تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۷۵

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۵۰۵

آيه ۶۶-۶۸

آيه و ترجمه

وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنفُسكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِن دِيَرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلا قَلِيلٌ مِّنهُمْ وَ لَوْ أَنهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظونَ بِهِ لَكانَ خَيراً لهَُّمْ وَ أَشدَّ تَثْبِيتاً(۶۶) وَ إِذاً لاَتَيْنَهُم مِّن لَّدُنَّا أَجْراً عَظِيماً(۶۷) وَ لَهَدَيْنَهُمْ صرَطاً مُّستَقِيماً(۶۸) ترجمه : ۶۶ - (ما تكليف مشكلى بر دوش آنها ننهاديم ) اگر (همانند بعضى از امم پيشين ) به آنها دستور مى داديم يكديگر را به قتل برسانند و يا: «از وطن و خانه خود بيرون رويد»، تـنـها عده كمى از آنها عمل مى كردند! و اگر اندرزهايى را كه به آنان داده مى شد، انجام مى دادند، به سود آنها بود و موجب تقويت ايمان آنها مى گرديد. ۶۷ - و در اين صورت ، پاداش بزرگى از ناحيه خود به آنها مى داديم . ۶۸ - و آنها را به راه راست ، هدايت مى كرديم . تفسير : در ايـنجا براى تكميل بحث گذشته درباره كسانى كه از داوريهاى عادلانه پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) گاهى احساس ناراحتى مى كردند اشاره به پاره اى از تكاليف طاقت فرساى امم پيشين كرده و مى گويد: مـا تـكـليف شاق و مشكلى بر دوش اينها نگذاشتيم ، اگر همانند بعضى از امم پيشين (مانند يـهـود كه پس از بت پرستى و گوساله پرستى به آنها دستور داده شد كه يكديگر را بـه كـفـاره ايـن گناه بزرگ به قتل برسانند و يا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند) بـه ايـنـها نيز چنين دستور سنگين و سختى را مى داديم ، چگونه در برابر انجام آن طاقت مى آوردند، اينها كه درباره آبيارى كردن يك نخلستان و داورى

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۵۰۶

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت به آن ، تسليم نيستند، چگونه مى توانند از عهده آزمايشهاى ديگر در آيند «مسلما اگر چنان دستورى به آنها مى داديم كه يكديگر را بـكـشيد يا از وطن خود خارج شويد، تنها عده كمى از آنها آن را انجام مى دادند» (و لو انا كـتـبـنـا عـليـهـم ان اقـتـلوا انـفـسـكـم او اخـرجـوا مـن ديـاركـم مـا فـعـلوه الا قليل منهم ). بـه گـفته بعضى از مفسران ، مساءله «تن در دادن به كشته شدن » و «خارج شدن از وطن » از جهاتى شبيه به يكديگرند، زيرا بدن ، وطن روح آدمى است ، همانطور كه وطن هـمـانـنـد جـسم انسان است ، هم ترك وطن جسم ، كار مشكلى است و هم چشمپوشى از وطنى كه زادگاه و جايگاه انسان است . سـپـس مـى فـرمـايـد: اگـر آنـهـا اندرزهاى خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بـپـذيـرنـد هـم به سودشان است ، و هم باعث تقويت ايمان آنها است ، (و لو انهم فعلوا ما يوعظون به لكان خيرا لهم و اشد تثبيتا). جـالب تـوجـه ايـنكه در اين آيه ، از فرمانها و احكام الهى تعبير به موعظه و اندرز شده اسـت ، اشـاره بـه ايـنكه احكام مزبور چيزى نيست كه به سود فرمان دهنده (خداوند) بوده بـاشـد، بـلكـه در حقيقت اندرزهايى است كه به سود خود شما است ، و لذا بلافاصله مى فرمايد: اطاعت اينها هم به سود شما است و هم موجب تقويت ايمان شما مى گردد. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه آخر آيه مى گويد: «هر قدر انسان در مسير اطاعت فـرمـان خـدا گـام بـردارد ثـبات و استقامت او بيشتر مى شود،» در واقع اطاعت فرمان يك نـوع ورزش روحـى بـراى انـسـان است كه ادامه و تكرار آن همانند ورزشهاى جسمانى روز به روز قوت و قدرت و ثبات و استحكام بيشترى مى آفريند، و تدريجا انسان به جايى مى رسد كه هيچ قدرتى نمى تواند بر نيروى ايمان او غلبه كند و او را بفريبد.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۵۰۷

