گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۶: خط ۹۶:
فَمَا اسطعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطعُوا لَهُ نَقْباً(۹۷)
فَمَا اسطعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطعُوا لَهُ نَقْباً(۹۷)
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبى جَعَلَهُ دَكاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبى حَقًّا(۹۸)
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبى جَعَلَهُ دَكاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبى حَقًّا(۹۸)
* وَ تَرَكْنَا بَعْضهُمْ يَوْمَئذٍ يَمُوجُ فى بَعْضٍ وَ نُفِخَ فى الصورِ فجَمَعْنَهُمْ جمْعاً(۹۹)
وَ تَرَكْنَا بَعْضهُمْ يَوْمَئذٍ يَمُوجُ فى بَعْضٍ وَ نُفِخَ فى الصورِ فجَمَعْنَهُمْ جمْعاً(۹۹)
وَ عَرَضنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئذٍ لِّلْكَفِرِينَ عَرْضاً(۱۰۰)
وَ عَرَضنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئذٍ لِّلْكَفِرِينَ عَرْضاً(۱۰۰)
الَّذِينَ كانَت أَعْيُنهُمْ فى غِطاءٍ عَن ذِكْرِى وَ كانُوا لا يَستَطِيعُونَ سمْعاً(۱۰۱)
الَّذِينَ كانَت أَعْيُنهُمْ فى غِطاءٍ عَن ذِكْرِى وَ كانُوا لا يَستَطِيعُونَ سمْعاً(۱۰۱)
أَ فَحَسِب الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِى مِن دُونى أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَفِرِينَ نُزُلاً(۱۰۲)
أَ فَحَسِب الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِى مِن دُونى أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَفِرِينَ نُزُلاً(۱۰۲)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۷ </center>
ترجمه آيات
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
از تواز ذوالقرنين پرسند. بگو: براى شما از اوخبرى خواهم خواند (۸۳)
 
از تو از ذوالقرنين پرسند. بگو: براى شما از او خبرى خواهم خواند (۸۳)
 
ما به اودر زمين تمكين داديم واز هر چيز وسيله اى عطا كرديم (۸۴)
ما به اودر زمين تمكين داديم واز هر چيز وسيله اى عطا كرديم (۸۴)
پس راهى را تعقيب كرد (۸۵)
پس راهى را تعقيب كرد (۸۵)
چون به غروبگاه آفتاب رسيد آن را ديد كه در چشمهاى گل آلود فرو مى رود ونزديك چشمه گروهى را يافت . گفتيم اى ذوالقرنين يا عذاب مى كنى يا ميان آن طريقهاى نيكوپيش مى گيرى (۸۶)
 
گفت : هر كه ستم كند زود باشد كه عذابش كنيم وپس از آن سوى پروردگارش برند وسخت عذابش كند (۸۷)
چون به غروبگاه آفتاب رسيد آن را ديد كه در چشمهاى گل آلود فرو مى رود ونزديك چشمه گروهى را يافت.  
وهر كه ايمان آورد وكار شايسته كند پاداش نيك دارد واورا فرمان خويش كارى آسان گوييم (۸۸)
گفتيم اى ذوالقرنين يا عذاب مى كنى يا ميان آن طريقهاى نيكوپيش مى گيرى (۸۶)
وآنگاه راهى را دنبال كرد (۸۹)
 
گفت: هر كه ستم كند زود باشد كه عذابش كنيم وپس از آن سوى پروردگارش برند وسخت عذابش كند (۸۷)
 
و هر كه ايمان آورد وكار شايسته كند پاداش نيك دارد واورا فرمان خويش كارى آسان گوييم (۸۸)
 
و آنگاه راهى را دنبال كرد (۸۹)
 
تا به طلوع گاه خورشيد رسيد وآن را ديد كه بر قومى طلوع مى كند كه ايشان را در مقابل آفتاب پوششى نداده ايم (۹۰)
تا به طلوع گاه خورشيد رسيد وآن را ديد كه بر قومى طلوع مى كند كه ايشان را در مقابل آفتاب پوششى نداده ايم (۹۰)
چنين بود وما از آن چيزها كه نزد وى بود به طور كامل خبر داشتيم (۹۱)
 
