گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۶: خط ۵۶:
قَالَ لاتُؤَاخِذْنى بِمَا نَسِيت وَ لاتُرْهِقْنى مِنْ أَمْرِى عُسراً(۷۳)
قَالَ لاتُؤَاخِذْنى بِمَا نَسِيت وَ لاتُرْهِقْنى مِنْ أَمْرِى عُسراً(۷۳)
فَانطلَقَا حَتى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْت نَفْساً زَكِيَّةَ بِغَيرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْت شيْئاً نُّكْراً(۷۴)
فَانطلَقَا حَتى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْت نَفْساً زَكِيَّةَ بِغَيرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْت شيْئاً نُّكْراً(۷۴)
* قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّك إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۷۵)
قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّك إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۷۵)
قَالَ إِن سأَلْتُك عَن شىْءِ بَعْدَهَا فَلاتُصحِبْنى قَدْ بَلَغْت مِن لَّدُنى عُذْراً(۷۶)
قَالَ إِن سأَلْتُك عَن شىْءِ بَعْدَهَا فَلاتُصحِبْنى قَدْ بَلَغْت مِن لَّدُنى عُذْراً(۷۶)
فَانطلَقَا حَتى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ استَطعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ أَن يَنقَض فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْت لَتَّخَذْت عَلَيْهِ أَجْراً(۷۷)
فَانطلَقَا حَتى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ استَطعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ أَن يَنقَض فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْت لَتَّخَذْت عَلَيْهِ أَجْراً(۷۷)
خط ۶۴: خط ۶۴:
فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبهُمَا خَيراً مِّنْهُ زَكَوةً وَ أَقْرَب رُحماً(۸۱)
فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبهُمَا خَيراً مِّنْهُ زَكَوةً وَ أَقْرَب رُحماً(۸۱)
وَ أَمَّا الجِْدَارُ فَكانَ لِغُلَمَينِ يَتِيمَينِ فى الْمَدِينَةِ وَ كانَ تحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَ كانَ أَبُوهُمَا صلِحاً فَأَرَادَ رَبُّك أَن يَبْلُغَا أَشدَّهُمَا وَ يَستَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّك وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِى ذَلِك تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسطِع عَّلَيْهِ صبراً(۸۲)
وَ أَمَّا الجِْدَارُ فَكانَ لِغُلَمَينِ يَتِيمَينِ فى الْمَدِينَةِ وَ كانَ تحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَ كانَ أَبُوهُمَا صلِحاً فَأَرَادَ رَبُّك أَن يَبْلُغَا أَشدَّهُمَا وَ يَستَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّك وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِى ذَلِك تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسطِع عَّلَيْهِ صبراً(۸۲)
ترجمه آيات
 
و(ياد كن ) چون موسى به شاگرد خويش گفت : آرام نگيرم تا به مجمع دودريا برسم ، يا مدتى دراز بسربرم (۶۰)
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
 
و (ياد كن ) چون موسى به شاگرد خويش گفت : آرام نگيرم تا به مجمع دودريا برسم ، يا مدتى دراز به سر برم (۶۰)
 
وهمين كه به جمع ميان دودريا رسيدند ماهيشان را از ياد بردند، وآن ماهى راه خود را به طرف دريا پيش گرفت (۶۱)
وهمين كه به جمع ميان دودريا رسيدند ماهيشان را از ياد بردند، وآن ماهى راه خود را به طرف دريا پيش گرفت (۶۱)
وچون بگذشتند به شاگردش گفت : غذايمان را پيشمان بيار كه از اين سفرمان خستگى بسيار ديديم (۶۲)
و چون بگذشتند به شاگردش گفت : غذايمان را پيشمان بيار كه از اين سفرمان خستگى بسيار ديديم (۶۲)
 
گفت خبر دارى كه وقتى به آن سنگ پناه برديم من ماهى را از ياد بردم و جز شيطان مرا به فراموش كردن آن وا نداشت ، كه يادش نكردم وراه عجيب خود را پيش گرفت (۶۳)
گفت خبر دارى كه وقتى به آن سنگ پناه برديم من ماهى را از ياد بردم و جز شيطان مرا به فراموش كردن آن وا نداشت ، كه يادش نكردم وراه عجيب خود را پيش گرفت (۶۳)
گفت اين همان است كه مى جستيم ، وبا پيجويى نشانه قدمهاى خويش ‍ بازگشتند (۶۴)
 
