۱۳٬۷۲۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسف وَ أَلْقُوهُ فى غَيَبَتِ الْجُب يَلْتَقِطهُ بَعْض السيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ | «'''قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسف وَ أَلْقُوهُ فى غَيَبَتِ الْجُب يَلْتَقِطهُ بَعْض السيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ'''»: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۰ </center> | ||
كلمه «'''جب '''» به معناى چاهى است كه سنگ بست نشده باشد يعنى اطراف و ديواره اش را با سنگ نچيده باشند، و اگر سنگ بست باشد آن را «'''بئرطوى '''» گويند، و كلمه «'''غيابه '''» - به فتح حرف اول آن - گودالى را گويند كه اگر چيزى در آن قرار گيرد از دور نمودار نمى شود، و در نتيجه دو كلمه غيابت و جب مجموعا معناى ته چاه را مى دهد كه اگر چيزى در آن قرار گيرد به خاطر تاريكيش ديده نمى شود. | كلمه «'''جب '''» به معناى چاهى است كه سنگ بست نشده باشد يعنى اطراف و ديواره اش را با سنگ نچيده باشند، و اگر سنگ بست باشد آن را «'''بئرطوى '''» گويند، و كلمه «'''غيابه '''» - به فتح حرف اول آن - گودالى را گويند كه اگر چيزى در آن قرار گيرد از دور نمودار نمى شود، و در نتيجه دو كلمه غيابت و جب مجموعا معناى ته چاه را مى دهد كه اگر چيزى در آن قرار گيرد به خاطر تاريكيش ديده نمى شود. | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
<span id='link88'><span> | <span id='link88'><span> | ||
==گفتگوى برادران يوسف (عليه السلام ) با پدر براى بردن او و اجراى قصد سوء خود == | ==گفتگوى برادران يوسف (عليه السلام ) با پدر براى بردن او و اجراى قصد سوء خود == | ||
قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَك لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسف وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ | «'''قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَك لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسف وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ'''»: | ||
اصل كلمه «'''تامنا'''» «'''تامننا'''» بوده ، دو نون در هم ادغام شده ضضضت (ادغام كبير). | اصل كلمه «'''تامنا'''» «'''تامننا'''» بوده ، دو نون در هم ادغام شده ضضضت (ادغام كبير). | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
آنگاه آنچه مى خواستند پيشنهاد كردند، و آن اين بود كه يوسف را با ايشان روانه مرتع و چراگاه گوسفندان و شتران كند تا هوائى به بدنش بخورد، و جست و خيزى كند، آنها هم از دور محافظتش كنند، لذا گفتند: «'''ارسله معنا...'''» | آنگاه آنچه مى خواستند پيشنهاد كردند، و آن اين بود كه يوسف را با ايشان روانه مرتع و چراگاه گوسفندان و شتران كند تا هوائى به بدنش بخورد، و جست و خيزى كند، آنها هم از دور محافظتش كنند، لذا گفتند: «'''ارسله معنا...'''» | ||
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَب وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظونَ | «'''أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَب وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظونَ'''»: | ||
كلمه «'''رتع '''» به معناى آزادانه چريدن حيوان و آزادانه گردش كردن و ضضضه خوردن انسان است. | كلمه «'''رتع '''» به معناى آزادانه چريدن حيوان و آزادانه گردش كردن و ضضضه خوردن انسان است. | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
