تفسیر:نمونه جلد۸ بخش۶۰

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



آيه ۶۲-۶۵

آيه و ترجمه

أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(۶۲) الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ(۶۳) لَهُمُ الْبُشرَى فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فى الاَخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكلِمَتِ اللَّهِ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۶۴) وَ لا يحْزُنك قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ للَّهِ جَمِيعاً هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(۶۵) ترجمه : ۶۲ - آگاه باشيد اوليا (و دوستان ) خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند. ۶۳ - همانها كه ايمان آوردند و (از مخالفت فرمان خدا) پرهيز مى كردند. ۶۴ - در زندگى دنيا و در آخرت شاد (و مسرور)ند، وعده هاى الهى تخلف ناپذير است ، و اين رستگارى بزرگى است . ۶۵ - سخن آنها تو را غمگين نسازد تمام عزت (و قدرت ) از آن خدا است و او شنوا و داناست . تفسير : آرامش روح در سايه ايمان چون در آيات گذشته قسمتهائى از حالات مشركان و افراد بى ايمان مطرح

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۳۳

شده بود در اين آيات شرح حال مؤ منان مخلص و مجاهد و پرهيزگار كه درست نقطه مقابل آنان هستند بيان گرديده ، تا با مقايسه - همانگونه كه روش قرآن است - نور از ظلمت و سعادت از بدبختى شناخته شود. در نخستين آيه مى گويد: «آگاه باشيد كه اولياى خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند» (الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ). براى فهم دقيق محتواى اين سخن بايد معنى «اولياء» بخوبى شناخته شود. «اولياء» جمع «ولى » در اصل از ماده «ولى يلى » گرفته شده كه به معنى نبودن واسطه ميان دو چيز و نزديكى و پى در پى بودن آنها است ، به همين دليل به هر چيزى كه نسبت به ديگرى قرابت و نزديكى داشته باشد، خواه از نظر مكان يا زمان يا نسب و يا مقام ، «ولى » گفته مى شود، استعمال اين كلمه به معنى «سرپرست » و «دوست » و مانند اينها نيز از همين جا است . بنابراين اولياء خدا كسانى هستند كه ميان آنان و خدا حائل و فاصله اى نيست ، حجابها از قلبشان كنار رفته ، و در پرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك ، خدا را با چشم دل چنان مى بينند كه هيچگونه شك و ترديدى به دلهايشان راه نمى يابد، و به خاطر همين آشنائى با خدا كه وجود بى انتها و قدرت بى پايان و كمال مطلق است ، ماسواى خدا در نظرشان كوچك و كم ارزش و ناپايدار و بى مقدار است . كسى كه با اقيانوس آشنا است ، قطره در نظرش ارزشى ندارد و كسى كه خورشيد را مى بيند نسبت به يك شمع بى فروغ بى اعتنا است . و از اينجا روشن مى شود كه چرا آنها ترس و اندوهى ندارند، زيرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمتهائى كه انسان در اختيار دارد و يا خطراتى كه ممكن است در آينده او را تهديد كند، ناشى مى شود، همانگونه كه غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امكاناتى است كه در اختيار داشته است ، اولياء و دوستان راستين خدا از هرگونه وابستگى و اسارت جهان ماده

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۳۴

آزادند، و «زهد» به معنى حقيقيش بر وجود آنها حكومت مى كند، نه با از دست دادن امكانات مادى جزع و فزع مى كنند و نه ترس از آينده در اين گونه مسائل افكارشان را به خود مشغول مى دارد. بنابراين «غمها» و «ترسهائى » كه ديگران را دائما در حال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آينده نگه مى دارد در وجود آنها راه ندارد. يك ظرف كوچك آب ، از دميدن يك انسان متلاطم مى شود، ولى در پهنه اقيانوس كبير حتى طوفانها كم اثر است و به همين دليل اقيانوس آرامش مى نامند (لكى لا تاءسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم ) (حديد - ۲۳). نه آن روز كه داشتند به آن دل بستند و نه امروز كه از آن جدا مى شوند غمى دارند، روحشان بزرگتر و فكرشان بالاتر از آن است كه اينگونه حوادث در گذشته و آينده در آنها اثر بگذارد. به اين ترتيب امنيت و آرامش واقعى بر وجود آنها حكمفرماست و بگفته قرآن اولئك لهم الامن (انعام - ۸۲) و يا به تعبير ديگر الا بذكر الله تطمئن القلوب : «ياد خدا مايه آرامش ‍ دلها است » (رعد - ۲۸). خلاصه اينكه غم و ترس در انسانها معمولا ناشى از روح دنياپرستى است ، آنها كه از اين روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسيار طبيعى است . اين بيان استدلالى مساله بود و گاهى همين موضوع به بيان ديگرى كه شكل عرفانى دارد به اين صورت عرضه مى شود. اولياى خدا آنچنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آنچنان محو مشاهده ذات پاك او مى باشند كه غير او را به دست فراموشى مى سپردند، روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت حتما نياز به تصور فقدان و از دست دادن چيزى و يا مواجهه با دشمن و موجود خطرناكى دارد، كسى كه غير خدا در دل او نمى گنجد و به غير او نمى انديشد و جز او را در روح خود پذيرا نمى شود، چگونه ممكن است غم و اندوه و ترس و وحشتى داشته باشد.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۳۵

