تفسیر:نمونه جلد۵ بخش۲۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۲۴

آيه ۶۸ - ۶۹

آيه و ترجمه

قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لَستُمْ عَلى شىْءٍ حَتى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَ الانجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَ لَيزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك طغْيَناً وَ كُفْراً فَلا تَأْس ‍ عَلى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ(۶۸) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصبِئُونَ وَ النَّصرَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(۶۹) ترجمه : ۶۸ - اى اهل كتاب ! شما هيچ موقعيتى نداريد مگر اينكه تورات و انجيل و آنچه بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده است بر پا داريد ولى آنچه بر تو از سوى پروردگارت نازل شده (نه تنها مايه بيدارى آنها نميگردد بلكه ) بر طغيان و كفر بسيارى از آنها ميافزايد بنابر اين از اين قوم كافر (و مخالفت آنها) غمگين مباش . ۶۹ - آنها كه ايمان آورده اند و يهوديان و صابئان و مسيحيان هر گاه ايمان به خداوند يگانه و روز جزا بياورند و عمل صالح انجام دهند نه ترسى بر آنها است و نه غمگين خواهند شد. شان نزول : در تفسير مجمع البيان و تفسير قرطبى از ابن عباس چنين نقل شده كه جمعى از يهود خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند، نخست پرسيدند آيا تو اقرار ندارى كه تورات از طرف خدا است ؟ پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جواب مثبت داد. آنها گفتند: ما هم تورات را قبول داريم ، ولى به غير آن ايمان نداريم (در

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۲۵

حقيقت تورات قدر مشترك ميان ما و شما است اما قرآن كتابى است كه تنها شما به آن عقيده داريد پس چه بهتر كه تورات را بپذيريم و غير آنرا نفى كنيم !) آيه نخست نازل شد و به آنها پاسخ گفت . تفسير: همانطور كه در تفسير آيات اين سوره تاكنون خوانده ايم ، قسمت قابل ملاحظهاى از آن پيرامون كارشكنيها، گفتگوها، سؤ الها و ايرادهاى اهل كتاب (يهود و نصارى ) بود، اين آيه نيز به گوشه ديگرى از اين مباحث اشاره ميكند، و به منطق سست آنها كه ميخواستند تورات را به عنوان يك كتاب مورد اتفاق ميان مسلمانان و يهود بپذيرند و قرآن را به عنوان يك كتاب مورد اختلاف كنار بگذارند، پاسخ مى گويد. به اين ترتيب آنها را مخاطب ساخته و مى گويد: اى اهل كتاب شما هيچ موقعيتى نخواهيد داشت مگر آن زمانى كه تورات و انجيل و تمام كتب آسمانى را كه بر شما نازل شده بدون تبعيض و تفاوت بر پا داريد (قل يا اهل الكتاب لستم على شيئى حتى تقيموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم ). زيرا همانطور كه گفتيم اين كتابها همه از يك مبدء صادر شده و اصول اساسى آنها يكى است ، اگر چه آخرين كتاب آسمانى ، كاملترين و جامعترين آنها است و بهمين دليل لازم العمل است به علاوه در كتب پيشين بشارتهاى متعددى درباره آخرين كتاب يعنى قرآن آمده است ، آنها مدعيند تورات و انجيل را قبول دارند، اگر در اين ادعا صادق هستند بايد اين بشارتها را نيز بپذيرند، و هنگامى كه آن نشانه ها را در قرآن يافتند، در برابر آن سر تعظيم فرود آورند. آيه فوق مى گويد: ادعا كافى نيست بايد عملا اين كتابهاى آسمانى را بر پا