پس در كلام خود ترتيب طبيعى را رعايت كرده ، اول گفتند كه او از ناحيه ما تا هستيم و هست ايمن است، آنگاه پيشنهاد كردند كه او را صبح فردا با ما بفرست ، و سپس گفتند تا زمانى كه نزد ما است از او محافظت مى كنيم . پس معلوم مى شود جمله «'''انا له لناصحون '''» تاءمين جانى يوسف است از ناحيه آنان بطور دائم و جمله «'''انا له لحافظون '''» تاءمين جانى او است از ناحيه غير ايشان بطور موقت. | پس در كلام خود ترتيب طبيعى را رعايت كرده ، اول گفتند كه او از ناحيه ما تا هستيم و هست ايمن است، آنگاه پيشنهاد كردند كه او را صبح فردا با ما بفرست ، و سپس گفتند تا زمانى كه نزد ما است از او محافظت مى كنيم . پس معلوم مى شود جمله «'''انا له لناصحون '''» تاءمين جانى يوسف است از ناحيه آنان بطور دائم و جمله «'''انا له لحافظون '''» تاءمين جانى او است از ناحيه غير ايشان بطور موقت. | ||
قَالَ إِنى لَيَحْزُنُنى أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخَاف أَن يَأْكلَهُ الذِّئْب وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ | |||
«'''قَالَ إِنى لَيَحْزُنُنى أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخَاف أَن يَأْكلَهُ الذِّئْب وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ'''»: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۲ </center> | ||
اين آيه ، حكايت پاسخى است كه پدرشان در ازاى پيشنهادشان داده و در اين جواب انكار نكرده كه من از شما ايمن نيستم . بلكه وضع درونى خود را در حال غيبت يوسف بر ايشان بيان كرده ، و با تاكيدى كه در كلام خود به كار برده فرموده : «'''يقينا و مسلما از اينكه او را ببريد اندوهگين مى شوم '''» و از مانع پذيرفتن اين پيشنهاد چنين پرده برداشته كه آن مانع ، نفس خود من است ، و نكته لطيفى را كه در اين جواب بكار برده ، اين است كه هم رعايت تلطف نسبت به ايشان را كرده و هم لجاجت و كينه ايشان را تهييج نكرده است. | اين آيه ، حكايت پاسخى است كه پدرشان در ازاى پيشنهادشان داده و در اين جواب انكار نكرده كه من از شما ايمن نيستم . بلكه وضع درونى خود را در حال غيبت يوسف بر ايشان بيان كرده ، و با تاكيدى كه در كلام خود به كار برده فرموده : «'''يقينا و مسلما از اينكه او را ببريد اندوهگين مى شوم '''» و از مانع پذيرفتن اين پيشنهاد چنين پرده برداشته كه آن مانع ، نفس خود من است ، و نكته لطيفى را كه در اين جواب بكار برده ، اين است كه هم رعايت تلطف نسبت به ايشان را كرده و هم لجاجت و كينه ايشان را تهييج نكرده است. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۱: | ||
و آنگاه چنين اعتذار جسته كه «'''من از اين مى ترسم كه در حالى كه شما از او غافليد گرگ او را بخورد، و اين عذر هم عذر موجهى است ، زيرا بيابانهايى كه چراگاه مواشى و رمه ها است طبعا از گرگها و ساير درندگان خالى نمى باشد، و معمولا در گوشه و كنارش كمين مى گيرند تا در فرصت مناسب پريده و گوسفندى را شكار كنند، غفلت ايشان هم امرى طبيعى و ممكن است . پس ممكن است در حالى كه ايشان به كار خود سرگرم هستند گرگى از كمينگاه خود بيرون پريده و او را بدرد. | و آنگاه چنين اعتذار جسته كه «'''من از اين مى ترسم كه در حالى كه شما از او غافليد گرگ او را بخورد، و اين عذر هم عذر موجهى است ، زيرا بيابانهايى كه چراگاه مواشى و رمه ها است طبعا از گرگها و ساير درندگان خالى نمى باشد، و معمولا در گوشه و كنارش كمين مى گيرند تا در فرصت مناسب پريده و گوسفندى را شكار كنند، غفلت ايشان هم امرى طبيعى و ممكن است . پس ممكن است در حالى كه ايشان به كار خود سرگرم هستند گرگى از كمينگاه خود بيرون پريده و او را بدرد. | ||
