گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
و اينكه از بقاى باغ خود وفناناپذيرى آن اينطور تعبير كرده (كه گمان نمى كنم اين باغ از بين برود از باب كنايه است ، وخواسته است بگويد: فرض نابودى آن فرضى غير قابل اعتناء است كه حتى گمان آن هم نمى رود. پس معناى جمله مزبور اين مى شود كه بقاى اين باغ ودوام آن از چيزهايى است كه نفس بدان اطمينان دارد، و در آن هيچ ترديدى نمى كند تا به فكر نابودى آن بيفتد واحتمالش را بدهد.
و اينكه از بقاى باغ خود وفناناپذيرى آن اينطور تعبير كرده (كه گمان نمى كنم اين باغ از بين برود از باب كنايه است ، وخواسته است بگويد: فرض نابودى آن فرضى غير قابل اعتناء است كه حتى گمان آن هم نمى رود. پس معناى جمله مزبور اين مى شود كه بقاى اين باغ ودوام آن از چيزهايى است كه نفس بدان اطمينان دارد، و در آن هيچ ترديدى نمى كند تا به فكر نابودى آن بيفتد واحتمالش را بدهد.


و اين جريان نمودار حال آدمى است ومى فهماند كه به طور كلى دل آدمى به چيزى كه فانى مى شود تعلق نمى گيرد، واگر تعلق نگيرد نه از آن جهت است كه تغيير وزوال مى پذيرد، بلكه از اين جهت است كه در آن بويى از بقاء استشمام مى كند، حال هر كسى به قدر فهمش نسبت به بقاء وزوال اشياء فكر مى كند، در هر چيزى هر قدر بقاء ببيند به همان مقدار مجذوب آن مى شود وديگر به فروض فنا وزوال آن توجه نمى كند، و لذا مى بينى كه وقتى دنيا به او روى مى آورد دلش بدان آرامش و اطمينان يافته سرگرم بهره گيرى از آن واز زينت هاى آن مى شود واز غير آن يعنى امور معنوى منقطع مى گردد، هواها يكى پس از ديگرى برايش پديد مى آيد آرزوهايش دور ودراز مى گردد، توگوئى نه براى خود فنائى مى بيند، و نه براى نعمتهايى كه در دست دارد زوالى احساس مى كند و نه براى آن اسبابى كه به كام او در جريان است انقطاعى سراغ دارد. و نيز او را مى بينى كه وقتى دنيا پشت به او مى كند دچار ياس و نوميدى گشته هر روزنه اميدى كه هست از ياد مى برد، و چنين مى پندارد كه اين بختى ونكبتش زوال نمى پذيرد، اين نيز هميشه وتا ابد هست.
و اين جريان نمودار حال آدمى است ومى فهماند كه به طور كلى دل آدمى به چيزى كه فانى مى شود تعلق نمى گيرد، واگر تعلق نگيرد نه از آن جهت است كه تغيير وزوال مى پذيرد، بلكه از اين جهت است كه در آن بويى از بقاء استشمام مى كند، حال هر كسى به قدر فهمش نسبت به بقاء وزوال اشياء فكر مى كند، در هر چيزى هر قدر بقاء ببيند به همان مقدار مجذوب آن مى شود وديگر به فروض فنا وزوال آن توجه نمى كند، و لذا مى بينى كه وقتى دنيا به او روى مى آورد دلش بدان آرامش و اطمينان يافته سرگرم بهره گيرى از آن واز زينت هاى آن مى شود واز غير آن يعنى امور معنوى منقطع مى گردد، هواها يكى پس از ديگرى برايش پديد مى آيد آرزوهايش دور ودراز مى گردد، تو گوئى نه براى خود فنائى مى بيند، و نه براى نعمتهايى كه در دست دارد زوالى احساس مى كند و نه براى آن اسبابى كه به كام او در جريان است انقطاعى سراغ دارد. و نيز او را مى بينى كه وقتى دنيا پشت به او مى كند دچار ياس و نوميدى گشته هر روزنه اميدى كه هست از ياد مى برد، و چنين مى پندارد كه اين بختى و نكبتش زوال نمى پذيرد، اين نيز هميشه وتا ابد هست.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۳۲ </center>
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
اين وضع مردم دنيا زده است كه همواره آراى متناقض از خود نشان داده . به اين معنا كه كارهايى مى كنند كه هوى وهوسشان آنرا تصديق مى كند، وعقل وفطرتشان آن را تكذيب مى كند، وآنان همچنان به راءى هوا و هوس خود ركون واعتماد دارند، وهمين اعتماد ايشان را از التفات به آنچه عقل اقتضاء مى كند باز مى دارد.
اين وضع مردم دنيا زده است كه همواره آراى متناقض از خود نشان داده . به اين معنا كه كارهايى مى كنند كه هوى وهوسشان آنرا تصديق مى كند، وعقل وفطرتشان آن را تكذيب مى كند، وآنان همچنان به راءى هوا و هوس خود ركون واعتماد دارند، وهمين اعتماد ايشان را از التفات به آنچه عقل اقتضاء مى كند باز مى دارد.


