۱۳٬۷۵۳
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۱ </center> | ||
وجه توصيف فرعون به «''' | * وجه توصيف فرعون به «ذى الأوتاد» | ||
منظور از اين | «'''وَ فِرْعَوْنَ ذِى الاَوْتَادِ'''»: | ||
الَّذِينَ طغَوْا فى | |||
اين دو | منظور از اين فرعون، فرعون زمان موسى «عليه السلام» است، و اگر او را «ذى الأوتاد» خوانده، براى اين بوده كه - بنابر آنچه در روايات آمده - هرگاه مى خواسته كسى را شكنجه كند، روى زمين مى خوابانده و با چهار ميخ، چهار دست و پايش را به زمين ميخكوب مى كرده، و چه بسا روى چوب مى خوابانده و او را ميخكوب مى كرده. مؤيّد اين روايات، رفتارى است كه قرآن از فرعون، نسبت به ساحرانى حكايت نموده كه به موسى ايمان آوردند، كه به ايشان گفت: «وَ لأصَلّبنّكُم فى جُذُوع النّخل». معلوم مى شود هر كس را مى خواستند دار بزنند، دو دست و دو پايش را بر چوبۀ صليب ميخكوب مى كردند. | ||
فَصب عَلَيْهِمْ رَبُّك سوْط عَذَابٍ | |||
«'''الَّذِينَ طغَوْا فى الْبِلَادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ'''»: | |||
و معناى آيه اين است كه : | |||
اين دو آيه، صفت نامبردگان از «عاد» و «ثمود» و «فرعون» است. مى فرمايد: اين ها، اقوام و اشخاصى بودند كه در بلاد طغيان نموده، فساد را در آن ها گسترده كردند. | |||
«'''فَصب عَلَيْهِمْ رَبُّك سوْط عَذَابٍ'''»: | |||
كلمۀ «صَب» در مورد آب، به معناى ريختن آن است، و اما در مورد شلاق عذاب، كنايه است از عذاب پشت سر هم و شديد. و نكره آوردن كلمۀ «عَذاب»، به منظور بزرگ جلوه دادن آن است. | |||
و معناى آيه اين است كه: پروردگارت، به خاطر طغيان و گسترش دادن فساد، عذاب شديدى بر اين طاغيان نازل كرد. عذابى پشت سر هم و غير قابل وصف. | |||
«'''إِنَّ رَبَّك لَبِالْمِرْصادِ'''»: | |||
كلمۀ «مرصاد»، به معناى آن محلّى است كه در آن جا به كمين بنشينند و منتظر رسيدن شكار و يا دشمن باشند؛ و بر مرصاد بودن خداى تعالى - با اين كه او منزّه است از نشستن در مكان - كنايه اى است تمثيلى، كه مى خواهد بفهماند خداى تعالى، مراقب اعمال بندگانش است، همان طور كه انسان در كمين نشسته، مراقب حركات و سكنات دشمن خويش است، و منتظر است تا او را دستگير كند و يا به قتل برساند و خود او، هيچ خبر ندارد از اين كه دشمنش در صدد دستگيرى و يا كشتن اوست. خداى سبحان هم، مراقب اعمال بندگان خويش است. همين كه طغيان كردند و فساد را گسترش دادند، ايشان را به شديدترين وجهى عذاب مى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۲ </center> | ||
در آيه مورد | در آيه مورد بحث، داستان عذاب كردن طاغيان و فسادانگيزان امّت هاى گذشته را تعليل مى كند و مى فهماند كه: اگر آنان را عذاب كرد، به خاطر اين است كه او «ربّ»است ، و سنت او بر همين معنا جارى است. و كلمۀ «رَبّ» را به «كاف» خطاب اضافه نموده، فرمود: «پروردگار تو، ايشان را عذاب كرد». پس عذابش منحصر در امت هاى گذشته نيست، بلكه در امت تو نيز جريان دارد. | ||
<span id='link323'><span> | <span id='link323'><span> | ||