از آنچه گفتيم اين حقيقت نيز آشكار شد كه منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنيوى است ، و گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است ، ترس از عدم انجام وظائف و مسئوليتها، و اندوه بر آنچه از موفقيتها از آنان فوت شده ، كه اين ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مايه تكامل وجود انسان و ترقى او است ، به عكس ترس و اندوههاى مادى كه مايه انحطاط و تنزل است . اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در خطبه معروف «همام » كه حالات اولياى خدا در آن به عاليترين وجهى ترسيم شده مى فرمايد: قلوبهم محزونة و شرورهم مامونة : «دلهاى آنها محزون و مردم از شر آنها در امانند» و نيز مى فرمايد و لو لا الاجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب : «اگر اجلى كه خداوند براى آنها مقرر كرده نبود حتى يك چشم بر هم زدن ارواح آنها در بدنهايشان آرام نمى گرفت ، به خاطر عشق به پاداش الهى و ترس و وحشت از مجازات و كيفر او». قرآن مجيد نيز در باره مؤ منان مى گويد: الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعه مشفقون : «كسانى كه از پروردگارشان با اينكه او را به خشم نمى بينند مى ترسند و از رستاخيز بيمناكند» (انبياء - ۴۹) بنابراين آنها خوف و ترس ديگرى دارند.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۳۶

در اينكه منظور از اولياء خدا چه كسانى است در ميان مفسران گفتگو است ولى آيه دوم مطلب را روشن ساخته و بگفتگوها پايان مى دهد و مى گويد: «آنها كسانى هستند كه ايمان آورده اند و به طور مداوم تقوا و پرهيزكارى را پيشه خود ساخته اند» (الذين آمنوا و كانوا يتقون ). جالب اينكه ايمان را به صورت فعل ماضى مطلق آورده و تقوا را به صورت ماضى استمرارى اشاره به اينكه ايمان آنها به سر حد كمال رسيده ولى مساله تقوا كه در عمل روزمره منعكس مى شود و هر روز و هر ساعت كار تازه اى مى طلبد و جنبه تدريجى دارد براى آنها به صورت يك برنامه و وظيفه دائمى در آمده است . آرى اينها هستند كه با داشتن اين دو ركن اساسى دين و شخصيت چنان آرامشى در درون جان خود احساس مى كنند كه هيچيك از طوفانهاى زندگى آنها را تكان نمى دهد بلكه به مضمون «المؤ من كالجبل الراسخ لا تحركه العواصف » همچون كوه در برابر تندباد حوادث استقامت به خرج مى دهند. در سومين آيه روى مساله عدم وجود ترس و غم و وحشت در وجود اولياى حق با اين عبارت تاكيد مى كند كه «براى آنان در زندگى دنيا و در آخرت بشارت است »: (لهم البشرى فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة ). به اين ترتيب نه تنها ترس و غمى ندارند بلكه بشارت و خوشحالى و سرور به خاطر نعمتهاى فراوان و مواهب بى پايان الهى هم در اين زندگى و هم در آن زندگى نصيب آنان مى شود (توجه داشته باشيد كه «البشرى » با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده و انواع بشارتها را شامل مى شود). باز براى تاكيد اضافه مى كند سخنان پروردگار و وعده هاى الهى تغيير و تبديل ندارد، و خداوند به اين وعده خود نسبت به دوستانش وفا( لا تبديل لكلمات الله ).