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۲۶

داريد به علاوه كتاب ما و شما مطرح نيست ، آنچه مطرح است كتابهاى آسمانى است و آنچه از ناحيه خدا آمده ، پس چگونه ميتوانيد با اين منطق سست ، آخرين كتاب را ناديده بگيريد. ولى قرآن بار ديگر اشاره به وضع اكثريت آنها كرده ، مى گويد: بسيارى از آنها نه تنها از اين آيات پند نميگيرند و هدايت نميشوند بلكه به خاطر روح لجاجت بر طغيان و كفرشان افزوده مى شود (و ليزيدن كثيرا منهم ما انزل اليك من ربك طغيانا و كفرا) و اين چنين است ، تاثير معكوس آيات حق و سخنان موزون در افكار بيمار و قلوب مملو از لجاج ! و در پايان آيه پيامبر خود را در برابر سرسختى اين اكثريت منحرف دلدارى مى دهد و مى گويد: از مخالفتهاى اين جمعيت كافر غمگين مباش زيرا زيان آن متوجه خود آنها خواهد شد و به تو ضررى نميرساند (فلا تاس على القوم الكافرين ). بديهى است محتويات اين آيه اختصاص به قوم يهود ندارد، مسلمانان نيز اگر تنها به ادعاى اسلام قناعت كنند، و اصول تعليمات انبياء و مخصوصا كتاب آسمانى خود را بر پا ندارند، هيچ گونه موقعيت و ارزشى نه در پيشگاه خدا، و نه در زندگى فردى و اجتماعى نخواهند داشت ، و هميشه زبون و زير دست و شكست خورده خواهند بود. در آيه بعد مجددا اين حقيقت را مورد تاءكيد قرار داده ، مى گويد: تمام اقوام و ملتها و پيروان همه مذاهب بدون استثناء اعم از مسلمانان و يهوديان و صابئان

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۲۷

و مسيحيان در صورتى اهل نجات خواهند بود، و از آينده خود وحشتى و از گذشته غمى نخواهند داشت كه ايمان به خدا و روز جزا داشته باشند و عمل صالح انجام دهند (ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئون و النصارى من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ). اين آيه در واقع پاسخ دندانشكنى است به كسانى كه نجات را در پناه مليت خاصى مى دانند و ميل دارند ميان دستورات انبياء تبعيض قائل شوند، و دعوتهاى مذهبى را با تعصب قومى بياميزند، آيه مى گويد: راه نجات منحصرا در كنار گذاشتن اينگونه سخنان است . همانطور كه در ذيل آيه ۶۲ سوره بقره كه مضمون آن با آيه فوق تقريبا يكى است يادآور شديم ، بعضى از افراد با يك بيان سفسطه آميز خواسته اند آيه فوق را دليل بر مسلك صلح كل بگيرند، و تمام پيروان مذاهب را اهل نجات بدانند و در حقيقت فلسفه نزول كتب آسمانى را يكى پس از ديگرى كه ناظر به پيشبرد جهان انسانيت در مسير تكامل تدريجى است ناديده بگيرند. ولى همانطور كه گفتيم آيه با تعبير عمل صالحا اين حقيقت را مشخص مى سازد كه بايد در مورد تفاوت مذاهب به آخرين قانون عمل كنند، زيرا عمل به قوانين نسخ شده ، عمل صالح نيست بلكه عمل صالح به قوانين موجود و آخرين قانون است ، (توضيح بيشتر و مشروحتر در زمينه اين آيه را در جلد اول صفحه ۱۹۱ تا صفحه ۲۰۰ مطالعه فرمائيد). بعلاوه اين احتمال نيز در تفسير آيه قابل قبول است كه جمله من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا تنها به يهود و نصارى و صابئان ميخورد، زيرا الذين آمنوا كه در آغاز آيه ذكر شده نيازى به اين قيد ندارد، و به اين ترتيب معنى آيه چنين مى شود: افراد با ايمان و مسلمان - و همچنين يهود و نصارى و صابئان بشرط اينكه

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۲۸

ايمان بياورند و اسلام را بپذيرند و عمل صالح كنند - همگى اهل نجات و رستگارى خواهند بود و سوابق مذهبى افراد هيچگونه اثرى در اين قسمت نخواهد داشت و راه به روى همگى باز است (دقت كنيد).

