تفسیر:نمونه جلد۷ بخش۶۳

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۰

آيه ۲۳ - ۲۴

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا ءَابَاءَكُمْ وَ إِخْوَنَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ استَحَبُّوا الْكفْرَ عَلى الايمَنِ وَ مَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُولَئك هُمُ الظلِمُونَ(۲۳) قُلْ إِن كانَ ءَابَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكمْ وَ إِخْوَنُكُمْ وَ أَزْوَجُكمْ وَ عَشِيرَتُكمْ وَ أَمْوَلٌ اقْترَفْتُمُوهَا وَ تجَرَةٌ تخْشوْنَ كَسادَهَا وَ مَسكِنُ تَرْضوْنَهَا أَحَب إِلَيْكم مِّنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهَادٍ فى سبِيلِهِ فَترَبَّصوا حَتى يَأْتىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْفَسِقِينَ(۲۴) ترجمه : ۲۳ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه پدران و برادران شما كفر را بر ايمان ترجيح دهند آنها را ولى (و يار و ياور و تكيه گاه ) خود قرار ندهيد و كسانى كه آنها را ولى خود قرار دهند ستمگرند. ۲۴ - بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالى كه به دست آورده ايد و تجارتى كه از كساد شدنش بيم داريد و مساكن مورد علاقه شما، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش ‍ محبوبتر است در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند و خداوند جمعيت نا فرمانبردار را هدايت نمى كند.

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۱

تفسير : همه چيز فداى هدف و براى خدا آخرين وسوسه و بهانه اى كه ممكن بود براى گروهى از مسلمانان در برابر دستور پيكار با بت پرستان پيدا شود - و طبق بعضى از تفاسير پيدا شد - اين بود كه آنها فكر مى كردند كه از يك سو در ميان مشركان و بت پرستان ، خويشاوندان و بستگان نزديك آنها وجود دارند، گاهى پدر مسلمان شده و پسر در شرك باقى مانده ، گاهى به عكس پسران راه توحيد را پيش ‍ گرفته اند و پدران همچنان در تاريكى شرك باقى مانده اند، و همچنين در مورد برادران و همسران و عشيره و قبيله ، اگر بنا شود با همه مشركان پيكار كنند بايد از خويشاوندان و قبيله خود چشم بپوشند!. از سوى ديگر سرمايه ها و تجارت آنان تا حد زيادى در دست مشركان بود، با آمد و شد آنها به مكه آنرا رونق مى بخشيدند. و از سوى سوم خانه هاى مرفه و نسبتا آبادى در مكه داشتند كه در صورت درگيرى با مشركان ممكن بود به ويرانى بكشد، و يا با تعطيل مراسم حج از طرف مشركان از ارزش و استفاده بيفتد. آيات فوق ناظر به حال اينگونه اشخاص است ، و با بيان قاطعى به آنها پاسخ صريح مى دهد، نخست مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد پدران و برادران خود را در صورتى كه كفر را بر ايمان مقدم دارند يار و ياور و متحد و ولى خود قرار ندهيد» (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا آبائكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان )

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۲

پس به عنوان تاءكيد اضافه مى كند: «كسانى كه از شما آنها را به يارى و دوستى برگزينند ستمكارانند». (و من يتولهم منكم فاولئك هم الظالمون ). چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان با پيوند دوستى با بيگانگان و دشمنان حق ، هم به خويشتن ستم كند و هم به جامعهاى كه تعلق به آن دارد، و هم به فرستاده خدا!. در آيه بعد به خاطر اهميت فوق العاده موضوع ، همين مطلب با شرح و تاءكيد و تهديد بيشترى بيان مى شود، روى سخن را به پيامبر كرده ، مى فرمايد: «به آنها بگو اگر پدران ، و فرزندان ، و برادران ، و همسران ، و عشيره و قبيله شما، و اموال و سرمايه هائى كه جمع آورى كرده ايد، و تجارتى كه از كساد آن بيم داريد و مساكن مرفهى كه در مورد رضايت و علاقه شما است ، در نظرتان محبوبتر از خدا و پيامبر او و جهاد در راهش مى باشد، در انتظار باشيد كه مجازات و كيفر شديدى از ناحيه خدا بر شما نازل گردد» (قل ان كان آبائكم و ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياتى الله بامره ). و از آنجا كه ترجيح اين امور بر رضاى خدا و جهاد يك نوع نافرمانبردارى و فسق آشكار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شايستگى هدايت الهى را ندارند در پايان آيه اضافه مى كند: خداوند گروه فاسقان را هدايت نمى كند (و الله لا يهدى القوم الفاسقين ) در تفسير على بن ابراهيم قمى چنين نقل شده : ((لما اذن امير المؤ منين ان لا يدخل المسجد الحرام مشرك بعد ذلك جزعت قريش جزعا شديدا و قالوا

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۳

ذهبت تجارتنا، و ضاعت عيالنا، و خربت دورنا، فانزل الله فى ذلك قل (يا محمد) ان كان آبائكم ....)).