چنين بود و ما از آن چيزها كه نزد وى بود به طور كامل خبر داشتيم (۹۱)
 
آنگاه راهى را دنبال كرد (۹۲)
آنگاه راهى را دنبال كرد (۹۲)
تا وقتى ميان دوكوه رسيد مقابل آن قومى را يافت كه سخن نمى فهميدند (۹۳)
 
تا وقتى ميان دو كوه رسيد مقابل آن قومى را يافت كه سخن نمى فهميدند (۹۳)
 
گفتند: اى ذوالقرنين ياجوج وماجوج در اين سرزمين تباه كارند آيا براى توخراجى مقرر داريم كه ميان ما وآنها سدى بنا كنى (۹۴)
گفتند: اى ذوالقرنين ياجوج وماجوج در اين سرزمين تباه كارند آيا براى توخراجى مقرر داريم كه ميان ما وآنها سدى بنا كنى (۹۴)
گفت : آن چيزها كه پروردگارم مرا تمكن آن را داده بهتر است مرا به نيرو كمك دهيد تا ميان شما وآنها حائلى كنم (۹۵)
 
گفت: آن چيزها كه پروردگارم مرا تمكن آن را داده بهتر است مرا به نيرو كمك دهيد تا ميان شما وآنها حائلى كنم (۹۵)
 
قطعات آهن پيش من آريد تا چون ميان دوديواره پر شد گفت : بدميد تا آن را بگداخت گفت : روى گداخته نزد من آريد تا بر آن بريزم (۹۶)
قطعات آهن پيش من آريد تا چون ميان دوديواره پر شد گفت : بدميد تا آن را بگداخت گفت : روى گداخته نزد من آريد تا بر آن بريزم (۹۶)
پس نتوانستند بر آن بالاروند، ونتوانستند آن را نقب زنند (۹۷)
 
گفت : اين رحمتى از جانب پروردگار من است وچون وعده پروردگارم بيايد آن را هموار سازد ووعده پروردگارم درست است (۹۸)
پس نتوانستند بر آن بالاروند، و نتوانستند آن را نقب زنند (۹۷)
 
گفت: اين رحمتى از جانب پروردگار من است و چون وعده پروردگارم بيايد آن را هموار سازد و وعده پروردگارم درست است (۹۸)
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۸ </center>
در آن روز بگذاريم شان كه چون موج در هم شوند ودر صور دميده شود وجمعشان كنيم جمع كامل (۹۹)
در آن روز بگذاريم شان كه چون موج در هم شوند ودر صور دميده شود وجمعشان كنيم جمع كامل (۹۹)
آن روز جهنم را كاملابه كافران نشان دهيم (۱۰۰)
 
آن روز جهنم را كاملا به كافران نشان دهيم (۱۰۰)
 
همان كسان كه ديدگانشان از ياد من در پرده بوده وشنيدن نمى توانسته اند (۱۰۱)
همان كسان كه ديدگانشان از ياد من در پرده بوده وشنيدن نمى توانسته اند (۱۰۱)
مگر كسانى كه كافرند پندارند كه سواى من بندگان مرا خدايان توانند گرفت كه ما جهنم را براى كافران محل فرود آمدنى آماده كره ايم (۱۰۲)
مگر كسانى كه كافرند پندارند كه سواى من بندگان مرا خدايان توانند گرفت كه ما جهنم را براى كافران محل فرود آمدنى آماده كره ايم (۱۰۲)
بيان آيات
 
