تفسیر:نمونه جلد۵ بخش۳۴

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۱

آيه ۳

آيه و ترجمه

وَ هُوَ اللَّهُ فى السمَوَتِ وَ فى الاَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ(۳) ترجمه : ۳ - او است خداوند در آسمانها و در زمين ، پنهان و آشكار شما را مى داند و از آنچه (انجام مى دهيد و) به دست مى آوريد با خبر است . تفسير: در اين آيه براى تكميل بحث گذشته در زمينه توحيد و يگانگى خدا و پاسخ گفتن به كسانى كه براى هر دستهاى از موجودات خدائى قائلند و مى گويند خداى باران ، خداى جنگ ، خداى صلح ، خداى آسمان و مانند آن چنين مى گويد: او است خداوندى كه الوهيتش بر تمام آسمانها و زمين حكومت مى كند (و هو الله فى السماوات و فى الارض ) (۱). يعنى با توجه به اينكه خالق همه چيز او است ، مدبر و اداره كننده همه نيز او ميباشد. - زيرا حتى مشركان جاهليت خالق و آفريدگار را« الله » ميدانستند ولى تدبير و تصرف را براى بتها قائل بودند. آيه به آنها پاسخ ميدهد: كسى كه خالق است ، تدبير و تصرف در همه جا نيز به دست او است . اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه خداوند در همه جا حاضر است ، در آسمانها و در زمين و جائى از او خالى نيست ، نه اينكه جسم باشد و مكان داشته

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۲

باشد بلكه احاطه به همه مكانها دارد. بديهى است كسى كه در همه جا حكومت مى كند و تدبير همه چيز بدست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانيها را ميداند، و لذا در جمله بعد مى گويد: چنين پروردگارى پنهان و آشكار شما را ميداند و نيز از آنچه انجام ميدهيد با خبر است (يعلم سركم و جهركم و يعلم ما تكسبون ). ممكن است گفته شود سر و جهر در آيه اعمال انسانها و نيات آنها را نيز شامل ميشود، بنابراين نيازى به ذكر ما تكسبون (انجام ميدهيد) نيست . ولى بايد توجه داشت كه كسب به معنى نتيجه هاى عمل و حالات روحى حاصل از اعمال خوب و بد است ، يعنى او هم از اعمال و نيات شما با خبر است ، و هم از اثراتى كه اين اعمال در روح شما ميگذارد، و در هر حال ذكر اين جمله براى تاكيد در مورد اعمال انسانها است .

آيه ۴ - ۵

آيه و ترجمه

وَ مَا تَأْتِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ مِّنْ ءَايَتِ رَبهِمْ إِلا كانُوا عَنهَا مُعْرِضِينَ(۴) فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسوْف يَأْتِيهِمْ أَنبَؤُا مَا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۵) ترجمه : ۴ - هيچ نشانه و آيهاى از آيات پروردگارشان به آنها نميرسد مگر اينكه از آن روى ميگردانند !. ۵ - آنان حق را هنگامى كه سراغشان آمد، انكار كردند ولى به زودى خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنان ميرسد (و از نتائج كار خود آگاه مى شوند). تفسير: گفتيم در سوره انعام روى سخن بيشتر با مشركان است ، و قرآن به انواع