هنگامى كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) (در مراسم حج ) اعلام كرد كه بعد از اين هيچ مشركى حق ورود به مسجد الحرام را ندارد فرياد (مؤ منان ) قريش برخاست و گفتند تجارت ما از ميان رفت ، خانواده هاى ما ضايع شد، و خانه هايمان ويران گشت ، آيات فوق نازل شد (و به آنها پاسخ گفت ).))

در آيات بالا خطوط اصلى ايمان راستين از ايمان آلوده به شرك و نفاق ترسيم شده است و حد فاصل ميان مؤ منان واقعى و افراد ضعيف الايمان مشخص گرديده و با صراحت مى گويد كه اگر سرمايه هاى هشتگانه زندگى مادى كه چهار قسمت آن مربوط به نزديكترين خويشاوندان (پدران و فرزندان و برادران و همسران )، و يك قسمت مربوط به گروه اجتماعى و عشيره و قبيله است ، و قسمت ديگرى مربوط به سرمايه ها و اندوخته ها، و قسمتى مربوط به رونق تجارت و كسب و كار، و سرانجام قسمتى به خانه هاى مرفه ارتباط دارد، در نظر انسان پرارزشتر و گرانبهاتر از خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و جهاد و اطاعت فرمان او است تا آنجا كه حاضر نيست آنها را فداى دين كند، معلوم مى شود ايمان واقعى و كامل تحقق نيافته است . آن روز حقيقت و روح ايمان با تمام ارزشهايش تجلى مى كند كه در مورد چنين فداكارى و گذشت ترديد نداشته باشد. بعلاوه آنها كه آماده چنين گذشتى نيستند در واقع به خويش و جامعه خويش ستم مى كنند، و حتى از آنچه مى ترسند در آن خواهند افتاد، زيرا ملتى كه در گذرگاه هاى تاريخ و لحظات سرنوشت آماده چنين فداكاريهائى نباشند دير يا زود مواجه با شكست مى شود و همان خويشاوندان و اموال و سرمايه هائى كه به خاطر دلبستگى به آن از جهاد چشم پوشيده است به خطر مى افتند و در

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۴

چنگال دشمن نيست و نابود خواهند شد. در اينجا بدو نكته بايد توجه كرد: ۱ - آنچه در آيات فوق مى خوانيم مفهومش بريدن پيوندهاى دوستى و محبت با خويشاوندان و ناديده گرفتن سرمايه هاى اقتصادى و سوق دادن به ترك عواطف انسانى نيست ، بلكه منظور اين است كه بر سر دوراهيها نبايد عشق زن و فرزند و مال و مقام و خانه و خانواده مانع از اجراى حكم خدا و گرايش به جهاد گردد و انسان را از هدف مقدسش باز دارد. لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعايت هر دو بر او لازم است . در آيه ۱۵ سوره لقمان درباره پدران و مادران بتپرست مى خوانيم : «و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا»: «اگر آنها به تو اصرار دارند كه چيزى را كه شريك خدا نمى دانى براى او شريك قرار دهى هرگز از آنها اطاعت مكن ولى در زندگى دنيا با آنها به نيكى رفتار كن . ۲ - جمله ((فتربصوا حتى ياتى الله بامره » يك تفسير آن همان است كه در بالا گفتيم يعنى تهديدى است از ناحيه خداوند به كسانى كه منافع مادى خويش را بر رضاى خدا مقدم مى شمرند و چون اين تهديد به صورت سر بسته بيان شده اثر آن بيشتر و وحشت انگيزتر است ، و درست به اين مى ماند كه انسان به كسى كه زير دست او است مى گويد اگر از انجام وظيفه ات خوددارى كردى من هم كار خود را خواهم كرد. احتمال ديگرى در تفسير اين جمله نيز وجود دارد و آن اينكه : خداوند مى گويد «اگر شما حاضر به چنين فداكارى نباشيد خداوند فرمان فتح و پيروزى

