گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۶۱: خط ۱۶۱:
<span id='link19'><span>
<span id='link19'><span>


==دو دليل در رد اين نظريه ==
اين تفسير هم، به نظر ما درست نيست، به دو دليل:
اين تفسير هم به نظر ما درست نيست ، به دو دليل :
 
اول اينكه مراد از امت واحده بودن مردم در آيه ۲۱۳ بقره ، كه آيه مورد بحث را به آن قياس كردند، اتفاق تمامى مردم در كفر نيست ، نمى خواهد بفرمايد: مردم همه كافر بودند و پس از آن خدا انبياء را برگزيد (چون قبل از بعثت انبياء ايمانى نبود تا كفرى باشد) بلكه مراد همانطور كه در تفسير آن آيه در سوره بقره گذشت اين است كه مردم از نظر معاش اختلافى نداشتند. و به فرضى كه ما تسليم شويم و بگوييم : مراد همان است كه شما گفتيد، ناگزير بايد بپذيريم كه بين اين دو آيه تناقض روشنى هست ، و آن اين است كه آيه مورد بحث مى فرمايد مردم متفرق بودند و همه يك جور نبودند، و آيه سوره بقره مى گويد مردم همه يك جور بودند، و تفاوتى باهم نداشتند. و اگر اين مفسرين در پاسخ اشكال ما بگويند: آيه سوره بقره دلالت دارد بر اينكه مردم به حسب طبع يك جور بودند، نه اينكه در خارج هم يك جور باشند، (و با در نظر گرفتن اين نكته ديگر تناقضى پيش نمى آيد، آن آيه مى فرمايد: مردم همه يك طبيعت داشتند، و اين آيه مى فرمايد اگر خدا مى خواست كارى مى كرد كه مردم در خارج هم يك جور باشند) اين پاسخ درست نيست ، براى اينكه لازمه اش آن است كه درباره آيه سوره بقره بگوييم : مردم همه طبيعت كفر داشتند، در حالى كه آيات زيادى از قرآن كريم دلالت دارد بر اينكه مردم بر حسب طبيعت و فطرت اصلى خود مؤ من بودند، مانند آيه شريفه ((و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها((.
اول اين كه: مراد از «امت واحده بودن مردم» در آيه ۲۱۳ بقره، كه آيه مورد بحث را به آن قياس كردند، اتفاق تمامى مردم در كفر نيست، نمى خواهد بفرمايد: مردم همه كافر بودند و پس از آن خدا انبياء را برگزيد (چون قبل از بعثت انبياء، ايمانى نبود تا كفرى باشد)، بلكه مراد همان طور كه در تفسير آن آيه در سوره بقره گذشت، اين است كه مردم از نظر معاش اختلافى نداشتند.  
دليل دوم اينكه نتيجه اين معنا آن است كه جمله ((و لكن يدخل من يشاء فى رحمته (( ديگر در مقابل جمله ((و الظالمون ...(( قرار نگيرد، و گفتن اين حرف دليل مى خواهد مگر اين كه چيزى در تقدير گرفته شود، تا باز هم مقابله اى كه كلام آن را افاده مى كند محفوظ بماند.
 
و به فرضى كه ما تسليم شويم و بگوييم: مراد همان است كه شما گفتيد، ناگزير بايد بپذيريم كه بين اين دو آيه تناقض روشنى هست و آن، اين است كه آيه مورد بحث مى فرمايد: «مردم متفرق بودند و همه يك جور نبودند»، و آيه سوره بقره مى گويد: «مردم همه يك جور بودند، و تفاوتى با هم نداشتند». و اگر اين مفسران در پاسخ اشكال ما بگويند: آيه سوره بقره دلالت دارد بر اين كه مردم به حسب طبع يك جور بودند، نه اين كه در خارج هم يك جور باشند، (و با در نظر گرفتن اين نكته ديگر تناقضى پيش نمى آيد، آن آيه مى فرمايد: مردم همه يك طبيعت داشتند، و اين آيه مى فرمايد: اگر خدا مى خواست، كارى مى كرد كه مردم در خارج هم يك جور باشند)، اين پاسخ درست نيست. براى اين كه لازمه اش آن است كه درباره آيه سوره بقره بگوييم: مردم همه طبيعت كفر داشتند، در حالى كه آيات زيادى از قرآن كريم دلالت دارد بر اين كه مردم بر حسب طبيعت و فطرت اصلى خود مؤمن بودند. مانند آيه شريفه: «وَ نَفسٍ وَ مَا سَوَّيهَا * فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقوَيهَا».
 