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۳۷

و اين پيروزى و سعادت بزرگى است براى هر كس كه نصيبش شودذلك هو الفوز العظيم ). و در آخرين آيه روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه سر سلسله اولياء و دوستان خدا است كرده و به صورت دلدارى و تسلى خاطر به او ميگويد: سخنان ناموزون مخالفان و مشركان غافل و بى خبر تو را غمگين نكند (و لا يحزنك قولهم ). چرا كه تمام عزت و قدرت از آن خدا است و در برابر اراده حق از دشمنان كارى ساخته نيست (ان العزة لله جميعا). او از تمام نقشه هاى آنها با خبر است ، سخنانشان را مى شنود و از اسرار درونشان آگاه است (هو السميع العليم ). در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: ۱ - منظور از بشارت در اين آيه چيست ؟ در اينكه بشارتى را كه خداوند در آيات فوق به دوستانش در دنيا و آخرت ارزانى داشته چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است بعضى آن را مخصوص به بشارتى دانسته اند كه فرشتگان در آستانه مرگ و انتقال از اين جهان به مؤ منان مى دهد و مى گويند و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون (سجده - ۳۰). و بعضى ديگر آنرا اشاره به وعده هاى پيروزى پروردگار و غلبه بر دشمنان و حكومت در روى زمين مادام كه مؤ منند و صالحند مى دانند. در بعضى از روايات اين بشارت به خوابهاى خوش كه مؤ منان مى بينند تفسير شده ولى همانگونه كه گفتيم با توجه به مطلق بودن اين كلمه و الف و لام جنس در

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۳۸

البشرى مفهوم وسيعى نهفته شده كه هر گونه بشارت و شادى پيروزى و موفقيت را شامل مى شود، و همه آنچه در بالا ذكر شد در آن درج است ، و در واقع هر كدام اشاره به گوشه اى از اين بشارت وسيع الهى ميباشد. و شايد اينكه در بعضى از روايات به خوابهاى خوش و رؤ ياى صالحه تفسير شده اشاره به اين است كه هر گونه بشارت حتى بشارتهاى كوچك نيز در مفهوم البشرى افتاده است ، نه اينكه منحصر به آن باشد. در واقع همانطور كه قبلا هم گفته شد اين اثر تكوينى و طبيعى ايمان و تقوا است كه انسان را از انواع دلهره ها و وحشتهائى كه زائيده شك و ترديد و همچنين مولود گناه و انواع آلودگيها است از روح و جسم انسان دور ميسازد، چگونه ممكن است كسى ايمان و تكيه گاه معنوى در درون جان خود نداشته باشد باز احساس آرامش كند؟ او به يك كشتى بى لنگر در يك درياى طوفانى مى ماند كه امواج كوه پيكر هر لحظه او را به سوئى پرتاب مى كنند و گردابها براى بلعيدنش دهان باز كرده اند. چگونه كسى كه دست به ظلم و ستم و ريختن خون مردم و غصب اموال و حقوق ديگران آلوده كرده ممكن است آرامش خاطر داشته باشد، او بر خلاف مؤ منان حتى خواب آرام ندارد و غالبا خوابهاى وحشتناكى مى بيند كه در اثناء آن خود را با دشمنان درگير مشاهده مى كند و اين خود يك دليل بر ناآرامى و تلاطم روح آنهاست . طبيعى است يك شخص جانى بخصوص اينكه تحت تعقيب باشد در عالم خواب خود را در برابر اشباح هولناكى مى بيند كه براى گرفتن و تعقيب او كمر بسته اند و يا اينكه روح آن مقتول مظلوم از درون ضمير ناآگاهش فرياد مى زند و او را شكنجه مى دهد، لذا هنگامى كه بيدار مى شود همچون يزيد ما لى و للحسين «مرا با حسين چكار»؟ و يا همچون حجاج ما لى و لسعيد بن جبير: «مرا با

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۳۹

سعيد بن جبير چه كار»؟! مى گويد. ۲ - در ذيل آيات فوق روايات جالبى از ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) وارد شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم : امير مؤ منان على (عليه السلام ) آيه الا ان اولياء الله ... را تلاوت فرمود و سپس از ياران خويش سؤ ال كرد مى دانيد «اولياء الله » چه اشخاصى هستند؟ عرض كردند اى امير مؤ منان شما خودتان بفرمائيد كه آنان كيانند: امام فرمود: هم نحن و اتباعنا فمن تبعنا من بعدنا طوبى لنا، و طوبى لهم افضل من طوبى لنا، قالوا يا امير المؤ منين ما شاءن طوبى لهم افضل من طوبى لنا؟ السنا نحن و هم على امر؟ قال لا، انهم حملوا ما لم تحملوا عليه ، و اطاقوا ما لم تطيقوا!: «دوستان خدا، ما و پيروان ما كه بعد از ما مى آيند هستند، خوشا به حال ما، و بيشتر از آن خوشا به حال آنها - بعضى پرسيدند چرا بيشتر از ما؟ مگر ما و آنها هر دو پيرو يك مكتب نيستيم و كارمان يك نواخت نمى باشد؟ فرمود: نه ، آنها مسئوليتهائى بر دوش دارند كه شما نداريد و تن به مشكلاتى مى دهند كه شما نمى دهيد» در كتاب «كمال الدين » از ابو بصير از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته ، و المطيعين له فى ظهوره ، اولئك اولياء الله الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون : ((خوشا بحال پيروان امام قائم كه در غيبتش (با خودسازى ) انتظار ظهورش را مى كشند، و به هنگام ظهورش مطيع فرمان اويند، آنها اولياى خدا هستند همانها كه نه ترسى دارند و نه غمى )).