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۳

وسائل براى بيدارى و آگاهى آنها متوسل ميشود، اين آيه و آيات فراوانى كه بعد از آن مى آيد در تعقيب همين موضوع است . در اين آيه به روح لجاجت و بياعتنائى و تكبر مشركان در برابر حق و نشانه هاى خدا اشاره كرده ، مى گويد: آنها چنان لجوج و بى اعتنا هستند كه هر نشانهاى از نشانه هاى پروردگار را ميبينند، فورا از آن روى برمى گردانند. (و ما تاتيهم من آية من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين ) يعنى ابتدائى ترين شرط هدايت و راهيابى كه تحقيق و جستجوگرى است در آنها وجود ندارد، نه تنها شور و عشق يافتن حق در وجود آنان نيست كه همانند تشنگانى كه به دنبال آب ميدوند در جستجوى حق باشند، بلكه اگر چشمه آبى زلال بر در خانه آنها بجوشد صورت از آن برگردانده و اصلا به آن نگاه نمى كنند، حتى اگر اين آيات از طرف پروردگار آنها باشد (ربهم ) و به منظور تربيت و و تكامل خود آنها نازل گردد! اين روحيه منحصر به دوران جاهليت و مشركان عرب نبوده ، الان هم بسيارى را ميبينيم كه در يك عمر شصت ساله حتى ، زحمت يكساعت تحقيق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمى دهند، سهل است اگر كتاب و نوشتهاى در اين زمينه به دست آنها بيفتد به آن نگاه نميكنند، و اگر كسى با آنها در اين باره سخن گويد، گوش فرا نميدهند، اينها جاهلان لجوج و بيخبرى هستند كه ممكن است گاهى در كسوت دانشمند ظاهر شوند! سپس به نتيجه اين عمل آنها اشاره كرده و مى گويد: نتيجه اين شد كه آنها حق را به هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند در حالى كه اگر در آيات و نشانه هاى پروردگار دقت مى نمودند، حق را بخوبى ميديدند و مى شناختند

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۴

و باور مى كردند (فقد كذبوا بالحق لما جائهم ). «و نتيجه اين تكذيب را بزودى دريافت خواهند داشت ، و خبر آنچه را بباد مسخره گرفتند به آنها مى رسد» (فسوف ياتيهم انباء ما كانوا به يستهزئون ) در دو آيه فوق در حقيقت اشاره به سه مرحله از كفر شده كه مرحله به مرحله تشديد ميگردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانيدن ، سپس مرحله تكذيب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره كردن حقايق و آيات خدا. اين امر نشان كه انسان در طريق كفر در يك مرحله متوقف نميشود بلكه هر چه پيش ميرود بر شدت انكار و عداوت و دشمنى با حق و بيگانگى از خدا مى افزايد. منظور از تهديد كه در آخر آيه ذكر شده ، اين است كه در آينده دور يا نزديك عواقب شوم بى ايمانى دامن آنها را در دنيا و آخرت خواهد گرفت ، آيات بعد نيز شاهد اين تفسير است .

آيه ۶

آيه و ترجمه

أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّهُمْ فى الاَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكمْ وَ أَرْسلْنَا السمَاءَ عَلَيهِم مِّدْرَاراً وَ جَعَلْنَا الاَنْهَرَ تجْرِى مِن تحْتهِمْ فَأَهْلَكْنَهُم بِذُنُوبهِمْ وَ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً ءَاخَرِينَ(۶) ترجمه : ۶ - آيا مشاهده نكردند چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم ؟! اقوامى كه (از شما نيرومندتر بودند و) قدرتهائى به آنها داديم كه به شما نداديم ، بارانهاى پى در پى بر آنها فرستاديم و نهرها از زير (آباديهاى ) آنها جارى ساختيم (اما هنگامى كه سركشى و طغيان كردند) آنها را به خاطر گناهانشان نابود ساختيم و جمعيت ديگرى بعد از آنان بوجود آورديم

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۵

تفسير: سرنوشت طغيانگران از اين آيه به بعد، قرآن يك برنامه تربيتى مرحله به مرحله را، براى بيدار ساختن بت پرستان و مشركان - به تناسب انگيزههاى مختلف شرك و بت پرستى - عرضه ميكند، نخست براى كوبيدن عامل غرور كه يكى از عوامل مهم طغيان و سركشى و انحراف است ، دست به كار شده و با يادآورى وضع اقوام گذشته و سرانجام دردناك آنها، به اين افراد، كه پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار مى دهد و مى گويد: آيا اينها مشاهده نكردند چه اقوامى را پيش از آنها هلاك كرديم ، اقوامى كه امكاناتى در روى زمين در اختيار آنها گذاشتيم كه در اختيار شما نگذاشتيم (الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرن مكناهم فى الارض ما لم نمكن لكم ). از جمله اينكه بارانهاى پر بركت و پشت سر هم براى آنها فرستاديم (و ارسلنا السماء عليهم مدرارا). (۱) و ديگر اينكه نهرهاى آب جارى را از زير آباديهاى آنها و در دسترس آنها جارى ساختيم (و جعلنا الانهار تجرى من تحتهم ). اما به هنگامى كه راه طغيان را پيش گرفتند، هيچيك از اين امكانات نتوانست آنها را از كيفر الهى بر كنار دارد و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود كرديم (فاهلكناهم بذنوبهم ).

