گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۰: خط ۷۰:
<span id='link286'><span>
<span id='link286'><span>


==مراد از اشراق زمين به نور پروردگارش در قيامت ==
==مراد از نورانی شدن زمين به نور پروردگارش، در قيامت ==
«'''وَ أَشرَقَتِ الاَرْض بِنُورِ رَبهَا ...'''»:
«'''وَ أَشرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبّهَا ...'''»:


((اشراق الاءرض (( به معناى نورانى شدن زمين است . و كلمه ((نور(( معنايش معروف است . البته اين كلمه در كلام خداى تعالى در بسيارى موارد به همان معناى معروفش يعنى نور حسى آمده ، و در بعضى موارد به عنايتى بر ايمان و بر قرآن نيز اطلاق شده است ، و آن عنايت اين است كه ايمان و قرآن حقايقى را براى دارنده اش روشن مى كند،
«إشراق الأرض»، به معناى نورانى شدن زمين است. و كلمه «نور»، معنايش معروف است. البته اين كلمه در كلام خداى تعالى، در بسيارى موارد، به همان معناى معروفش يعنى نور حسى آمده، و در بعضى موارد، به عنايتى بر ايمان و بر قرآن نيز اطلاق شده است، و آن عنايت، اين است كه: «ايمان» و «قرآن»، حقايقى را براى دارنده اش روشن مى كند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۶ </center>
كه اگر ايمان و قرآن نبود به آن حقايق دست نمى يافت ، از جمله موارد اطلاقش بر ايمان آيه ((اللّه ولى الّذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور(( است . و يكى از موارد اطلاقش بر قرآن آيه ((فامنوا باللّه و رسوله و النور الّذى انزلنا(( مى باشد.
كه اگر ايمان و قرآن نبود، به آن حقايق دست نمى يافت. از جمله موارد اطلاقش بر «ايمان»، آيه «اللّهُ وَلِىُّ الّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظّلُمَاتِ إلَى النُّور» است. و يكى از موارد اطلاقش بر «قرآن»، آيه «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الّذِى أنزَلنَا» مى باشد.


مفسرين در معناى ((اشراق زمين به نور پروردگارش (( اختلاف كرده اند. بعضى گفته اند: آن روز زمين به نورى روشن مى شود كه خدا خلقش كرده ، نه به نور اجسام نورانى چون خورشيد و ماه . و اگر نور را به كلمه پروردگارش اضافه كرده ، در حقيقت از قبيل ((روحى (( و ((ناقة اللّه (( است .
مفسران، در معناى «إشراق زمين به نور پروردگارش» اختلاف كرده اند.  
ليكن اين وجه هيچ دليل قابل اعتمادى ندارد.


بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن ، تجلى پروردگار متعال است براى داورى بين خلق ، همچنان كه در بعضى اخبار از طرق اهل سنت نيز آمده است .
بعضى گفته اند: آن روز، زمين به نورى روشن مى شود كه خدا خلقش كرده. نه به نور اجسام نورانى، چون خورشيد و ماه. و اگر نور را به كلمه پروردگارش اضافه كرده، در حقيقت، از قبيل «روحى» و «نَاقَةُ اللّه» است. ليكن اين وجه، هيچ دليل قابل اعتمادى ندارد.


اشكال اين وجه اين است كه به فرضى كه آن روايت صحيح باشد، هيچ دلالتى بر اين معنا ندارد كه اشراق زمين ناظر به آن نور باشد.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، تجلّى پروردگار متعال است براى داورى بين خلق، همچنان كه در بعضى اخبار، از طرق اهل سنّت نيز، آمده است.


بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن ، روشن شدن زمين به عدالت پروردگار است در قيامت ، چون همانطور كه نور علم به عمل است ، نور زمين هم به عدالت است .
اشكال اين وجه، اين است كه به فرضى كه آن روايت صحيح باشد، هيچ دلالتى بر اين معنا ندارد كه اشراق زمين، ناظر به آن نور باشد.