آيه ۷۰ - ۷۱

آيه و ترجمه

لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَقَ بَنى إِسرءِيلَ وَ أَرْسلْنَا إِلَيهِمْ رُسلاً كلَّمَا جَاءَهُمْ رَسولُ بِمَا لا تَهْوَى أَنفُسهُمْ فَرِيقاً كذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ(۷۰) وَ حَسِبُوا أَلا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صمُّوا ثُمَّ تَاب اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صمُّوا كثِيرٌ مِّنهُمْ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا يَعْمَلُونَ(۷۱) ترجمه : ۷۰ - ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم و رسولانى به سوى آنها فرستاديم (ولى ) هر زمان پيامبرى بر خلاف هوسها و تمايلات آنها مى آمد عدهاى را تكذيب مى كردند و جمعى را مى كشتند. ۷۱ - و گمان كردند مجازاتى در كار نخواهد بود لذا (از ديدن حقايق و شنيدن سخنان حق ) نابينا و كر شدند سپس (بيدار گشتند و) خداوند توبه آنها را پذيرفت دگر بار (بخواب غفلت فرو رفتند و) بسيارى از آنها كور و كر شدند و خداوند به آنچه انجام ميدهند داناست . تفسير: در آيات گذشته در سوره بقره و اوائل همين سوره اشاره به پيمان مؤ كدى كه خداوند از بنى اسرائيل گرفته بود شده است ، در اين آيه بار ديگر اين پيمان را يادآورى كرده مى فرمايد: ما پيمان از بنى اسرائيل گرفتيم و پيامبرانى براى هدايت

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه : ۲۹

آنها و مطالبه وفاى به اين پيمان ، به سوى آنان فرستاديم (لقد اخذنا ميثاق بنى اسرائيل و ارسلنا اليهم رسلا). همانطور كه در جلد اول گفته شد به نظر مى رسد كه اين پيمان همان است كه در آيه ۹۳ سوره بقره به آن اشاره شده ، يعنى پيمان عمل به آنچه خدا بر آنها نازل كرده بود. سپس اضافه مى كند كه آنها نه تنها به اين پيمان عمل نكردند، بلكه هر زمان پيامبرى دستورى بر خلاف تمايلات و هوى و هوسهاى آنها مى آورد، به شديدترين مبارزه بر ضد او دست ميزدند، جمعى را تكذيب مى كردند و جمعى را كه با تكذيب نمى توانستند از نفوذشان جلوگيرى كنند به قتل ميرساندند (كلما جاء هم رسول بما لا تهوى انفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون ). و اين است راه و رسم افراد منحرف خود خواه ، كه بجاى پيروى از رهبرانشان ، اصرار دارند رهبران ، تابع تمايلات و خواسته هايشان باشند، و در غير اين صورت رهبرى و حتى حق حيات براى آنان قائل نيستند. در جمله فوق كذبوا به صورت ماضى و يقتلون به صورت مضارع آمده است ، ممكن است علت آن علاوه بر ملاحظه تناسب لفظى آخر آيات قبل و بعد، كه همگى به صورت مضارع آمده است ، اين باشد كه به حكم دلالت فعل مضارع بر استمرار، مى خواهد ادامه اين روح را در آنها بيان كند كه تكذيب و قتل پيامبران يك حادثه اتفاقى در زندگى آنها نبود، بلكه به صورت يك برنامه و مكتب درآمده بود. در آيه بعد اشاره به غرور نابجاى آنها در برابر اينهمه طغيان و جنايات كرده