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۵

پيامبرش را از راهى كه مى داند خواهد داد، و به طريقى كه خودش اراده كرده او را يارى مى دهد همانند آنچه در آيه ۵۴ سوره مائده مى خوانيم : ((يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه ...» «اى كسانى كه ايمان آورده ايد كسى كه از شما از دين خود مرتد شود زيانى به خدا نمى رساند، زيرا خداوند به زودى گروهى را بر مى انگيزد كه هم او آنها را دوست مى دارد و هم آنها خدا را». گذشته و امروز در گرو اين دستور است : ۳ - ممكن است كسانى چنين فكر كنند، آنچه در آيات بالا آمده مخصوص مسلمانان نخستين است و متعلق به تاريخ گذشته ، ولى اين اشتباه بزرگى است ، اين آيات نه تنها ديروز بلكه امروز و فرداى مسلمانان را در برمى گيرد. اگر آنها داراى ايمان محكم و آمادگى براى جهاد و فداكارى و در صورت لزوم هجرت نباشند، و منافع مادى خويش را بر رضاى خدا مقدم بشمرند، و به - خاطر دلبستگيهاى زياد به زن و فرزند و مال و ثروت و تجملات زندگى از فداكارى مضايقه كنند، آينده آنها تاريك است ، نه تنها آينده ، امروز هم در خطر خواهند بود، و همه ميراثهاى گذشته و افتخاراتشان از ميان خواهد رفت ، منابع حياتيشان به دست ديگران خواهد افتاد، و زندگى براى آنان مفهومى نخواهد داشت ، كه «زندگى ايمان است و جهاد در سايه ايمان !» آيات فوق به عنوان يك شعار بايد به تمام فرزندان و جوانان مسلمانان تعليم گردد، و روح فداكارى و سلحشورى و ايمان در آنها زنده شود، و بتوانند ميراثهاى خود را پاسدارى كنند.

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۶

آيه ۲۵ - ۲۷

آيه و ترجمه

لَقَدْ نَصرَكمُ اللَّهُ فى مَوَاطِنَ كثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَينٍ إِذْ أَعْجَبَتْكمْ كَثرَتُكمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكمْ شيْئاً وَ ضاقَت عَلَيْكمُ الاَرْض بِمَا رَحُبَت ثمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ(۲۵) ثمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سكِينَتَهُ عَلى رَسولِهِ وَ عَلى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنزَلَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَ عَذَّب الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذَلِك جَزَاءُ الْكَفِرِينَ(۲۶) ثُمَّ يَتُوب اللَّهُ مِن بَعْدِ ذَلِك عَلى مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۲۷) ترجمه : ۲۵ - خداوند شما را در ميدانهاى زيادى يارى كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيتتان شما را به اعجاب آورده بود، ولى هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت (به دشمن ) كرده فرار نموديد. ۲۶ - سپس خداوند سكينه خود را بر رسولش و بر مؤ منان نازل كرد، و لشكرهائى فرستاد كه شما نمى ديديد و كافران را مجازات كرد و اين است جزاى كافران ! ۲۷ - سپس خداوند - پس از اين - توبه هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند) مى پذيرد و خداوند آمرزنده و مهربان است . تفسير : انبوه جمعيت به تنهائى كارى نمى كند در آيات گذشته ديديم كه خداوند مسلمانان را دعوت به فداكارى همه جانبه در مسير جهاد و برانداختن ريشه شرك و بت پرستى مى كند، و به آنها كه عشق

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۷

زن و فرزند، اقوام و خويشاوندان ، و مال و ثروت آنچنان روحشان را فرا گرفته كه حاضر به فداكارى و جهاد نيستند، شديدا اخطار مى كند. به دنبال آن ، در آيات مورد بحث ، به مساءله مهمى اشاره مى كند كه هر رهبرى در لحظات حساس بايد پيروان خود را به آن متوجه سازد، و آن اينكه : اگر عشق مال و فرزند گروهى از افراد ضعيف الايمان را از جهاد بزرگى كه با مشركان در پيش داشتند باز دارد، نبايد گروه مؤ منان راستين از اين موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى اينكه خداوند نه در آن روزهائى كه نفراتشان كم بود (مانند ميدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد، و نه در آن روز كه جمعيتشان چشم پر كن بود (مانند ميدان جنگ حنين )، انبوه جمعيت دردى را از آنها دوا كرد، بلكه در هر حال يارى خدا و مددهاى او بود كه باعث پيروزيشان شد. لذا در آيه نخست مى گويد «خداوند شما را در موارد بسيارى يارى كرد» (لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة ) «مواطن » جمع «موطن » به معنى محلى است كه انسان براى اقامت دائمى يا موقت انتخاب مى كند. ولى يكى از معانى آن ميدان هاى جنگ مى باشد به تناسب اينكه جنگجويان مدتى كوتاه يا طولانى در آن اقامت مى كنند. سپس اضافه مى كند «و در روز ((حنين » شما را يارى نمود، در آن روز كه فزونى جمعيتتان مايه اعجاب شما بود)) (و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم ). تعداد لشكر اسلام را در اين جنگ دوازده هزار نفر، و بعضى ده هزار يا هشت هزار نوشته اند، ولى روايات مشهور و صحيح دوازده هزار را تاييد مى كنند، كه در هيچيك از جنگهاى اسلامى تا آن روز اين عدد سابقه نداشت ، آنچنان كه بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند: «لن نغلب اليوم »! «هيچگاه با اين همه جمعيت امروز شكست نخواهيم خورد».

