اين است كه خيال كرده معناى دعاء همان نداء و صدا زدن در حال طلب است ، و غفلت كرده از آن تحليلى كه ما در معناى دعاء كرديم .


==معناى «سلام» و به وجه نامگذاری بهشت به «دارالسلام»==
==وجه نامگذاری بهشت به «دارالسلام»==
و اما كلمه «'''سلام '''»، اصل در معناى اين كلمه - بطورى كه راغب در مفرداتش گفته - تعرى و سلامت خواهى از آفات ظاهرى و باطنى است ، و اين معنا در همه مشتقات اين كلمه يعنى «سلام»، «سلامت»، «اسلام»، «تسليم» و غيره جارى است ، و دو كلمه «سلام» و «سلامت» يك معنا دارد، همچنانكه دو كلمه «رضاع» و «رضاعة» به يك معنا است . و ظاهرا واژه «سلام» و واژه «امن» معنايى نزديك بهم دارند، تنها فرقى كه بين اين دو ماده لغوى است اين است كه سلام به معناى خود امنيت با قطع نظر از متعلق آن است ، ولى كلمه «امنيت» به معناى سلامتى و امنيت از فلان خطر است ، به شهادت اينكه مى توان گفت: «فلانى در سلام و سلامتى است»، و «فلانى از فلان خطر در امنيت است»، ولى نمى توان
و اما كلمه «'''سلام '''»، اصل در معناى اين كلمه - بطورى كه راغب در مفرداتش گفته - تعرى و سلامت خواهى از آفات ظاهرى و باطنى است ، و اين معنا در همه مشتقات اين كلمه يعنى «سلام»، «سلامت»، «اسلام»، «تسليم» و غيره جارى است ، و دو كلمه «سلام» و «سلامت» يك معنا دارد، همچنانكه دو كلمه «رضاع» و «رضاعة» به يك معنا است.  
 
و ظاهرا واژه «سلام» و واژه «امن» معنايى نزديك بهم دارند، تنها فرقى كه بين اين دو ماده لغوى است اين است كه سلام به معناى خود امنيت با قطع نظر از متعلق آن است ، ولى كلمه «امنيت» به معناى سلامتى و امنيت از فلان خطر است ، به شهادت اينكه مى توان گفت: «فلانى در سلام و سلامتى است»، و «فلانى از فلان خطر در امنيت است»، ولى نمى توان گفت: «فلانی در امنیت است».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۴ </center>
گفت: «فلانى در امنيت است».


كلمه «'''سلام '''» يكى از اسماى خداى تعالى است ، و وجه آن اين است كه ذات متعالى خداى تعالى نفس خير است ، خيرى كه هيچ شرى در او نيست ، بهشت را هم اگر «'''دارالسلام '''» گفته اند به همين جهت است كه در بهشت هيچ شر و ضررى براى ساكنان آن وجود ندارد. بعضى گفته اند «'''اگر بهشت را دارالسلام خوانده اند بدين مناسبت است كه بهشت خانه خداست ، كه نامش سلام است '''». ولى برگشت هر دو وجه در حقيقت به يك معنا است ، براى اينكه اگر خداى تعالى هم ، سلام ناميده شده براى همين است كه از هر شر و سويى مبراء است ، و سياق و زمينه گفتار آيه دلالت دارد بر اينكه از كلمه «'''سلام '''» معناى وصفى اش مقصود است .
كلمه «'''سلام '''» يكى از اسماى خداى تعالى است ، و وجه آن اين است كه ذات متعالى خداى تعالى نفس خير است ، خيرى كه هيچ شرى در او نيست ، بهشت را هم اگر «دارالسلام» گفته اند به همين جهت است كه در بهشت هيچ شر و ضررى براى ساكنان آن وجود ندارد.  
 
بعضى گفته اند «اگر بهشت را دارالسلام خوانده اند بدين مناسبت است كه بهشت خانه خداست ، كه نامش سلام است». ولى برگشت هر دو وجه در حقيقت به يك معنا است ، براى اينكه اگر خداى تعالى هم ، سلام ناميده شده براى همين است كه از هر شر و سويى مبراء است ، و سياق و زمينه گفتار آيه دلالت دارد بر اينكه از كلمه «سلام» معناى وصفى اش مقصود است .
 