اشكال اين هم آن است كه : اگر فرضا استعاره گرفتن نور را در عدالت صحيح بدانيم ، لازمه اش آن نيست كه نور در آيه هم به همان معناى عدالت باشد، مگر آنكه دليلى بر آن دلالت كند، آنهم به عهده صاحب اين قول است كه بياورد، و نياورده .
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، روشن شدن زمين به عدالت پروردگار است در قيامت. چون همان طور كه نور علم به عمل است، نور زمين هم، به عدالت است.
 
اشكال اين هم، آن است كه: اگر فرضا استعاره گرفتن نور را در عدالت صحيح بدانيم، لازمه اش آن نيست كه نور در آيه هم، به همان معناى عدالت باشد، مگر آن كه دليلى بر آن دلالت كند. آن هم به عهده صاحب اين قول است كه بياورد، و نياورده.
<span id='link287'><span>
<span id='link287'><span>
و در تفسير كشاف آمده كه : خداى عزّوجلّ كلمه ((نور(( را استعاره گرفته براى حق و برهان ، و اين استعاره در چند جاى قرآن آمده كه آيه مورد بحث هم يكى از آنها است ، و معنايش اين است كه : زمين به خاطر آن حقى كه در آن اقامه مى شود، و آن عدلى كه در آن گسترده مى گردد، و آن ميزان حقى كه با آن حسنات و سيئات را مى سنجد، نورانى مى شود.
و در تفسير كشاف آمده كه: خداى عزّوجلّ، كلمۀ «نور» را استعاره گرفته براى حق و برهان، و اين استعاره، در چند جاى قرآن آمده، كه آيه مورد بحث هم، يكى از آن ها است. و معنايش اين است كه: زمين به خاطر آن حقى كه در آن اقامه مى شود، و آن عدلى كه در آن گسترده مى گردد، و آن ميزان حقى كه با آن حسنات و سيئات را مى سنجد، نورانى مى شود.


و همين كه كلمه نور را به نام خودش اضافه كرد و فرمود به ((نور رب (( با در نظر گرفتن اينكه رب همان حق و عدل است و نيز اضافه كردن نام خودش بر ضمير زمين ((ربها((، با در نظر گرفتن اينكه نام او زمين را زينت مى دهد، چون عدل خود را در آن مى گستراند، و موازين قسط را در آن نصب مى كند، و بين اهل زمين به حق حكم مى كند، خود به بانگ بلند اين معنا را تاءييد مى نمايد.
و همين كه كلمۀ نور را به نام خودش اضافه كرد و فرمود به «نور رب»، با در نظر گرفتن اين كه «رب»، همان حق و عدل است و نيز اضافه كردن نام خودش بر ضمير زمين «رَبّهَا»، با در نظر گرفتن اين كه نام او، زمين را زينت مى دهد، چون عدل خود را در آن مى گستراند، و موازين قسط را در آن نصب مى كند، و بين اهل زمين به حق حكم مى كند، خود به بانگ بلند اين معنا را تأييد مى نمايد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۷ </center>
آرى ، آراسته ترين مكانها آنجا است كه در آن عدالت باشد و از آن آبادتر نخواهى يافت . و در اين اضافه ها اين اشاره هست كه رب و خالق زمين است كه در زمين عدالت را بر قرار مى كند و اگر در زمين جور مى شود از ناحيه غير خدا است .
آرى، آراسته ترين مكان ها، آن جا است كه در آن عدالت باشد و از آن آبادتر نخواهى يافت. و در اين اضافه ها، اين اشاره هست كه «ربّ» و «خالق» زمين است كه در زمين عدالت را بر قرار مى كند و اگر در زمين جور مى شود، از ناحيه غير خدا است.


