گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۶: خط ۹۶:
<span id='link15'><span>
<span id='link15'><span>


==دعوت پيامبر اسلام (ص ) جهانى ، ولى تدريجى و مرحله به مرحله بوده است ==
==دعوت پيامبر اسلام«ص»، جهانى و تدريجى بوده ==
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر غرض از نازل كردن قرآن فقط انذار عرب زبانها باشد با جهانى بودن قرآن نمى سازد.
در اين جا، اين سؤال پيش مى آيد كه اگر غرض از نازل كردن قرآن، فقط انذار عرب زبان ها باشد، با جهانى بودن قرآن نمى سازد.
جوابش اين است كه دعوت پيامبر اسلام در جهانى شدنش تدريجى و مرحله به مرحله بوده ، در مرحله اول به حكم آيه شريفه ((و انذر عشيرتك الاقربين (( ماءمور بود تنها فاميل خود را دعوت كند، و در مرحله دوم به حكم آيه شريفه ((قرانا عربيا لقوم يعلمون (( ماءمور شده آن را به عموم عرب ابلاغ كند، و در مرحله سوم به حكم آيه ((و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ (( ماءمور شده آن را به عموم مردم برساند.
 
يكى از ادله اى كه مى رساند كه چنين مراتبى در دعوت اسلام بوده ، آيه شريفه ((قل ما اسئلكم عليه من اجر - تا جمله - ان هو الا ذكر للعالمين (( است ، چون آن طورى كه از سياق سوره برمى آيد خطاب در آن به كفار قريش است ، مى فرمايد: اين قرآن هدايت و تذكر براى تمام عالميان است و اختصاص به يك قوم و دو قوم ندارد، و چون كتابى است همگانى ديگر معنا ندارد كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) از عرب مطالبه اجر و پاداش كند.
جوابش اين است كه: دعوت پيامبر اسلام در جهانى شدنش، تدريجى و مرحله به مرحله بوده:
علاوه بر اينكه در اين معنا هيچ حرفى نيست كه دعوت به اسلام شامل اهل كتاب و مخصوصا يهود و نصارى نيز مى شود، (چون در قرآن بارها به اهل كتاب خطابها كرده ، و ايشان را به پذيرفتن دين دعوت فرموده ). و نيز مسلم تاريخ است كه مردمى از غير عرب اسلام را پذيرفته اند، مانند سلمان ايرانى ، و بلال حبشى ، و صهيب رومى .
 
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از جمله ((من حولها(( سائر اقوام بشريت غير عرب است ، و مؤ يد اين احتمال آن است كه از مكه تعبير فرموده به ((ام القرى (( يعنى مركز تمامى شهرهاى دنيا و گر نه مى فرمود: مكه .
در مرحله اول، به حكم آيه شريفه: «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين»، مأمور بود تنها فاميل خود را دعوت كند. و در مرحله دوم، به حكم آيه شريفه: «قُرآناً عَرَبِيّاً لِقَومٍ يَعلَمُونَ»، مأمور شده آن را به عموم عرب ابلاغ كند. و در مرحله سوم، به حكم آيه: «وَ أُوحِىَ إلَىَّ هَذَا القُرآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ»، مأمور شده آن را به عموم مردم برساند.
 
يكى از ادله اى كه مى رساند كه چنين مراتبى در دعوت اسلام بوده، آيه شريفه: «قُل مَا أسئَلُكُم عَلَيهِ مِن أجرٍ - تا جمله - إن هُوَ إلّا ذِكرٌ لِلعَالَمِين» است. چون آن طورى كه از سياق سوره بر مى آيد، خطاب در آن به كفار قريش است. مى فرمايد: اين قرآن، هدايت و تذكر براى تمام عالَميان است و اختصاص به يك قوم و دو قوم ندارد، و چون كتابى است همگانى، ديگر معنا ندارد كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، از عرب مطالبه اجر و پاداش كند.
 
علاوه بر اين كه در اين معنا هيچ حرفى نيست كه دعوت به اسلام، شامل اهل كتاب و مخصوصا يهود و نصارا نيز مى شود. (چون در قرآن، بارها به اهل كتاب خطاب ها كرده، و ايشان را به پذيرفتن دين دعوت فرموده). و نيز، مسلّم تاريخ است كه مردمى از غيرعرب، اسلام را پذيرفته اند. مانند سلمان ايرانى، و بلال حبشى، و صهيب رومى.
 