در آيـه بـعـد سومين فايده تسليم و اطاعت در برابر خدا را بيان كرده ، مى گويد: ((در ايـن هـنـگـام (عـلاوه بـر آنـچـه گـفـتـه شـد) پاداش عظيمى نيز به آنها خواهيم داد)) (و اذا لاتيناهم من لدنا اجرا عظيما). و در آخـريـن آيه از آيات فوق به چهارمين نتيجه اشاره كرده مى فرمايد: «ما آنها را به راه راست هدايت مى كنيم » (و لهديناهم صراطا مستقيما). روشـن اسـت كـه مـنـظـور از ايـن هـدايـت ، راهـنـمـايـى بـه اصـل ديـن و آيـيـن نـيـسـت بلكه الطاف تازه اى است كه از طرف خداوند به صورت هدايت ثـانـوى و بـه عـنـوان پاداشى به اين گونه افراد شايسته داده مى شود، و مانند چيزى اسـت كـه در آيـه ۱۷ سـوره مـحمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آن اشاره شده است : «و الذيـن اهـتـدوا زادهـم هـدى ؛ كسانى كه در راه هدايت گام بردارند، خداوند هدايت آنها را بيشتر مى كند». در روايـتـى نـقـل شـده ، كـه هـنـگامى كه آيه «و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم ...» نـازل گـرديـد، يـكـى از مـسـلمـانـان با ايمان گفت : به خدا سوگند اگر چنين دستورهاى سـنـگينى از طرف خدا به ما داده مى شد، حتما انجام مى داديم ، ولى شكر خدا را كه از چنين دسـتـورى مـعـاف شـده ايـم ، ايـن سـخـن بـه پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد فـرمـود: «ان مـن امـتـى لرجـالا الايـمـان اثـبـت فـى قـلوبـهـم مـن الجبال الرواسى ؛ بعضى از پيروان من چنانند كه ايمان در دلهاى آنها پابرجاتر است از كوههاى محكم ».

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۵۰۸

آيه ۶۹-۷۰

آيه و ترجمه

وَ مَن يُطِع اللَّهَ وَ الرَّسولَ فَأُولَئك مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَ الصدِّيقِينَ وَ الشهَدَاءِ وَ الصلِحِينَ وَ حَسنَ أُولَئك رَفِيقاً(۶۹) ذَلِك الْفَضلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ عَلِيماً(۷۰) ترجمه : ۶۹ - و كـسـى كـه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كسانى خواهد بود كـه خـدا نـعـمت خود را بر آنها تمام كرده ؛ از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان ، و آنها رفيقهاى خوبى هستند! ۷۰ - ايـن مـوهـبـتـى از نـاحـيـه خـداسـت . و كـافـى اسـت كـه او، (از حال بندگان و نيات و اعمال آنها) آگاه است . شان نزول : يـكـى از صـحـابه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نام «ثوبان » كه نسبت بـه حـضـرت مـحـبـت و عـلاقـه شـديـدى داشـت ، روزى بـا حـال پـريشان خدمتش رسيد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از سبب ناراحتى او سؤ ال نـمـود، در جـواب عـرض كرد: زمانى كه از شما دور مى شوم و شما را نمى بينم ناراحت مـى شـوم ، امـروز در ايـن فـكـر فـرو رفـتـه بـودم كـه فـرداى قـيـامـت اگـر مـن اهـل بـهـشـت بـاشـم ، مـسـلما در مقام و جايگاه شما نخواهم بود، و بنابر اين شما را هرگز نـخـواهـم ديـد، و اگـر اهـل بـهـشـت نـبـاشـم كـه تـكـليـفـم روشن است ، و بنابر اين در هر حـال از درك حـضـور شـمـا مـحـروم خـواهـم شـد، بـا ايـن حال چرا افسرده نباشم ؟! دو آيـه فوق نازل شد و به اينگونه اشخاص بشارت داد كه افراد مطيع پروردگار در بهشت نيز همنشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود، سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) فـرمـود: بـه خـدا سـوگـنـد، ايـمـان مـسـلمـانـى كامل نمى شود مگر اينكه مرا از