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۸

اما چنانكه در شرح غزوه «حنين » به خواست خدا خواهيم گفت ، اين انبوه جمعيت كه گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشكر و شكست ابتدائى شد، ولى سرانجام لطف خدا آنها را نجات داد. اين شكست ابتدائى چنان بود كه قرآن اضافه مى كند: «زمين با آنهمه وسعتش بر شما تنگ شد» (و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ). «سپس پشت به دشمن كرده و فرار نموديد» (ثم وليتم مدبرين ). در اين موقع كه سپاه اسلام در اطراف سرزمين حنين پراكنده شده بود، و جز گروه كمى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باقى نمانده بودند، و پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر فرار آنها شديدا نگران و ناراحت بود، «خداوند آرامش و اطمينان خويش را بر پيامبرش و بر مؤ منان فرستاد» (ثم انزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين ). «و هم چنين لشكريانى كه شما نمى ديديد، براى تقويت و ياريتان فرو فرستاد» (و انزل جنودا لم تروها). همانگونه كه در ذيل آيات مربوط به «غزوه بدر» گفتيم نزول اين ارتش نامرئى الهى براى تحكيم و تقويت روح مسلمانان و ايجاد نيروى ثبات و استقامت در جان و دل آنان بود، نه اينكه فرشتگان و نيروهاى غيبى در جنگ شركت كرده باشند. و در پايان نتيجه نهائى جنگ حنين را چنين بيان مى كند: «خداوند افراد بى ايمان و بت پرست را كيفر داد» (گروهى كشته و گروهى اسير و جمعى پا به فرار گذاردند آنچنان كه از دسترس ارتش اسلام خارج شدند) (و عذب

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۳۹

الذين كفروا). «و اين است كيفر افراد بى ايمان »! (و ذلك جزاء الكافرين ). ولى با اين حال درهاى توبه و بازگشت را به روى اسيران و فرار كنندگان از كفار باز گذارد كه اگر مايل باشند به سوى خدا باز گردند و آئين حق را بپذيرند، لذا در آخرين آيه مورد بحث مى گويد: ((سپس خداوند بعد از اين جريان توبه هر كس را بخواهد (و او را شايسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مى پذيرد)) (ثم يتوب الله من بعد ذلك على من يشاء). جمله «يتوب » كه با فعل مضارع ذكر شده و دلالت بر استمرار دارد مفهومش اين است كه درهاى توبه و بازگشت همچنان به روى آنها باز و گشوده است . ((چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است هيچگاه درهاى توبه را به روى كسى نمى بندد، و از رحمت گسترده خود كسى را نوميد نمى سازد (و الله غفور رحيم ). اكنون كه تفسير آيات به طور فشرده روشن شد، بايد به نكات مهمى كه در لابلاى همين بحث وجود دارد، توجه كرد: ۱ - «غزوه عبرت انگيز حنين » «حنين » سرزمينى است در نزديكى شهر طائف و چون اين غزوه در آنجا واقع شد به نام غزوه حنين معروف شده ، و در قرآن از آن تعبير به «يوم حنين » شده است نام ديگر آن غزوه «اوطاس » و غزوه «هوازن » است (اوطاس نام