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۳۰

مى فرمايد: با اين حال آنها گمان مى كردند كه بلا و مجازاتى دامانشان را نخواهد گرفت و همانطور كه در آيات ديگر تصريح شده ، خود را يك نژاد برتر مى پنداشتند و به عنوان فرزندان خدا از خود ياد ميكردند! (و حسبوا ان لا تكون فتنة ). سرانجام اين غرور خطرناك و خود برتربينى همانند پردهاى بر چشم و گوش آنها افتاد و به خاطر آن از ديدن آيات خدا نابينا و از شنيدن كلمات حق ، كر شدند! (فعموا و صموا) اما به هنگامى كه نمونههائى از مجازاتهاى الهى و سرانجام شوم اعمال خود را مشاهده كردند، پشيمان گشتند و توبه كردند و متوجه شدند كه تهديدهاى الهى جدى است و آنها هرگز يك نژاد برتر نيستند، خداوند نيز توبه آنها را پذيرفت (ثم تاب الله عليهم ). ولى اين بيدارى و ندامت و پشيمانى ديرى نپائيد باز طغيان و سركشى و پشت پا زدن به حق و عدالت شروع شد، و ديگر با پرده هاى غفلت كه از آثار فرو رفتن در گناه است بر چشم و گوش آنها افكنده شد و باز از ديدن آيات حق نابينا و از شنيدن سخنان حق كر شدند و اين حالت ، بسيارى از آنها را فرا گفت (ثم عموا و صموا كثير منهم ). شايد مقدم داشتن جمله عموا (نابينا شدند) بر صموا (كر شدند) اشاره به اين باشد كه نخستين بار بايد آيات خدا و معجزات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ببينند و سپس به دستورات او گوش فرا دهند. ذكر كثير منهم (بسيارى از آنها) بعد از تكرار جمله عموا و صموا در حقيقت بمنزله توضيحى است براى هر دو جمله ، يعنى حالت غفلت و بى خبرى و كرى و كورى در برابر حقايق ، جنبه عمومى نداشت بلكه همواره اقليت صالحى در ميان آنها وجود داشت ، و اين دليل روشنى است كه جملات قرآن به يهود به

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۳۱

هيچوجه جنبه نژادى و طايفهاى ندارد بلكه صرفا متوجه اعمال آنها است . آيا تكرار جمله عموا و صموا جنبه كلى و تاكيد دارد؟ و يا اشاره به دو واقعه مختلف است ؟ بعضى از مفسران عقيده دارند اين دو جمله اشاره به دو سرگذشت مختلف ميباشد كه براى بنى اسرائيل واقع شد، يكى به هنگام حمله مردم بابل و ديگر به هنگام حمله ايرانيان و روميان ، كه قرآن در آغاز سوره بنى اسرائيل اشاره كوتاهى به آن كرده است . اين احتمال نيز هست كه آنها مكرر بر مكرر گرفتار اين حالت شدند و نتائج شوم كارهاى خود را كه ميديدند توبه مى كردند و باز هم توبه را مى شكستند، نه اينكه فقط دو بار تكرار شد. و در پايان آيه ، با يك جمله كوتاه و پر معنى مى گويد: خداوند هيچگاه از اعمال آنها غافل نبوده و تمام كارهائى را كه انجام مى دهد ميبيند (و الله بصير بما يعملون ).

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۳۲

آيه ۷۲ - ۷۴

آيه و ترجمه

لَقَدْ كفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قَالَ الْمَسِيحُ يَبَنى إِسرءِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبى وَ رَبَّكمْ إِنَّهُ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِنْ أَنصارٍ(۷۲) لَّقَدْ كفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِث ثَلَثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلَهٍ إِلا إِلَهٌ وَحِدٌ وَ إِن لَّمْ يَنتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۷۳) أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلى اللَّهِ وَ يَستَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۷۴) ترجمه : ۷۲ - آنها كه گفتند خداوند همان مسيح بن مريم است بطور مسلم كافر شدند (با اينكه خود) مسيح گفت اى بنى اسرائيل خداوند يگانه اى را كه پروردگار من و شماست پرستش كنيد چه اينكه هر كس شريكى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است و جايگاه او دوزخ است و ستمكاران يار و ياورى ندارند. ۷۳ - آنها كه گفتند خداوند يكى از سه خدا است (نيز) بطور مسلم كافر شدند با اينكه معبودى جز معبود يگانه نيست و اگر از آنچه مى گويند دست برندارند عذاب دردناكى به كافران آنها (كه روى اين عقيده ايستادگى كنند) خواهد رسيد. ۷۴ - آيا توبه نمى كنند و به سوى خدا باز نمى گردند و از او طلب آمرزش نمى نمايند و خداوند آمرزنده مهربان است .