قَالُوا لَئنْ أَكلَهُ الذِّئْب وَ نَحْنُ عُصبَةٌ إِنَّا إِذاً لَّخَاسِرُونَ | «'''قَالُوا لَئنْ أَكلَهُ الذِّئْب وَ نَحْنُ عُصبَةٌ إِنَّا إِذاً لَّخَاسِرُونَ'''»: | ||
در اينجا در برابر پدر تجاهل كردند، و كانه خواستند بگويند نفهميد نضضضه مقصود پدر چه بوده ، و جز اين نفهميده اند كه پدر ايشان را امين مى داند و ليكن مى ترسد كه در موقع سرگرمى آنها گرگ يوسفش را بدرد، و لذا در جواب كلام پدر بطور انكار و تعجب و بطورى كه دل پدر راضى شود گفتند: ما جمعيتى نيرومند و كمك كار يكديگريم . و به خدا قسم خوردند كه اگر با اين حال گرگ او را پاره كند او مى تواند به زيانكاريشان حكم نمايد، و هرگز زيانكار نيستند. | در اينجا در برابر پدر تجاهل كردند، و كانه خواستند بگويند نفهميد نضضضه مقصود پدر چه بوده ، و جز اين نفهميده اند كه پدر ايشان را امين مى داند و ليكن مى ترسد كه در موقع سرگرمى آنها گرگ يوسفش را بدرد، و لذا در جواب كلام پدر بطور انكار و تعجب و بطورى كه دل پدر راضى شود گفتند: ما جمعيتى نيرومند و كمك كار يكديگريم . و به خدا قسم خوردند كه اگر با اين حال گرگ او را پاره كند او مى تواند به زيانكاريشان حكم نمايد، و هرگز زيانكار نيستند. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۹: | ||
در اين كلام يك وعده ضمنى هم نهفته و آن اينست كه ما قول مى دهيم از او غفلت نورزيم . ليكن بيشتر از يك روز از اين قولشان نگذشت كه خود را در آنچه كه قسم خورده و وعده داده بودند تكذيب كرده ، گفتند: «'''يا ابانا انا ذهبنا نستبق ...'''». | در اين كلام يك وعده ضمنى هم نهفته و آن اينست كه ما قول مى دهيم از او غفلت نورزيم . ليكن بيشتر از يك روز از اين قولشان نگذشت كه خود را در آنچه كه قسم خورده و وعده داده بودند تكذيب كرده ، گفتند: «'''يا ابانا انا ذهبنا نستبق ...'''». | ||
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَن يجْعَلُوهُ فى غَيَابَتِ الجُْب | «'''فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَن يجْعَلُوهُ فى غَيَابَتِ الجُْب'''»: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۳ </center> | ||
راغب در مفردات گفته : «'''اجماع بر چيزى '''» غالبا در چيزى گفته مى شود كه هم جمعيت بخواهد و هم فكر، مثلا خداى تعالى به مشركين فرموده : «'''فاجمعوا امركم و شركائكم - شركاى خود را جمع و جور و در امر خود فكر كنيد'''» و همچنين گفته مى شود: «'''مسلمانان بر اين مطلب اجماع كرده اند'''» و معنايش اين است كه آرائشان بر اين معنا متفق شده. | راغب در مفردات گفته : «'''اجماع بر چيزى '''» غالبا در چيزى گفته مى شود كه هم جمعيت بخواهد و هم فكر، مثلا خداى تعالى به مشركين فرموده : «'''فاجمعوا امركم و شركائكم - شركاى خود را جمع و جور و در امر خود فكر كنيد'''» و همچنين گفته مى شود: «'''مسلمانان بر اين مطلب اجماع كرده اند'''» و معنايش اين است كه آرائشان بر اين معنا متفق شده. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۵: | ||
بعد از آنكه با آن سكوت آنچه را كه بايد بفهماند فهماند، دوباره به ذيل قصه پرداخته مى فرمايد: «'''و اوحينا اليه ...'''». | بعد از آنكه با آن سكوت آنچه را كه بايد بفهماند فهماند، دوباره به ذيل قصه پرداخته مى فرمايد: «'''و اوحينا اليه ...'''». | ||
وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ | «'''وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ'''»: | ||