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۵۰۹

خود و پدر و مادر و همه بستگان بيشتر دوست دارد، و در برابر گفتار من تسليم باشد. تفسير : دوستان بهشتى در اين آيه يكى ديگر از افتخارات كسانى كه مطيع فرمان خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) بـاشـنـد بـيـان شـده ، و در حـقـيـقـت ، امـتـيـازاتـى را كـه در آيـات قـبـل گذشت ، تكميل مى كند، و آن همنشينى با كسانى است كه خداوند، نعمت خود را بر آنها تمام كرده است (و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم ). و هـمـانـطـور كـه در سـوره حـمـد، بـيـان شـده اسـت كـسـانـى كـه مـشـمول اين نعمتند، همواره در جاده مستقيم گام برمى دارند و كوچكترين انحراف و گمراهى ندارند. سـپـس در تـوضـيـح اين جمله و بيان كسانى كه خداوند نعمت خويش را بر آنها اتمام كرده است اشاره به چهار طايفه مى كند كه در واقع اركان چهارگانه اين موضوع هستند: ۱ - «انـبـيـا» و فـرسـتـادگـان مـخصوص پروردگار كه نخستين گام را براى هدايت و رهبرى مردم و دعوت به صراط مستقيم برمى دارند (من النبيين ). ۲ - «راسـتـگـويـان »، كـسـانـى كـه هـم در سـخـن راسـت مـى گـويـنـد و هـم بـا عـمـل و كـردار صـدق گـفـتـار خـود را اثبات مى كنند و نشان مى دهند كه مدعى ايمان نيستند بلكه به راستى به فرمانهاى الهى ايمان دارند (و الصديقين ). از ايـن تـعـبـير روشن مى شود كه بعد از مقام نبوت ، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نـيـسـت ، نـه تـنـهـا راسـتـى در گـفـتـار بـلكـه راسـتـى در عـمـل و كـردار كـه شـامـل امـانـت و اخـلاص نـيـز مـى گـردد، زيـرا امـانـت هـمـان صـداقـت در عـمـل اسـت هـمـانـطـور كـه «راسـتـگـويـى » امـانـت در گـفـتـار اسـت ، و در مـقـابـل آن ، هـيـچ صـفـت زشـتـى بـعـد از كـفـر بـدتـر از دروغ و نـفـاق و خـيانت در سخن و عمل نيست (بايد توجه داشت كه صديق صيغه

