گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۸۴: خط ۸۴:


==فصلى ديگر از داستان ابراهيم«ع» ==
==فصلى ديگر از داستان ابراهيم«ع» ==
در اينجا يك فصل از داستان هاى ابراهيم (عليه السلام ) خاتمه مى يابد و خلاصه آن اين است كه : ابراهيم (عليه السلام ) عليه پرستش بت ها قيام كرد و با بت پرستان به خصومت برخاست و سرانجام كارش بدينجا كشيد كه او را در آتش افكندند و خداى تعالى نقشه ايشان را باطل و بى اثر كرد.
در اين جا، يك فصل از داستان هاى ابراهيم «عليه السلام» خاتمه مى يابد و خلاصه آن اين است كه: ابراهيم «عليه السلام»، عليه پرستش بت ها قيام كرد و با بت پرستان به خصومت برخاست و سرانجام كارش بدين جا كشيد كه او را در آتش افكندند و خداى تعالى، نقشه ايشان را باطل و بى اثر كرد.


«'''وَ قَالَ إِنى ذَاهِبٌ إِلى رَبى سيهْدِينِ'''»:
«'''وَ قَالَ إِنّى ذَاهِبٌ إِلى رَبّى سَيهْدِينِ'''»:
از اينجا فصل ديگرى از داستانهاى ابراهيم (عليه السلام ) شروع مى شود، و آن عبارت است از: مهاجرت وى از بين قومش ، و درخواست فرزند صالحى از خدا و اجابت خدا درخواست او را، و داستان ذبح كردن اسماعيل و آمدن گوسفندى به جاى اسماعيل .


پس در حقيقت جمله ((و قال انى ذاهب الى ربى ...(( خلاصه اى است ا ز گفتار مفصلى كه قبلا با آزر داشت ، و به وى فرموده بود: ((و اعتز لكم و ما تدعون من دون اللّه و ادعوا ربى عسى الا اكون بدعاء ربى شقيا((.
از اين جا، فصل ديگرى از داستان هاى ابراهيم «عليه السلام» شروع مى شود، و آن، عبارت است از: مهاجرت وى از بين قومش، و درخواست فرزند صالحى از خدا، و اجابت خدا درخواست او را، و داستان ذبح كردن اسماعيل و آمدن گوسفندى به جاى اسماعيل.
 
پس در حقيقت، جملۀ «وَ قَالَ إنّى ذَاهِبٌ إلى رَبّى...»، خلاصه اى است از گفتار مفصلى كه قبلا با آزر داشت، و به وى فرموده بود: «وَ أعتَزِلُكُم وَ مَا تَدعُون مِن دُونِ اللّهِ وَ أدعُوا رَبّى عَسَى ألّا أكُونَ بِدُعَاءِ رَبّى شَقِيّاً».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۹ </center>
<span id='link147'><span>
<span id='link147'><span>


و از اين آيه معلوم مى شود كه مراد آن جناب از اينكه گفت : ((به سوى پروردگارم مى روم (( رفتن به محلى است خلوت ، تا در آنجا با فراغت به حاجت خواهى از خدا و عبادت او بپردازد، و آن محل عبارت بود از سرزمين ((بيت المقدس ((.
و از اين آيه معلوم مى شود كه مراد آن جناب از اين كه گفت: «به سوى پروردگارم مى روم»، رفتن به محلى است خلوت، تا در آن جا با فراغت، به حاجت خواهى از خدا و عبادت او بپردازد، و آن محل، عبارت بود از سرزمين «بيت المقدس».
 
و اين كه بعضى گفته اند: «مراد از جمله مورد بحث، اين است كه من بدان جا مى روم كه پروردگارم دستور داده»، تفسيرى است كه هيچ شاهد و دليلى بر آن نيست.
 
و همچنين است اين كه بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه من به ملاقات پروردگارم مى روم، چون شما مرا در آتش مى سوزانيد و قهرا من خواهم مُرد و بعد از مُردن، پروردگارم را ديدار نموده و او، مرا به سوى بهشت هدايت مى كند.