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۰

يكى از دوستان امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه امام (عليه السلام ) فرمود: پيروان اين مكتب در لحظات آخر عمر چيزهائى مى بينند كه چشمشان با آن روشن مى شود. راوى مى گويد من اصرار كردم چه چيز مى بينند؟ و اين سخن را بيش از ده بار تكرار كردم ولى در هر بار امام تنها به اين جمله قناعت مى كرد كه «مى بينند» ...!. در آخر مجلس رو به سوى من كرد و مرا صدا زد فرمود: مثل اينكه اصرار دارى بدانى چه چيز را مى بينند؟ گفتم آرى قطعا! ... سپس گريستم . امام به حال من رقت كرد و گفت آن دو را مى بينند، اصرار كردم كدام دو نفر؟ فرمود: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السلام ) را، هيچ انسان با ايمانى چشم از جهان نمى پوشد مگر اينكه اين دو بزرگوار را خواهد ديد كه به او بشارت مى دهند، سپس فرمود اين را خداوند در قرآن بيان كرده ، سؤ ال كردند در كجا و كدام سوره ؟ فرمود در سوره يونس ‍ آنجا كه مى گويد الذين آمنوا و كانوا يتقون لهم البشرى فى الحياة الدنيا و فى الاخرة . به مضمون همين روايت ، روايات ديگرى نيز داريم . روشن است كه اين روايات اشاره به قسمتى از بشارتهاى افراد باايمان و تقوا است نه همه آن بشارتها، و نيز روشن است كه اين مشاهده ، مشاهده جسم مادى نيست ، بلكه مشاهده جسم برزخى با ديد برزخى است ، زيرا مى دانيم در جهان برزخ كه فاصله اى است ميان اين جهان و سراى آخرت ، روح انسان بر جسم برزخيش باقى مى ماند.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۱

آيه ۶۶-۶۷

آيه و ترجمه

أَلا إِنَّ للَّهِ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الاَرْضِ وَ مَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شرَكاءَ إِن يَتَّبِعُونَ إِلا الظنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلا يخْرُصونَ(۶۶) هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِتَسكنُوا فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يَسمَعُونَ(۶۷) ترجمه : ۶۶ - آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مى باشند، و آنها كه غير خدا را شريك او مى خوانند از منطق و دليلى پيروى نمى كنند، آنها فقط از پندار بى اساس پيروى مى كنند و آنها فقط دروغ مى گويند! ۶۷ - او كسى است كه شب را براى شما آفريد كه در آن آرامش بيابيد و روز را روشنى بخش قرار داد، در اين نشانه هائى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند. تفسير : قسمتى از آيات عظمت او آيات فوق بار ديگر به مساله توحيد و شرك كه يكى از مهمترين مباحث اسلام و مباحث اين سوره است باز مى گردد، مشركان را به محاكمه مى كشد و ناتوانى آنها را به ثبوت مى رساند. نخست مى گويد: «آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مى باشند» (الا ان لله من فى السماوات و من فى الارض ). جائى كه اشخاص ملك او باشند و از آن او، اشيائى كه در اين جهان مى باشند به طريق اولى از آن او هستند، بنابراين او مالك تمام عالم هستى است و با اين حال چگونه ممكن است مملوكهاى او شريك او بوده باشند؟! سپس اضافه مى كند: «كسانى كه غير خدا را شريك او قرار مى دهند از