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
 
اين آيات راجع به داستان ذوالقرنين است ودر خلال آن پيشگويى هايى از قرآن نيز به چشم مى خورد.
اين آيات راجع به داستان ذوالقرنين است ودر خلال آن پيشگويى هايى از قرآن نيز به چشم مى خورد.
وَ يَسئَلُونَك عَن ذِى الْقَرْنَينِ قُلْ سأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكراً(۸۳)
وَ يَسئَلُونَك عَن ذِى الْقَرْنَينِ قُلْ سأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكراً(۸۳)
يعنى از تواز وضع ذوالقرنين مى پرسند. چون اگر مقصود معرفى شخص اوبود جا داشت در جواب اسمش را معرفى كند وبه ذكر لقبش ‍ كه همان ذوالقرنين است اكتفا ننمايد. پس معلوم مى شود سائل از سرگذشت اوپرسش نموده . وكلمه ((ذكر(( در پاسخ ((بزودى ذكرى از اورا براى شما مى خوانم (( يا مصدر به معناى مفعول است و معنايش اين است كه ((بگوبه زودى از سرگذشت ذوالقرنين مقدارى مذكور را مى خوانم ((، ويا مراد از ذكر قرآن است كه در خود قرآن موارد زيادى به همين معنا آمده است ، ودر نتيجه معنايش چنين مى شود ((بگوبه زودى از او، يعنى از ذوالقرنين ، ويا از خداى تعالى قرآنى كه همان آيات بعدى است مى خوانم (( ومعناى دومى روشنتر است .
يعنى از تواز وضع ذوالقرنين مى پرسند. چون اگر مقصود معرفى شخص اوبود جا داشت در جواب اسمش را معرفى كند وبه ذكر لقبش ‍ كه همان ذوالقرنين است اكتفا ننمايد. پس معلوم مى شود سائل از سرگذشت اوپرسش نموده . وكلمه ((ذكر(( در پاسخ ((بزودى ذكرى از اورا براى شما مى خوانم (( يا مصدر به معناى مفعول است و معنايش اين است كه ((بگوبه زودى از سرگذشت ذوالقرنين مقدارى مذكور را مى خوانم ((، ويا مراد از ذكر قرآن است كه در خود قرآن موارد زيادى به همين معنا آمده است ، ودر نتيجه معنايش چنين مى شود ((بگوبه زودى از او، يعنى از ذوالقرنين ، ويا از خداى تعالى قرآنى كه همان آيات بعدى است مى خوانم (( ومعناى دومى روشنتر است .
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فى الاَرْضِ وَ ءَاتَيْنَهُ مِن كلِّ شىْءٍ سبَباً(۸۴)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فى الاَرْضِ وَ ءَاتَيْنَهُ مِن كلِّ شىْءٍ سبَباً(۸۴)
((تمكين (( به معناى قدرت دادن است . وقتى گفته مى شود ((مكنته (( ويا((مكنت له (( معنايش اين است كه من اورا توانا كردم . پس تمكن در زمين به معناى قدرت تصرف در زمين است ، تصرفى مالكانه ودلخواه ، وچه بسا گفته شود كه مصدرى است ريخته و قالب گرفته شده از ماده ((كون (( نه از ((مكن (( به توهم اصالت ميم . پس تمكين به معناى استقرار وثبات دادن است ثباتى كه باعث شود ديگر از مكانش كنده نشود وهيچ مانعى مزاحمتش نتواند كند.
((تمكين (( به معناى قدرت دادن است . وقتى گفته مى شود ((مكنته (( ويا((مكنت له (( معنايش اين است كه من اورا توانا كردم . پس تمكن در زمين به معناى قدرت تصرف در زمين است ، تصرفى مالكانه ودلخواه ، وچه بسا گفته شود كه مصدرى است ريخته و قالب گرفته شده از ماده ((كون (( نه از ((مكن (( به توهم اصالت ميم . پس تمكين به معناى استقرار وثبات دادن است ثباتى كه باعث شود ديگر از مكانش كنده نشود وهيچ مانعى مزاحمتش نتواند كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۹ </center>
كلمه ((سبب (( به معناى وصله ووسيله است . پس معناى ايتاء سبب از هر چيز اين مى شود كه از هر چيزى كه معمولامردم به وسيله آن متوسل به مقاصد مهم زندگى خود مى شوند، از قبيل عقل وعلم ودين و نيروى جسم وكثرت مال ولشگر ووسعت ملك وحسن تدبير وغير آن . جمله مورد بحث منتى است از خداى تعالى كه بر ذوالقرنين مى گذارد وبا بليغترين بيان امر اورا بزرگ مى شمارد. نمونه هايى كه خداوند تعالى از سيره وعمل وگفتار اونقل مى كند كه مملواز حكمت وقدرت است شاهد بر همين است كه غرض بزرگ شمردن امر اواست .