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از جملۀ «مَن حَولَهَا»، سایر اقوام بشريتِ غيرعرب است، و مؤيّد اين احتمال آن است كه از مكه تعبير فرموده به «أُمُّ القُرى». يعنى مركز تمامى شهرهاى دنيا، و گرنه مى فرمود: مكه.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲ </center>
و اين آيه شريفه بطورى كه ملاحظه مى فرماييد وحى را از نظر نتيجه و هدفش معرفى مى كند، كه وحى عبارت است از انذار مردم از طريق القاء الهى ، و نبوت هم همين است ، پس وحى القائى است الهى به غرض ‍ نبوت و انذار.
و اين آيه شريفه، به طورى كه ملاحظه مى فرماييد، وحى را از نظر نتيجه و هدفش معرفى مى كند، كه وحى عبارت است از: انذار مردم از طريق القاء الهى، و نبوت هم همين است. پس «وحى»، القائى است الهى به غرض ‍ نبوت و انذار.
وَ تُنذِرَ يَوْمَ الجَْمْع لا رَيْب فِيهِ فَرِيقٌ فى الجَْنَّةِ وَ فَرِيقٌ فى السعِيرِ
 
اين جمله عطف است بر كلمه تنذر كه در اول آيه است ، و اين عطف از قبيل عطف خاص بر عام است كه معمولا در مواردى اينطور عطف مى كنند كه خاص اهميت مخصوص دارد، پس در آيه مورد بحث مى خواهد بفرمايد: ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا مردم را از خدا بترسانى و انذار كنى ، و مخصوصا از غضبش در روز قيامت انذار نمايى .
«'''وَ تُنذِرَ يَوْمَ الجَْمْع لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِى الجَْنَّةِ وَ فَرِيقٌ فى السّعِيرِ'''»:
و كلمه ((يوم الجمع (( مفعول دوم براى جمله تنذر است ، نه اينكه ظرف آن باشد، (توضيح اينكه : نمى خواهد بفرمايد در روز قيامت انذار كنى بلكه مى خواهد بفرمايد: مردم را از روز قيامت انذار كنى و بترسانى ). و منظور از ((روز جمع (( روز قيامت است كه خداى تعالى در جاى ديگر درباره اش فرموده : ((ذلك يوم مجموع له الناس ... فمنهم شقى و سعيد((.
 
و جمله ((فريق فى الجنه و فريق فى السعير(( در مقام تعليل و دفع توهمى است كه ممكن است به ذهن كسى بيايد، گويا فرموده : چرا از روز جمع انذارشان كند؟ آنگاه در پاسخ فرموده : براى اينكه در آن روز يك دسته بهشتى و دسته ديگر جهنمى مى شوند، يعنى به دو دسته تقسيم مى گردند، يكى سعيد و داراى پاداش و ديگرى شقى و معذب . پس بايد انذار بشوند تا از راه شقاوت بپرهيزند، و از پرتگاه هلاكت كنار آيند.
اين جمله، عطف است بر كلمۀ «تُنذِر» كه در اول آيه است، و اين عطف، از قبيل عطف خاص بر عام است كه معمولا در مواردى اين طور عطف مى كنند، كه خاص اهميت مخصوص دارد. پس در آيه مورد بحث مى خواهد بفرمايد: ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا مردم را از خدا بترسانى و انذار كنى، و مخصوصا از غضبش در روز قيامت انذار نمايى.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لجََعَلَهُمْ أُمَّةً وَحِدَةً ...
 
از آنجا كه آيات اين فصل در صدد بيان اين معنا است كه انذار مردم لازم است ، به همين جهت نبوت يك حاجت ضرورى بشر است ، چون مردم در روز قيامت دو طايفه مى شوند، و از آنجايى كه در چنين مقامى زودتر از هر چيز اين سؤ ال به ذهن مى دود كه اگر بهانه براى فرستادن پيامبران اين است كه عده اى از بندگان خدا دوزخى نشوند، چرا از همان اول مردم را يك جور خلق نكرد تا دو دسته نشوند و چرا بين آنها امتياز قائل شد، تا بعضى بهشتى و بعضى دوزخى گردند، مى خواست همه را يكسان و داراى يك صفت خلق كند، تا همه راه بهشت را طى كنند، و آن وقت احتياجى به مساءله نبوت و انذار پيش نيايد؟ لذا در پاسخ از اين سؤ ال ذهنى فرمود: ((و اگر خدا مى خواست همه را يك جور خلق مى كرد...(( ان شاءاللّه به زودى روشن مى گردد كه چرا خدا نخواست ).
و كلمه «يَومَ الجَمع»، مفعول دوم براى جمله «تَنذِر» است، نه اين كه ظرف آن باشد. (توضيح اين كه: نمى خواهد بفرمايد در روز قيامت انذار كنى، بلكه مى خواهد بفرمايد: مردم را از روز قيامت انذار كنى و بترسانى). و منظور از «روز جمع»، روز قيامت است، كه خداى تعالى در جاى ديگر، درباره اش فرموده: «ذَلِكَ يَومٌ مَجمُوعٌ لَهُ النّاسُ... فَمِنهُم شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ».
 