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۲

دليل و منطقى پيروى نمى كنند و هيچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند» (و ما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاء). «آنها تنها از پندارها و گمانهاى بى اساس و بى پايه پيروى مى كنند» (ان يتبعون الا الظن ) «بلكه آنها فقط با مقياس حدس و تخمين سخن مى گويند، و دروغ مى گويند»! (و ان هم الا يخرصون ). «خرص » در لغت هم به معنى «دروغ » آمده است ، و هم به معنى «حدس و تخمين »، و در اصل - همانگونه كه «راغب » در «مفردات » گفته - به معنى جمع آورى كردن ميوه است ، و پس از به جمع زدن و گردآورى در حساب ، و تخمين زدن ميوه بر درختان گفته شده ، و از آنجا كه حدس و تخمين گاهى نادرست از آب در مى آيد اين ماده به معنى «دروغ » نيز آمده است . اصولا اين خاصيت پيروى از پندار و گمان بى اساس است كه سرانجام انسان را به وادى دروغ مى كشاند. آنها كه بتها را شريك خدا ساخته بودند تكيه گاهشان اوهامى بيش نبود، اوهامى كه حتى تصور آن امروز براى ما مشكل است كه چگونه ممكن است انسان اشكال و مجسمه هاى بيروحى بسازد و بعد مخلوق خود را ارباب و صاحب اختيار خويش بداند؟ مقدراتش را به دست آن بسپارد، و حل مشكلاتش را از او بخواهد؟! آيا اين چيزى جز دروغ و دروغپردازى مى تواند باشد؟ حتى مى توان اين را به عنوان يك قانون كلى - با كمى دقت - از آيه استفاده كرد كه هر كس از ظن و گمانهاى بى اساس پيروى كند سرانجام به دروغگوئى كشانده مى شود، راستى و صدق براساس قطع و يقين استوار است و دروغ بر اساس تخمين ها و پندارها و شايعه ها!.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۳

سپس براى تكميل اين بحث و نشان دادن راه خداشناسى ، و دورى از شرك و بت پرستى ، به گوشه اى از مواهب الهى كه در نظام آفرينش قرار گرفته و نشانه عظمت و قدرت و حكمت «الله » است اشاره كرده ، مى گويد: «او كسى است كه شب را براى شما مايه آرامش قرار داد» (هو الذى جعل لكم الليل لتسكنوا فيه ): «و روز را روشنى بخش » (و النهار مبصرا). اين نظام نور و ظلمت كه بارها در آيات قرآن روى آن تكيه شده ، نظامى شگفت انگيز و پر بار است ، كه از يك سو با تابش نور در مدت معين ، صحنه زندگى انسانها را روشن ساخته ، و حركت آفرين است و تلاش انگيز، و از سوى ديگر با پرده هاى ظلمانى و آرامبخش شب روح و جسم خسته را براى كار و حركت مجدد آماده مى سازد. آرى در اين نظام حساب شده آيات و نشانه هائى از توانائى آفريدگار است ، اما براى آنها كه گوش شنوا دارند و حقايق را مى شنوند)) (ان فى ذلك لايات لقوم يسمعون ). آنها كه مى شنوند و درك مى كنند، و آنها كه پس از درك حقيقت ، آنرا به كار مى بندند.

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: ۱ - آرامش و سكون كه هدف از آفرينش شب قرار داده شده يك واقعيت مسلم علمى است كه دانش امروز آنرا به ثبوت رسانده ، پرده هاى تاريكى نه تنها يك وسيله اجبارى براى تعطيل فعاليتهاى روزانه است ، بلكه اثر مستقيمى روى سلسله اعصاب و عضلات آدمى و ساير جانداران دارد و آنها را در حالت استراحت و خواب و سكون فرو مى برد، و چه نادانند مردمى كه شب را به هوسرانى زنده

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۴

مى دارند و روز را - مخصوصا صبحگاهان نشاطانگيز را - در خواب فرو مى روند و به همين دليل همواره اعصابى نامتعادل و ناراحت دارند. ۲ - با توجه به اينكه ماده «ابصار» به معنى «بينائى » است ، مفهوم جمله «والنهار مبصرا» اين مى شود كه خدا روز را بينا قرار داد در حالى كه روز بينا كننده است نه بينا، اين يك تشبيه و مجاز زيبا از قبيل توصيف سبب به اوصاف مسبب است همانگونه كه در مورد شب نيز مى گويند «ليل نائم » يعنى «شبى كه به خواب رفته » در حالى كه شب به خواب نمى رود بلكه شب سبب مى شود كه مردمان به خواب روند. ۳ - آيات فوق يكبار ديگر ظن و گمان را محكوم كرده و مردود شناخته ، ولى با توجه به اينكه سخن از پندارهاى خرافى و بى پايه بت پرستان است ، «ظن » در اينجا به معنى گمانهاى حساب شده عقلائى نيست كه در بعضى از موارد - مانند شهادت شهود و ظاهر الفاظ و اقرارها و مكاتبه ها - حجت است ، بنابراين آيات فوق دليلى بر عدم حجيت ظن نمى تواند باشد.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۵

