گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶۶: خط ۶۶:
كلمۀ «لُبَد»، به معناى بسيار است. سياق اين آيه و ساير آيات تا آخر سوره چنين مى رساند كه: در آن روزها، شخصى اظهار اسلام و يا تمايل به اسلام نموده، مقدارى از مال خود را هم انفاق نموده و آن را بسيار دانسته، و منّت نهاده و گفته «أهلكت مالا لُبَدا». و در پاسخ اين منت كه نهاده، آيات مورد بحث نازل شده، و سخن او را چنين رد كرده كه: «رستگارى و رسيدن به حيات طيّب و ميمون دست نمى دهد، مگر با تحمّل سختى انفاق در راه خدا، و دخول در زمرۀ كسانى كه به راستى ايمان آورده، يكديگر را به صبر و مرحمت سفارش مى كنند». با اين بيان، رواياتى كه إن شاء اللّه در بحث روايتى آينده مى آيد، تأييد مى شود.
كلمۀ «لُبَد»، به معناى بسيار است. سياق اين آيه و ساير آيات تا آخر سوره چنين مى رساند كه: در آن روزها، شخصى اظهار اسلام و يا تمايل به اسلام نموده، مقدارى از مال خود را هم انفاق نموده و آن را بسيار دانسته، و منّت نهاده و گفته «أهلكت مالا لُبَدا». و در پاسخ اين منت كه نهاده، آيات مورد بحث نازل شده، و سخن او را چنين رد كرده كه: «رستگارى و رسيدن به حيات طيّب و ميمون دست نمى دهد، مگر با تحمّل سختى انفاق در راه خدا، و دخول در زمرۀ كسانى كه به راستى ايمان آورده، يكديگر را به صبر و مرحمت سفارش مى كنند». با اين بيان، رواياتى كه إن شاء اللّه در بحث روايتى آينده مى آيد، تأييد مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۸۹ </center>
ردّ و انكار، لازمۀ سخن كسى كه انفاق بر او گران آمده، گفت: «'''أهلكت مالا لُبَدا'''»
* ردّ و انكار، لازمۀ سخن كسى كه انفاق بر او گران آمده، گفت: «'''أهلكت مالا لُبَدا'''»


«'''أَ يحْسب أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ'''»:
«'''أَيحْسب أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ'''»:


اين آيه انكار لازمه گفتار و پندار انسان است ،كه مى گويد: «'''اهلكت مالا لبدا'''»، و آن را با لحن كنايه انكار مى كند، و حاصل معناى آن اين است كه : لازمه اينكه انسان مى گويد مالى بسيار نفله كردم ، اين است كه او خيال كرده باشد ما از انفاق او غافل و جاهليم ، و او در اين خيال خطا كرده ، چون خداى سبحان آنچه را او انفاق كرده ديده ولى اين مقدار انفاق در رسيدن به آن رستگارى و به ميمنت حيات كافى نيست ، بلكه كسى كه چنين زندگى را طالب باشد، بايد از مشقت عبوديت بيش از آن را تحمل كند، و از گردنه هاى دشوارترى عبور كند و در مجاهداتى كه مؤ منين دارند گام به گام با ايشان باشد.
اين آيه، انكار لازمۀ گفتار و پندار انسان است كه مى گويد: «أهلكت مالا لُبَدا»، و آن را با لحن كنايه انكار مى كند. و حاصل معناى آن، اين است كه: لازمۀ اين كه انسان مى گويد «مالى بسيار نفله كردم»، اين است كه او خيال كرده باشد ما از انفاق او غافل و جاهليم، و او در اين خيال خطا كرده. چون خداى سبحان آنچه را او انفاق كرده ديده، ولى اين مقدار انفاق در رسيدن به آن رستگارى و به ميمنت حيات كافى نيست، بلكه كسى كه چنين زندگى را طالب باشد، بايد از مشقّت عبوديت، بيش از آن را تحمل كند، و از گردنه هاى دشوارترى عبور كند و در مجاهداتى كه مؤمنين دارند، گام به گام با ايشان باشد.
أَ لَمْ نجْعَل لَّهُ عَيْنَينِ وَ لِساناً وَ شفَتَينِ وَ هَدَيْنَهُ النَّجْدَيْنِ
 