و جمله «فَرِيقٌ فِى الجَنّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِير»، در مقام تعليل و دفع توهمى است كه ممكن است به ذهن كسى بيايد. گويا فرموده: چرا از روز جمع انذارشان كند؟ آنگاه در پاسخ فرموده: براى اين كه در آن روز، يك دسته بهشتى و دستۀ ديگر جهنمى مى شوند. يعنى به دو دسته تقسيم مى گردند: يكى سعيد و داراى پاداش، و ديگرى شقىّ و معذّب. پس بايد انذار بشوند تا از راه شقاوت بپرهيزند، و از پرتگاه هلاكت كنار آيند.
 
«'''وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لجََعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً ...'''»:
 
از آن جا كه آيات اين فصل در صدد بيان اين معنا است كه انذار مردم لازم است، به همين جهت نبوّت يك حاجت ضرورى بشر است. چون مردم در روز قيامت دو طايفه مى شوند، و از آن جايى كه در چنين مقامى زودتر از هر چيز اين سؤال به ذهن مى دود كه اگر بهانه براى فرستادن پيامبران اين است كه عده اى از بندگان خدا دوزخى نشوند، چرا از همان اول، مردم را يك جور خلق نكرد تا دو دسته نشوند و چرا بين آن ها امتياز قائل شد، تا بعضى بهشتى و بعضى دوزخى گردند؟ مى خواست همه را يكسان و داراى يك صفت خلق كند، تا همه راه بهشت را طى كنند، و آن وقت احتياجى به مسأله نبوّت و انذار پيش نيايد؟  
 
لذا در پاسخ از اين سؤال ذهنى فرمود: «و اگر خدا مى خواست، همه را يك جور خلق مى كرد...». إن شاء اللّه به زودى روشن مى گردد كه چرا خدا نخواست).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳ </center>
((و لكن يدخل من يشاء فى رحمته و الظالمون ما لهم من ولى و لا نصير(( - كلمه ((لكن (( به اصطلاح استدراك است ، مى خواهد بفرمايد ممكن نيست تمامى بشر امتى واحده باشند، به اين بيان كه سنت خداى تعالى بر اين جارى شده كه مردم يكسان نباشند، و نخواسته كه يكسان و يك جور باشند، و دليل بر اينكه مى خواهد بفرمايد سنت هميشگى خدا چنين است ، جمله ((يدخل من يشاء(( است كه چون با صيغه مضارع آمده بر استمرار دلالت دارد، و مى فهماند كه خدا همواره چنين است ، نه براى يكبار و دو بار، و گر نه مى فرمود: ((و لكن ادخل من يشاء(( و يا عبارتى نظير آن .
«'''وَلَكِن يُدخِلُ مَن يَشَاءُ فِى رَحمَتِهِ وَ الظّالِمُونَ مَا لَهُم مِن وَلِىّ وَ لا نَصِير'''» - كلمۀ «لكن»، به اصطلاح استدراك است. مى خواهد بفرمايد: ممكن نيست تمامى بشر امتى واحده باشند، به اين بيان كه سنت خداى تعالى بر اين جارى شده كه مردم يكسان نباشند، و نخواسته كه يكسان و يك جور باشند، و دليل بر اين كه مى خواهد بفرمايد سنّت هميشگى خدا چنين است، جملۀ «يُدخِلُ مَن يَشَاءُ» است، كه چون با صيغۀ مضارع آمده، بر استمرار دلالت دارد، و مى فهماند كه خدا همواره چنين است. نه براى يكبار و دو بار، و گرنه مى فرمود: «وَلكِن أدخُلُ مَن يَشَاءُ»، و يا عبارتى نظير آن.
در اين آيه شريفه ((بين من يشاء(( و ((الظالمون (( مقابله افتاده ، و اين خود مى فهماند كه مراد از ((من يشاء(( غير ظالمين است ، در نتيجه معنا چنين مى شود: خدا غير ظالمين را داخل رحمت خود مى كند، و اما ظالمين يار و مددكارى ندارند. حال ببينيم منظور از ((ظالمين (( چيست ؟ در سوره اعراف ظالمين را به معاندينى كه منكر معادند تفسير نموده مى فرمايد: ((فاذن موذن بينهم ان لعنه اللّه على الظالمين الذين يصدون عن سبيل اللّه و يبغونها عوجا و هم بالاخره كافرون ((.
 
