ص ٧٧

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ فَاخْرُجْ‌ مِنْهَا فَإِنَّکَ‌ رَجِيمٌ‌

ترجمه

فرمود: «از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو، که تو رانده درگاه منی!

|گفت: پس، از آن بيرون شو، كه تو مطرودى
فرمود: «پس، از آن [مقام‌] بيرون شو، كه تو رانده‌اى.
خدا فرمود (ای شیطان جاهل خودبین) اینک از این جایگاه بیرون رو که تو (غرور و تکبر کردی و) سخت رانده درگاه ما شدی.
[خدا] گفت: از آن [جایگاه] بیرون رو که بی تردید تو رانده شده ای؛
گفت: از اينجا بيرون شو كه تو مطرودى.
فرمود از آنجا بیرون شو که تو مطرودی‌
گفت: پس، از آنجا بيرون شو، كه همانا تو رانده‌شده‌اى
گفت: از میان آن (جماعتِ ملأ اعلی و فرشتگان عالَم بالا) بیرون شو، چرا که تو مطرود (از رحمت ما) و رانده شده (از میان فرشتگان) هستی.
فرمود: «پس، از آن (باغ) برون شو، پس تو بی‌گمان رانده شده‌ای.»
گفت پس برون شو از آن که توئی رانده‌

He said, “Then get out of here! You are an outcast!
ترتیل:
ترجمه:
ص ٧٦ آیه ٧٧ ص ٧٨
سوره : سوره ص
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مِنْهَا»: از جنت. از آسمان. از جماعت فرشتگان. «رَجِیمٌ»: مطرود از درگاه رحمت و کرامت خدا. رانده شده از میان صفوف فرشتگان (نگا: آل‌عمران / ، حجر / و ، نحل / ).


تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ «77» وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ «78»

خداوند فرمود: «پس از اين درگاه بيرون شو كه تو رانده شده‌اى. و همانا لعنت من تا روز رستاخيز بر تو خواهد بود.»

نکته ها

مراد از «عالين» به گفته پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گروهى هستند كه از فرشته‌ها برترند و از مقام و مرحله و مكان ديگرى سرچشمه مى‌گيرند. «1» شايد مراد پيامبر همان باشد كه در زيارت جامعه خطاب به اهل‌بيت عليهم السلام مى‌خوانيم: «خلقكم الله انوارا فجعلكم بعرشه محدقين حتى من علينا بكم فجعلكم فى بيوت اذن الله ان يرفع و يذكر» يعنى خداوند شما را نورهايى در عرش قرار داد، آنگاه براى دسترسى بشر به هدايت، شما را در مناطقى از زمين قرار داد، تا محل نداى توحيد باشيد. واللّه العالم.

مراد از دو دست در آيه به گفته امام صادق عليه السلام دست قدرت و حكمت است وگرنه خداوند جسم نيست تا دست ظاهرى داشته باشد. «2»


«1». تفسير اطيب‌البيان.

«2». تفسير اطيب‌البيان.

جلد 8 - صفحه 129

پیام ها

1- از خلافكار توضيح بخواهيد و خلاف‌ها را ريشه‌يابى كنيد. «يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ» (به مجرم فرصت حرف زدن بدهيد).

2- اصل، گرايش و پذيرش حقّ است، هر كجا خلاف آن را ديديد مانعى پيدا شده است. «ما مَنَعَكَ»

3- آفرينش انسان با توجّه خاص خداوند بوده است. «خَلَقْتُ بِيَدَيَّ»

4- اجتهاد در برابر نصّ كار ابليس است. فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ‌ ... أَنَا خَيْرٌ

5- ايمان به خداوند و خالق بودن او كافى نيست بلكه اطاعت و تسليم در برابر او لازم است. (ابليس خالق بودن را قبول داشت ولى تسليم و اطاعت نداشت).

«خَلَقْتَنِي»

6- مقايسه‌هاى ظنّى نمى‌تواند سرچشمه‌ى ارزيابى درست شود. (ابليس خود را با انسان مقايسه كرد و نتيجه‌گيرى نمود). أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ‌- خَلَقْتَنِي‌ ...