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۳۳

تفسير: در تعقيب بحثهائى كه در مورد انحرافات يهود، در آيات قبل ، گذشت ، اين آيات و آيات بعد از انحرافات مسيحيان سخن مى گويد نخست از مهمترين انحراف مسيحيت يعنى مساءله الوهيت مسيح و تثليث معبود بحث كرده مى گويد: بطور مسلم آنها كه گفته اند خدا همان مسيح بن مريم است ، كافر شدند (لقد كفر الذين قالوا ان الله هو المسيح ابن مريم ). چه كفرى از اين بالاتر كه خداوند نامحدود از هر جهت را، با مخلوقى كه از هر جهت محدود است يگانه و متحد بدانند، و صفات مخلوق را براى خالق قرار دهند؟! در حالى كه خود مسيح (عليه السلام ) با صراحت به بنى اسرائيل گفت : خداوند يگانهاى را پرستش كنيد كه پروردگار من و شما است (و قال المسيح يا بنى اسرائيل اعبدوا الله ربى و ربكم ). و به اين ترتيب بيزارى خود را از هر گونه شرك و غلو در مورد خويش نفى كرد و خود را همانند ديگران مخلوقى از مخلوقات خدا معرفى نمود. و نيز مسيح براى تاءكيد اين مطلب و رفع هر گونه ابهام و اشتباه اضافه كرد: هر كس شريكى براى خدا قرار دهد خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاه او آتش است (انه من يشرك بالله فقد حرم الله عليه الجنة و ماويه النار). و باز براى تاءكيد بيشتر و اثبات اين حقيقت كه شرك و غلو يك نوع ظلم آشكار است به آنها گفت : براى ستمگران و ظالمان هيچگونه يار و ياورى وجود نخواهد داشت (و ما للظالمين من انصار). همانطور كه در سابق هم اشاره كردهايم تاريخ مسيحيت مى گويد: تثليث

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۳۴

در قرون نخستين و مخصوصا در عصر مسيح (عليه السلام ) وجود نداشت و حتى در اناجيل كنونى با تمام تحريفهائى كه در آن به عمل آمده است كمترين سخنى از تثليث ديده نميشود، و خود محققان مسيحيت به اين امر معترفند، بنا بر اين آنچه در آيه فوق در مورد پافشارى مسيح (عليه السلام ) و روى مساءله توحيد ديده مى شود مطلبى است كه با منابع موجود مسيحيت نيز هماهنگ است و از دلائل عظمت قرآن محسوب مى شود. ضمنا بايد توجه داشت كه آنچه در اين آيه مورد بحث واقع شده مساءله غلو و وحدت مسيح با خدا و به عبارت ديگر توحيد در تثليث است ، ولى در آيه بعد اشاره به مساءله تعدد خدايان از نظر مسيحيان يعنى تثليث در توحيد كرده مى گويد: آنها كه گفته اند خداوند سومين اقنوم از اقانيم سهگانه است به طور مسلم كافر شده اند (لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلثة ) بسيارى از مفسران مانند طبرسى در مجمع البيان و شيخ طوسى در تبيان و فخر رازى و قرطبى در تفسير خود چنين تصور كرده اند كه آيه قبل درباره فرقهاى از مسيحيان به نام يعقوبيه است كه خدا را با مسيح (عليه السلام ) متحد مى دانند، ولى اين آيه در باره فرقه ديگرى به نام ملكانيه و نسطوريه است كه قائل به خدايان سه گانه اند، اما همانطور كه سابقا هم گفتيم اين برداشت از مسيحيت با حقيقت تطبيق نمى كند زيرا اعتقاد به تثليث در ميان همه مسيحيان عموميت دارد، همانطور كه اعتقاد به توحيد و يگانگى خدا در ميان ما مسلمانان قطعى و مسلم است ، منتها آنها در عين اينكه خدايان را حقيقتا سه گانه مى دانند، يگانه حقيقى نيز مى دانند و به اعتقاد آنها سه واحد حقيقى يك واحد حقيقى را تشكيل ميدهند!،