خداى سبحان در اين آيه و در ساير آيات ، كلمه «'''سلام '''» را مطلق آورده و به هيچ قيدى مقيدش نكرده ، در ساير آيات كلام مجيدش نيز چيزى كه سلام را مقيد به بعضى از حيثيات كند ديده نمى شود.  


خداى سبحان در اين آيه و در ساير آيات ، كلمه «'''سلام '''» را مطلق آورده و به هيچ قيدى مقيدش نكرده ، در ساير آيات كلام مجيدش نيز چيزى كه سلام را مقيد به بعضى از حيثيات كند ديده نمى شود، پس ‍ دارالسلام بطور مطلق دارالسلام است ، و جائى كه بطور مطلق دار سلامت باشد جز بهشت نميتواند باشد، براى اينكه آنچه از سلامت در دنيا يافت شود سلامت نسبى است ، نه مطلق ، هيچ چيزى كه براى ما سالم باشد وجود ندارد مگر آنكه همان چيز مزاحم بعضى از چيزهائى است كه دوست ميداريم ، و هيچ حالى نداريم مگر آنكه مقارن با آن اضدادى براى آن هست .
پس ‍دارالسلام بطور مطلق دارالسلام است ، و جائى كه بطور مطلق دار سلامت باشد جز بهشت نميتواند باشد، براى اينكه آنچه از سلامت در دنيا يافت شود سلامت نسبى است ، نه مطلق ، هيچ چيزى كه براى ما سالم باشد وجود ندارد مگر آنكه همان چيز مزاحم بعضى از چيزهائى است كه دوست ميداريم ، و هيچ حالى نداريم مگر آنكه مقارن با آن اضدادى براى آن هست .


پس ، هر لحظه اى كه بتوانى معناى سلامتى بطور مطلق و غير نسبى را تصور كنى ، همان لحظه توانسته اى وضع و اوصاف بهشت را تصور كنى ، و برايت كشف مى شود كه توصيف بهشت به دارالسلام نظير توصيف آن به جمله : «'''لهم ما يشاون فيها'''» است ، براى اينكه لازمه سلامت انسان از هر مكروه و هر آنچه كه دوست نميدارد اين است كه بر هر چه دوست دارد و ميخواهد، مسلط باشد و هيچ چيزى نتواند جلو خواست او را بگيرد، و اين همان معناى آيه فوق ميباشد.
پس ، هر لحظه اى كه بتوانى معناى سلامتى بطور مطلق و غير نسبى را تصور كنى ، همان لحظه توانسته اى وضع و اوصاف بهشت را تصور كنى، و برايت كشف مى شود كه توصيف بهشت به دارالسلام نظير توصيف آن به جمله: «لهم ما يشاؤن فيها» است ، براى اينكه لازمه سلامت انسان از هر مكروه و هر آنچه كه دوست نميدارد اين است كه بر هر چه دوست دارد و ميخواهد، مسلط باشد و هيچ چيزى نتواند جلو خواست او را بگيرد، و اين همان معناى آيه فوق ميباشد.


در آيه مورد بحث دارالسلام مقيد شده به قيد «'''عند ربهم '''» و اين دلالت دارد بر اينكه اهل دارالسلام داراى قرب حضورند، و در آنجا به هيچ وجه از مقام خداى سبحان غفلت ندارند، و ما در تفسير سوره حمد و جاهاى ديگر پيرامون معناى هدايت و معناى صراط مستقيم بحث كرده ايم .
در آيه مورد بحث دارالسلام مقيد شده به قيد «عند ربهم» و اين دلالت دارد بر اينكه اهل دارالسلام داراى قرب حضورند، و در آنجا به هيچ وجه از مقام خداى سبحان غفلت ندارند، و ما در تفسير سوره حمد و جاهاى ديگر پيرامون معناى هدايت و معناى صراط مستقيم بحث كرده ايم .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۵ </center>
<span id='link36'><span>
<span id='link36'><span>
==بحث روايتى ==
 
<span id='link37'><span>
<span id='link37'><span>
رواياتى چند در مورد درخواست قرآنى ديگر توسط مشركين ، مكر كردن با خدا، دارالسلام و...
==بحث روایتی: (رواياتى ذیل آیات گذشته)==


در تفسير قمى در ذيل جمله «'''قال الذين لا يرجون لقاءنا ائت بقرآن غير هذا...'''» آمده كه قريش به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) گفتند: يا رسول اللّه ! قرآنى ديگر غير اين قرآن بياور، براى اينكه تو اين قرآن را از يهود و نصارى آموخته اى .  
در تفسير قمى در ذيل جمله «قال الذين لا يرجون لقاءنا ائت بقرآن غير هذا...» آمده كه قريش به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) گفتند: يا رسول اللّه ! قرآنى ديگر غير اين قرآن بياور، براى اينكه تو اين قرآن را از يهود و نصارى آموخته اى.  