آيه ۶۸-۷۰

آيه و ترجمه

قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سبْحَنَهُ هُوَ الْغَنىُّ لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ إِنْ عِندَكم مِّن سلْطنِ بهَذَا أَ تَقُولُونَ عَلى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(۶۸) قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْترُونَ عَلى اللَّهِ الْكَذِب لا يُفْلِحُونَ(۶۹) مَتَعٌ فى الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذَاب الشدِيدَ بِمَا كانُوا يَكْفُرُونَ(۷۰) ترجمه : ۶۸ - گفتند خداوند فرزندى براى خود انتخاب كرده ، منزه است (از هر عيب و نقص و احتياجى ) او بى نياز است ، از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ، شما هيچگونه دليلى بر اين ادعا نداريد، آيا بخدا نسبتى مى دهيد كه نمى دانيد؟! ۶۹ - بگو آنها كه به خدا دروغ مى بندند (هرگز) رستگار نمى شوند. ۷۰ - (حداكثر) بهره اى از دنيا دارند سپس بازگشتشان به سوى ماست و بعد، مجازات شديد در برابر كفرشان به آنها مى چشانيم !. تفسير : اين آيات نيز همچنان بحث با مشركان را ادامه داده يكى از دروغها و تهمتهاى آنها را نسبت به ساحت مقدس خداوند بازگو، نخست مى گويد: «آنها گفتند خداوند براى خود فرزندى اختيار كرده است »! (قالوا اتخذ الله ولدا). اين سخن را در درجه اول مسيحيان در مورد حضرت مسيح ، سپس بت پرستان عصر جاهلى در مورد فرشتگان كه آنها را دختران خدا مى پنداشتند، و يهود در مورد «عزير» گفتند.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۶

قرآن از دو راه به آنها پاسخ مى گويد: نخست اينكه «خداوند از هر عيب و نقص منزه است ، و از همه چيز بى نياز است » (سبحانه هو الغنى ). اشاره به اينكه نياز به فرزند يا به خاطر احتياج جسمانى به نيرو، و كمك او است ، و يا به خاطر نياز روحى و عاطفى ، و از آنجا كه خداوند از هر عيب و نقصى و از هر كمبود وضعى منزه است و ذات پاكش يك پارچه غنا و بى نيازى است ممكن نيست براى خود فرزندى انتخاب كند. «او مالك همه موجوداتى است كه در آسمانها و زمين است » (له ما فى السموات و ما فى الارض ). و با اينحال چه معنى دارد كه او فرزندى براى خود انتخاب كند تا او را آرامش ببخشد و يا به او كمك كند؟! جالب اينكه در اينجا تعبير به «اتخذ» (انتخاب و اختيار كرد) شده است و اين نشان مى دهد كه آنها معتقد بودند فرزندى از خداوند متولد نشده بلكه مى گفتند خدا موجوداتى را به فرزندى خود برگزيده است ، درست همانند كسانى كه از آنها فرزند نمى شود و كودكى را از پرورشگاه و مانند آن براى خود انتخاب مى كنند، به هر حال اين جاهلان كوته بين گرفتار اشتباه مقايسه خالق و مخلوق بودند، و ذات بى نياز خدا را به وجود محدود و نيازمند خويش مقايسه مى كردند. دومين پاسخى را كه قرآن به آنها مى گويد اين است كه : هر كس ادعائى دارد بايد دليلى بر مدعاى خود اقامه كند «آيا شما بر اين سخن دليلى داريد؟ نه ، هيچ دليلى نزد شما براى اين ادعا وجود ندارد» (ان عندكم من سلطان بهذا). با اينحال «آيا به خدا نسبتى مى دهيد كه حداقل از آن آگاهى نداريد» (اتقولون على الله ما لا تعلمون ).

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۷

يعنى به فرض كه دليل روشن نخست را نپذيريد، بالاخره اين حقيقت را نمى توانيد انكار كنيد كه گفتار شما يك تهمت و قول به غير علم است . در آيه بعد سرانجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مى كند: روى سخن را متوجه پيامبرش كرده مى گويد: «به آنها بگو: كسانى كه بر خدا افترا مى بندند و دروغ مى گويند هرگز روى رستگارى را نخواهند ديد» (قل ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون ). فرضا كه آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى به مال و منال دنيا برسند «اين تنها يك متاع زودگذر اين جهان است ، سپس به سوى ما باز - مى گردند و ما عذاب شديد را در مقابل كفرشان به آنها مى چشانيم » (متاع فى الدنيا ثم الينا مرجعهم ثم نذيقهم العذاب الشديد بما كانوا يكفرون ). در واقع اين آيه و آيه قبل دو نوع مجازات براى اين دروغگويان كه به خدا نسبت نارواى اختيار فرزند مى دهند بيان مى كند يكى اينكه هيچگاه اين دروغ و تهمت مايه فلاح و رستگارى آنها نيست ، و هرگز آنان را به هدفشان نمى رساند، بلكه در بيراهه ها سرگردان مى شوند و بدبختى و شكست دامنشان را مى گيرد. ديگر اينكه فرضا كه با اين حرفها چند روزى مردم را اغفال كنند و از آئين بت پرستى به نوائى برسند، ولى اين تمتع و بهره گيرى دوام و بقائى ندارد و عذاب جاودان الهى در انتظار آنها است .

