۱۵٬۹۷۷
ویرایش
| خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
<span id='link266'><span> | <span id='link266'><span> | ||
==اشاره به اين كه شفيع | ==اشاره به اين كه شفيع حقيقى، تنها خداوند است == | ||
البته براى آيه شريفه مورد | البته براى آيه شريفه مورد بحث، معنايى دقيق تر هست، در صورتى كه آن را با امثال آيه «لَيسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلِىٌّ وَ لَا شَفِيع» ضميمه كنيم، و آن معنا، اين است كه: «شفيع» در حقيقت، خودِ خداى سبحان است، و شفيعان ديگرى كه به راستى مى توانند شفاعت كنند، شفاعت آنان نيز، به اذن خدا است. | ||
و | و ما، در جلد اول اين كتاب، در بحث شفاعت گفتيم كه: برگشت شفاعت بالاخره به اين مى شود كه يكى از صفات خدا، بين خدا و شخص شفاعت خواه واسطه گردد، تا حال او را اصلاح كند. مانند واسطه شدن رحمت و مغفرت او، بين او و بين بندۀ گنهكار، تا او را از وبال گناهش و از عذاب، نجات بخشد. | ||
و فرق بين اين ملك و ملك در وجه | و فرق بين اين ملك و ملك در وجه قبلى، اين است كه در وجه قبلى، مالك شفاعت، متصف به مملوكش نمى شود. يعنى او را شفيع نمى گويند، و شفاعت داشتن او، مثل خانه داشتن زيد و عمرو نيست. به خلاف ملك در اين وجه، كه مالك در آن، متصف به مملوكش مى شود، و او را «شفيع» مى ناميم، همان طور كه زيد شجاع را به خاطر اين كه مالك شجاعت و داراى آن است، شجاع مى ناميم. | ||
«''' | «'''ثُمّ إلَيهِ تُرجَعُون'''» - اين جمله، تعليل ديگرى است براى جملۀ قبلى كه مى فرمود: «خدا، مالك همه شفاعت ها است»، و شفاعت را در خدا منحصر مى كرد. به اين بيان كه: شفاعت را كسى مالك است، كه امر مشفوع له و شخص محتاج به شفاعت، بالاخره به او منتهى مى شود. اگر خواست شفاعت را قبول نموده و حال او را اصلاح مى كند، و گرنه، نه. و اما غير او، وقتى مالك شفاعت مى شود كه باز آن مالك راضى باشد و به وى اجازه شفاعت داده باشد، و تنها كسى كه امور بندگان محتاج به شفاعت به او منتهى مى شود، خداست، نه آلهه اى كه مشركان به جاى خدا مى خوانند. پس مالك تمامى شفاعت ها، خداست. پس اين كه مى گويند: اوليای شان، به طور مطلق شفيعان ايشان هستند و به همين جهت، به طور مطلق آن ها را عبادت مى كنند، عقايدى است كه هيچ مبناى قابل اعتمادى ندارد. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: جملۀ «ثُمّ إلَيهِ تُرجَعُون»، تهديدى است براى كفار. گويا فرموده: سپس به سوى او بر مى گرديد و مى فهميد كه آلهۀ شما، شما را شفاعت نمى كنند. آن وقت، عبادت يك عمرتان هدر رفته است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۱ </center> | ||
بعضى ديگر گفته اند: احتمال دارد كه اين جمله تصريح باشد بر | بعضى ديگر گفته اند: احتمال دارد كه اين جمله تصريح باشد بر اين كه خدا مالك آخرت است، كه شفاعت بيشتر در آن جا سود مى دهد. و نيز اشاره باشد به اين كه ملك هاى صورى كه غيرخدا خود را مالك آن مى پندارند، روزى خواهد رسيد كه از غير خدا منقطع گردد. ولى وجه صحيح، همان است كه ما گفتيم. | ||
«'''وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشمَأَزَّت | «'''وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشمَأَزَّت قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ ...'''»: | ||
مراد از | مراد از اين كه فرمود: «وقتى خدا به تنهايى ذكر مى شود»، اين است كه وقتى خدا را ياد مى كنند و نامى از خدايان ايشان نمى برند، كه مصداق روشن آن، كلمۀ «لا إله إلّا اللّه» است. و كلمۀ «اشمَأزّت»، از مصدر «إشمِئزَاز» است، كه به معناى انقباض و نفرت از چيزى است. | ||
و اگر از اوصاف | و اگر از اوصاف مشركان، تنها مسأله بى ايمانى به آخرت را نام برد، بدين جهت است كه ريشه و اساس نفرت آنان از شنيدن نام خدا، همين بى ايمانى به آخرت بوده است. چون اگر به آخرت ايمان مى داشتند و باور داشتند كه روزى به سوى خدا بر مى گردند و جزاى كرده هاى خود را مى بينند، قطعا خدا را پرستش مى كردند. نه اولياى خود را و هرگز از شنيدن نام خدا به تنهايى، نفرت نمى كردند. | ||
«''' | «'''وَ إذَا ذُكِرَ الّذِينَ مِن دُونِهِ إذَا هُم يَستَبشِرُون'''» - منظور از «الّذِينَ مِن دُونِهِ»، همان آلهۀ ايشان است. و كلمۀ «استبشار»، به معناى مسرت درونى است. مسرتى كه اثرش در چهره انسان ظاهر شود. | ||
«'''قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ | «'''قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَ الشّهَادَةِ أَنتَ تَحْكُمُ ...'''»: | ||
وقتى رشته كلام به جايى رسيد كه ديگر براى كسى اميد خيرى در | وقتى رشته كلام به جايى رسيد كه ديگر براى كسى اميد خيرى در مشركان نماند، چون امر آخرت را فراموش و بازگشت به سوى خدا را انكار كردند، به حدّى كه از شنيدن نام خدا متنفر مى شدند، لذا پيامبر خود را دستور مى دهد نام خداى تعالى را به تنهايى ببرد و حكم او در بندگان را در آنچه اختلاف دارند، به صورت التجا به خداى تعالى، به ايشان تذكر دهد. التجايى كه در آن، اقرار به معاد هست. در اين التجا، خداى تعالى را به وصف «فَاطِرَ السّماوَات وَ الأرض» ستوده. يعنى خدايى كه آسمان ها و زمين را از كتم عدم به ساحت وجود درآورده. و نيز، به وصف «عَالِمَ الغَيبِ وَ الشّهَادَة» ستوده. يعنى خدايى كه هيچ چيزى بر او پوشيده نيست. (نه از عالم ماوراى محسوسات و نه از محسوسات)، و لازمۀ چنين علمى، اين است كه به حق، حكم كند و حكمش هم نافذ است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۲ </center> | ||
<span id='link267'><span> | <span id='link267'><span> | ||
==وصف عذابى كه ظالمان منكران معاد در قيامت مى بينند == | ==وصف عذابى كه ظالمان منكران معاد در قيامت مى بينند == | ||
«'''وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظلَمُوا مَا فى الاَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِن سوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ ...'''»: | «'''وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظلَمُوا مَا فى الاَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِن سوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ ...'''»: | ||
ویرایش