دليل دوم اين كه: نتيجه اين معنا آن است كه جمله «وَلكِن يُدخِلُ مَن يَشَاءُ فِى رَحمَتِهِ»، ديگر در مقابل جملۀ «وَ الظّالِمُون...» قرار نگيرد، و گفتن اين حرف دليل مى خواهد، مگر اين كه چيزى در تقدير گرفته شود، تا باز هم مقابله اى كه كلام آن را افاده مى كند، محفوظ بماند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷ </center>
أَمِ اتخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلىُّ ... فَحُكْمُهُ إِلى اللَّهِ
«'''أَمِ اتخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلىُّ ... فَحُكْمُهُ إِلى اللَّهِ'''»:
كلمه ((ام (( به طورى كه زمخشرى گفته معناى انكار را مى رساند.
 
بعد از آنكه در آيه قبلى اين معنا را خاطرنشان كرد كه تنها خداى سبحان عهده دار امور مؤ منين است ، و ايشان را داخل در رحمت خود مى كند، و اما ستمكاران ، يعنى كفار معاند، سرپرستى ندارند، اينك در اين آيه متعرض حال كفار شده كه چگونه براى خود اولياء و خدايانى گرفته ، و آنها را به جاى خدا مى پرستند، با اينكه لازم بود خدا را ولى خود بگيرند و به دين او در آيند و او را بپرستند.
كلمۀ «أم»، به طورى كه زمخشرى گفته، معناى انكار را مى رساند.
لذا اين عمل ايشان را انكار نموده ، و بر لزوم پذيرفتن ولايت خدا استدلالهاى پى در پى مى آورد كه يكى از آن استدلالها جمله ((فاللّه هو الولى ...(( است .
 
پس جمله ((فاللّه هو الولى (( انكار سابق را كه چرا غير خدا را ولى گرفتند، تعليل مى كند، و اين خود استدلالى است بر اينكه بايد خدا را ولى خود بگيرند. و جمله ((فاللّه هو الولى (( (به خاطر اينكه ضمير هو در آن آمده ) انحصار ولايت در خدا را مى رساند، و مى فرمايد تنها و تنها ولى ، خداست . و اصل ولايت داشتن خدا و انحصار ولايت در او، در آيات سابق كه مى فرمود: ((العزيز الحكيم له ما فى السموات و ما فى الارض و هو العلى العظيم (( به بيانى كه در تفسير همان آيات گذشت بيان شده بود.
بعد از آن كه در آيه قبلى اين معنا را خاطرنشان كرد كه تنها خداى سبحان عهده دار امور مؤمنان است و ايشان را داخل در رحمت خود مى كند، و اما ستمكاران، يعنى كفار معاند، سرپرستى ندارند؛ اينك در اين آيه متعرض حال كفار شده كه چگونه براى خود اولياء و خدايانى گرفته، و آن ها را به جاى خدا مى پرستند، با اين كه لازم بود خدا را «ولىّ» خود بگيرند و به دين او در آيند و او را بپرستند.
 
لذا اين عمل ايشان را انكار نموده، و بر لزوم پذيرفتن ولايت خدا استدلال هاى پى در پى مى آورد، كه يكى از آن استدلال ها، جملۀ «فَاللّهُ هُوَ الوَلِىّ...» است.
 
پس جملۀ «فَاللّهُ هُوَ الوَلِىّ»، انكار سابق را كه چرا غير خدا را ولىّ گرفتند، تعليل مى كند و اين، خود استدلالى است بر اين كه بايد خدا را «ولىّ» خود بگيرند. و جمله «فَاللّهُ هُوَ الوَلِىّ»، به خاطر اين كه ضمير «هُوَ» در آن آمده)، انحصار ولايت در خدا را مى رساند، و مى فرمايد: تنها و تنها «ولىّ»، خداست. و اصل ولايت داشتن خدا و انحصار ولايت در او، در آيات سابق كه مى فرمود: «العَزِيزُ الحَكِيمُ لَهُ مَا فِى السّماوَاتِ وَ مَا فِى الأرضِ وَ هُوَ العَلِىُّ العَظِيمُ» به بيانى كه در تفسير همان آيات گذشت، بيان شده بود.




۱۳٬۷۱۹

ویرایش