و اينكه بعضى گفته اند: ((مراد از جمله مورد بحث اين است كه من بدانجا مى روم كه پروردگارم دستور داده (( تفسيرى است كه هيچ شاهد و دليلى بر آن نيست .
علاوه بر اين - همان طور كه ديگران هم گفته اند - ذيل آيه كه مى فرمايد: «رَبّ هَب لِى مِنَ الصّالِحِين: خدايا، فرزندى از صالحان به من مرحمت فرما»، و نيز جملۀ «فَبَشّرنَاهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ: ما، او را به فرزندى حليم بشارت داديم»، با اين تفسير نمى سازد.


و همچنين است اين كه بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه من به ملاقات پروردگارم مى روم ، چون شما مرا در آتش مى سوزانيد و قهرا من خواهم مرد و بعد از مردن ، پروردگارم را ديدار نموده و او مرا به سوى بهشت هدايت مى كند.
«'''رَبّ هَب لِى مِنَ الصّالِحِينَ'''»:


علاوه بر اين - همانطور كه ديگران هم گفته اند - ذيل آيه كه مى فرمايد ((رب هب لى من الصالحين : خدايا فرزندى از صالحان به من مرحمت فرما(( و نيز جمله ((فبشرناه بغلام حليم : ما او را به فرزندى حليم بشارت داديم (( با اين تفسير نمى سازد.
اين جمله، حكايت دعا و فرزند خواستن ابراهيم «عليه السلام» از خدا است، و معنايش اين است كه ابراهيم گفت: «پروردگارا...»، و آن جناب فرزندى را كه خواست، مقيد كرد به اين كه از صالحان باشد.


«'''رَب هَب لى مِنَ الصلِحِينَ'''»:
«'''فَبَشرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ'''»:
اين جمله حكايت دعا و فر زند خواستن ابراهيم (عليه السلام ) از خدا است و معنايش اين است كه ابراهيم گفت : ((پروردگارا...(( و آن جناب فرزندى را كه خواست مقيد كرد به اينكه از صالحان باشد.


«'''فَبَشرْنَهُ بِغُلَمٍ حَلِيمٍ'''»:
يعنى: پس ما او را بشارت داديم به اين كه به زودى، فرزندى بردبار روزى او خواهيم كرد. و در اين تعبير، اشاره به اين است كه آن فرزند، پسر خواهد بود، و به حدّ غلامان (جوانان) خواهد رسيد.


يعنى پس ما او را بشارت داديم به اينكه به زودى فرزندى بردبار روزى او خواهيم كرد. و در اين تعبير اشاره به اين است كه آن فرزند، پسر خواهد بود، و به حد غلامان (جوانان ) خواهد رسيد. و اگر آن فرزند را توصيف كرد به ((غلام (( با اينكه اسماعيل از حد جوانى هم گذشت ، و به حد بزرگسالان رسيد، براى اين است كه خواست اشاره كند به آن حالتى كه در آن حالت صفت كمال و صفاى ذات او و حلمش نمايان و شكفته مى شود و آن حد جوانى است ، و براى همين بود كه گفت : ((يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاء اللّه من الصابرين ((
و اگر آن فرزند را توصيف كرد به «غلام»، با اين كه اسماعيل از حدّ جوانى هم گذشت، و به حدّ بزرگسالان رسيد، براى اين است كه خواست اشاره كند به آن حالتى كه در آن حالت، صفت كمال و صفاى ذات او و حلمش، نمايان و شكفته مى شود و آن، حدّ جوانى است، و براى همين بود كه گفت: «يَا أبَتِ افعُل مَا تُؤمَر سَتَجِدُنِى إن شَاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِين».