گفت اين همان است كه مى جستيم ، و با پيجويى نشانه قدم هاى خويش ‍ بازگشتند (۶۴)
 
پس بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خويش رحمتى بدوداده بوديم واز نزد خويش دانشى به اوآموخته بوديم (۶۵)
پس بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خويش رحمتى بدوداده بوديم واز نزد خويش دانشى به اوآموخته بوديم (۶۵)
موسى بدوگفت : آيا تورا پيروى كنم كه به من از آنچه آموختهاى كمالى بياموزى (۶۶)
 
گفت توبه همراهى من هرگز شكيبايى نتوانى كرد(۶۷)
موسى بدوگفت : آيا تو را پيروى كنم كه به من از آنچه آموخته اى، كمالى بياموزى (۶۶)
 
گفت تو به همراهى من هرگز شكيبايى نتوانى كرد(۶۷)
 
چگونه در مورد چيزهايى كه از راز آن واقف نيستى شكيبايى مى كنى (۶۸)
چگونه در مورد چيزهايى كه از راز آن واقف نيستى شكيبايى مى كنى (۶۸)
گفت : اگر خدا خواهد مرا شكيبا خواهى يافت ودر هيچ باب نافرمانى تونمى كنم (۶۹)
 
گفت : اگر به دنبال من آمدى چيزى از من مپرس تا در باره آن مطلبى با تو بگويم (۷۰)
گفت: اگر خدا خواهد مرا شكيبا خواهى يافت ودر هيچ باب نافرمانى تو نمى كنم (۶۹)
پس برفتند وچون به كشتى سوار شدند آن را سوراخ كرد، گفت : آن را سوراخ كردى تا مردمش را غرق كنى حقا كه كارى ناشايسته كردى (۷۱)
 
گفت: اگر به دنبال من آمدى چيزى از من مپرس تا در باره آن مطلبى با تو بگويم (۷۰)
 
پس برفتند و چون به كشتى سوار شدند آن را سوراخ كرد، گفت : آن را سوراخ كردى تا مردمش را غرق كنى حقا كه كارى ناشايسته كردى (۷۱)
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۶۸ </center>
گفت : مگر نگفتم كه توتاب همراهى مرا ندارى (۷۲)
گفت: مگر نگفتم كه تو تاب همراهى مرا ندارى (۷۲)
گفت : مرا به آنچه فراموش كردهام بازخواست مكن وكارم را بر من سخت مگير (۷۳)
 
پس برفتند تا پسرى را بديدند واورا بكشت . گفت : آيا نفس محترمى كه كسى را نكشته بود بيگناه كشتى حقا كارى قبيح كردى (۷۴)
گفت: مرا به آنچه فراموش كرده ام بازخواست مكن و كارم را بر من سخت مگير (۷۳)
گفت : مگر به تونگفتم كه توبه همراهى من هرگز شكيبايى نتوانى كرد (۷۵)
 
گفت اگر بعد از اين چيزى از توپرسيدم مصاحبت من مكن كه از جانب من معذور خواهى بود (۷۶)
پس برفتند تا پسرى را بديدند و او را بكشت. گفت: آيا نفس محترمى كه كسى را نكشته بود بيگناه كشتى حقا كارى قبيح كردى (۷۴)
پس برفتند تا به دهكدهاى رسيدند واز اهل آن خوردنى خواستند وآنها از مهمان كردنشان دريغ ورزيدند، در آنجا ديوارى يافتند كه مى خواست بيفتد، پس آن را به پا داشت وگفت : كاش براى اين كار مزدى مى گرفتى (۷۷)
 
گفت اينك (موقع ) جدايى ميان من وتواست وتورا از توضيح آنچه كه توانايى شكيبايى اش را نداشتى خبردار مى كنم (۷۸)
گفت: مگر به تو نگفتم كه تو به همراهى من هرگز شكيبايى نتوانى كرد (۷۵)
 