ضمير «'''اليه '''» به يوسف برمى گردد و ظاهر كلمه «'''وحى '''» اين اسضضضه وحى نبوت | ضمير «'''اليه '''» به يوسف برمى گردد و ظاهر كلمه «'''وحى '''» اين اسضضضه وحى نبوت است، و منظور از «'''امرهم هذا'''» همان به چاه انداختن يوسف است. | ||
و همچنين ظاهر جمله «'''و هم لا يشعرون '''» اين است كه حال از وحى فرستادن باشد كه كلمه «'''و اوحينا'''» بر آن دلالت دارد، و متعلق جمله «'''لا يشعرون '''» امر است ، يعنى حقيقت اين كار خود را نمى فهمند. ممكن هم هست به «'''وحى فرستادن '''» برگردد، يعنى : و ايشان اطلاع ندارند كه ما چه وحيى فرستاده ايم. | و همچنين ظاهر جمله «'''و هم لا يشعرون '''» اين است كه حال از وحى فرستادن باشد كه كلمه «'''و اوحينا'''» بر آن دلالت دارد، و متعلق جمله «'''لا يشعرون '''» امر است ، يعنى حقيقت اين كار خود را نمى فهمند. ممكن هم هست به «'''وحى فرستادن '''» برگردد، يعنى : و ايشان اطلاع ندارند كه ما چه وحيى فرستاده ايم. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۴: | ||
فرق عمده اى كه اين وجه با وجه ما دارد اين است كه معناى خبر دادن را از خبر دادن زبانى به خبر دادن عملى و خارجى برگردانيده ، و حال آنكه هيچ جهتى براى اين كار وجود ندارد، آنهم بعد از آنكه يوسف به حكايت قرآن گفته بود: «'''هل علمتم ما فعلتم بيوسف ...'''». | فرق عمده اى كه اين وجه با وجه ما دارد اين است كه معناى خبر دادن را از خبر دادن زبانى به خبر دادن عملى و خارجى برگردانيده ، و حال آنكه هيچ جهتى براى اين كار وجود ندارد، آنهم بعد از آنكه يوسف به حكايت قرآن گفته بود: «'''هل علمتم ما فعلتم بيوسف ...'''». | ||
وَ جَاءُو أَبَاهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ | «'''وَ جَاءُو أَبَاهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ'''»: | ||
«'''عشاء'''» به معناى آخر روز است ، بعضى هم گفته اند به معناى ضضضت زمانى است كه ميان نماز مغرب و عشاء فاصله مى شود، و اگر گريه مى كردند، گريه شان مصنوعى و منظورشان اين بوده كه امر را بر پدر مشتبه سازند تا ايشان را در آنچه كه ادّعا مى كردند، تصديق كند، و تكذيب ننمايد. | «'''عشاء'''» به معناى آخر روز است ، بعضى هم گفته اند به معناى ضضضت زمانى است كه ميان نماز مغرب و عشاء فاصله مى شود، و اگر گريه مى كردند، گريه شان مصنوعى و منظورشان اين بوده كه امر را بر پدر مشتبه سازند تا ايشان را در آنچه كه ادّعا مى كردند، تصديق كند، و تكذيب ننمايد. | ||
قَالُوا يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَستَبِقُ وَ تَرَكنَا يُوسف عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكلَهُ الذِّئْب ... | «'''قَالُوا يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَستَبِقُ وَ تَرَكنَا يُوسف عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكلَهُ الذِّئْب...'''»: | ||
بيان معناى كلمه : «'''نستبق '''» در آيه : «'''قالوا ابانا انّا ذهبنا نستبق ...'''» | بيان معناى كلمه : «'''نستبق '''» در آيه : «'''قالوا ابانا انّا ذهبنا نستبق ...'''» | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۸: | ||