و از سوى ديگر بين ((داخل كردن در رحمت خود(( و بين ((ولى و ياور نداشتن كفار(( مقابله انداخته ، و مى فهماند آنهايى كه داخل در رحمت خدا مى شوند، هم ولى دارند كه وليشان خداست ، و هم نصير. و در مقابل آنهايى كه ولى و ناصر ندارند داخل در رحمت او نمى شوند، و نيز مى فهماند مراد از رحمت ، بهشت است ، و لازمه نداشتن ولى و ناصر، جهنم است .
در اين آيه شريفه، بين «مَن يَشَاءُ» و «الظّالِمُون» مقابله افتاده و اين، خود مى فهماند كه مراد از «مَن يَشَاءُ»، غير ظالمين است. در نتيجه معنا چنين مى شود: خدا غير ظالمين را داخل رحمت خود مى كند، و اما ظالمين، يار و مددكارى ندارند.  
شرح مفاد آيه : ((و لو شاء الله لجعلهم امه واحده (( و نقد و رد وجوهى كه پيرامون آنگفته شده است
 
در نتيجه حاصل معناى آيه اين مى شود كه : خداى سبحان نبوت و انذار را كه نتيجه وحى است بدين جهت مقدر و مقرر كرد كه مى دانست به زودى يعنى در قيامت مردم دو دسته مى شوند، لذا مقدر كرد تا مردم از داخل شدن در زمره دوزخيان بپرهيزند.
حال ببينيم منظور از «ظَالِمِين» چيست؟ در سورۀ اعراف، «ظالمين» را به معاندينى كه منكر معادند، تفسير نموده، مى فرمايد: «فَأذّنَ مُؤذّنٌ بَينَهُم أن لَعنَةُ اللّه عَلَى الظّالِمِينَ * الّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّه وَ يَبغُونَهَا عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَة كَافِرُونَ».
و اگر خدا مى خواست همه را يك امت قرار مى داد و همه يك جور مى شدند، و در قيامت دو دسته نمى گشتند، و آن وقت ديگر علت و بهانه اى براى فرستادن انبياء و انذار خلق نبود، و نيز ديگر وحيى نمى شد، و ليكن خداى تعالى اين را نخواسته ، بلكه سنتش بر اين جارى شده كه خودش متولى و عهده دار يك طايفه از مردم باشد، و آن طايفه غير ستمگر است . خواست تا آنها را داخل در رحمت خود يعنى بهشت كند، و امر طايفه ديگر را كه همان ستمگران باشند بر عهده نگيرد، و در نتيجه ولى و ناصرى نداشته باشند و سرانجامشان به سوى دوزخ باشد، و از آتش خلاصى نداشته باشند.
 
و از سوى ديگر، بين «داخل كردن در رحمت خود» و بين «ولىّ و ياور نداشتن كفار» مقابله انداخته، و مى فهماند آن هايى كه داخل در رحمت خدا مى شوند، هم «ولىّ» دارند كه ولیّ شان خداست، و هم نصير. و در مقابل، آن هايى كه «ولىّ» و «ناصر» ندارند، داخل در رحمت او نمى شوند. و نيز مى فهماند: مراد از رحمت، بهشت است، و لازمه نداشتن ولىّ و ناصر، جهنّم است.
 
== شرح آيه: «وَ لَو شَاءَ اللهُ لَجَعَلَهُم أُمّةً وَاحِدَة» و...»==
در نتيجه، حاصل معناى آيه اين مى شود كه: خداى سبحان، نبوت و انذار را كه نتيجۀ وحى است، بدين جهت مقدّر و مقرر كرد كه مى دانست به زودى، يعنى در قيامت، مردم دو دسته مى شوند. لذا مقدّر كرد تا مردم از داخل شدن در زمرۀ دوزخيان بپرهيزند.
 