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۰

سرزمينى در همان حدود، و هوازن نام يكى از قبائلى است كه در آن جنگ با مسلمانان درگير بودند). اين «غزوه » از آنجا شروع شد كه بنا بگفته «ابن اثير» در كامل طايفه بزرگ «هوازن » هنگامى كه از فتح مكه با خبر شدند رئيسشان «مالك بن عوف » آنها را جمع كرد و به آنها گفت ممكن است «محمد» بعد از فتح مكه به جنگ با آنها برخيزد، و آنها گفتند پيش از آنكه او با ما نبرد كند صلاح در اين است كه ما پيش دستى كنيم . هنگامى كه اين خبر به گوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد به مسلمانان دستور داد آماده حركت به سوى سرزمين هوازن شوند. گرچه درباره جريان اين جنگ و كليات آن در ميان مورخان تقريبا اختلافى نيست ولى در جزئيات آن روايات گوناگونى ديده مى شود كه كاملا متفق نيستند و ما آنچه را ذيلا به طور فشرده مى آوريم طبق روايتى است كه مرحوم طبرسى در «مجمع البيان » آورده است . در آخر ماه رمضان يا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود كه رؤ ساى طايفه هوازن نزد مالك بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را بهمراه آوردند تا به هنگام درگيرى با مسلمانان هيچكس فكر فرار در سر نپروراند و به اين ترتيب وارد سرزمين «اوطاس » شدند. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرچم بزرگ لشكر را بست و به دست على (عليه السلام ) داد و تمام كسانى كه براى فتح مكه پرچمدار بخشى از لشكر اسلام بودند بدستور پيامبر با همان پرچم به سوى ميدان حنين حركت كردند. پيامبر مطلع شد كه «صفوان ابن امية » مقدار زيادى زره در اختيار دارد به نزد او فرستاد و يك صد زره به عنوان عاريت از او خواست ، «صفوان » سؤ ال كرد براستى عاريه است يا غصب ؟ پيامبر

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۱

(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: عاريه اى است كه ما آنرا تضمين مى كنيم و سالم بر مى گردانيم صفوان يكصد زره به عنوان عاريت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داد، و خود شخصا با حضرت حركت كرد. دو هزار نفر از مسلمانانى كه در فتح مكه اسلام را پذيرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام كه همراه پيامبر براى فتح مكه آمده بودند كه مجموعا دوازده هزار نفر مى شدند براى ميدان جنگ حركت كردند. «مالك بن عوف » كه مرد پر جرئت و با شهامتى بود به قبيله خود دستور داد غلافهاى شمشير را بشكنند و در شكافه اى كوه و دره هاى اطراف ، و لابلاى درختان ، بر سر راه سپاه اسلام كمين كنند، و به هنگامى كه در تاريكى اول صبح مسلمانان به آنجا رسيدند يكباره به آنان حمله ور شوند و لشكر را در هم بكوبند. او اضافه كرد: محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مردان جنگى هنوز روبرو نشده است تا طعم شكست را بچشد!. هنگامى كه پيامبر نماز صبح را با ياران خواند فرمان داد به طرف سرزمين «حنين » سرازير شدند، در اين موقع بود كه ناگهان لشكر «هوازن » از هر سو مسلمانان را زير رگبار تيرهاى خود قرار دادند گروهى كه در مقدمه لشكر قرار داشتند (و در ميان آنها تازه مسلمانان مكه بودند) فرار كردند، و اين امر سبب شد كه باقيمانده لشكر به وحشت بيفتند و فرار كنند. خداوند در اينجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمايت آنها برداشت زيرا به جمعيت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شكست در آنان آشكار گشت . اما على (عليه السلام ) كه پرچمدار لشكر بود با عده كمى در برابر دشمن ايستادند و همچنان به پيكار ادامه دادند.

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۲

(در اين هنگام پيامبر در قلب سپاه قرار داشت ). و عباس عموى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و چند نفر ديگر از بنى هاشم كه مجموعا از نه نفر تجاوز نمى كردند و دهمين آنها «ايمن » فرزند «ام ايمن » بود اطراف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را گرفتند. مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب نشينى از كنار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گذشت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عباس كه صداى بلند و رسائى داشت دستور داد فورا از تپه اى كه در آن نزديكى بود بالا رود و به مسلمانان فرياد زند «يا معشر المهاجرين و الانصار يا اصحاب سورة البقرة يا اهل بيعت الشجرة الى اين تفرون هذا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم »). ((اى گروه مهاجران و انصار! و اى ياران سوره بقره ! و اى اهل بيعت شجره ! به كجا فرار مى كنيد؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين جا است !)). هنگامى كه مسلمانان صداى عباس را شنيدند باز گشتند و گفتند «لبيك ، لبيك » مخصوصا انصار در اين بازگشت پيش قدم بودند، و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن كردند، و با يارى پروردگار به پيشروى ادامه دادند، آنچنان كه طايفه «هوازن » به طرز وحشتناكى به هر سو پراكنده شدند و پيوسته مسلمانان آنها را تعقيب مى كردند. حدود يكصد نفر از سپاه دشمن كشته شد و اموالشان به غنيمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نيز اسير شدند)). و در پايان اين نقل تاريخى مى خوانيم كه پس از پايان جنگ نمايندگان قبيله هوازن خدمت پيامبر آمدند و اسلام را پذيرفتند و پيامبر محبت زياد به آنها كرد و حتى «مالك بن عوف » رئيس و بزرگ آنها اسلام را پذيرفت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اموال و اسيرانش را به او بر گرداند، و رياست مسلمانان قبيله اش را به او واگذار كرد.