7- نژاد پرستى، تفكّر شيطانى است. «مِنْ نارٍ- مِنْ طِينٍ»

8- تعصّب مانع شناخت حقيقت است. (ابليس نژاد آتشى خود را مى‌بيند ولى نفخه‌ى الهى انسان را نمى‌بيند). «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ»

9- شرافت به كسب كمالات است نه مادّه و عنصر اوّلى كه گفته شود انسان از گل و ابليس از آتش است. مِنْ نارٍ- مِنْ طِينٍ‌ ... فَاخْرُجْ‌

10- در مديريّت، اخراجِ فرد متمرّد از قانون لازم است. «فَاخْرُجْ مِنْها»

11- نتيجه‌ى تكبّر و حسادت، محروميّت است. «فَاخْرُجْ»

12- عناصر نامطلوب بايد از جامعه طرد شوند. (در قرآن شش مرتبه كلمه‌ى رجيم آمده كه همه‌ى آنها در مورد ابليس است). فَاخْرُجْ‌ ... فَإِنَّكَ رَجِيمٌ‌

13- تحقير شيطان، هم مكانى بود «فَاخْرُجْ» هم مقامى. «لَعْنَتِي»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 130

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (77)

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها: فرمود خداى تعالى بيرون رو از مقام عالى، فَإِنَّكَ رَجِيمٌ‌:

پس بدرستى كه تو مردود هستى و رانده شده از رحمت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ (71) فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (74) قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ (75)

قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (76) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (77) وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ (78) قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (79) قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (80)

إِلى‌ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81) قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (82) إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ (83)

ترجمه‌

هنگاميكه گفت پروردگارت بفرشتگان همانا من آفريننده‌ام انسانى را از گل‌

پس چون با تناسب بپايان رساندم پيكر او را و دميدم در او از روح خود پس درافتيد مر او را سجده‌كنان‌

پس سجده كردند فرشتگان تماميشان همگى‌

مگر ابليس كه سركشى نمود و بود از كافران‌

گفت اى ابليس چه بازداشت تو را كه سجده كنى مر آنرا كه آفريدم بدو دست خود آيا تكبر كردى يا بودى از بلند مرتبگان‌

گفت من بهترم از او آفريدى مرا از آتش و آفريدى او را از گل‌

گفت پس بيرون رو از آن همانا توئى رانده شده‌

و همانا بر تو است لعنت من تا روز جزا

گفت پروردگارا پس مهلت ده مرا تا روز كه برانگيخته ميشوند

گفت پس همانا توئى از مهلت داده‌شدگان‌

تا روز آن وقت دانسته شده‌

گفت پس قسم بعزت تو هر آينه گمراه ميكنم آنها را همگى‌

مگر بندگان تو از آنها كه خالص شدگانند.

تفسير

خداوند شمه‌اى از احوال اهل عالم اعلى را كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود براى پيغمبر خود بيان فرموده تا مردم متوجّه شوند بمفاسد صفت تكبّر و تخلّف از فرمان حق از قبيل آنكه وقتى خداوند بملائكه فرمود من ميخواهم انسانى از گل خلق نمايم پس چون كالبد او را با تناسب اجزاء و صورت باتمام رساندم و دميدم در آن بافاضه از عالم قدس روان پاكى را كه براى شرافت آن اضافه بخود نمودم و روح خود خواندم پس سجده كنيد براى عبادت من و شكر نعمت و تجليل و تعظيم او در برابرش چون او حامل انوار محمدى صلى اللّه عليه و آله است و اطاعت او واجب است چنانچه در سوره بقره ذيل آيه شريفه‌ وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدم بيان شد پس ملائكه بتمامى سجده نمودند مگر ابليس كه واقعا از جن بود ولى چون مدتها بود با ملائكه مشغول بعبادت خدا بود در ضمن آنها مأمور بسجود