و نيز عطفى كه بر جمله ((اشرقت الاءرض بنور ربها(( كرده ، يعنى جمله ((و وضع الكتاب (( و جمله ((و جى ء بالنبيين (( و خلاصه كتاب را نهادن و بر طبق آن حكم كردن ، و آوردن انبيا و شهدا و صديقين ، و داورى به حق ، همه عبارتند از همان نور.
و نيز عطفى كه بر جملۀ «أشرَقَتِ الأرضُ بِنُور رَبّهَا» كرده، يعنى جملۀ «وَ وُضِعَ الكِتَابُ»، و جملۀ «وَ جِئَ بِالنّبِيّينَ»، و خلاصه كتاب را نهادن و بر طبق آن حكم كردن، و آوردن انبيا و شهدا و صديقين، و داورى به حق، همه عبارتند از همان نور.


چون در بين خود ما نيز معمول است ، و مى بينى كه مردم به پادشاه عادل مى گويند: ((اءشرقت الافاق و اضاءت الدنيا بقسطك : همه آفاق و سراسر جهان با عدالت تو روشن گرديد(( و نيز در مقابلش مى گويند: ((اظلمت البلاد بجور فلان : تمام شهرها از ظلم فلانى تاريك شد(( رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم فرموده : ((ظلم همان ظلمات روز قيامت است (( و نيز مى بينيم كه آيه شريفه با اثبات عدالت آغاز شده و با نفى ظلم خاتمه يافته است .
چون در بين خود ما نيز معمول است، و مى بينى كه مردم به پادشاه عادل مى گويند: «أشرَقَتِ الآفَاقُ وَ أضَائَتِ الدّنيَا بِقِسطِك: همۀ آفاق و سراسر جهان با عدالت تو روشن گرديد». و نيز در مقابلش مى گويند: «أظلَمَتِ البِلَادُ بِجُورِ فُلان: تمام شهرها از ظلم فلانى تاريك شد».  


و ما بر آن دو اشكال داريم : اول اينكه در آغاز كلامش گفت : در بسيارى از موارد كلمه ((نور(( در قرآن كريم ، استعاره در حق و قرآن و برهان شده ((. قرآنش را قبول داريم ، ولى استعاره شدن آن را براى حق و برهان قبول نداريم ، چون از هيچ آيه اى چنين چيزى بر نمى آيد.
رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» هم فرموده: «ظلم، همان ظلمات روز قيامت است». و نيز مى بينيم كه آيه شريفه، با اثبات «عدالت» آغاز شده و با نفى «ظلم» خاتمه يافته است.


دوم اينكه : كلمه ((حق (( و ((عدل (( هر چند كه در بعضى موارد يك مصداق پيدا مى كنند، ولى هر چه باشد دو مفهوم متغايرند، و صرف اينكه نور در آيه استعاره براى حق شده باشد، مستلزم آن نيست كه مقصود از آن عدالت بوده باشد. و آقاى زمخشرى وقتى مى خواهد بگويد كه از كلمه نور عدالت اراده شده ، پاى حق و عدالت هر دو را به ميان مى آورد، آن وقت عدالت به تنهايى را نتيجه مى گيرد، و ديگر سخنى از حق به ميان نمى آورد.
و ما بر آن دو اشكال داريم:
 
اول اين كه در آغاز كلامش گفت: «در بسيارى از موارد، كلمۀ «نور» در قرآن كريم، استعاره در حق و قرآن و برهان شده». قرآنش را قبول داريم، ولى استعاره شدن آن را براى حق و برهان قبول نداريم. چون از هيچ آيه اى، چنين چيزى بر نمى آيد.
 