==حكايت زبان حال نوع | ==حكايت زبان حال نوع آدمى، كه آزمايش خدا با إكرام و نعمت دادن را به حساب ممتاز بودن خود از ديگران مى گذارد == | ||
فَأَمَّا | «'''فَأَمَّا الإنسانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّى أَكْرَمَنِ'''»: | ||
اين | |||
پس مراد از | اين آيه، به دليل اين كه حرف «فاء» در آغاز آن آمده، نتيجه گيرى از آيات قبل است، و در آن، حال آدمى را در صورتى كه نعمتش زياد شود و صورتى كه از نعمت محروم باشد، بيان مى كند. گويا فرموده: گفتيم انسان زير نظر خداى تعالى است و خداى تعالى، در كمين اوست تا ببيند به صلاح مى گرايد و يا به فساد. و او را مى آزمايد و در بوتۀ امتحان قرارش مى دهد، يا با دادن نعمت و يا با محروم كردنش از آن. اين از نظر واقع امر؛ و اما انسان - اين واقعيت را آن طور كه بايد در نظر نمى گيرد - او وقتى مورد انعام خداى تعالى قرار مى گيرد، خيال مى كند نزد خدا احترام و كرامتى داشته، كه اين نعمت را به او داده. پس او هر كارى دلش بخواهد، مى تواند بكند و در نتيجه، طغيان مى كند و فساد را گسترش مى دهد. و اگر مورد انعام قرارش ندهد و زندگيش را تنگ بگيرد، او خيال مى كند كه خداى تعالى با او دشمنى دارد و به وى اهانت مى كند. در نتيجه، به كفر و جزع مى پردازد. | ||
«''' | |||
بعضى گفته اند: عامل در | پس مراد از جملۀ «فأمّا الإنسان» اين است كه: نوع انسان، به حسب طبع اوّلى، اين طور است. نه اين كه فرد فرد همۀ انسان ها اين طورند. بنابراين، الف و لام «الإنسان» براى جنس است، نه براى استغراق. | ||
«'''إذَا مَا ابتليه رَبُّه'''»: يعنى وقتى او را مورد امتحان قرار دهد. و عامل در كلمۀ «إذَا» حذف شده، تقديرش «كائنا إذَا مَا ابتَليه...» است. | |||
بعضى گفته اند: عامل در آن، كلمۀ «فَيقُولُ» است، كه بعد از كلمۀ «إذَا»آمده و تقديرش :«فأمّا الإنسان فيقول رَبّى أكرمن إذَا مَا ابتليه رَبُّه'''»است. يعنى انسان مى گويد: پروردگارم احترامم كرده، و اين را وقتى مى گويد كه خدا مورد امتحانش قرار داده باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۳ </center> | ||
و | و جملۀ «فأكرمه و نعّمَهُ»، تفسير كلمۀ «ابتلاء» است، و مراد از اكرام و تنعيم، اكرام و تنعيم صورى است. و به عبارت ديگر، مراد إكرام و تنعيم حدوثى است، نه بقايى. و مى خواهد بفرمايد: خداى تعالى او را اكرام كرده و نعمت داده، تا شكرش را به جاى آرند و بندگی اش كنند، وليكن انسان، همان را مايه دردسر خود كرد و در راهى مصرف كرد كه مستحق عذاب گرديد. | ||
«'''فيقول ربى اكرمن '''» | |||
در | «'''فيقول ربى اكرمن '''»: يعنى مى گويد: خداى تعالى مرا مورد كرامت و نعمتى از خود قرار داد. به دليل اين كه به من نعمت هايى داده كه به ديگران نداده و يا به عبارتى، خيال مى كند كه اين قدرت و دارايى كه به او داده اند، هم إكرام و تنعيم حدوثى است و هم بقايى، و به همين جهت به خود اجازه مى دهد، هر كارى كه خواست بكند. چون وقتى انسان پنداشت بقاى نعمت و قدرتش تضمين شده، هر كارى بخواهد مى كند. | ||
پاسخ اين | |||