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۶

و بعد از آنها اقوام ديگرى روى كار آورديم (و انشانا من بعدهم قرنا آخرين ). آيا نبايد مطالعه حال گذشتگان براى آنها سرمشقى بشود؟! و از خواب غفلت بيدار، و از مستى غرور هشيار گردند، آيا خداوندى كه درباره گذشتگان چنين عمل كرد توانائى ندارد همان برنامه را نيز درباره اينها اجرا كند؟! در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت : ۱ - قرن ، گرچه معمولا به معنى يك زمان طولانى (صد سال يا هفتاد سال يا سى سال ) آمده است ، ولى گاهى - همانطور كه اهل لغت تصريح كرده اند - به قوم و جمعيتى كه در يك زمان قرار دارند گفته (اصولا قرن از ماده اقتران و به معنى نزديكى است و چون اهل عصر واحد و زمانهاى متقارب به هم نزديكند به آنها، و هم به زمان آنها قرن گفته ميشود). ۲ - در آيات قرآن مكرر به اين موضوع اشاره شده كه امكانات فراوان مادى باعث غرور و غفلت افراد كم ظرفيت ميشود، زيرا با داشتن اينها خود را بينياز از پروردگار مى پندارند، غافل از اينكه اگر لحظه به لحظه و ثانيه به ثانيه كمك و امداد الهى به آنها نرسد، نابود و خاموش ميگردند چنانكه ميخوانيم ان الانسان ليطغى ان رآه استغنى : انسان طغيان مى كند هنگامى كه خود را بينياز پندارد. ۳ - اين هشدار مخصوص بت پرستان نيست ، هم امروز قرآن نيز به دنياى ثروتمند ماشينى كه بر اثر فراهم بودن امكانات زندگى از باده غرور سر مست شده ، هشدار مى دهد كه وضع گذشتگان را فراموش نكنيد كه چگونه بر اثر عامل گناه ، همه چيز را از دست دادند، شما هم با روشن شدن جرقه آتش يك جنگ جهانى ديگر ممكن است همه چيز را از دست بدهيد و به دوران قبل از تمدن

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۷

صنعتى خود باز گرديد، توجه داشته باشيد كه عامل بدبختى آنها چيزى جز گناه و ظلم و ستم و بيدادگرى و عدم ايمان نبوده همين عامل در جامعه شما نيز آشكار شده است . براستى مطالعه تاريخ زندگى فراعنه مصر، و ملوك سبا، و سلاطين كلده و آشور، و قيصرهاى روم با آن زندگانى افسانهاى و ناز و نعمت بيحساب ، و سپس مطالعه عواقب دردناكى كه بر اثر كفر و بيدادگرى طومار زندگانى آنها را در هم پيچيد براى همه كس و براى همه ما درس عبرتى است بزرگ و آشكار.

آيه ۷

آيه و ترجمه

وَ لَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْك كِتَباً فى قِرْطاسٍ فَلَمَسوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۷) ترجمه : ۷ - و اگر نامهاى بر روى صفحهاى بر آنها نازل كنيم و (علاوه بر ديدن ) آن را با دستهاى خود لمس كنند باز كافران مى گويند اين چيزى جز يك سحر آشكار نيست ! تفسير: آخرين درجه لجاجت ديگر از عوامل انحراف آنها تكبر و لجاجت است كه در اين آيه اشاره به آن شده ، زيرا افراد متكبر معمولا مردم لجوجى هستند، چون تكبر به آنها اجازه تسليم در برابر حق را نميدهد و همين سبب مى شود كه به اصطلاح روى دنده لج بيفتند و هر دليل روشن و برهان واضحى را به نحوى انكار كنند هر چند تا سر حد انكار بديهيات پيش رود!، همانطور كه بارها با چشم خود اين موضوع را در ميان افراد متكبر و خود خواه ديده ايم