و شايد وجه تصادق «استبق» و «تسابق» اين باشد كه «سبق» خود معنايى است اضافى و وزن «افتعل» مفيد تاءكيد معناى «فعل» و امعان فاعل در فعل خويش است ، و مى رساند كه فاعل ، فعل خود را زينتى براى خود مى گيرد همچنانكه در امثال «كسب» و «اكتسب»، «حمل» و «احتمل» و «صبر» و «اصطبر»، «قرب» و «اقترب»، «خفى» و «اختفى»، «جهد» و «اجتهد» و نظاير آن به خوبى مشاهده مى شود، و ماده «سبق» هم وقتى به اين باب بيايد قهرا آن معنا در آن عارض مى شود، و با در نظر داشتن اينكه گفتيم خود ماده داراى معناى اضافى است ، اين نكته را مى فهماند كه فاعل كوشش دارد فعل «سبق» را به خود اختصاص دهد، و چون چنين معنايى جز با مسابقه صورت نمى گيرد قهرا دو صيغه «استبق» و «تسابق» در اين مورد با هم تصادق مى كنند. | و شايد وجه تصادق «استبق» و «تسابق» اين باشد كه «سبق» خود معنايى است اضافى و وزن «افتعل» مفيد تاءكيد معناى «فعل» و امعان فاعل در فعل خويش است ، و مى رساند كه فاعل ، فعل خود را زينتى براى خود مى گيرد همچنانكه در امثال «كسب» و «اكتسب»، «حمل» و «احتمل» و «صبر» و «اصطبر»، «قرب» و «اقترب»، «خفى» و «اختفى»، «جهد» و «اجتهد» و نظاير آن به خوبى مشاهده مى شود، و ماده «سبق» هم وقتى به اين باب بيايد قهرا آن معنا در آن عارض مى شود، و با در نظر داشتن اينكه گفتيم خود ماده داراى معناى اضافى است ، اين نكته را مى فهماند كه فاعل كوشش دارد فعل «سبق» را به خود اختصاص دهد، و چون چنين معنايى جز با مسابقه صورت نمى گيرد قهرا دو صيغه «استبق» و «تسابق» در اين مورد با هم تصادق مى كنند. | ||
و اينكه فرمود: «''' | و اينكه فرمود: «'''بمؤمن لنا'''» معنايش اين است كه تو تصديق كننده گفتار ما نيستى . و ماده «'''ايمان '''» همانطور كه با«'''باء'''» متعدى مى شود با «'''لام '''» هم مى شود، مانند جمله مورد بحث ، و مانند جمله «'''فامن له لوط'''». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۸ </center> | ||
معناى آيه مورد بحث اين مى شود كه : فرزندان يعقوب وقتى در آخر روز نزد پدر آمدند گريه مى كردند و در اين حال به پدر خود گفتند: اى پدر جان ! ما گروه برادران رفته بوديم بيابان براى مسابقه دو، و يا تيراندازى - البته مسابقه دو با دور شدن از يوسف مناسب تر است ، پس بعيد نيست مقصودشان همين بوده - و يوسف را نزد بار و بنه خود گذاشته بوديم گرگى او را خورد، و بدبختى و بيچارگى ما اين است كه هم برادر را از دست داده ايم و هم تو گفتار ما را تصديق نخواهى كرد هر چند هم كه ما راستگو باشيم. | معناى آيه مورد بحث اين مى شود كه : فرزندان يعقوب وقتى در آخر روز نزد پدر آمدند گريه مى كردند و در اين حال به پدر خود گفتند: اى پدر جان ! ما گروه برادران رفته بوديم بيابان براى مسابقه دو، و يا تيراندازى - البته مسابقه دو با دور شدن از يوسف مناسب تر است ، پس بعيد نيست مقصودشان همين بوده - و يوسف را نزد بار و بنه خود گذاشته بوديم گرگى او را خورد، و بدبختى و بيچارگى ما اين است كه هم برادر را از دست داده ايم و هم تو گفتار ما را تصديق نخواهى كرد هر چند هم كه ما راستگو باشيم. | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۴: | ||
و اين كلام يعنى جمله «'''و ما انت بمؤ من لنا و لو كنا صادقين '''» كلامى است كه نوعا هر پوزش طلبى وقتى دستش از همه جا بريده شد و راه چاره اى نيافت بدان تمسّك مى جويد، و مى فهماند كه مى داند كلامش نزد طرفش مسموع و عذرش پذيرفته نيست ، ليكن مع ذلك از روى ناچارى حق مطلب را مى گويد و از واقع قضيه خبر مى دهد، هر چند تصديقش نكنند، پس اين تعبير كنايه از اين است كه كلام من صدق و حق است. | و اين كلام يعنى جمله «'''و ما انت بمؤ من لنا و لو كنا صادقين '''» كلامى است كه نوعا هر پوزش طلبى وقتى دستش از همه جا بريده شد و راه چاره اى نيافت بدان تمسّك مى جويد، و مى فهماند كه مى داند كلامش نزد طرفش مسموع و عذرش پذيرفته نيست ، ليكن مع ذلك از روى ناچارى حق مطلب را مى گويد و از واقع قضيه خبر مى دهد، هر چند تصديقش نكنند، پس اين تعبير كنايه از اين است كه كلام من صدق و حق است. | ||