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۳۵

دو آيه فوق ظاهرا به دو جنبه مختلف اين دو قضيه اشاره مى كند: در آيه اول اشاره به وحدت خدايان سه گانه ، و در آيه دوم اشاره به تعدد آنها است ، و قرار گرفتن اين دو بيان پشت سر هم در حقيقت اشاره به يكى از دلائل روشن ابطال عقيده آنها مى باشد كه چگونه خداوند گاهى با مسيح (و روح القدس ) حقيقتا يكى و گاهى حقيقتا سه چيز مى شود مگر مساوى بودن سه با يك معقول است ؟ آنچه اين حقيقت را تاءييد مى كند اين است كه ما در ميان مسيحيان هيچ طايفهاى را نمى يابيم كه به خدايان سه گانه قائل نباشند. سپس قرآن به طور قاطع در پاسخ آنها مى گويد: هيچ معبودى جز معبود يگانه نيست (و ما من اله الا اله واحد) مخصوصا ذكر كلمه من قبل از اله تاءكيد بيشترى را در نفى معبودهاى ديگر ميرساند. دگر بار با لحن شديد و مؤ كد به آنها اخطار مى كند كه اگر دست از اين عقيده برندارند عذاب دردناكى در انتظار كسانى كه بر اين كفر باقى بمانند خواهد بود (و ان لم ينتهوا عما يقولون ليمسن الذين كفروا منهم عذاب اليم ). كلمه من در منهم به عقيده بعضى بيانيه است ولى ظاهر اين است كه براى تبعيض بوده باشد و در حقيقت اشاره به كسانى است كه بر كفر و شرك خود باقى مى مانند و بعد از دعوت قرآن به توحيد باز نگشتند، نه آنها كه توبه كردند و بازگشت نمودند. در تفسير المنار از كتاب اظهار الحق داستانى نقل شده كه ذكر آن در اينجا

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۳۶

بى تناسب نيست و نشان مى دهد كه چگونه تثليث و توحيد نصارى غير قابل درك ميباشند، نويسنده آن كتاب مى گويد: سه نفر به آئين مسيحيت در آمدند، كشيش ، عقائد ضرورى مسيحيت از جمله عقيده تثليث را به آنها تعليم كرد. روزى يكى از علاقمندان مسيحيت نزد كشيش آمد و از كسانى كه تازه به آئين مسيحيت در آمده بودند سؤ ال كرد، كشيش با كمال خوش وقتى اشاره به آن سه نفر نمود، او بلافاصله پرسيد: آيا از عقائد ضروريه ما چيزى ياد گرفته اند، كشيش با شجاعت و تاكيد گفت : آرى سپس به عنوان نمونه يكى از آنها را صدا زد تا او را در حضور ميهمان بيازمايد، كشيش گفت : درباره تثليث چه ميدانى ؟ او در جواب گفت : شما به من چنين ياد داديد كه خدايان سه گانه اند يكى در آسمان است و ديگرى در زمين از شكم مريم متولد شد و سومين نفر به صورت كبوترى بر خداى دوم در سن سى سالگى نازل گرديد! كشيش عصبانى شد و او را بيرون كرد و گفت چيزى نمى فهمد، و نفر دوم را صدا زد، او در جواب اين سؤ ال در مورد تثليث ، گفت : شما به من چنين تعليم داديد كه خدايان سه بودند، اما يكى از آنها بدار آويخته شد بنا بر اين اكنون دو خدا بيشتر نداريم ! خشم كشيش بيشتر شد و او را نيز بيرون كرد و سومى را كه باهوشتر و جديتر در حفظ عقائد دينى بود، صدا زد و همان مساءله را از او پرسيد او با احترام گفت : پيشواى من ! آنچه را به من آموختيد كاملا حفظ كرده ام و از بركت مسيح به خوبى فهميده ام شما گفتيد: خداوند يگانه سه گانه است و خداوندان سه گانه يگانه اند، يكى از آنها را بدار زدند و مرد و بنا بر اين همه مردند زيرا او با بقيه يگانه بود و به اين ترتيب الان هيچ خدائى وجود ندارد! در آيه سوم از آنها دعوت مى كند كه از اين عقيده كفر آميز توبه كنند تا خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش ‍ خود قرار دهد لذا مى گويد: آيا بعد از

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۳۷

اينهمه ، آنها بسوى خداى يگانه باز نمى گردند و از اين شرك و كفر طلب آمرزش نمى كنند با اينكه خداوند غفور و رحيم است ؟ (افلا يتوبون الى الله و يستغفرونه و الله غفور رحيم ).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←