و در قرآن كريم هيچ يك از انبيا به وصف حلم ستايش نشده اند به جز اين پيغمبر بزرگوار در اين آيه و نيز پدرش ابراهيم (عليه السلام ) كه در آيه ((ان ابراهيم لحليم اواه منيب (( او را حليم خوانده .
و در قرآن كريم، هيچ يك از انبيا به وصف «حلم» ستايش نشده اند، به جز اين پيغمبر بزرگوار در اين آيه، و نيز پدرش ابراهيم «عليه السلام»، كه در آيه «إنّ إبرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أوّاهٌ مُنِيبٌ»، او را «حليم» خوانده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۰ </center>
<span id='link148'><span>
<span id='link148'><span>


«'''فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السعْىَ قَالَ يَبُنىَّ إِنى أَرَى فى الْمَنَامِ أَنى أَذْبحُك فَانظرْ مَا ذَا تَرَى ...'''»:
«'''فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السّعْىَ قَالَ يَا بُنىَّ إِنّى أَرَى فى الْمَنَامِ أَنّى أَذْبحُك فَانظُرْ مَا ذَا تَرَى...'''»:
حرف ((فا در اول آيه فاى فصيحه است كه مى فهماند چيزى در اينجا حذف شده و تقدير كلام اين است كه : ((فلما ولد له و نشا و بلغ معه السعى : همين كه خداى تعالى پسرى به او داد و آن پسر نشو و نمو كرد و به حد سعى و كوشش رسيد((. و منظور از رسيدن به حد سعى و كوشش رسيدن به آن حد از عمر است كه آدمى عادتا مى تواند براى حوائج زندگى خود كوشش كند و اين همان سن بلوغ است ، و معناى آيه اين است كه : وقتى آن فرزند به حد بلوغ رسيد، ابراهيم به او گفت اى پسرم ...


«'''قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك'''» - اين جمله حكايت رويايى است كه ابراهيم در خواب ديد. و تعبير به ((انى ارى (( دلالت دارد بر اينكه اين صحنه را مكرر در خواب ديده ، همچنان كه اين تعبير در آيه ((و قال الملك انى ارى ...(( نيز همين استمرار را مى رساند.
حرف «فاء» در اول آيه، «فاى» فصيحه است، كه مى فهماند چيزى در اين جا حذف شده، و تقدير كلام اين است كه: «فَلَمّا وُلِدَ لَهُ وَ نَشَأ وَ بَلَغَ مَعَهُ السّعىَ: همين كه خداى تعالى، پسرى به او داد و آن پسر، نشو و نمو كرد و به حدّ سعى و كوشش رسيد». و منظور از رسيدن به حدّ سعى و كوشش، رسيدن به آن حدّ از عمر است كه آدمى، عادتا مى تواند براى حوائج زندگى خود، كوشش كند و اين، همان سنّ بلوغ است. و معناى آيه اين است كه: وقتى آن فرزند به حدّ بلوغ رسيد، ابراهيم به او گفت: اى پسرم...


«'''فانظر ما ذاترى'''» - كلمه ((ترى (( در اين جا به معناى ((مى بينى (( نيست بلكه از ماده ((راى (( به معناى اعتقاد است ، يعنى چه نظر مى دهى ، مى خواسته بفرمايد: تو درباره سر نوشت خودت فكر كن و تصميم بگير و تكليف مرا روشن ساز. و اين جمله خود دليل است بر اينكه ابراهيم (عليه السلام ) در روياى خود فهميده كه خداى تعالى او را امر كرده فرزندش را قربانى كند و گرنه صرف اين كه خواب ديده فرزندش را قربانى مى كند، دليل بر آن نيست كه كشتن فرزند برايش جايز باشد. پس در حقيقت امرى كه در خواب به او شده به صورت نتيجه امر در برابرش ممثل شده است ، و به همين جهت كه چنين مطلبى را فهميده ، فرزندش را امتحان كرد، تا ببيند او چه جوابى مى دهد.
«'''قَالَ يَا بُنَىّ إنّى أرَى فِى المَنَامِ أنّى أذبَحُك'''» - اين جمله، حكايت رؤيايى است كه ابراهيم در خواب ديد. و تعبير به «إنّى أرَى»، دلالت دارد بر اين كه اين صحنه را مكرر در خواب ديده، همچنان كه اين تعبير، در آيه «وَ قَالَ المَلِكُ إنّى أرَى...» نيز، همين استمرار را مى رساند.