نكته ها

در آيات فوق به مفهوم چند كلمه بايد درست توجه كرد: ۱ - كلمه «سلطان » در اينجا به معنى دليل است ، اين كلمه از كلمه دليل هم

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۸

پرمعنى تر و هم رساتر است ، زيرا دليل به معنى راهنما است اما سلطان به معنى چيزى است كه انسان را برطرف مقابل مسلط مى سازد و متناسب موارد بحث و مجادله و گفتگو است ، و اشاره به دليل كوبنده است . ۲ - «متاع » به معنى چيزى است كه انسان از آن بهره مى گيرد، و مفهوم آن بسيار وسيع است و تمام وسائل زندگى و مواهب مادى را شامل مى شود، راغب در كتاب «مفردات » مى گويد: «كلما ينتفع به على وجه ما، فهو متاع و متعة »: هر چيزى كه به نحوى انسان از آن بهره مى گيرد به آن متاع يا متعه گفته مى شود. ۳ - تعبير به «نذيقهم » (به آنها مى چشانيم ) كه در مورد عذاب الهى به كار رفته اشاره به اين است كه اين مجازات چنان به آنها مى رسد كه گوئى با زبان و دهان خويش آن را مى چشند، اين تعبير بسيار رساتر از مشاهده و حتى لمس كردن عذاب است .

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۴۹

آيه ۷۱-۷۳

آيه و ترجمه

وَ اتْلُ عَلَيهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ إِن كانَ كَبرَ عَلَيْكم مَّقَامِى وَ تَذْكِيرِى بِئَايَتِ اللَّهِ فَعَلى اللَّهِ تَوَكلْت فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضوا إِلىَّ وَ لا تُنظِرُونِ(۷۱) فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سأَلْتُكم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى اللَّهِ وَ أُمِرْت أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسلِمِينَ(۷۲) فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَهُ وَ مَن مَّعَهُ فى الْفُلْكِ وَ جَعَلْنَهُمْ خَلَئف وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا فَانظرْ كَيْف كانَ عَقِبَةُ المُْنذَرِينَ(۷۳) ترجمه : ۷۱ - بخوان بر آنها سرگذشت نوح را، آن هنگام كه به قوم خود گفت اى قوم من اگر موقعيت و يادآورى من نسبت به آيات الهى بر شما سنگين (و غير قابل تحمل ) است (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد) من بر خدا توكل كرده ام فكر خود و قدرت معبودهايتان را جمع كنيد و هيچ چيز بر شما مستور نماند سپس به حيات من پايان دهيد (و لحظه اى ) مهلتم ندهيد! (اما توانائى نداريد). ۷۲ - و اگر از قبول دعوتم روى بگردانيد (كار نادرستى كرده ايد چه اينكه ) من از شما مزدى نمى خواهم مزد من تنها بر خدا است و من ماءمورم كه از مسلمين (تسليم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم . ۷۳ - اما آنها او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم ، آنها را جانشين (و وارث كافران ) قرار داديم و كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم پس ببين عاقبت كار آنها كه انذار شدند (و به انذار الهى اهميت ندادند) چگونه بود؟!

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۵۰

تفسير : گوشه اى از مبارزات نوح آيات فوق آغازى است براى شرح قسمتى از تاريخ انبياء و سرگذشت اقوام پيشين براى بيدارى مشركان و گروههاى مخالف ، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد گفتارى را كه با مشركان داشت با شرح تاريخ عبرت انگيز پيشينيان تكميل كند. نخست سرگذشت «نوح » را عنوان كرده مى گويد: «سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت كن ، هنگامى كه به قومش گفت : اى قوم من اگر توقفم در ميان شما و يادآورى كردن آيات الهى برايتان سخت و غير قابل تحمل است ، هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد و كوتاهى نكنيد» (و اتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بايات الله ) «چرا كه من بر خدا تكيه كرده ام » و به همين دليل از غير او نمى ترسم و نمى هراسم ! (فعلى الله توكلت ). سپس تاكيد مى كند «اكنون كه چنين است فكر خود را جمع كنيد و از بتهاى خود نيز دعوت به عمل آوريد تا در تصميم گيرى به شما كمك كنند» (فاجمعوا امركم و شركائكم ). ((آنچنان كه هيچ چيز بر شما مكتوم نماند و غم و اندوهى از اين نظر بر خاطر شما نباشد، بلكه با نهايت روشنى تصميم خود را درباره من بگيريد (ثم لا يكن امركم عليكم غمة ). «غمة » از ماده غم به معنى پوشاندن چيزى است و اينكه به اندوه نيز غم