كلمه ((سبب (( به معناى وصله ووسيله است . پس معناى ايتاء سبب از هر چيز اين مى شود كه از هر چيزى كه معمولامردم به وسيله آن متوسل به مقاصد مهم زندگى خود مى شوند، از قبيل عقل وعلم ودين و نيروى جسم وكثرت مال ولشگر ووسعت ملك وحسن تدبير وغير آن . جمله مورد بحث منتى است از خداى تعالى كه بر ذوالقرنين مى گذارد وبا بليغترين بيان امر اورا بزرگ مى شمارد. نمونه هايى كه خداوند تعالى از سيره وعمل وگفتار اونقل مى كند كه مملواز حكمت وقدرت است شاهد بر همين است كه غرض بزرگ شمردن امر اواست .
فَأَتْبَعَ سبَباً
فَأَتْبَعَ سبَباً
((اتباع (( به معناى لاحق شدن است ، يعنى ملحق به سببى شد. وبه عبارتى ديگر وصله ووسيله اى تهيه كرد كه با آن به طرف مغرب آفتاب سير كند وكرد.
((اتباع (( به معناى لاحق شدن است ، يعنى ملحق به سببى شد. وبه عبارتى ديگر وصله ووسيله اى تهيه كرد كه با آن به طرف مغرب آفتاب سير كند وكرد.
حَتى إِذَا بَلَغَ مَغْرِب الشمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُب فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْماً
حَتى إِذَا بَلَغَ مَغْرِب الشمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُب فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْماً
كلمه ((حتى (( دلالت مى كند بر اينكه فعلى در تقدير است وتقدير كلام ((فسار حتى اذا بلغ - وسير كرد تا به مغرب آفتاب رسيد(( مى باشد. ومراد از مغرب آفتاب ، آخر معموره آن روز از ناحيه غرب است ، به دليل اينكه مى فرمايد: ((نزد آن مردمى را يافت ((
كلمه ((حتى (( دلالت مى كند بر اينكه فعلى در تقدير است وتقدير كلام ((فسار حتى اذا بلغ - وسير كرد تا به مغرب آفتاب رسيد(( مى باشد. ومراد از مغرب آفتاب ، آخر معموره آن روز از ناحيه غرب است ، به دليل اينكه مى فرمايد: ((نزد آن مردمى را يافت ((
معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن
معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن
مفسرين گفته اند: منظور از ((عين حمئة (( چشمهاى داراى گل سياه يعنى لجن است ، چون حماة به معناى آن است ومقصود از عين دريا است ، چون بسيار مى شود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مى گردد. و مقصود از اينكه فرمود ((آفتاب را يافت كه در دريائى لجندار غروب مى كرد(( اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ماوراى آن خشكى اميد نمى رفت ، وچنين به نظر مى رسيد كه آفتاب در دريا غروب مى كند چون انتهاى افق بر دريا منطبق است . بعضى هم گفته اند: چنين چشمه لجندارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى ، كه جزائر خالدات در آن است منطبق است وجزائر مذكور همان جزائرى است كه در هيات وجغرافياى قديم مبدأ طول به شمار مى رفت ، وبعدها غرق شده وفعلااثرى از آنها نمانده است .
 
مفسرين گفته اند: منظور از ((عين حمئة (( چشمهاى داراى گل سياه يعنى لجن است ، چون حماة به معناى آن است ومقصود از عين دريا است ، چون بسيار مى شود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مى گردد. و مقصود از اينكه فرمود ((آفتاب را يافت كه در دريائى لجندار غروب مى كرد(( اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ماوراى آن خشكى اميد نمى رفت ، وچنين به نظر مى رسيد كه آفتاب در دريا غروب مى كند چون انتهاى افق بر دريا منطبق است .  
 
بعضى هم گفته اند: چنين چشمه لجندارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى ، كه جزائر خالدات در آن است منطبق است وجزائر مذكور همان جزائرى است كه در هيات وجغرافياى قديم مبدأ طول به شمار مى رفت ، وبعدها غرق شده وفعلااثرى از آنها نمانده است .




۱۴٬۱۱۵

ویرایش