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۳

در حقيقت عامل مهم شكست مسلمانان در آغاز كار علاوه بر غرورى كه به خاطر كثرت جمعيت پيدا كردند وجود دو هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود كه طبعا جمعى از منافقان ، و عده اى براى كسب غنائم جنگى و گروهى بى هدف در ميان آنها وجود داشتند، و فرار آنها در بقيه نيز اثر گذاشت . و عامل پيروزى نهائى ، ايستادگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السلام ) و گروه اندكى از ياران و يادآورى خاطره پيمانه اى پيشين و ايمان به خدا و توجه به حمايت خاص او بود. ۲ - چه كسانى فرار كردند؟ شك نيست كه در اين ميدان اكثريت قريب به اتفاق در آغاز كار فرار كردند، و باقيمانده را طبق روايت فوق ده نفر، و بعضى حتى چهار نفر، و بعضى حداكثر حدود يكصد نفر نوشته اند. و از آنجا كه طبق بعضى از روايات مشهور خلفاى نخستين نيز در جمع فرار كنندگان بودند، بعضى از مفسران اهل سنت سعى دارند كه اين فرار را يك امر طبيعى معرفى كنند. نويسنده «المنار» در اينجا مى گويد: «به هنگامى كه رگبار تيرهاى دشمن متوجه مسلمين شد، گروهى كه از مكه به سپاه اسلام ملحق شده بودند، و در ميان آنها منافقان و افراد ضعيف الايمان و جستجوگران غنيمت قرار داشتند فرار كردند، و پشت به ميدان نمودند، باقيمانده لشكر ((طبعا» مضطرب و پريشان شد، آنها نيز طبق «عادت » و نه از روى ترس ! پا به فرار گذاشتند، و اين يك امر طبيعى است ، كه به هنگام فرار كردن يك گروه بقيه بدون توجه متزلزل مى شوند بنابر اين فرار آنها به معنى ترك يارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و رها كردن

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۴

او در دست كفار نبود، كه مستحق غضب و خشم خداوند شوند))! ما شرحى براى اين سخن ذكر نمى كنيم و داورى آن را به خوانندگان واگذار مى كنيم . ذكر اين جمله نيز لازم است كه در «صحيح بخارى » معتبرترين منابع اهل سنت ، هنگامى كه سخن از هزيمت و فرار مسلمين در اين ميدان به ميان آورده ، چنين نقل مى كند: «فاذا عمر بن الخطاب فى الناس ، و قلت ما شاءن الناس ، قال امر الله ، ثم تراجع الناس الى رسول الله ...»: ((ناگهان عمر بن خطاب در ميان مردم بود گفتم مردم چه كردند؟ گفت : قضاى الهى بود!، سپس مردم به سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بازگشتند)). «ولى اگر پيشداورى ها را كنار بگذاريم و قرآن را مورد توجه قرار دهيم مى بينيم كه گروه بندى در ميان فرار كنندگان قائل نشده است ، بلكه همه را يكسان مذمت مى كند، كه پا به فرار گذاشتند». نمى دانيم چه تفاوتى بين جمله «ثم وليتم مدبرين » كه در آيات فوق خوانديم ، و جمله ديگرى كه در آيه ۱۶ سوره انفال گذشت مى باشد آنجا كه مى گويد: «و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله »: «هر كس پشت به دشمن كند، به غضب پروردگار گرفتار خواهد شد، مگر كسى كه به منظور حمله به دشمن و يا پيوستن به گروهى از سربازان تغيير مكان دهد». بنابر اين اگر اين دو آيه را در كنار هم قرار دهيم ثابت مى شود كه مسلمانان در آن روز مگر گروه كمى مرتكب خطاى بزرگى شدند، منتها بعدا