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۸

قرآن در اينجا اشاره به تقاضاى جمعى از بت پرستان (كه مى گويند اين اشخاص نضر بن حارث و عبد الله بن ابى اميه و نوفل بن خويلد بودند كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفتند ما تنها در صورتى ايمان مى آوريم كه نامهاى از طرف خداوند با چهار فرشته بر ما نازل كنى ! !) كرده و مى گويد: اگر همانطور كه آنها تقاضا كردند، نوشتهاى بر صفحهاى از كاغذ و مانند آن بر تو نازل كنيم ، و علاوه بر مشاهده كردن ، با دست خود نيز آن را لمس كنند باز مى گويند: اين يك سحر آشكار است ! (و لو نزلنا عليك كتابا فى قرطاس فلمسوه بايديهم لقال الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين ). يعنى دائره لجاجت آنها تا حدى توسعه يافته كه روشنترين محسوسات را يعنى آنچه با مشاهده و لمس درك ميشود، انكار ميكنند و به بهانه سحر از تسليم شدن در برابر آن سر باز مى زنند، در حالى كه در زندگى روزانه خود براى اثبات واقعيتها به يك دهم از اين نشانه ها نيز قناعت ميكنند و آن را قطعى و مسلم ميدانند! و اين نيست مگر به خاطر خود خواهى و تكبر و لجاجت سختى كه بر روح آنها سايه افكنده . ضمنا بايد توجه داشت كه قرطاس به معنى هر چيزى است كه روى آن مى نويسند اعم از كاغذ و پوست و الواح ، و اگر امروز قرطاس را فقط به كاغذ مى گويند براى اين است كه كاغذ متداولترين چيزى است كه روى آن نوشته مى شود.

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۵۹

آيه ۸ - ۱۰

آيه و ترجمه

وَ قَالُوا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنزَلْنَا مَلَكاً لَّقُضىَ الاَمْرُ ثُمَّ لا يُنظرُونَ(۸) وَ لَوْ جَعَلْنَهُ مَلَكاً لَّجَعَلْنَهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسونَ(۹) وَ لَقَدِ استهْزِىَ بِرُسلٍ مِّن قَبْلِك فَحَاقَ بِالَّذِينَ سخِرُوا مِنْهُم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۱۰) ترجمه : ۸ - گفتند چرا فرشتهاى بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوى خدا همراهى كند) ولى اگر فرشتهاى بفرستيم (و موضوع جنبه حسى و شهود پيدا كند) كار تمام مى شود (و اگر مخالفت كنند) ديگر به آنها مهلت داده نخواهد شد (و همگى هلاك مى گردند). ۹ - و اگر او را فرشته قرار مى داديم حتما وى را به صورت انسانى در مى آورديم باز (به پندار آنان ) كار را بر آنها مشتبه مى ساختيم همانطور كه آنها كار را بر ديگران مشتبه مى سازند! ۱۰ - (با اين حال نگران نباش ) جمعى از پيامبران پيش از تو را به باد استهزا گرفتند اما سرانجام آنچه را مسخره ميكردند دامانشان را گرفت (و عذاب الهى بر آنها نازل شد). تفسير: بهانه جوئى ها يكى ديگر از عوامل كفر و انكار بهانهجوئى است ، گرچه بهانهجوئى معلول عوامل ديگر از جمله تكبر و خود خواهى ميباشد ولى تدريجا به