و اگر خدا مى خواست، همه را يك امّت قرار مى داد و همه يك جور مى شدند و در قيامت، دو دسته نمى گشتند، و آن وقت، ديگر علت و بهانه اى براى فرستادن انبياء و انذار خلق نبود، و نيز ديگر وحيى نمى شد. وليكن خداى تعالى اين را نخواسته، بلكه سنّتش بر اين جارى شده كه خودش، متولّى و عهده دار يك طايفه از مردم باشد، و آن طايفۀ غير ستمگر است. خواست تا آن ها را داخل در رحمت خود يعنى بهشت كند، و امر طايفه ديگر را، كه همان ستمگران باشند، بر عهده نگيرد. و در نتيجه، ولىّ و ناصرى نداشته باشند و سرانجامشان به سوى دوزخ باشد، و از آتش خلاصى نداشته باشند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴ </center>
پس از آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه مراد از يك امت كردن مردم اين است كه همه را يك جور خلق كند، حال يا اينكه همه را به بهشت ببرد، و يا همه را به دوزخ ، چون خداى تعالى ملزم نيست به اينكه سعداء را داخل بهشت و اشقياء را داخل جهنم كند، بلكه اگر مى خواست مى توانست اين كار را نكند، و ليكن چون خواسته ، مى كند و بين دو فريق از نظر سرنوشت آخرت فرق مى گذارد، چون سنتش بر اين جريان يافته ، و به همين نيز وعده داده ، و او خلف وعده نمى كند.
پس از آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه: مراد از «يك امت كردن مردم»، اين است كه همه را يك جور خلق كند، حال يا اين كه همه را به بهشت ببرد، و يا همه را به دوزخ. چون خداى تعالى، ملزم نيست به اين كه سعداء را داخل بهشت و اشقياء را داخل جهنم كند، بلكه اگر مى خواست، مى توانست اين كار را نكند، وليكن چون خواسته، مى كند و بين دو فريق، از نظر سرنوشت آخرت فرق مى گذارد. چون سنّتش بر اين جريان يافته، و به همين نيز وعده داده و او، خُلف وعده نمى كند.
و در عين حال باز هم قدرتش مطلق است ، و به عموميتش باقى است ، و چنان نيست كه دستبند به دست خود زده باشد، و نتواند احكام خود را تغيير دهد. پس جمله ((و تنذر يوم الجمع لا ريب فيه (( تا آخر آيه دوم - در معناى آيه سوره هود است كه مى فرمايد: ((ان فى ذلك لايه لمن خاف عذاب الاخره ذلك يوم مجموع له الناس (( تا آخر هفت آيه - كه لازم است به آنها مراجعه كنيد و با دقت مطالعه بفرماييد.
 
بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از يك امت كردن مردم اين است كه همه را با ايمان كند و داخل در بهشت نمايد.
و در عين حال، باز هم قدرتش مطلق است، و به عموميتش باقى است، و چنان نيست كه دستبند به دست خود زده باشد، و نتواند احكام خود را تغيير دهد. پس جملۀ «وَ تُنذِرَ يَومَ الجَمعِ لَا رَيبَ فِيه» تا آخر آيه دوم - در معناى آيه سوره هود است كه مى فرمايد: «إنّ فِى ذَلِكَ لَآيَةً لِمَن خَافَ عَذَابَ الآخِرَة ذَلِكَ يَومٌ مَجمُوعٌ لَهُ النّاسُ» تا آخر هفت آيه - كه لازم است به آن ها مراجعه كنيد و با دقت مطالعه بفرماييد.
 
بعضى از مفسران گفته اند: منظور از «يك امت كردن مردم»، اين است كه همه را با ايمان كند و داخل در بهشت نمايد.
<span id='link17'><span>
<span id='link17'><span>
==قول صاحب كشاف در معنى آيد ==
==قول صاحب كشاف در معنى آيد ==
در كشاف گفته : معناى آيه اين است كه اگر پروردگار تو مى خواست اعمال قدرت كند، و همه را مجبور بر ايمان كند مى كرد، و ليكن او خواسته تا حكمت خود را اعمال كند، يعنى نخست ، مردم را تكليف كند، و وظائفى برايشان معين سازد، و آنگاه به اختيار خودشان واگذار نمايد تا مؤ منين به اختيار خود داخل در رحمت او شوند، و منظور از ((من يشاء(( هم همين مؤ مننيند، چون آنان را در مقابل ظالمين قرار داده ، و ظالمين را بدون ولى و ناصر در عذاب خود رها كرده است .
در كشاف گفته : معناى آيه اين است كه اگر پروردگار تو مى خواست اعمال قدرت كند، و همه را مجبور بر ايمان كند مى كرد، و ليكن او خواسته تا حكمت خود را اعمال كند، يعنى نخست ، مردم را تكليف كند، و وظائفى برايشان معين سازد، و آنگاه به اختيار خودشان واگذار نمايد تا مؤ منين به اختيار خود داخل در رحمت او شوند، و منظور از ((من يشاء(( هم همين مؤ مننيند، چون آنان را در مقابل ظالمين قرار داده ، و ظالمين را بدون ولى و ناصر در عذاب خود رها كرده است .
۱۳٬۷۱۹

ویرایش