دوم اين كه: كلمۀ «حق» و «عدل»، هرچند كه در بعضى موارد يك مصداق پيدا مى كنند، ولى هرچه باشد، دو مفهوم متغايرند، و صرف اين كه «نور» در آيه، استعاره براى حق شده باشد، مستلزم آن نيست كه مقصود از آن عدالت بوده باشد. و آقاى زمخشرى وقتى مى خواهد بگويد كه از كلمه «نور»، عدالت اراده شده، پاى حق و عدالت، هر دو را به ميان مى آورد. آن وقت، «عدالت» به تنهايى را نتيجه مى گيرد، و ديگر سخنى از «حق» به ميان نمى آورد.
<span id='link288'><span>
<span id='link288'><span>
اما آنچه به نظر ما مى رسد - و خدا داناتر است - اين است كه : بعيد نيست مراد از ((اشراق زمين به نور پروردگارش (( آن حالتى باشد كه از خصايص روز قيامت است ، از قبيل كنار رفتن پرده ها، و ظهور حقيقت اشيا و بروز و ظهور واقعيت اعمال ، از خير يا شر، اطاعت يا معصيت ، حق يا باطل ، به طورى كه ناظران حقيقت هر عملى را ببينند؛
اما آنچه به نظر ما مى رسد - و خدا داناتر است - اين است كه: بعيد نيست مراد از «إشراق زمين به نور پروردگارش»، آن حالتى باشد كه از خصايص روز قيامت است، از قبيل كنار رفتن پرده ها، و ظهور حقيقت اشياء و بروز و ظهور واقعيت اعمال، از خير يا شر، اطاعت يا معصيت، حق يا باطل، به طورى كه ناظران، حقيقت هر عملى را ببينند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۸ </center>
چون اشراق هر چيزى عبارت است از ظهور آن به وسيله نور، و اين هم جاى شك نيست ، كه ظهور دهنده آن روز خداى سبحان است ؛ چون غير از خدا هر سبب ديگرى در آن روز از سببيت ساقط است . پس اشيا در آن روز با نورى كه از خداى تعالى كسب كرده روشن مى شوند.
چون اشراق هر چيزى، عبارت است از ظهور آن به وسيلۀ نور، و اين هم جاى شك نيست، كه ظهور دهنده آن روز، خداى سبحان است. چون غير از خدا، هر سبب ديگرى در آن روز، از سببيت ساقط است. پس اشيا در آن روز، با نورى كه از خداى تعالى كسب كرده، روشن مى شوند.


و اين اشراق هر چند عمومى است و شامل تمامى موجودات مى شود و اختصاصى به زمين ندارد، و ليكن از آنجا كه غرض بيان حالت آن روز زمين ، و اهل زمين است ، لذا تنها از اشراق زمين سخن گفته و فرموده : ((و اءشرقت الاءرض بنور ربها((. و اگر به جاى كلمه ((اللّه (( كلمه ((رب (( را آورده براى تعريض بر مشركين است ، كه منكر ربوبيت خداى تعالى براى زمين ، و موجودات زمينى هستند.
و اين اشراق، هرچند عمومى است و شامل تمامى موجودات مى شود و اختصاصى به زمين ندارد، وليكن از آن جا كه غرض بيان حالت آن روز، «زمين و اهل زمين» است، لذا تنها از «إشراق زمين» سخن گفته و فرموده: «وَ أشرَقَتِ الأرضُ بِنُورِ رَبّهُا». و اگر به جاى كلمۀ «اللّه»، كلمه «رب» را آورده، براى تعريض بر مشركان است، كه منكر ربوبيت خداى تعالى براى زمين، و موجودات زمينى هستند.


و مراد از زمين در عين حال زمين و موجودات در آن و متعلقات آن است ، همچنانكه در جمله ((و الاءرض جميعا قبضته ((، نيز گفتيم كه منظور، زمين و آنچه در آن است مى باشد.
و مراد از «زمين»، در عين حال زمين و موجودات در آن و متعلقات آن است، همچنان كه در جملۀ «وَ الأرضُ جَمِيعاً قَبضَتُهُ» نيز گفتيم كه منظور، «زمين و آنچه در آن است»، مى باشد.