در اين جا، سؤالى است و آن اين كه: اين جمله - كه مورد بحث ماست - حكايت زبان حال انسان است، و از ديدگاه يك انسان طبيعى خبر مى دهد، و از اين كه مى گويد: «ربّ من، مرا إكرام كرده» و خداى تعالى را ربّ خود معرفى مى كند، بر مى آيد كه گويندۀ اين سخن، خدا و ربوبيتش را قبول دارد، با اين كه وثنى مذهبان - كه منكر ربوبيت صانع اند - معتقد به چنين چيزى نيستند؟ | |||
پاسخ اين سؤال، اين است كه: همان طور كه در سؤال آمده بود، سخن مذكور، زبان حالِ فطرت است، و وثنى مذهبان هم، به حَسَب فطرتشان، به اين معنا اعتراف دارند، هرچند كه به زبان نمى گويند و از اقرار بدان، استنكاف مى ورزند. افزون بر اين، قرآن كريم خواسته است رعايت مقابله با جملۀ «إذَا ما ابتليه رَبُّه» را كرده باشد. | |||
<span id='link324'><span> | <span id='link324'><span> | ||
== | ==حکایت انسانی که آزمايش خدا، با فقر و تنگدستی را اهانت و خوارى مى پندارد == | ||
وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ | «'''وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّى أَهَانَنِ'''»: | ||
يعنى وقتى خداى تعالى او را مورد آزمايش قرار مى دهد و به اين منظور رزقش را تنگ مى گيرد، مى گويد پروردگار | |||
از مجموع دو | يعنى: وقتى خداى تعالى او را مورد آزمايش قرار مى دهد و به اين منظور رزقش را تنگ مى گيرد، مى گويد: پروردگار من، مرا خوار كرد و به هيچم نگرفت. | ||
اول | |||
از مجموع دو آيه، سه نكته استفاده مى شود: | |||
اول اين كه: از تكرار كلمۀ ابتلاء، هم در نعمت و هم در محروم كردن استفاده مى شود؛ كه هم نعمت دادن خدا امتحان است و هم نعمت ندادنش. همچنان كه آيه زير هم، همين معنا را تذكر داده، مى فرمايد: «وَ نَبلُوكَم بالشرّ و الخير فتنة». پس اين آيه، انسان را در طرز تفكرش تخطئه مى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۴ </center> | ||
دوم | دوم اين كه: نعمت دادن خدا را بدان جهت كه نعمت او فضل و رحمت است، إكرام و احترام خدا نسبت به انسان است. (چون با نعمت دنياست كه مى توان بهترين آخرت را تحصيل كرد)، و معلوم است كه اين نعمت تا زمانى احترام از ناحيه خداست كه خود انسان، آن را وسيله عذاب دوزخ قرار ندهد. | ||
سوم | |||
سوم اين كه: اين دو آيه، با هم مى فهمانند كه انسان سعادت در زندگى را عبارت مى داند از تنعم در دنيا و داشتن نعمت هاى فراوان. و ملاك داشتن كرامت در درگاه الهى را، همين داشتن نعمت فراوان مى داند. و بر عكس، ملاك نداشتن قدر و منزلت در درگاه خدا را، نداشتن پول و ثروت مى پندارد. در حالى كه نه اوّلى ملاك احترام است و نه دوّمى ملاك نداشتن حرمت است، بلكه ملاك در داشتن قدر و منزلت نزد خدا، تقرّب به خداى تعالى از راه ايمان و عمل صالح است. حال چه اين كه آدمى، دارا باشد و چه فقير. پس داشتن و نداشتن مال هر دو امتحان است. مفسّران در معناى اين دو آيه، وجوهى ديگر ذكر كرده اند كه چون فايده اى نداشت، متعرضش نشديم. | |||
وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا | َ«'''كلّا بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَ لا تحَاضّونَ عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ'''»: | ||
وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا | اصل «تحاضّون»، «تتحاضّون» است، كه به معناى تحريك و تشويق كردن يكديگر است. مى فرمايد: شما نه يتيم را احترام مى كنيد، و نه يكديگر را به دادن صدقه بر مساكين تهىدست سفارش و تشويق مى كنيد، و منشأ اين رفتارتان، مال دوستى است، كه در دو آيه بعد مى فرمايد: «وَ تُحبّونَ المالَ حُبّا جَمّا». | ||
«'''وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا'''»: | |||
كلمۀ «لمّ» - با تشديد ميم - به معناى اين است كه: انسان، سهم خودش و ديگران را به خود اختصاص دهد. و خلاصه هرچه به دستش بيايد، بخورد. چه پاك و مال حلال باشد و چه خبيث. و آيه مورد بحث، جملۀ «بل لا تكرمون اليتيم» را تفسير مى كند. مى فرمايد: دليل آن، اين است كه مال يتيم هم اگر به دستتان برسد، مى خوريد. | |||
«'''وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا'''»: | |||
كلمۀ «جمّ» - با تشديد جيم - به معناى بسيار و بزرگ از هر چيز است. و اين جمله، آيه قبلى را كه مى فرمود: «و لا تحاضُّونَ...» تفسير مى كند. مى فرمايد: علت آن، اين است كه مال را به مقدار بسيار زياد، دوست مى داريد. | |||
َ«'''كَلّا إِذَا دُكَّتِ الأرْض دَكًّا دَكًّا'''»: | |||
كلمۀ «دكّ»، با تشديد «كاف» به معناى دق و كوبيدن سخت است، و مراد از ظرف «إذا = زمانى كه» حضور روز قيامت است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۵ </center> | ||
در اين جمله براى بار دوم كلمه «'''كلا'''» را مى آورد، و براى بار دوم پندار آدميان در حال دارايى و ندارى را رد مى كند، و جمله «'''اذا دكت الارض ...'''» در مقام تعليل رد مذكور است ، و حاصل معنا چنين است كه آنطور كه انسانها به حسب طبع مى پندارند نيست ، به علت اينكه به زودى در وقتى كه قيامت بپا شود متوجه مى شوند كه زندگى دنيا و آنچه در آن از فقر و غنا و امثال آن بود مقصود بالذات نبود، و او آن را مقصود بالذات و يا ساده تر بگويم هدف پنداشت ، و چون دنيا را هدف پنداشت چيزى براى آخرتش نفرستاد، آن وقت آرزو مى كند اى كاش «'''قدمت لحياتى '''» براى زندگى واقعيم چيزى از پيش فرستاده بودم ، با اينكه آرزو، نه خيرى به او مى رساند، و نه عذابى را از او رفع مى كند. | در اين جمله براى بار دوم كلمه «'''كلا'''» را مى آورد، و براى بار دوم پندار آدميان در حال دارايى و ندارى را رد مى كند، و جمله «'''اذا دكت الارض ...'''» در مقام تعليل رد مذكور است ، و حاصل معنا چنين است كه آنطور كه انسانها به حسب طبع مى پندارند نيست ، به علت اينكه به زودى در وقتى كه قيامت بپا شود متوجه مى شوند كه زندگى دنيا و آنچه در آن از فقر و غنا و امثال آن بود مقصود بالذات نبود، و او آن را مقصود بالذات و يا ساده تر بگويم هدف پنداشت ، و چون دنيا را هدف پنداشت چيزى براى آخرتش نفرستاد، آن وقت آرزو مى كند اى كاش «'''قدمت لحياتى '''» براى زندگى واقعيم چيزى از پيش فرستاده بودم ، با اينكه آرزو، نه خيرى به او مى رساند، و نه عذابى را از او رفع مى كند. |
ویرایش