گفت: اگر بعد از اين چيزى از تو پرسيدم مصاحبت من مكن كه از جانب من معذور خواهى بود (۷۶)
 
پس برفتند تا به دهكده اى رسيدند و از اهل آن خوردنى خواستند و آنها از مهمان كردنشان دريغ ورزيدند، در آنجا ديوارى يافتند كه مى خواست بيفتد، پس آن را به پا داشت و گفت: كاش براى اين كار مزدى مى گرفتى (۷۷)
 
گفت: اينك (موقع ) جدايى ميان من و توست و تو را از توضيح آنچه كه توانايى شكيبايى اش را نداشتى خبردار مى كنم (۷۸)
 
اما كشتى براى مستمندانى بود كه در دريا كار مى كردند خواستم معيوبش كنم ، چونكه در راهشان شاهى بود كه همه كشتيها را به غصب مى گرفت (۷۹)
اما كشتى براى مستمندانى بود كه در دريا كار مى كردند خواستم معيوبش كنم ، چونكه در راهشان شاهى بود كه همه كشتيها را به غصب مى گرفت (۷۹)
اما آن پسر، پدر ومادرش مؤ من بودند ترسيدم به طغيان وانكار دچارشان كند (۸۰)
 
وخواستم پروردگارشان پاكيزهتر ومهربانتر از آن عوضشان دهد (۸۱)
اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند ترسيدم به طغيان و انكار دچارشان كند (۸۰)
اما ديوار از دوپسر يتيم اين شهر بود وگنجى از مال ايشان زير آن بود، و پدرشان مردى شايسته بود، پروردگارت خواست كه به رشد خويش رسند وگنج خويش بيرون آرند، رحمتى بود از پروردگارت ، ومن اين كار را از پيش خود نكردم ، چنين است توضيح آن چيزها كه بر آن توانايى شكيبايى آن را نداشتى (۸۲)
 
بيان آيات
و خواستم پروردگارشان پاكيزه تر و مهربان تر از آن عوضشان دهد (۸۱)
 
اما ديوار از دو پسر يتيم اين شهر بود و گنجى از مال ايشان زير آن بود، و پدرشان مردى شايسته بود، پروردگارت خواست كه به رشد خويش رسند و گنج خويش بيرون آرند، رحمتى بود از پروردگارت ، و من اين كار را از پيش خود نكردم، چنين است توضيح آن چيزها كه بر آن توانايى شكيبايى آن را نداشتى (۸۲)
 
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
 
<span id='link313'><span>
<span id='link313'><span>
==داستان موسى (ع ) وعالم وآنچه از آن استفاده مى شود ==
==داستان موسى (ع ) وعالم وآنچه از آن استفاده مى شود ==
در اين آيات داستان موسى وبرخوردش در مجمع البحرين با آن عالمى كه تاويل حوادث را مى دانست براى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) تذكر مى دهد، واين چهارمين تذكرى است كه در اين سوره دنبال امر آن جناب به صبر در تبليغ رسالت تذكار داده مى شود تا هم سرمشقى باشد براى استقامت در تبليغ وهم تسليتى باشد در مقابل اعراض مردم از ذكر خدا واقبالشان بر دنيا، وهم بيانى باشد در اينكه اين زينت زودگذر دنيا كه اينان بدان مشغول شده اند متاعى است كه رونقش ‍ تا روزى معين است ،
در اين آيات داستان موسى وبرخوردش در مجمع البحرين با آن عالمى كه تاويل حوادث را مى دانست براى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) تذكر مى دهد، واين چهارمين تذكرى است كه در اين سوره دنبال امر آن جناب به صبر در تبليغ رسالت تذكار داده مى شود تا هم سرمشقى باشد براى استقامت در تبليغ وهم تسليتى باشد در مقابل اعراض مردم از ذكر خدا واقبالشان بر دنيا، وهم بيانى باشد در اينكه اين زينت زودگذر دنيا كه اينان بدان مشغول شده اند متاعى است كه رونقش ‍ تا روزى معين است ،
۱۴٬۳۸۶

ویرایش