اين معنايى كه به نظر ما رسيده از مواضعى از كلام خداى تعالى استفاده مى شود: مانند آيه ((لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد(( و آيه ((يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضراو ما عملت من سوء(( و آيه شريفه ((يومئذ تحدث اخبارها بان ربك اوحى لها يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره ((، و آيات بسيارى ديگر كه دلالت دارند بر ظهور اعمال و تجسم آنها، و شهادت اعضاى بدن آدميان و امثال آن .
اين معنايى كه به نظر ما رسيده، از مواضعى از كلام خداى تعالى استفاده مى شود:  


«'''و وضع الكتاب'''» - بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از نهادن كتاب رسيدگى به حساب اعمال است ((. ولى اين وجه - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - صحيح نيست . و بعضى ديگر گفته اند: مراد از كتاب ، همان نامه هاى اعمال است ، كه حساب بر طبق آنها صورت ميگيرد و بر طبق آن حكم مى كنند.
مانند آيه: «لَقَد كُنتَ فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الیَومَ حَدِيد».
 
و آيه: «يَومَ تَجِدُ كُلّ نَفسٍ مَا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً وَ مَا عَمِلَت مِن سُوء».
 
و آيه شريفه: «يَومَئِذٍ تُحَدّثُ أخبَارَهَا * بِأنّ رَبّكَ أوحَى لَهَا * يَومَئِذٍ يَصدُرُ النّاسُ أشتَاتاً لِيُرَوا أعمَالَهُم * فَمَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرّةٍ خَيراً يَرَه * وَ مَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرّةٍ شَرّاً يَرَه»،
 
و آيات بسيارى ديگر، كه دلالت دارند بر ظهور اعمال و تجسّم آن ها، و شهادت اعضاى بدن آدميان و امثال آن.
 
«'''وَ وُضِعَ الكِتَاب'''» - بعضى از مفسران گفته اند: «مراد از نهادن كتاب، رسيدگى به حساب اعمال است». ولى اين وجه - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - صحيح نيست.  
 
و بعضى ديگر گفته اند: مراد از «كتاب»، همان نامه هاى اعمال است، كه حساب، بر طبق آن ها صورت می گيرد و بر طبق آن حكم مى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۹ </center>
و بعضى ديگر گفته اند: مراد از كتاب لوح محفوظ است . مؤ يد اين وجه آيه ((هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون (( است .
و بعضى ديگر گفته اند: مراد از «كتاب»، لوح محفوظ است. مؤيد اين وجه، آيه «هَذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيكُم بِالحَقّ إنّا كُنّا نَستَنسِخُ مَا كُنتُم تَعمَلُون» است.
 
«'''وَ جِئَ بِالنّبِيّينَ وَ الشُّهَدَاءُ'''» - اما آوردن انبياء - به طورى كه از سياق بر مى آيد - براى اين است كه از ايشان بپرسند آيا رسالت خدا را انجام داديد، يا نه ؟ و آيه شريفه «فَلَنَسئَلَنّ الّذِينَ أُرسِلَ إلَيهِم وَ لَنَسئَلَنّ المُرسَلِين» هم، مؤيد اين معنا است.


«'''و جى ء بالنبيين و الشهداء'''» - اما آوردن انبيا - به طورى كه از سياق برمى آيد - براى اين است كه از ايشان بپرسند آيا رسالت خدا را انجام داديد يا نه ؟ و آيه شريفه ((فلنسئلن الّذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين ((، هم مؤ يد اين معنا است .
و اما آوردن «شهداء»، كه عبارتند از گواهان اعمال، آن نيز، براى اين است كه آنچه از اعمال قوم خود ديده اند و تحمل كرده اند، اداء كنند، كه در جاى ديگر، در اين باره فرموده: «فَكَيفَ إذَا جِئنَا مِن كُلّ أُمّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاء شَهِيداً».


و اما آوردن شهدا كه عبارتند از گواهان اعمال ، آن نيز براى اين است كه آنچه از اعمال قوم خود ديده اند و تحمل كرده اند، اداء كنند كه در جاى ديگر در اين باره فرموده : ((فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيدا((.
«'''وَ قُضِىَ بَينَهُم بِالحَقّ وَ هُم لَا يُظلَمُون'''» - دو ضمير جمع كه در «بَينَهُم» و «يُظلَمُون» است، به عموم مردم كه از سياق استفاده مى شود، بر مى گردد، هرچند كه كلمۀ «ناس»، قبلا ذكر نشده باشد.  