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۵۱۰

مبالغه است و به معنى كسى است كه سر تا پا راستى و درستى است ). در بـعـضـى از روايـات «صـديـق » بـه عـلى (عـليـه السـلام ) و امـامـان اهـل البـيـت (عـليـهـم السـلام ) تفسير شده است و همان طور كه بارها گفته ايم اين گونه تفسيرها بيان مصداق روشن و عالى آيات است و معنى انحصار را نمى رساند. ۳ - «شهدا» و كشته شدگان در راه هدف و عقيده پاك الهى ، و يا افراد برجسته اى كه روز قيامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند (و الشهداء). ۴ - «صـالحـان » و افـراد شايسته و برجسته اى كه با انجام كارهاى مثبت و سازنده و مـفـيـد و پـيـروى از اوامـر انـبـيـاء بـه مـقـامـات بـرجـسـتـهـاى نايل شده اند (و الصالحين ). و به همين جهت در روايات ما «صالحين » تفسير به ياران برگزيده ائمه شده است ، و ايـن نـيـز هـمـانـنـد آنـچـه در بـاره «صـديـقـيـن » گـذشـت از قبيل بيان فرد شاخص است . نـكـتـه اى كـه در ايـنـجـا يـادآورى آن لازم اسـت ايـن اسـت كـه ذكـر ايـن مـراحـل چـهـارگـانه ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه براى ساختن يك جامعه انسانى سـالم و شـايـسـتـه نـخـسـت بـايـد رهـبـران بـه حـق و انـبـيـاء وارد مـيـدان شـونـد، و بـه دنـبـال آنـها مبلغان صديق كه قول و عمل آنها با يكديگر هماهنگ است و اهداف آنها را در همه جا پخش كنند، و به دنبال اين دوران سازندگى فكرى ، جمعى در برابر عناصر آلوده و آنـهـايـى كـه مـوانـع راه حـقـنـد وارد شـونـد و قـربـانـى دهـنـد و شـهـيـد گـردنـد و محصول اين كوششها و تلاشها به وجود آمدن «صالحان » و «اجتماعى پاك و شايسته » اسـت ، و روشـن اسـت كـه صـالحـان نـيـز بـراى روشـن نـگـاه داشـتـن مـشـعـل حـق نسبت به نسلهاى آينده همين وظايف سه گانه را انجام خواهند داد، رهبرى مى كنند، تبليغ مى نمايند،

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۵۱۱

و قربانى مى دهند. ضـمـنـا از آيات فوق اين حقيقت به روشنى استفاده مى شود كه موضوع معاشران خوب ، و هـمـنـشـيـنـهـاى بـا ارزش بـه قـدرى اهـمـيـت دارد كـه حـتـى در عـالم آخـرت بـراى تكميل نعمتهاى بهشتى اين نعمت بزرگ به مطيعان ارزانى مى گردد، و آنها علاوه بر همه افتخارات ، همنشينانى همچون پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان خواهند داشت . شـايـد نياز به تذكر نداشته باشد كه معاشرت مطيعان با اين طوايف چهارگانه مفهومش ايـن نـيـسـت كـه آنها در مقام و مرتبه از هر جهت برابر و مساويند بلكه در عين معاشرت با يـكـديـگـر هر كدام سهم خاصى (طبق مقام خود) از مواهب و الطاف خداوند دارند، همانطور كه فـى المـثـل درخـتان و گلها و گياهان يك باغ در عين اينكه گرد هم هستند و از نور آفتاب و باران بهره مى برند، بهره هاى آنها همانند ارزش هاى آنها يكسان نيست . سـپـس در آيـه بـعـد بـراى بـيـان اهميت اين امتياز بزرگ (همنشينى با برگزيدگان ) مى فـرمـايـد: «ايـن مـوهـبـتـى اسـت از نـاحـيـه خـدا، و او از حـال بـنـدگـان و نـيـات و شـايـسـتـگـيـهـاى آنـهـا آگـاه اسـت » (ذلك الفضل من الله و كفى بالله عليما). البـتـه «ذلك » كـه اسم اشاره بعيد است در اين گونه موارد براى اهميت و علو مقام به كار مى رود. و مـا هـم از آيـه فـوق الهـام گـرفـتـه و مـى گـويـيم سپاس پروردگار را كه با آن همه عـوائقـى كـه در راه انـجـام كـارهـاى مـثـبـت وجـود دارد، بـه فـضـل الهـى جـلد سـوم تـفـسـيـر نـمـونـه در اينجا به طرز شايسته اى پايان يافت ذلك الفضل من الله و كفى بالله عليما! بـارالهـا! نـيـات مـا را پـاك و اعـمـال مـا را پـرثـمـر و خـالص بـراى ذات پاكت گردان . «پايان جلد سوم تفسير نمونه »


→ صفحه قبل صفحه بعد ←