كلمه «'''نجد'''» به معناى راهى است به سوى بلندى ، و مراد از «'''نجدين '''» راه خير و راه شر است و اگر راه خير و شر را نجد خوانده ، براى اين بوده كه هر دو مستلزم رنج و مشقت است .
«'''أَلَمْ نجْعَل لَّهُ عَيْنَينِ وَ لِساناً وَ شفَتَينِ وَ هَدَيْنَهُ النَّجْدَيْنِ'''»:
ولى بعضى از مفسرين آن را به دو پستان مادر تفسير كرده اند، كه از ظاهر لفظ به دور است .
 
«'''الم نجعل له عينين '''» - يعنى آيا بدن او را مجهز به دو دستگاه عكاسى كه همه ديدنى ها را ببيند نكرديم ؟ تا بدين وسيله آن علم به ديدنى ها با آن وسعت كه دارد برايش حاصل شود، «'''و لسانا و شفتين '''» يعنى آيا ما برايش زبان و دو لب قرار نداديم ، تا به وسيله آنها تواناى بر سخن گفتن شود، آن هم با وسعت دامنه اى كه دارد و به وسيله سخن گفتن هر يك بر باطن و ضمير ديگرى آگاه گردد، علم خود را به او منتقل كند، و آن ديگرى از اين راه به امورى كه غايب از ديدگان است راه يابد.
كلمۀ «نجد»، به معناى راهى است به سوى بلندى، و مراد از «نجدين»، راه خير و راه شر است. و اگر راه «خير» و «شر» را نجد خوانده، براى اين بوده كه هر دو مستلزم رنج و مشقت است.
«'''و هديناه النجدين '''» - يعنى ما راه خير و شر را با الهامى از خود به او تعليم داديم ، در نتيجه او به خودى خود و به الهام ما خير و شر را تشخيص مى دهد، پس آيه مورد بحث در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «'''و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها'''».
 
در خلال اين آيات سه گانه حجتى نهفته است بر اثبات مضمون آيه ايحسب ان لم يره احد))، و آن مضمون اين است كه خداى تعالى اعمال بندگان و ضمائر آنان را مى بينند، خير آن را از شرش ، و حسنه آن را از سيئه اش تشخيص مى دهد.
ولى بعضى از مفسّران، آن را به دو پستان مادر تفسير كرده اند، كه از ظاهر لفظ به دور است.
 
«'''الم نجعل له عينين'''»: يعنى آيا بدن او را مجهز به دو دستگاه عكّاسى، كه همه ديدنى ها را ببيند، نكرديم؟ تا بدين وسيله آن علم به ديدنى ها با آن وسعت كه دارد، برايش حاصل شود. «'''و لسانا و شفتين'''»: يعنى آيا ما برايش زبان و دو لب قرار نداديم، تا به وسيله آن ها تواناى بر سخن گفتن شود، آن هم با وسعت دامنه اى كه دارد و به وسيله سخن گفتن، هر يك بر باطن و ضمير ديگرى آگاه گردد، علم خود را به او منتقل كند، و آن ديگرى از اين راه به امورى كه غايب از ديدگان است، راه يابد.
 
«'''و هديناه النجدين '''»: يعنى ما راه خير و شر را با الهامى از خود به او تعليم داديم. در نتيجه، او به خودى خود و به الهام ما خير و شر را تشخيص مى دهد. پس آيه مورد بحث در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «'''و نفس و ما سوّيها فألهمها فجورها و تقويها'''».
 