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۰

يك روحيه منفى در مى آيد و خود يك عامل براى عدم تسليم در برابر حق ميگردد. از جمله بهانه جوئيهائى كه مشركان در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشتند و در چندين آيه از قرآن به آن اشاره شده و در آيه مورد بحث نيز آمده است اين است كه آنها ميگفتند چرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تنهائى به اين ماموريت بزرگ دست زده است ؟ چرا موجودى از غير جنس بشر و از جنس ‍ فرشتگان او را در اين ماموريت همراهى نمى كند؟ مگر ميتواند انسانى كه از جنس ما است به تنهائى بار رسالت را بر دوش كشد؟ (و قالوا لو لا انزل عليه ملك ). در حالى كه با وجود دلائل روشن و آيات بينات بر نبوت او جائى براى اين بهانه جوئيها نيست ، به علاوه فرشته نه قدرتى بالاتر از انسان دارد و نه آمادگى و استعدادى براى رسالت ، بيش از او، بلكه به مراتب انسان از او آماده تر است . قرآن با دو جمله كه هر كدام استدلالى را در بر دارد به آنها پاسخ مى گويد: نخست اينكه اگر فرشتهاى نازل شود، و سپس آنها ايمان نياورند، به حيات همه آنان خاتمه داده خواهد شد (و لو انزلنا ملكا لقضى الامر ثم لاينظرون ). اما چرا با آمدن فرشته و همراهى او با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) منكران گرفتار مرگ و هلاكت ميشوند؟ دليل آن همان چيزى است كه در چند آيه قبل به آن اشاره شد كه اگر نبوت جنبه شهود و حسى پيدا كند، يعنى با آمدن فرشته ، غيب تبديل به شهود گردد و همه چيز را با چشم ببينند آخرين مرحله اتمام حجت شده است ، چون دليلى بالاتر از اين تصور نميشود، با اين حال اگر كسى مخالفت كند كيفر و مجازات او قطعى خواهد بود، ولى خداوند به خاطر لطف و مرحمت بر بندگان براى اينكه فرصتى براى تجديد نظر داشته باشند اين كار را نميكند مگر در موارد خاصى كه ميداند طرف ، آمادگى كامل و استعداد پذيرش دارد، يا در مواردى كه طرف مستحق نابودى است ، يعنى اعمالى انجام داده است كه استحقاق مجازات

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه : ۱۶۱

الهى را دارد، در اين موقع به تقاضاى او ترتيب اثر داده و به هنگامى كه قبول نكرد فرمان نابودى او صادر مى گردد. پاسخ دوم اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مقتضاى مقام رهبرى و عهده دار بودن امر تربيت مردم و سرمشق عملى به آنها دادن لازم است از جنس خود مردم و همرنگ و هم صفات آنها و تمام غرائز و صفات انسان در او وجود داشته باشد، زيرا فرشته علاوه بر اينكه براى بشر قابل رؤ يت نيست . نميتواند سرمشق عملى براى او گردد، چون نه از نيازها و دردهاى او آگاه است و نه به وضع غرائز و خواسته هاى او آشنا است ، و به همين دليل رهبرى او نسبت به موجودى كه از هر جهت با وى فرق دارد كاملا نارسا خواهد بود. لذا قرآن در جواب دوم ميگويد اگر ما او را فرشته قرار ميداديم و به پيشنهاد آنها عمل ميكرديم ، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ايجاد كنيم ، و او را به صورت و سيرت مردى قرار دهيم (و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا).(۱) از آنچه گفتيم روشن ميشود، كه منظور از جمله «لجعلناه رجلا» اين نيست كه فقط شكل انسان به او ميدهيم كه بعضى از مفسران پنداشته اند، بلكه منظور اين است كه او را از نظر ظاهر و باطن به صفات انسان قرار ميدهيم . سپس نتيجه ميگيرد كه با اين حال همان ايرادات سابق را بر ما تكرار مى كردند كه چرا به انسانى ماموريت رهبرى دادهاى و چهره حقيقت را بر ما پوشانيدهاى (و للبسنا عليهم ما يلبسون ). لبس (بر وزن درس ) به معنى پردهپوشى و اشتباه كارى است ، و لبس (بر وزن قفل ) به معنى پوشيدن لباس ‍ است (ماضى اول لبس بر وزن ضرب و ماضى دوم لبس

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۲

بر وزن حسب مى باشد) و روشن است كه در آيه معنى اول اراده شده است ، يعنى اگر فرشتهاى مى فرستاديم بايد به صورت و سيرت انسانى باشد و در اين موقع به عقيده آنها ما مردم را به اشتباه و خطا انداخته بوديم و همان نسبتهاى سابق را بر ما تكرار مى كردند، همانطور كه خود آنها افراد نادان و بيخبر را به اشتباه و خطا مى افكنند و چهره حقيقت را بر آنها مى پوشانند - بنابراين نسبت لبس و پرده پوشى به خدا از زاويه ديد آنها است . در پايان خداوند به پيامبرش دلدارى مى دهد و ميگويد از مخالفت و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش ، زيرا جمعى از پيامبران پيش از تو را نيز بباد استهزاء و مسخره گرفتند اما سرانجام آنچه را، مسخره ميكردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد (و لقد استهزء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزئون ). در حقيقت اين آيه هم مايه تسلى خاطرى است براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در راه خود كمترين تزلزلى در ارادهاش واقع نشود و هم تهديدى است براى مخالفان لجوج كه به عواقب شوم و دردناك كار خود بينديشند.