«'''قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاء اللّه من الصابرين'''» - اين آيه پاسخى است كه فرزند به پدر مى دهد. و جمله ((پدرجان ! انجام بده آنچه بدان ماءمور شده اى (( اظهار رضايت اسماعيل است نسبت به سر بريدن و ذبح خودش ، چيزى كه هست اين اظهار رضايت را به صورت امر آورد. و نيز اگر گفت : ((بكن آنچه را كه بدان ماءمور شده اى ،(( و نگفت : ((مرا ذبح كن ((، براى اشاره به اين است كه بفهماند: پدرش ماءمور به اين امر بوده و به جز اطاعت و انجام آن ماءموريت چاره اى نداشت .
«'''فَانظُر مَا ذَا تَرَى'''» - كلمۀ «تَرَى» در اين جا، به معناى «مى بينى» نيست، بلكه از مادۀ «رأى»، به معناى اعتقاد است. يعنى چه نظر مى دهى. مى خواسته بفرمايد: تو درباره سرنوشت خودت فكر كن و تصميم بگير و تكليف مرا روشن ساز. و اين جمله، خود دليل است بر اين كه ابراهيم «عليه السلام»، در رؤياى خود فهميده كه خداى تعالى، او را امر كرده فرزندش را قربانى كند، و گرنه صرف اين كه خواب ديده فرزندش را قربانى مى كند، دليل بر آن نيست كه كشتن فرزند برايش جايز باشد.
 
پس در حقيقت، امرى كه در خواب به او شده، به صورت نتيجۀ امر در برابرش ممثّل شده است، و به همين جهت كه چنين مطلبى را فهميده، فرزندش را امتحان كرد، تا ببيند او چه جوابى مى دهد.
 
«'''قَالَ يَا أبَتِ افعَل مَا تُؤمَر سَتَجِدُنِى إن شَاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِين'''» - اين آيه، پاسخى است كه فرزند به پدر مى دهد. و جملۀ «پدرجان! انجام بده آنچه بدان مأمور شده اى»، اظهار رضايت اسماعيل است نسبت به سر بريدن و ذبح خودش. چيزى كه هست، اين اظهار رضايت را به صورت امر آورد.  
 
و نيز اگر گفت: «بكن آنچه را كه بدان مأمور شده اى»، و نگفت: «مرا ذبح كن»، براى اشاره به اين است كه بفهماند: پدرش مأمور به اين امر بوده، و به جز اطاعت و انجام آن مأموريت، چاره اى نداشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۱ </center>
«'''ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصبرِينَ'''»:
«'''ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصّابرِينَ'''»:


- اين جمله از ناحيه اسماعيل يك نحوه دلجويى است نسبت به پدر، مى خواهد به پدر بگويد: من از اينكه قربانى ام كنى به هيچ وجه اظهار ترس نمى كنم و در پاسخ چيزى نگفت كه باعث ناراحتى پدر شود و از ديدن آن جسد به خون آغشته فرزندش به هيجان درآيد،بلكه سخنى گفت كه اندوهش پس از ديدن آن منظره كاسته شود، و اين كلام خود را كه يك دنيا صفا در آن بود با قيد ان شاء اللّه مقيد كرد، تا صفاى بيشترى پيدا كند.
- اين جمله از ناحيه اسماعيل، يك نحوه دلجويى است نسبت به پدر. مى خواهد به پدر بگويد: من از اين كه قربانى ام كنى، به هيچ وجه اظهار ترس نمى كنم، و در پاسخ چيزى نگفت كه باعث ناراحتى پدر شود و از ديدن آن جسد به خون آغشته فرزندش به هيجان درآيد، بلكه سخنى گفت كه اندوهش پس از ديدن آن منظره كاسته شود. و اين كلام خود را، كه يك دنيا صفا در آن بود، با قيد «إن شَاءَ اللّه» مقيد كرد، تا صفاى بيشترى پيدا كند.