در خلال اين آيات سه گانه، حجّتى نهفته است بر اثبات مضمون آيه: «أيحسب أن لم يره احد». و آن مضمون اين است كه خداى تعالى، اعمال بندگان و ضمائر آنان را مى بينند، خير آن را از شرش، و حسنه آن را از سيئه اش تشخيص مى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۰ </center>
و حاصل حجت مذكور اين است كه خداى سبحان كسى است كه ديدنى ها را به وسيله دو چشم - يا به عبارتى دو عدسى - به انسانها نشان داد، و چگونه تصور مى شود كه هر ديدنى را به انسان نشان بدهد، ولى خودش آنها را نبيند، و نيز خداى تعالى كسى است كه هر انسانى را از راه سخن گفتن به منويات انسانهاى ديگر آگاه مى كند، و چگونه تصور دارد كه خود او از باطن بندگانش آگاه نباشد، و چگونه ممكن است براى بندگانش پرده از اسرارى بردارد كه براى خودش مستور باشد، و خداى عزوجل كسى است كه با الهام خود به انسان تشخيص خير و شر را داده ، و آيا ممكن است با اين حال خود او خير و شر و حسنه و سيئه را تشخيص ندهد؟
و حاصل حجّت مذكور اين است كه: خداى سبحان، كسى است كه ديدنى ها را به وسيله دو چشم - يا به عبارتى دو عدسى - به انسان ها نشان داد، و چگونه تصور مى شود كه هر ديدنى را به انسان نشان بدهد، ولى خودش آن ها را نبيند و نيز، خداى تعالى كسى است كه هر انسانى را از راه سخن گفتن به منويات انسان هاى ديگر آگاه مى كند، و چگونه تصور دارد كه خود او از باطن بندگانش آگاه نباشد، و چگونه ممكن است براى بندگانش پرده از اسرارى بردارد كه براى خودش مستور باشد. و خداى عزّوجلّ، كسى است كه با الهام خود، به انسان تشخيص خير و شر را داده، و آيا ممكن است با اين حال، خود او خير و شر و حسنه و سيئه را تشخيص ندهد؟
معناى «'''عقبه '''» و وجه تفسير آن به «'''فك رقبه '''» و «'''اطعام در روز قحطى '''»
 
فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ
معناى «'''عقبه'''» و وجه تفسير آن به «'''فكّ رقبة'''» و...
كلمه «'''اقتحام '''» به معناى داخل شدن به سرعت و با فشار و شدت در چيزى است ، و كلمه «'''عقبه '''» به معناى راه سنگلاخى و دشوار است كه به طرف قله كوه منتهى مى شود، و «'''اقتحام عقبه '''» اشاره است به انفاقهايى كه براى انفاقگر بسيار دشوار باشد، كه بعدا هم به اين معنا تصريح مى كند.
 
ولى بعضى گفته اند: (نمى خواهد بفرمايد انسان نامبرده راه دشوار انفاق را نمى رود، بلكه ) نفرين بر او است ، كه مى گفت : مال بسيارى را از دست دادم . ولى اين وجه درستى نيست .
«'''فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ'''»:
وَ مَا أَدْرَاك مَا الْعَقَبَةُ
 
تعبير اينكه تو نمى دانى ، كنايه است از عظمت شان عقبه ، همانطور كه اين تعبير در هر جا همين معنا را افاده مى كند.
كلمۀ «اقتحام»، به معناى داخل شدن به سرعت و با فشار و شدت در چيزى است. و كلمۀ «عقبه»، به معناى راه سنگلاخى و دشوار است كه به طرف قلّه كوه منتهى مى شود. و «اقتحام عقبه» اشاره است به انفاق هايى كه براى انفاقگر بسيار دشوار باشد، كه بعدا هم به اين معنا تصريح مى كند.
فَك رَقَبَةٍ
 
يعنى آزاد كردن برده ، ممكن هم هست تقدير كلام ((هى (عقبه ) فك رقبه )) باشد، يعنى عقبه عبارت است از آزاد كردن برده ، پس مراد از عقبه ، خود آزاد كردن است كه عملى از اعمال آدمى است ، و مراد از اقتحام اين عمل ، آوردن آن است ، و معلوم است كه آوردن عمل همان عمل است .
ولى بعضى گفته اند: (نمى خواهد بفرمايد انسان نامبرده، راه دشوار انفاق را نمى رود، بلكه) نفرين بر اوست، كه مى گفت: مال بسيارى را از دست دادم. ولى اين وجه درستى نيست.
با اين بيان فساد گفتار بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: فك رقبه ،
 
«'''وَ مَا أَدْرَاك مَا الْعَقَبَةُ'''»:
 
تعبير اين كه تو نمى دانى، كنايه است از عظمت شأن عقبه، همان طور كه اين تعبير در هرجا همين معنا را افاده مى كند.
 