«'''و قضى بينهم بالحق و هم لا يظلمون'''» - دو ضمير جمع كه در ((بينهم (( و ((يظلمون (( است ، به عموم مردم كه از سياق استفاده مى شود، برمى گردد، هر چند كه كلمه ((ناس (( قبلا ذكر نشده باشد. و قضاى بين مردم ، عبارت است از داورى بين آنان در آنچه كه در آن اختلاف مى كردند. و اين معنا مكرر در كلام خداى تعالى آمده ، مانند: ((ان ربك يقضى بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون ((.
و «قضاى بين مردم»، عبارت است از: داورى بين آنان در آنچه كه در آن اختلاف مى كردند. و اين معنا مكرر، در كلام خداى تعالى آمده. مانند: «إنّ رَبّكَ يَقضِى بَينَهُم يَومَ القِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَختَلِفُون».


«'''وَ وُفِّيَت كلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَت وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ'''»:
«'''وَ وُفِّيَت كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَت وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ'''»:


كلمه ((توفيه (( به معناى دادن و پرداختن چيزى است به حد كمال و تمام . و در جمله مورد بحث به خود عمل متعلق شده ، يعنى فرموده در قيامت خود اعمال را به صاحبانشان مى دهيم ، نه جزا و پاداش آن را و اين بدان جهت است كه ديگر جاى شكى در عادلانه بودن جزاى آن روز باقى نگذارد، و در نتيجه آيه مزبور به منزله بيان براى جمله ((و هم لا يظلمون (( است .
كلمۀ «توفيه»، به معناى دادن و پرداختن چيزى است، به حدّ كمال و تمام. و در جمله مورد بحث، به خود عمل متعلق شده. يعنى فرموده: در قيامت، خود اعمال را به صاحبانشان مى دهيم، نه جزا و پاداش آن را. و اين، بدان جهت است كه ديگر جاى شكى در عادلانه بودن جزاى آن روز باقى نگذارد. و در نتيجه، آيه مزبور، به منزلۀ بيان براى جملۀ «وَ هُم لَا يُظلَمُون» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۰ </center>
«'''و هو اعلم بما يفعلون'''» - يعنى حكم خدا بدين منوال كه كتاب را بگذارند و از روى آن به حساب خلايق برسند، و همچنين آوردن انبياء و شهداء بدين جهت نيست كه خدا از اعمال بندگان بى اطلاع است و محتاج است تا آگاهان و گواهان بيايند و شهادت دهند، بلكه بدين منظور است كه حكمش بر اساس عدالت اجرا گردد. و گر نه او به هر چه كه خلايق مى كنند آگاه است .
«'''وَ هُوَ أعلَمُ بِمَا يَفعَلُون'''» - يعنى: حكم خدا بدين منوال كه كتاب را بگذارند و از روى آن به حساب خلايق برسند، و همچنين آوردن انبياء و شهداء بدين جهت نيست كه خدا از اعمال بندگان بى اطلاع است و محتاج است تا آگاهان و گواهان بيايند و شهادت دهند، بلكه بدين منظور است كه حكمش، بر اساس عدالت اجرا گردد. و گرنه او، به هرچه كه خلايق مى كنند، آگاه است.


آيه سابق درباره اصل قضاى خدا و حكم او بود، و آيه مورد بحث در خصوص اجراى آن است و آيات بعدى همين اجرا را تفصيل مى دهد.
آيه سابق، درباره اصل قضاى خدا و حكم او بود، و آيه مورد بحث، در خصوص اجراى آن است، و آيات بعدى، همين اجرا را تفصيل مى دهد.
<span id='link289'><span>
<span id='link289'><span>


۱۴٬۲۹۷

ویرایش