اين است معنا وجهت اينكه اسباب ظاهرى را باقى وزينت حيات دنيا را دائمى مى پندارند، و لذا خداى تعالى كلام ايشان را اينطور حكايت كرده كه او گفت : ((ما اظن ان تبيد هذه ابدا(( و چنين حكايت نكرده كه او گفت: ((هذه لاتبيد ابدا - اين باغ ابدا فانى نمى شود(( همچنان كه از او حكايت كرده كه درباره قيامت گفته: ((ما اظن الساعة قائمة - گمان نمى كنم قيامت آمدنى باشد(( و اين طرز حرف زدن مبنى بر همان اساسى است كه در نفى ابدى در جمله ((ما اظن ان تبيد هذه ابدا(( بيان نموديم و گفتيم كه تعلق به امور مادى باعث مى شود كه آدمى تغيير وضع موجود و قيام قيامت را استبعاد كند. خداى سبحان هر جا كه استدلال مشركين بر نفى معاد را حكايت مى كند همه را مبنى بر اساس استبعاد مى داند، مثل اينكه گفته : ((من يحيى العظام وهى رميم (( و يا گفته اند: ((ءاذا ضللنا فى الارض ء انا لفى خلق جديد((
اين است معنا وجهت اينكه اسباب ظاهرى را باقى وزينت حيات دنيا را دائمى مى پندارند، و لذا خداى تعالى كلام ايشان را اينطور حكايت كرده كه او گفت : ((ما اظن ان تبيد هذه ابدا(( و چنين حكايت نكرده كه او گفت: ((هذه لاتبيد ابدا - اين باغ ابدا فانى نمى شود(( همچنان كه از او حكايت كرده كه درباره قيامت گفته: ((ما اظن الساعة قائمة - گمان نمى كنم قيامت آمدنى باشد(( و اين طرز حرف زدن مبنى بر همان اساسى است كه در نفى ابدى در جمله ((ما اظن ان تبيد هذه ابدا(( بيان نموديم و گفتيم كه تعلق به امور مادى باعث مى شود كه آدمى تغيير وضع موجود و قيام قيامت را استبعاد كند. خداى سبحان هر جا كه استدلال مشركين بر نفى معاد را حكايت مى كند همه را مبنى بر اساس استبعاد مى داند، مثل اينكه گفته : ((من يحيى العظام و هى رميم (( و يا گفته اند: ((ءاذا ضللنا فى الارض ء انا لفى خلق جديد((
<span id='link291'><span>
<span id='link291'><span>
==توانگر غافل از خدا، را محق و شايسته برخوردارى و تنعم مى داند حتى در قيامت ! ==
==توانگر غافل از خدا، را محق و شايسته برخوردارى و تنعم مى داند حتى در قيامت ! ==
«'''و لئن رددت الى ربّى لاجدن خيرا منها منقلبا'''» - اين كلام مبنى بر همان اساس گذشته است كه گفتيم چنين افرادى براى خود كرامت و استحقاقى براى خيرات معتقد مى شوند، كه خود باعث اميد ورجائى كاذب نسبت به هر خيرى وسعادتى مى گردد، يعنى چنين كسانى آرزومند مى شوند كه بدون سعى وعمل به سعادتهايى كه منوط به عمل است نائل آيند. آن وقت از در استبعاد مى گويند چطور ممكن است قيامت قيام كند؟ و به فرضى هم كه قيام كند و من به سوى پروردگارم برگردانده شوم در آنجا نيز به خاطر كرامت نفسانى و حرمت ذاتى كه دارم به باغ و بهشتى بهتر از اين بهشت و به زندگيى بهتر از اين زندگى خواهم رسيد.
«'''و لئن رددت الى ربّى لاجدن خيرا منها منقلبا'''» - اين كلام مبنى بر همان اساس گذشته است كه گفتيم چنين افرادى براى خود كرامت و استحقاقى براى خيرات معتقد مى شوند، كه خود باعث اميد ورجائى كاذب نسبت به هر خيرى وسعادتى مى گردد، يعنى چنين كسانى آرزومند مى شوند كه بدون سعى وعمل به سعادتهايى كه منوط به عمل است نائل آيند. آن وقت از در استبعاد مى گويند چطور ممكن است قيامت قيام كند؟ و به فرضى هم كه قيام كند و من به سوى پروردگارم برگردانده شوم در آنجا نيز به خاطر كرامت نفسانى و حرمت ذاتى كه دارم به باغ و بهشتى بهتر از اين بهشت و به زندگيى بهتر از اين زندگى خواهم رسيد.
۱۴٬۰۳۰

ویرایش