«'''فَكّ رَقَبَةٍ'''»:
يعنى آزاد كردن برده. ممكن هم هست تقدير كلام «هى (عقبة) فكّ رقبة» باشد. يعنى عقبه عبارت است از: «آزاد كردن برده». پس مراد از «عقبه»، خود آزاد كردن است كه عملى از اعمال آدمى است. و مراد از «اقتحام» اين عمل، آوردن آن است، و معلوم است كه آوردن عمل، همان عمل است.
 
با اين بيان فساد گفتار بعضى از مفسّران روشن مى شود كه گفته اند: فكّ رقبة،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۱ </center>
اقتحام عقبه است ،نه خود عقبه ، پس بايد مضافى در اينجا حذف شده باشد، كه ضميرى به آن برگردد، و خلاصه تقدير كلام «'''و ما ادريك ما اقتحام العقبه ، هو - اى الاقتحام - فك رقبه - و تو نمى دانى اقتحام عقبه چيست ، آن - يعنى اقتحام عقبه - عبارت از بنده آزاد كردن است '''» مى باشد.
اقتحام عقبه است، نه خود عقبه. پس بايد مضافى در اين جا حذف شده باشد، كه ضميرى به آن برگردد. و خلاصه تقدير كلام «و ما أدريك ما اقتحام العقبة، هو - أى الإقتحام - فكّ رقبة = و تو نمى دانى اقتحام عقبه چيست؟ آن - يعنى اقتحام عقبه - عبارت از بنده آزاد كردن است» مى باشد.
و تفسير كردن «'''عقبه '''» به «'''فك رقبه '''» و «'''اطعام در روز قحطى '''» جنبه مثال دارد، نه اينكه عقبه تنها اين دو باشد، بلكه اين دو به خاطر اهميتى كه دارد اختصاص به ذكر يافته ، همچنان كه ذكر فك رقبه قبل از آن ديگرى ، باز به خاطر مهم تر بودن آن بوده ، چون خداى تعالى به اين عمل خير عنايت بيشترى دارد.
 
أَوْ إِطعَمٌ فى يَوْمٍ ذِى مَسغَبَةٍ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسكِيناً ذَا مَترَبَةٍ
و تفسير كردن «عقبه» به «فكّ رقبة» و «اطعام در روز قحطى» جنبه مثال دارد. نه اين كه «عقبه» تنها اين دو باشد، بلكه اين دو، به خاطر اهميتى كه دارد، اختصاص به ذكر يافته، همچنان كه ذكر «فكّ رقبه» قبل از آن ديگرى، باز به خاطر مهمتر بودن آن بوده، چون خداى تعالى به اين عمل خير عنايت بيشترى دارد.
كلمه «'''مسغبه '''» به معناى گرسنگى و قحطى است ، و كلمه «'''مقربه '''» به معناى قرابت نسبى است ، و كلمه «'''متربه '''» از ماده «'''تراب '''» (خاك ) گرفته شده و معنايش خاك نشينى از شدت فقر است .
 