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۵

توبه كردند و بازگشتند. ۳ - ايمان و آرامش «سكينة » در اصل از ماده «سكون » به معنى يك نوع حالت آرامش و اطمينان است ، كه هر گونه شك و دودلى و ترس و وحشت را از انسان دور مى سازد، و او را در برابر حوادث سخت و پيچيده ثابت قدم مى گرداند، «سكينه » با ايمان رابطه نزديكى دارد، يعنى زائيده ايمان است ، افراد با ايمان هنگامى كه به ياد قدرت بى پايان خداوند مى افتند و لطف و مرحمت او را در نظر مى آورند ، موجى از اميد در دلشان پيدا مى شود، و اينكه مى بينيم در بعضى از روايات «سكينه » به ايمان تفسير شده و در بعضى ديگر به يك نسيم بهشتى در شكل و صورت انسان همه بازگشت به همين معنى مى كند. در قرآن مجيد سوره فتح آيه ۴ مى خوانيم : «هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤ منين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم »: «او كسى است كه سكينه را در دلهاى مؤ منان فرو فرستاد، تا ايمانى بر ايمان آنها افزوده شود. و در هر حال اين حالت فوق العاده روانى ، موهبتى است الهى و آسمانى كه در پرتو آن ، انسان مشكل ترين حوادث را در خود هضم مى كند، و يك دنيا آرامش و ثبات قدم در درون خويش احساس مى نمايد. جالب توجه اينكه قرآن در آيات مورد بحث نمى گويد: ((ثم انزل الله سكينة على رسوله و عليكم » با اينكه تمام جمله هاى پيش از آن به صورت خطاب و با ضمير «كم » ذكر شده است ، بلكه مى گويد «على المؤ منين »،

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۶

اشاره به اينكه منافقان و آنها كه طالبان دنيا در ميدان جهاد بودند سهمى از اين «سكينه » و آرامش نداشتند، و تنها اين موهبت نصيب افراد با ايمان مى شود. و در روايات مى خوانيم : اين نسيم بهشتى با انبياء و پيامبران خدا بوده است به همين دليل در حوادثى كه هر كس در برابر آن كنترل خويش را از دست مى دهد آنها روحى آرام و عزمى راسخ ، و اراده اى آهنين ، و تزلزل ناپذير داشتند. نزول «سكينه » بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميدان «حنين » همانگونه كه گفتيم - براى رفع اضطرابى بود كه از فرار كردن جمعيت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست داده بود، و گر نه او در اين صحنه چون كوه ثابت و پا بر جا بود، و هم چنين على (عليه السلام ) و گروه كوچكى از مسلمانان ! ۴ - در آيات فوق اشاره به نصرت خداوند نسبت به مسلمانان در «مواطن كثيرة » (ميدانهاى بسيار) شده است . درباره تعداد جنگهائى كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شخصا در آن مبارزه كرد، يا با مسلمانان بود اما شخصا جنگ نكرد، و هم چنين ميدانهائى كه سپاه اسلام در مقابل دشمنان قرار گرفت ، ولى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آن حضور نداشت ، در ميان مورخان گفتگو بسيار است ، ولى از بعضى از روايات كه از طرق اهل بيت به ما رسيده استفاده مى شود كه عدد آنها به هشتاد مى رسيد. در كتاب «كافى » نقل شده كه يكى از خلفاى عباسى نذر كرده بود كه اگر از مسموميت نجات يابد، مال كثيرى به فقرا بدهد، هنگامى كه بهبودى يافت ، فقهائى كه اطراف او بودند درباره مبلغ آن اختلاف كردند و هيچكدام مدرك روشنى نداشتند، سرانجام از امام نهم ((حضرت محمد بن على النقى (عليه السلام )

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۷

سؤ ال كرد، فرمود «كثير» «هشتاد» است ، وقتى از علت آن سؤ ال كردند حضرت به آيه فوق اشاره كرد و فرمود ما تعداد ميدانهاى نبرد اسلام و كفر را كه در آن مسلمانان پيروز شدند برشمرديم ، عدد آن هشتاد بود. ۵ - نكته اى كه توجه به آن امروز براى مسلمانان نهايت لزوم را دارد، اين است كه از حوادثى چون حادثه «حنين » تجربه بيندوزند، و بدانند كثرت نفرات و جمعيت انبوهشان هرگز نبايد مايه غرورشان گردد، از جمعيت انبوه به تنهائى كارى ساخته نيست ، مساءله مهم وجود افراد ساخته شده و مؤ من و مصمم است ، هر چند گروه كوچكى باشند، همانگونه كه يك گروه كوچك سرنوشت جنگ «حنين » را تغيير داد، بعد از آنكه انبوه جمعيت تا آزموده و ساخته نشده مايه هزيمت و شكست شده بودند. مهم اين است كه افراد آنچنان با روح ايمان و استقامت و فداكارى پرورش يابند كه دلهايشان مركز سكينه الهى گردد، و در برابر سختترين طوفانهاى زندگى چون كوه پا بر جا و آرام بايستند.