جلد 4 صفحه 480

شد و بواسطه خبث ذات و صفت تكبّر از امر الهى تخلّف نمود و كفر باطنى او آشكار گشت و خداوند باو فرمود چه چيز مانع شد تو را كه سجده نمائى در برابر موجوديكه خلق نمودم من او را بدو دست قدرت و قوّت خودم چنانچه در عيون و توحيد از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده و سؤال فرمود كه آيا تكبّر بيجا نمودى با آنكه مستحق نبودى يا واقعا بلند مرتبه بودى و مستحق تفوّق و آنملعون جواب داد كه من تفوّق ذاتى بر او دارم چون من از آتش خلق شدم كه روشن و نورانى است و او از گل خلق شده كه تاريك و ظلمانى است و منكر علم و حكمت خدا شد و شمه‌اى از اين مقال در اوائل سوره اعراف گذشت كه اگر از جهت نورانيّت آدم عليه السّلام خبر داشت و آنكه قابل مقايسه با نورانيّت آتش نيست ميدانست برترى و فضل او را و خداوند او را از عالم اعلى مطرود و محروم از رحمت خود و هر خير و كرامت فرمود تا روز قيامت و او از خدا مهلت و عمر طولانى خواست تا آنروز و خداوند او را مهلت داد تا روز كه وقت آن معلوم است بعلم الهى و ديگرى اطلاع از آن ندارد و او قسم ياد نمود بعزّت و جلال خدا كه بوسوسه و مكر اغواء نمايد و فريب دهد تمام ذريّه آدم را مگر از آنها كسانيرا كه خداوند خالص نموده است دلهاى ايشانرا براى محبّت خود بتوفيق طاعت و اجتناب از معصيت و شرح اين آيات و بيان وقت معلوم و ساير خصوصيّات در سوره حجر گذشته است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ فَاخرُج‌ مِنها فَإِنَّك‌َ رَجِيم‌ٌ (77) وَ إِن‌َّ عَلَيك‌َ لَعنَتِي‌ إِلي‌ يَوم‌ِ الدِّين‌ِ (78)

فرمود ‌پس‌ بيرون‌ رو ‌از‌ ميانه ملائكه‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ مرتبه عاليه‌ ‌پس‌ محققا تو رانده درگاه‌ الهي‌ هستي‌ و بدرستي‌ ‌که‌ ‌بر‌ تو ‌است‌ لعنت‌ ‌من‌ ‌تا‌ روز جزاء.

قال‌َ فَاخرُج‌ مِنها گفتند قبل‌ ‌از‌ خلقت‌ آدم‌ ‌که‌ ‌خدا‌ طائفه جن‌ ‌را‌ خلق‌ نمود اينها ‌در‌ زمين‌ فساد ميكردند ملائكه‌ مأمور شدند بسياري‌ ‌از‌ مرده جن‌ ‌را‌ ‌که‌ شياطين‌ باشند هلاك‌ كردند و شيطان‌ ‌که‌ رئيس‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ اسير كردند و بردند ‌در‌ آسمان‌ ديد ملائكه‌ مقام‌ قربي‌ دارند و دائما مشغول‌ عبادت‌ هستند بطمع‌ اينكه‌ مقام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ حيازت‌ كند مشغول‌، عبادت‌ شد ‌حتي‌ خواست‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ پيشي‌ بگيرد چون‌ كفر ‌او‌ ظاهر شد خطاب‌ «فَاخرُج‌ مِنها» رسيد.

فَإِنَّك‌َ رَجِيم‌ٌ رجم‌ سنگ‌ ‌را‌ پرتاب‌ كردن‌ ‌است‌ لذا ‌در‌ زناي‌ محصنه‌ حدش‌ رجم‌ ‌است‌ ‌يعني‌ سنگسار كردن‌ ‌او‌ ‌را‌ خداوند پرتاب‌ فرمود ‌از‌ ‌آن‌ مقام‌ ‌به‌ مقام‌ اسفل‌ السافلين‌.

وَ إِن‌َّ عَلَيك‌َ لَعنَتِي‌ لعن‌ ‌بعد‌ ‌از‌ رحمت‌ ‌است‌ ‌در‌ مقابل‌ صلوات‌ ‌که‌ قرب‌ برحمت‌ ‌است‌.