و معناى آيه اين است كه : انسان مورد بحث به هيچ عقبه اى قدم ننهاد، نه بنده اى آزاد كرد، و نه در روز قحطى طعامى داد، نه به يتيمى خويشاوند، و نه به مسكينى خاك نشين .
«'''أَوْ إِطعَمٌ فى يَوْمٍ ذِى مَسغَبَةٍ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسكِيناً ذَا مَترَبَةٍ'''»:
ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ وَ تَوَاصوْا بِالْمَرْحَمَةِ
 
كلمه «'''مرحمه '''» مصدر ميمى از ماده رحمت است ، و كلمه «'''تواصوا'''» از مصدر «'''تواصى '''» است ، و «'''تواصى به صبر'''» سفارش كردن اين به آن و آن به اين به صبر كردن در برابر اطاعت خدا است ، و نيز سفارش كردن يكديگر به ترحم كردن بر افراد فقير و مسكين است .
كلمۀ «مسغبة» به معناى گرسنگى و قحطى است، و كلمۀ «مقربة»، به معناى قرابت نسبى است. و كلمۀ «متربه» از مادۀ «تراب» (خاك) گرفته شده و معنايش خاك نشينى از شدّت فقر است.
و جمله «'''ثم كان ...'''» عطف است بر جمله «'''اقتحم '''»، و تقدير كلام «'''فلا اقتحم العقبه و لا كان من الذين امنوا... :نه در عقبه اى قدم نهاد، و نه از كسانى بود كه ايمان آوردند...'''» است ، و مفسرين ديگر در باره اين جمله و اينكه به كجا عطف مى شود سخنان بى فايده اى گفته اند كه به همين جهت از نقلش خوددارى مى شود.
 
و معناى آيه اين است كه: انسان مورد بحث، به هيچ عقبه اى قدم ننهاد. نه بنده اى آزاد كرد، و نه در روز قحطى طعامى داد، نه به يتيمى خويشاوند، و نه به مسكينى خاك نشين.
 
«'''ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَوَاصوْا بِالصّبرِ وَ تَوَاصوْا بِالْمَرْحَمَةِ'''»:
 
كلمۀ «مرحمه»، مصدر ميمى از مادۀ رحمت است، و كلمۀ «تواصوا» از مصدر «تواصى» است، و «تواصى به صبر»، سفارش كردن اين به آن و آن به اين به صبر كردن در برابر اطاعت خداست. و نيز سفارش كردن يكديگر به ترحم كردن بر افراد فقير و مسكين است.
 
و جملۀ «ثُمّ كان ...»، عطف است بر جملۀ «اقتحم»، و تقدير كلام «فلا اقتحم العقبة و لا كان من الّذين آمنوا... : نه در عقبه اى قدم نهاد، و نه از كسانى بود كه ايمان آوردند...» است. و مفسّران ديگر در باره اين جمله و اين كه به كجا عطف مى شود، سخنان بى فايده اى گفته اند كه به همين جهت از نقلش خوددارى مى شود.
 
أُولَئك أَصحَب المَْيْمَنَةِ
أُولَئك أَصحَب المَْيْمَنَةِ
كلمه «'''ميمنه '''» از ماده يمن ، ضد شوم است ، و اشاره «'''اولئك '''» به كسانى است كه سياق آيات قبل بر آنان دلالت دارد. و معناى آيه اين است كه : اينان كه به هر عقبه دشوارى قدم نهادند، و از كسانى بودند كه به خدا ايمان آورده ، يكديگر را به صبر و مرحمت سفارش كردند، مردمى صاحب يمن و شگونند، و ايمان و اعمال صالحى كه از پيش براى آخرت خود مى فرستند چيزى به جز شگون و مباركى و زيبا و مرضى نمى دانند.
كلمه «'''ميمنه '''» از ماده يمن ، ضد شوم است ، و اشاره «'''اولئك '''» به كسانى است كه سياق آيات قبل بر آنان دلالت دارد. و معناى آيه اين است كه : اينان كه به هر عقبه دشوارى قدم نهادند، و از كسانى بودند كه به خدا ايمان آورده ، يكديگر را به صبر و مرحمت سفارش كردند، مردمى صاحب يمن و شگونند، و ايمان و اعمال صالحى كه از پيش براى آخرت خود مى فرستند چيزى به جز شگون و مباركى و زيبا و مرضى نمى دانند.
۱۳٬۷۹۸

ویرایش