آيه ۱۱

آيه و ترجمه

قُلْ سِيرُوا فى الاَرْضِ ثُمَّ انظرُوا كيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ(۱۱) ترجمه : ۱۱ - بگو روى زمين گردش كنيد، سپس بنگريد سرانجام آنها كه آيات الهى را تكذيب مى كردند چه شد؟

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۳

تفسير: قرآن در اينجا براى بيدار ساختن اين افراد لجوج و خود خواه از راه ديگرى وارد شده و به پيامبر دستور مى دهد كه به آنها سفارش كند، در زمين به سير و سياحت بپردازند و عواقب كسانى كه حقايق را تكذيب كردند با چشم خود ببينند، شايد بيدار شوند (قل سيروا فى الارض ثم انظروا كيف كان عاقبة المكذبين ). شك نيست كه مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى كه بر اثر پشت پا زدن به حقايق راه فنا و نابودى را پيمودند، تاثيرش بسيار بيشتر از مطالعه تاريخ آنها در كتابها است ، زيرا اين آثار حقيقت را محسوس و قابل لمس ‍ مى سازد. شايد به خاطر همين است كه جمله انظروا (نگاه كنيد) را به كار برده نه تفكروا (بينديشيد). ضمنا ذكر كلمه ثم كه معمولا در مورد عطف با فاصله زمانى به كار ميرود، ممكن است به خاطر توجه دادن به اين حقيقت باشد كه در اين سير و قضاوت خود عجله نكنند، بلكه هنگامى كه آثار گذشتگان را مشاهده كردند، با حوصله و دقت بينديشند سپس نتيجهگيرى كرده ، عاقبت كار آنها را با چشم ببينند در مورد سير و سياحت در زمين و تاثير فوق العاده آن در بيدار ساختن افكار مشروحا در ذيل آيه ۱۳۷ سوره آل عمران (جلد سوم صفحه ۱۰۲) بحث كرديم .

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۴

آيه ۱۲ - ۱۳

آيه و ترجمه

قُل لِّمَن مَّا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ قُل لِّلَّهِ كَتَب عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لا رَيْب فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ(۱۲) وَ لَهُ مَا سكَنَ فى الَّيْلِ وَ النهَارِ وَ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(۱۳) ترجمه : ۱۲ - بگو از آن كيست آنچه در آسمانها و زمين است بگو براى خدا است ، رحمت (و بخشش ) را بر خود حتم كرده (و به همين دليل ) همه شما را بطور قطع در روز قيامت كه در آن شك و ترديدى نيست مجتمع خواهد كرد، تنها كسانى كه سرمايه هاى وجود خويش را از دست دادند و گرفتار خسران شدند ايمان نمى آورند. ۱۳ - و براى او است آنچه در شب و روز قرار دارد و او شنوا و دانا است . تفسير: در اين آيه بحث با مشركان همچنان دنبال شده است . در آيات گذشته روى مسئله توحيد و يگانه پرستى تكيه شده بود، اما در اين آيه روى مسئله معاد تكيه شده و با اشاره به اصل توحيد، مسئله رستاخيز و معاد از طريق جالبى تعقيب ميگردد، شكل آيه به صورت سؤ ال و جواب است گوينده سؤ ال و جواب هر دو يكى است كه اين خود يك شيوه زيبا در ادبيات است . استدلال معاد در اينجا از دو مقدمه تشكيل شده است : ۱ - نخست مى گويد: بگو آنچه در آسمانها و زمين است براى كيست ؟ (قل لمن ما فى السموات و الارض ) و بلافاصله به دنبال آن مى گويد : خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده : براى خدا (قل لله )