إِلي‌ يَوم‌ِ الدِّين‌ِ دلالت‌ ‌بر‌ دوام‌ لعنت‌ ميكند ‌که‌ ‌هر‌ آني‌ يك‌ مرتبه‌

جلد 15 - صفحه 277

‌بعد‌ پيدا ميكند و معلوم‌ ‌است‌ ‌هر‌ بنده‌اي‌ ‌را‌ ‌که‌ اضلال‌ كند يك‌ ‌بعد‌ پيدا ميكند ‌که‌ ‌آن‌ بآن‌ عذابش‌ افزوده‌ ميشود و تعبير ‌به‌ يوم الدين‌ اشاره‌ ‌به‌ اينكه‌ ‌آن‌ روز بجزاي‌ ‌خود‌ ميرسي‌ و بعذاب‌ جهنم‌ واصل‌ ميشوي‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 77)- اینجا بود که می‌بایست این موجود پلید از صفوف ملأ اعلی و فرشتگان عالم بالا اخراج گردد، لذا خداوند به او خطاب کرد و «فرمود:

از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو که تو رانده درگاه منی»! (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).

اینجا جای پاکان و مقربان است، نه جای آلودگان و سرکشان و تاریک دلان.

نکات آیه

۱ - فرمان خداوند به خروج ابلیس از صف ملائکه، در پى تمرد او از فرمان سجده بر آدم(ع) (قال فاخرج منها) در این که مرجع ضمیر «منها» چیست و مقصود از آن چه مى باشد; میان مفسران بحث و گفت وگو درگرفته است. برخى آن را صف فرشتگان دانسته اند; چون ابلیس پیش از آن با فرشتگان بود و به همراه آنان مکلف به سجده بر آدم شده بود. برخى دیگر آن را منزلت و مقامى دانسته اند که ابلیس و فرشتگان در آن قرار داشتند; یعنى، منزلت و مقام مقربان درگاه الهى. گفتنى است که در این باره تعبیر «هبوط» در سوره دیگرى (قال فاهبط منها) به کار رفته و مؤید همین دیدگاه است.

۲ - ابلیس، در پى سرپیچى از فرمان سجده بر آدم(ع) از جایگاه مقربان و منزلت والاى خویش رانده شد و سقوط کرد. (قال فاخرج منها)

۳ - برخوردارى ابلیس از مقامى رفیع و منزلتى والا، پیش از کبرورزى و نافرمانى خداوند (قال فاخرج منها)

۴ - تکبر و خودبرتربینى ابلیس و تمرد او از سجده بر آدم، عامل سقوط وى از منزلت و مقام رفیع (إلاّ إبلیس استکبر ... أستکبرت ... قال فاخرج منها)

۵ - ابلیس، مطرود درگاه الهى (فإنّک رجیم)

۶ - طرد شدن شدن ابلیس از درگاه الهى، باعث اخراج وى از صف ملائکه (فاخرج منها فإنّک رجیم) برداشت یاد شده از آن جا است که جمله «فإنّک رجیم» تعلیل براى جمله «فاخرج منها» مى باشد.

۷ - تکبر و خودبرتربینى و سرپیچى از فرمان الهى، موجب سقوط انسان از منزلت والا و طرد از درگاه الهى است. (إلاّ إبلیس استکبر ... قال فاخرج منها فإنّک رجیم)

موضوعات مرتبط

  • آدم(ع): آثار ترک سجده بر آدم(ع) ۱، ۲
  • ابلیس: آثار برترى طلبى ابلیس ۴; آثار تکبر ابلیس ۴; آثار طرد ابلیس ۶; آثار عصیان ابلیس ۱، ۲; اخراج ابلیس ۱، ۶; استکبار ابلیس ۳; طرد ابلیس ۵; عصیان ابلیس ۳; عوامل اخراج ابلیس ۲، ۴; عوامل هبوط ابلیس ۴; مقامات سابق ابلیس ۳; هبوط ابلیس ۲
  • انحطاط: عوامل انحطاط ۷
  • تکبر: آثار تکبر ۷
  • خدا: اوامر خدا ۱
  • شخصیت: آسیب شناسى شخصیت ۷
  • مطرودان خدا :۵

منابع