در پاسخ آنان اين دستور رسيد كه به ايشان بگو: اگر خدا ميخواست اين قرآن را نفرستد من آن را بر شما تلاوت نميكردم ، و اصلا نسبت به آن داناتر از شما نبودم ، چون من قبل از اينكه مورد وحى قرار گيرم چهل سال در بين شما زندگى كردم ، و در مدت چهل سال يك كلمه از قرآن سخن نگفتم ، تا آنكه قرآن به من وحى شد.
در پاسخ آنان اين دستور رسيد كه به ايشان بگو: اگر خدا ميخواست اين قرآن را نفرستد من آن را بر شما تلاوت نميكردم ، و اصلا نسبت به آن داناتر از شما نبودم ، چون من قبل از اينكه مورد وحى قرار گيرم چهل سال در بين شما زندگى كردم ، و در مدت چهل سال يك كلمه از قرآن سخن نگفتم ، تا آنكه قرآن به من وحى شد.


مولف : در انطباق مضمون اين حديث با آيه ، خفايى هست ، و خيلى روشن نيست . علاوه بر اين ، در اين روايت آمده كه قريش عرض كردند: يا رسول اللّه با اينكه رسالت آن جناب را قبول نداشتند. و در تفسير عياشى از منصور بن حازم از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همواره ميفرمود: «'''انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم '''»، تا آنكه سوره فتح نازل شد، كه بعد از آن ديگر اين كلام را تكرار نكرد.
مولف : در انطباق مضمون اين حديث با آيه ، خفايى هست ، و خيلى روشن نيست . علاوه بر اين ، در اين روايت آمده كه قريش عرض كردند: يا رسول اللّه با اينكه رسالت آن جناب را قبول نداشتند.  
 
و در تفسير عياشى از منصور بن حازم از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همواره ميفرمود: «انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم»، تا آنكه سوره فتح نازل شد، كه بعد از آن ديگر اين كلام را تكرار نكرد.


مولف : اين روايت هم خالى از اشكال نيست . و در الدرالمنثور است كه بيهقى - در كتاب دلائل - از عروه روايت كرده كه گفت :
مولف : اين روايت هم خالى از اشكال نيست . و در الدرالمنثور است كه بيهقى - در كتاب دلائل - از عروه روايت كرده كه گفت :
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶ </center>
عكرمه پسر ابى جهل در روز فتح مكه از آن شهر فرار كرد، و خود را به ساحل دريا رسانيده ، بر كشتى سوار شد، ولى كشتى دچار طوفان گرديد، عكرمه فريادش بلند شد كه اى «'''لات '''» و اى «'''عزى'''» مرا نجات دهيد. مردم كشتى گفتند: در چنين حالى صحيح نيست كه كسى غير خدا را به فريادرسى بخواند، بايد خدا را خواند، و آن هم با كمال خلوص . عكرمه گفت : به خدا سوگند اگر در دريا، اللّه يكتا باشد در خشكى هم يكتا است ، و در نتيجه همانجا مسلمان شد.
عكرمه پسر ابى جهل در روز فتح مكه از آن شهر فرار كرد، و خود را به ساحل دريا رسانيده ، بر كشتى سوار شد، ولى كشتى دچار طوفان گرديد، عكرمه فريادش بلند شد كه اى «لات» و اى «عزى» مرا نجات دهيد.  
 
مردم كشتى گفتند: در چنين حالى صحيح نيست كه كسى غير خدا را به فريادرسى بخواند، بايد خدا را خواند، و آن هم با كمال خلوص . عكرمه گفت : به خدا سوگند اگر در دريا، اللّه يكتا باشد در خشكى هم يكتا است ، و در نتيجه همانجا مسلمان شد.
 