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۵

طبق اين مقدمه همه جهان هستى ملك خدا است و تدبير آن به دست او است . ۲ - پروردگار عالم سرچشمه تمام رحمتها است ، او است كه رحمت را بر عهده خويش قرار داده ، و مواهب بيشمار، به همه ارزانى ميدارد (كتب على نفسه الرحمة ). آيا ممكن است كه چنين خداوندى اجازه دهد رشته حيات انسانها با مرگ به كلى پاره شود و تكامل و حيات ادامه نيابد؟ آيا اين با اصل فياض بودن و رحمت واسعه او مى سازد؟ آيا او در مورد بندگان خود كه مالك و مدبر آنها است ممكن است چنان بيمهرى كند كه بعد از مدتى راه فنا بپويند و تبديل به هيچ و پوچ شوند؟. مسلما، نه ، بلكه رحمت واسعه او ايجاب مى كند كه موجودات مخصوصا انسان را در مسير تكامل پيش ببرد همانطور كه در پرتو رحمت خويش بذر كوچك و بيارزشى را تبديل به درخت تناور و برومند، يا شاخه گل زيبائى ميكند، همانطور كه در پرتو فيض خود نطفه بى ارزش را به انسان كاملى مبدل ميسازد، همين رحمت ايجاب انسان را كه استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حياتى نوين و در عالمى وسيعتر در آورد و در اين سير ابدى تكامل دست رحمتش پشت سر او باشد. لذا به دنبال اين دو مقدمه مى گويد: به طور مسلم همه شما را در روز رستاخيز، روزى كه هيچگونه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد (ليجمعنكم الى يوم القيامة لا ريب فيه ). قابل توجه اينكه آيه با سؤ ال و به اصطلاح استفهام تقريرى كه به منظور اقرار گرفتن از طرف مى باشد شروع شده است ، و چون اين مطلب هم از نظر فطرت مسلم بوده و هم خود مشركان به آن اعتراف داشته اند كه مالكيت عالم هستى متعلق به بتها نيست ، بلكه مربوط به خدا است ، بلافاصله خود او پاسخ سؤ ال را ميگويد.

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۶

و اين يك روش زيبا در طرح مسائل مختلف محسوب مى شود. موضوع ديگر اينكه براى معاد در جاهاى ديگر از طرق مختلف از طريق قانون عدالت ، قانون تكامل ، حكمت پروردگار، استدلال شده است اما استدلال به رحمت ، استدلال تازهاى است كه در آيه بالا مورد بحث قرار گرفته . در پايان آيه به سرنوشت و عاقبت كار مشركان لجوج اشاره كرده مى گويد: آنها كه در بازار تجارت زندگى ، سرمايه وجود خود را از دست داده اند به اين حقائق ايمان نمى آورند (الذين خسروا انفسهم فهم لا يؤ منون ). چه تعبير عجيبى ! گاهى انسان مال يا مقام ، يا يكى ديگر از سرمايه هاى خود را از دست مى دهد در اين موارد اگر چه زيان كرده است ولى چيزهائى را از دست داده است كه جزء وجود او نبوده يعنى بيرون از وجود او است ، اما بزرگترين زيان كه مى توان نام آن را زيان حقيقى گذاشت زمانى خواهد بود كه انسان اصل هستى خود را از كف دهد و وجود خويش را ببازد. دشمنان حق و افراد لجوج سرمايه عمر و سرمايه فكر و عقل و فطرت و تمام مواهب روحى و جسمى خويش را كه مى بايست در مسير حق به كار گيرند و به تكامل شايسته خود برسند بكلى از دست ميدهند، نه سرمايهاى ميماند و نه سرمايه دار !. اين تعبير در آيات متعددى از قرآن مجيد آمده است و تعبيرات تكان دهندهاى است كه سرانجام دردناك منكران حق و گنهكاران آلوده را روشن مى سازد. سؤ ال : ممكن است گفته شود زندگانى ابدى تنها براى مؤ منان مصداق رحمت است ولى براى غير آنها جز زحمت و بدبختى چيز ديگرى نخواهد بود.