چون با آوردن اين قيد معناى كلامش چنين مى شود: من اگر گفتم در اين حادثه صبر مى كنم ، اتصافم به اين صفت پسنديده از خودم نيست و زمام امرم به دست خودم نيست ، بلكه هر چه دارم از مواهبى است كه خدا به من ارزانى داشته ، و از منتهايى است كه خدا بر من نهاده . اگر او بخواهد من داراى چنين صبرى خواهم شد و او مى تواند نخواهد و اين صبر را از من بگيرد.
چون با آوردن اين قيد، معناى كلامش چنين مى شود: من اگر گفتم در اين حادثه صبر مى كنم، اتصافم به اين صفت پسنديده از خودم نيست و زمام امرم به دست خودم نيست، بلكه هرچه دارم، از مواهبى است كه خدا به من ارزانى داشته، و از منت هايى است كه خدا بر من نهاده. اگر او بخواهد، من داراى چنين صبرى خواهم شد و او مى تواند نخواهد، و اين صبر را از من بگيرد.


«'''فَلَمَّا أَسلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ'''»:
«'''فَلَمَّا أَسلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ'''»:


((اسلام (( به معناى رضايت دادن و تسليم شدن است . و كلمه ((تل (( به معناى به زمين انداختن كسى است . و كلمه ((جبين (( به معناى يكى از دو طرف پيشانى است . و لام در ((للجبين (( بيان مى كند كه كجاى اسماعيل روى زمين قرار گرفت ، نظير آيه ((يخرون للاذقان سجدا(( و معناى آيه اين است كه : ابراهيم و اسماعيل تسليم امر خدا شدند و به آن رضايت دادند، و ابراهيم (عليه السلام ) فرزندش ‍را به پهلو خواباند.
«اسلام»، به معناى رضايت دادن و تسليم شدن است. و كلمۀ «تلّ»، به معناى به زمين انداختن كسى است. و كلمه «جبين»، به معناى يكى از دو طرف پيشانى است. و «لام» در «لِلجَبِين»، بيان مى كند كه كجاى اسماعيل روى زمين قرار گرفت. نظير آيه «يَخِرُّونَ لِلأذقَانِ سُجّداً».
 
و معناى آيه اين است كه: ابراهيم و اسماعيل، تسليم امر خدا شدند و به آن رضايت دادند، و ابراهيم «عليه السلام»، فرزندش ‍را به پهلو خواباند.


و اين جمله پاسخى مى خواهد كه در كلام نيامده ، چون معناى تحت اللفظى كلام چنين است : ((پس همين كه تسليم شدند، ابراهيم فرزند خود را به زمين خواباند و يك طرف پيشانى اش را به زمين نهاد(( و ديگر نفرموده كه چه شد، و اين به خاطر آن است كه بفهماند جواب ((لما(( از بس مهم و مصيبت آن جناب آن قدر شديد و تلخ بود كه قابل گفتن نيست .
و اين جمله، پاسخى مى خواهد كه در كلام نيامده. چون معناى تحت اللفظى كلام چنين است: «پس همين كه تسليم شدند، ابراهيم، فرزند خود را به زمين خواباند و يك طرف پيشانى اش را به زمين نهاد». و ديگر نفرموده كه چه شد، و اين، به خاطر آن است كه بفهماند جواب «لمّا» از بس مهم و مصيبت آن جناب، آن قدر شديد و تلخ بود، كه قابل گفتن نيست.
<span id='link149'><span>
<span id='link149'><span>


۱۳٬۷۵۱

ویرایش