مولف: اين روايت به طرق بسيارى و با مضامين مختلفى نقل شده.


مولف : اين روايت به طرق بسيارى و با مضامين مختلفى نقل شده .
و در تفسير عياشى از منصور بن يونس از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: سه عمل نكوهيده است كه شرش به صاحبش ‍ برميگردد، اول عهدشكنى ، دوم بغى و سوم مكر كردن با خداى تعالى. و در باره بغى فرمود: «يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم».


و در تفسير عياشى از منصور بن يونس از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: سه عمل نكوهيده است كه شرش به صاحبش برميگردد، اول عهدشكنى ، دوم بغى و سوم مكر كردن با خداى تعالى . و در باره بغى فرمود: «'''يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم '''».
مؤلف: اين مطلب از انس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت شده ، به اين مضمون كه فرمود: سه چيز است كه شر آن به صاحبش برميگردد، يكى شكستن پيمان ، ديگرى نيرنگ و سوم بغى ، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم) اين آيات را تلاوت فرمودند: «يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم». و «ولا يحيق المكر السيى الا باهله». و «ومن نكث فانما ينكث على نفسه». اين روايت را سيوطى در الدرالمنثور آورده .


مؤلف : اين مطلب از انس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت شده ، به اين مضمون كه فرمود: سه چيز است كه شر آن به صاحبش برميگردد، يكى شكستن پيمان ، ديگرى نيرنگ و سوم بغى ، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) اين آيات را تلاوت فرمودند: «'''يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم '''» و «'''ولا يحيق المكر السيى الا باهله '''» و «'''ومن نكث فانما ينكث على نفسه '''»، اين روايت را سيوطى در الدرالمنثور آورده .
و در الدر المنثور است كه ابونعيم - در كتاب الحليه - از ابى جعفر محمد بن على روايت كرده كه گفت: هيچ عبادتى برتر از سوال و خواهش از درگاه خدا نيست، و هيچ چيزى به جز دعا قضاء را بر نمی گرداند، و سريع ترين كارهاى خير در اثر بخشيدن، احسان است، كه از هر كار خير ديگر ثوابش زودتر به صاحبش بر مى گردد، و سريعترين كارهاى زشت در اثر بخشيدن بغى است كه خيلى سريع عقوبتش به صاحبش مى رسد.  


و در الدر المنثور است كه ابونعيم - در كتاب الحليه - از ابى جعفر محمد بن على روايت كرده كه گفت: هيچ عبادتى برتر از سوال و خواهش از درگاه خدا نيست، و هيچ چيزى به جز دعا قضاء را بر نمی گرداند، و سريع ترين كارهاى خير در اثر بخشيدن، احسان است، كه از هر كار خير ديگر ثوابش زودتر به صاحبش بر مى گردد، و سريعترين كارهاى زشت در اثر بخشيدن بغى است كه خيلى سريع عقوبتش به صاحبش مى رسد، و اين عيب براى يك انسان كافى است كه عيب هاى مردم را ببيند، و از ديدن عيبهاى خود كور شود، و اين كه مردم را به كارهايى امر و دعوت كند كه خودش استطاعت آن را ندارد، و اين كه همنشين خود را بدون جهت و به
و اين عيب براى يك انسان كافى است كه عيب هاى مردم را ببيند، و از ديدن عيبهاى خود كور شود، و اين كه مردم را به كارهايى امر و دعوت كند كه خودش استطاعت آن را ندارد، و اين كه همنشين خود را بدون جهت و به کارهای بیهوده آزار دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۷ </center>
كارهاى بيهوده آزار دهد.
 


و در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: حتى اگر كوهى بر كوهى بغى و ستم كند آن كوه كه ستم كرده از جاى كنده مى شود.
و در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: حتى اگر كوهى بر كوهى بغى و ستم كند آن كوه كه ستم كرده از جاى كنده مى شود.
و در تفسير برهان از ابن بابويه و او به سند خود از علاء بن عبد الكريم روايت كرده كه گفت : من از امام ابى جعفر (عليه السلام ) شنيدم كه در باره جمله : «'''و اللّه يدعوا الى دارالسلام '''» فرمود: سلام همان خداى عزوجل است ، و دار خدا و خانه اى كه براى اوليائش خلق كرده ، بهشت است .