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۷

پاسخ : شك نيست كه كار خدا فراهم آوردن زمينه هاى رحمت است او انسان را آفريد، و به او عقل داد، و پيامبران براى رهبرى و راهنمائى او فرستاده و انواع مواهب را در اختيار وى گذارد، و راهى به سوى زندگى جاويدان به روى همگان گشود، اينها بدون استثناء رحمت است . حال اگر در طريق به ثمر رساندن اين رحمتها خود انسان راه خويش را كج كند و تمام زمينه هاى رحمت را براى خود تبديل به شكنجه و زحمت نمايد. اين موضوع هيچگونه لطمهاى به رحمت بودن آنها نخواهد زد و تمام سرزنشها متوجه انسانى است كه زمينه هاى رحمت را تبديل به عذاب كرده است . آيه بعد در حقيقت تكميلى است براى آيه گذشته زيرا در آيه قبل اشاره به مالكيت خداوند نسبت به همه موجودات از طريق قرار گرفتن آنها در افق مكان بود، لذا فرمود خداوند مالك آنچه در آسمانها و زمين است مى باشد. اين آيه اشاره به مالكيت او از طريق قرار گرفتن در افق و پهنه زمان است لذا مى گويد: و از آن او است آنچه در شب و روز قرار گرفته است (و له ما سكن فى الليل و النهار). در حقيقت جهان ماده از اين موضوع يعنى زمان و مكان خالى نيست و تمام موجوداتى كه در ظرف زمان و مكان واقع مى شوند يعنى تمامى جهان ماده از آن او هستند، و نبايد تصور شود كه شب و روز مخصوص ‍ منظومه شمسى است بلكه تمام موجودات زمين و آسمان داراى شب و روز و بعضى دائما در روز بدون شب ، و بعضى در شب بدون روز به سر ميبرند، مثلا در خورشيد دائما روز است زيرا در آنجا روشنائى است و تاريكى وجود ندارد، در حالى كه بعضى از كواكب خاموش و بينور آسمان كه در مجاورت ستارگان قرار ندارند در تاريكى شب

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۸

جاودانى به سر ميبرند. و آيه فوق همه اينها را شامل مى شود. ضمنا بايد توجه داشت كه منظور از سكن سكونت به معنى توقف و قرار گرفتن در چيزى است ، خواه اينكه آن موجود در حال حركت باشد يا سكون مثلا ميگوئيم : ما در فلان شهر ساكن هستيم يعنى در آنجا استقرار يافته و توقف داريم اعم از اينكه در خيابانهاى شهر در حال حركت باشيم يا در حال سكون . اين احتمال نيز در آيه وجود دارد كه سكون در اينجا فقط مقابل حركت باشد و از آنجا كه اين دو از امور نسبى هستند ذكر يكى ما را از ديگرى بى نياز ميكند، بنابراين معنى آيه چنين ميشود: آنچه در روز و شب و افق زمان در حال سكون و حركت است همه از آن خدا است . و در اين صورت آيه ميتواند اشاره به يكى از استدلالات توحيد باشد زيرا حركت و سكون دو حالت عارضى هستند كه به طور مسلم ، حادثند و نمى توانند قديم و ازلى باشند چون حركت عبارت است از بودن چيزى در دو زمان مختلف در دو مكان ، و سكون بودن چيزى است در دو زمان در يك مكان معين ، و بنابراين در ذات حركت و سكون توجه به حالت سابقه نهفته شده است ، و ميدانيم چيزى كه قبل از آن حالت ديگرى باشد ازلى نميتواند بوده باشد. از اين سخن چنين نتيجه مى گيريم كه : اجسام از حركت و سكون خالى نيستند. و آنچه از حركت و سكون خالى نيست نميتواند ازلى باشد. بنابراين تمامى اجسام حادثند و چون حادثند نيازمند به آفريدگارند (دقت كنيد). ولى خداوند چون جسم نيست نه حركت دارد و نه سكون و نه زمان دارد و نه مكان ، و به همين جهت ازلى و ابدى است . و در پايان آيه پس از ذكر توحيد اشاره به دو صفت بارز خداوند كرده مى گويد: و اوست شنونده دانا

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۶۹

(و هو السميع العليم ). اشاره به اينكه وسعت جهان هستى و موجوداتى كه در افق زمان و مكان قرار گرفته اند هيچگاه مانع از آن نيست كه خدا از اسرار آنها آگاه باشد، بلكه سخنان آنها را ميشنود و حتى حركت مورچه ضعيفى را در دل شب تاريك بر سنگ سياه و ظلمانى در اعماق يك دره خاموش و دور افتاده را درك مى كند و از احتياجات او و سايرين با خبر و آگاه است و از اعمال و كارهاى همگى مطلع .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←