وَ جَاءُو عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ | «'''وَ جَاءُو عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ'''»: | ||
«'''كذب '''» - به فتح كاف و كسر ذال - مصدر است ، و در اينجا به ضضضى اسم فاعل به كار رفته تا مبالغه را برساند، در نتيجه معنايش چنين مى شود: «'''به خونى كاذب كه كذبش آشكارا بود'''». | «'''كذب '''» - به فتح كاف و كسر ذال - مصدر است ، و در اينجا به ضضضى اسم فاعل به كار رفته تا مبالغه را برساند، در نتيجه معنايش چنين مى شود: «'''به خونى كاذب كه كذبش آشكارا بود'''». | ||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۴: | ||
و انسان و هر سبب ديگرى كه فرض شود نمى تواند حقيقتى از حقايق هستى را به نوعى تدليس و تردستى بپوشاند، و در عين حال تمام لوازم و ملزومات مربوط به آن را هم مستور بدارد، و يا آن حقيقت را بطور كلى از محل واقعيش (كه محفوف به آن لوازم و ملزومات است ) خارج كند، و يا از مجراى هستى اش تحريف نمايد، و به فرضى هم كه بتواند يكى از لوازم را هم مستور سازد، لوازم ديگرش سر درمى آورد، و به فرضى كه آن را هم در پرده كند لازم سومى ظاهر مى شود، و همچنين تا حقيقت پنهان شده آشكارا گردد. | و انسان و هر سبب ديگرى كه فرض شود نمى تواند حقيقتى از حقايق هستى را به نوعى تدليس و تردستى بپوشاند، و در عين حال تمام لوازم و ملزومات مربوط به آن را هم مستور بدارد، و يا آن حقيقت را بطور كلى از محل واقعيش (كه محفوف به آن لوازم و ملزومات است ) خارج كند، و يا از مجراى هستى اش تحريف نمايد، و به فرضى هم كه بتواند يكى از لوازم را هم مستور سازد، لوازم ديگرش سر درمى آورد، و به فرضى كه آن را هم در پرده كند لازم سومى ظاهر مى شود، و همچنين تا حقيقت پنهان شده آشكارا گردد. | ||
از همينجا است كه مى گويند حكومت و دولت از آن حق است هر چند باطل جولان و عرض اندامى هم بكند. و نيز مى گويند ارزش از آن صدق است هر چند احيانا باطلى مورد رغبت قرار بگيرد، و نيز از همين جهت است كه خداى تعالى فرموده : | از همينجا است كه مى گويند حكومت و دولت از آن حق است هر چند باطل جولان و عرض اندامى هم بكند. و نيز مى گويند ارزش از آن صدق است هر چند احيانا باطلى مورد رغبت قرار بگيرد، و نيز از همين جهت است كه خداى تعالى فرموده: «ان الله لا يهدى من هو كاذب كفار» و نيز فرموده : «ان اللّه لا يهدى من هو مسرف كذاب» و نيز فرموده : «ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون» و فرموده : «بل كذبوا بالحق لما جائهم فهم فى امر مريج». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۴۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۴۰ </center> | ||
و اين بدان جهت است كه چون حق را دروغ شمردند ناگزير پايه خود را بر اساس باطل نهاده و در زندگيشان بر باطل تكيه زدند، و در نتيجه خود را در نظامى مختل قرار دادند كه اجزايش با يكديگر تناقض داشته و هر جزئى جزء ديگر و هر طرفى طرف ديگر را رسوا و انكار مى كند. | و اين بدان جهت است كه چون حق را دروغ شمردند ناگزير پايه خود را بر اساس باطل نهاده و در زندگيشان بر باطل تكيه زدند، و در نتيجه خود را در نظامى مختل قرار دادند كه اجزايش با يكديگر تناقض داشته و هر جزئى جزء ديگر و هر طرفى طرف ديگر را رسوا و انكار مى كند. |
ویرایش