و در همان كتاب از ابن شهر آشوب از على بن عبد اللّه بن عباس از پدرش ، و نيز از زيد بن على بن الحسين (عليه السلام ) روايت آورده كه در معناى جمله : «'''و اللّه يدعوا الى دارالسلام '''» فرموده است : يعنى بهشت . و در معناى جمله : «'''و يهدى من يشاء الى صراط مستقيم '''» فرموده : يعنى ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام ).
و در تفسير برهان از ابن بابويه و او به سند خود از علاء بن عبد الكريم روايت كرده كه گفت: من از امام ابى جعفر (عليه السلام) شنيدم كه در باره جمله : «و اللّه يدعوا الى دارالسلام» فرمود: سلام همان خداى عزوجل است، و دار خدا و خانه اى كه براى اوليائش خلق كرده ، بهشت است.
 
و در همان كتاب از ابن شهر آشوب از على بن عبداللّه بن عباس از پدرش ، و نيز از زيد بن على بن الحسين (عليه السلام ) روايت آورده كه در معناى جمله: «و اللّه يدعوا الى دارالسلام» فرموده است : يعنى بهشت. و در معناى جمله: «و يهدى من يشاء الى صراط مستقيم» فرموده: يعنى ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام).


مؤلف : اين روايت بدان جهت كه سند اولش به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و سند دومش به على بن الحسين (عليه السلام ) منتهى نشده «'''موقوفه '''» است ، و به فرضى هم كه بگوييم منظور ابن عباس ‍ نقل از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و منظور زيد نقل از على بن الحسين (عليه السلام) بوده تازه يا از باب تطبيق كلى بر مصداق است و يا ميخواهد از باطن قرآن سخن بگويد. و در اين معنا روايات ديگرى نيز هست.
مؤلف : اين روايت بدان جهت كه سند اولش به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و سند دومش به على بن الحسين (عليه السلام ) منتهى نشده «موقوفه» است ، و به فرضى هم كه بگوييم منظور ابن عباس ‍ نقل از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم). و منظور زيد نقل از على بن الحسين (عليه السلام) بوده تازه يا از باب تطبيق كلى بر مصداق است و يا ميخواهد از باطن قرآن سخن بگويد. و در اين معنا روايات ديگرى نيز هست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۸، </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۸، </center>
<span id='link38'><span>
<span id='link38'><span>
==آيات ۳۰ - ۲۶ سوره يونس ==
==آيات ۲۶ - ۳۰  سوره يونس ==
لِّلَّذِينَ أَحْسنُوا الْحُسنى وَ زِيَادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَترٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولَئك أَصحَب الجَْنَّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۲۶)
لِّلَّذِينَ أَحْسنُوا الْحُسنى وَ زِيَادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَترٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولَئك أَصحَاب الجَْنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(۲۶)
وَ الَّذِينَ كَسبُوا السيِّئَاتِ جَزَاءُ سيِّئَةِ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لهَُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَت وُجُوهُهُمْ قِطعاً مِّنَ الَّيْلِ مُظلِماً أُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۲۷)
 
وَ الَّذِينَ كَسبُوا السيِّئَاتِ جَزَاءُ سيِّئَةِ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لهَُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَت وُجُوهُهُمْ قِطعاً مِّنَ الَّيْلِ مُظلِماً أُولَئك أَصحَاب النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(۲۷)
 
وَ يَوْمَ نحْشرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشرَكُوا مَكانَكُمْ أَنتُمْ وَ شرَكاؤُكمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنهُمْ وَ قَالَ شرَكاؤُهُم مَّا كُنتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ(۲۸)
وَ يَوْمَ نحْشرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشرَكُوا مَكانَكُمْ أَنتُمْ وَ شرَكاؤُكمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنهُمْ وَ قَالَ شرَكاؤُهُم مَّا كُنتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ(۲۸)
فَكَفَى بِاللَّهِ شهِيدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَفِلِينَ(۲۹)
 
فَكَفَى بِاللَّهِ شهِيدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ(۲۹)
 
هُنَالِك تَبْلُوا كلُّ نَفْسٍ مَّا أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(۳۰)
هُنَالِك تَبْلُوا كلُّ نَفْسٍ مَّا أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(۳۰)


۱۳٬۷۹۳

ویرایش