آيه ۲۸

آيه و ترجمه

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الْمُشرِكُونَ نجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسوْف يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ إِن شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكيمٌ(۲۸) ترجمه : ۲۸ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد مشركان ناپاكند لذا نبايد پس از امسال نزديك مسجد الحرام شوند و اگر از فقر مى ترسيد خداوند شما را از فضلش ، هر گاه بخواهد، بى نياز مى سازد خداوند دانا و حكيم است .

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۸

تفسير : مشركان حق ورود به مسجد الحرام را ندارند گفتيم يكى از فرمانهاى چهارگانه اى كه على (عليه السلام ) در مراسم حج سال نهم هجرت ، به مردم مكه ابلاغ كرد اين بود كه از سال آينده هيچ يك از مشركان حق ورود به مسجد الحرام و طواف خانه كعبه را ندارد، آيه فوق اشاره به اين موضوع و فلسفه آن است . نخست مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد مشركان آلوده و ناپاكند، بنابر اين نبايد بعد از امسال نزديك مسجد الحرام شوند» (يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا). آيا اين آيه دليل بر نجس بودن مشركان به همان مفهوم فقهى است يا نه ؟ در ميان فقهاء و مفسران گفتگو است ، و براى تحقيق معنى آيه لازم است روى كلمه «نجس » قبلا بررسى شود. «نجس » بر وزن (هوس ) معنى مصدرى دارد، و به عنوان تاءكيد و مبالغه به معنى وصفى نيز به كار مى رود. «راغب » در كتاب «مفردات » درباره معنى اين كلمه مى گويد: «نجاست و نجس » به معنى هر گونه پليدى است و آن بر دو گونه است ، يك نوع پليدى حسى ، و ديگرى پليدى باطنى است . و «طبرسى » در «مجمع البيان » مى گويد: به هر چيزى كه طبع انسان از

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۴۹

آن متنفر است «نجس » گفته مى شود. به همين دليل اين واژه در موارد زيادى به كار مى رود كه مفهوم آن يعنى نجاست و آلودگى ظاهرى وجود ندارد، مثلا دردهائى را كه دير درمان مى پذيرد، عرب نجس مى گويد، اشخاص پست و شرور با اين كلمه توصيف مى شوند، پيرى و فرسودگى بدن را نيز نجس مى نامند. و از اينجا روشن مى شود كه با توجه به آيه فوق به تنهائى نمى توان قضاوت كرد كه اطلاق كلمه «نجس » بر مشركان به اين خاطر است كه جسم آنها آلوده است ، همانند آلوده بودن خون و بول و شراب و يا اينكه به خاطر عقيده بت پرستى يك نوع آلودگى درونى دارند. و به اين ترتيب براى اثبات نجاست كفار به اين آيه نميتوان استدلال كرد، بلكه بايد دلائل ديگرى را جستجو كنيم . سپس در پاسخ افراد كوته بينى كه اظهار مى داشتند اگر پاى مشركان از مسجد الحرام قطع شود، كسب و كار و تجارت ما از رونق مى افتد، و فقير و بيچاره خواهيم شد، مى گويد: «و اگر از فقر و احتياج مى ترسيد، به زودى خداوند اگر بخواهد از فضلش شما را بى نياز مى سازد» (و ان خفتم عيلة فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء) همانگونه كه به عالى ترين وجهى بى نياز ساخت ، و با گسترش اسلام در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سيل زائران خانه خدا به سوى مكه به حركت در آمد، و اين موضوع تا به امروز ادامه دارد، و مكه كه از نظر جغرافيائى در مناسبترين شرايط قرار دارد، و در ميان يك مشت كوههاى خشك و سنگلاخهاى بى آب و علف است ، به صورت يك شهر بسيار آباد و يك كانون مهم داد و ستد و تجارت درآمده است . و در پايان آيه اضافه مى كند: «خداوند عليم و حكيم است » (ان الله عليم حكيم ). و هر دستورى مى دهد بر طبق حكمت است و از نتايج آينده آن كاملا آگاه

تفسير نمونه جلد ۷ صفحه ۳۵۰

و با خبر مى باشد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←