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۵۱

گفته مى شود، به خاطر آنست كه قلب انسان را مى پوشاند. سپس مى گويد: اگر مى توانيد «برخيزيد، و به زندگى من پايان دهيد، و لحظه اى مرا مهلت ندهيد» (ثم اقضوا الى و لا تنظرون ). نوح فرستاده بزرگ پروردگار با قاطعيتى كه ويژه پيامبران اولواالعزم است ، در نهايت شجاعت و شهامت با نفرات كم و محدودى كه داشت در مقابل دشمنان نيرومند و سرسخت ايستادگى مى كند و قدرت آنها را به باد مسخره مى گيرد، و بى اعتنائى خويش را به نقشه ها و افكار و بتهاى آنها نشان مى دهد و به اين وسيله يك ضربه محكم روانى بر افكارشان وارد مى سازد. با توجه به اينكه اين آيات در مكه نازل شده در آن زمانى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز در شرائطى مشابه نوح زندگى مى كرد و مؤ منان در اقليت بودند، قرآن مى خواهد به پيامبر نيز همين دستور را بدهد كه بايد به قدرت دشمن اهميت ندهد، بلكه با قاطعيت و شهامت پيش برود، چرا كه تكيه گاهش خدا است و هيچ نيروئى تاب مقاومت در برابر قدرت او ندارد. گر چه بعضى از مفسران اين تعبير نوح و يا شبيه آن را در تاريخ ساير انبياء يك نوع اعجاز گرفته اند چرا كه آنها با نبودن امكانات ظاهرى دشمن را تهديد به شكست كرده و از پيروزى نهائى خود خبر داده اند، و اين جز از طريق اعجاز

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۵۲

امكانپذير نيست ، ولى به هر حال اين يك درس است براى همه رهبران اسلامى كه در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلكه با اتكاء و توكل بر پروردگار و با قاطعيت هر چه بيشتر آنها را به ميدان فراخوانند، و قدرتشان را تحقير كنند كه اين عامل مهمى براى تقويت روحى پيروان و شكست روحيه دشمنان خواهد بود. در آيه بعد بيان ديگرى از نوح براى اثبات حقانيت خويش نقل شده ، آنجا كه مى گويد «اگر شما از دعوت من سرپيچى كنيد، من زيانى نمى برم چرا كه من از شما اجر و پاداشى نخواستم » (فان توليتم فما سئلتكم من اجر). «چرا كه اجر و پاداش من تنها بر خدا است » (ان اجرى الا على الله ). براى او كار مى كنم و تنها از او پاداش مى خواهم . «و من ماءمورم كه فقط تسليم فرمان خدا باشم » (و امرت ان اكون من المسلمين ). اينكه نوح مى گويد: من هيچ پاداشى از شما نمى خواهم درس ديگرى است براى رهبران الهى كه در دعوت و تبليغ خود، هيچگونه انتظار پاداش مادى و معنوى از مردم نداشته باشند، زيرا اينگونه انتظارها يكنوع وابستگى ايجاد مى كند كه جلو تبليغات صريح و فعاليتهاى آزادانه آنها را سد خواهد كرد، و طبعا تبليغات و دعوتشان كم اثر خواهد شد، به همين دليل راه صحيح دعوت به سوى اسلام و تبليغ آن نيز اين است كه مبلغان اسلامى تنها براى امرار معاش خود متكى به بيت المال باشند، نه نيازمند به مردم !. در آخرين آيه مورد بحث سرانجام كار دشمنان نوح و صدق پيشگوئيش را

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۳۵۳

به اين صورت بيان مى كند: «آنها نوح را تكذيب كردند ولى ما، او و تمام كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم » (فكذبوه فنجيناه و من معه فى الفلك ). نه فقط آنها را نجات داديم بلكه ، آنها را جانشين قوم ستمگر ساختيم (و جعلناهم خلائف ). «و كسانى را كه آيات ما را انكار كرده بودند غرق نموديم » (و اغرقنا الذين كذبوا باياتنا). و در پايان روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد «اكنون بنگر عاقبت آن گروهى كه انذار شدند ولى تهديدهاى الهى را به چيزى نگرفتند به كجا كشيد» (فانظر كيف كان عاقبة المنذرين ).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←