تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۶۹

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۱

آيه ۲۶ - ۲۸

آيه و ترجمه

يـُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَينَ لَكُمْ وَ يهْدِيَكمْ سنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكمْ وَ يَتُوب عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۲۶) وَ اللَّهُ يـُرِيـدُ أَن يـَتـُوب عـَلَيـْكـمْ وَ يـُرِيـدُ الَّذِيـنَ يـَتَّبـِعـُونَ الشهَوَتِ أَن تمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً(۲۷) يُرِيدُ اللَّهُ أَن يخَفِّف عَنكُمْ وَ خُلِقَ الانسنُ ضعِيفاً(۲۸) ترجمه : ۲۶ - خـداونـد مـى خواهد (با اين دستورها راههاى خوشبختى و سعادت را) براى شما آشكار سازد، و به سنتهاى (صحيح ) پيشينيان رهبرى كند، و شما را از گناه پاك سازد و خداوند دانا و حكيم است . ۲۷ - و خدا مى خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد) اما آنها كه پيرو شهواتند مى خواهند شما به كلى منحرف شويد. ۲۸ - خـدا مـى خـواهـد (بـا دسـتورهاى مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن ) كار را بر شما سبك كند، و انسان ، ضعيف آفريده شده (و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او كم است ) تفسير : اين محدوديتها براى چيست ؟ بـه دنـبـال احكام مختلف گذشته در زمينه ازدواج و قيود و شروطى كه پيش بيان شد ممكن اسـت ، ايـن سـؤ ال در ذهن جمعى منعكس شود، كه منظور از اين همه محدوديتها و قيد و بندهاى قـانـونـى چـيـسـت ؟ آيـا بـهـتـر نـبـود كـه آزادى عـمـل در ايـن مسايل به افراد داده مى شد و همانطور كه بعضى از دنياپرستان از هر وسيله لذت بهره مى گيرند، ديگران هم بهره بردارى كنند؟ آيـات فـوق در حقيقت پاسخ به اين سؤ الات مى دهد، و مى گويد: «خداوند مى خواهد به وسيله اين مقررات حقايق را براى شما آشكار سازد، و به راههايى كه

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۲

مصالح و منافع شما در آن است ، شما را رهبرى كند» (يريد الله ليبين لكم ). وانـگهى شما در اين برنامه تنها نيستيد، اقوام پاك گذشته نيز اين گونه سنتها داشته اند (و يهديكم سنن الذين من قبلكم ). «علاوه بر اين خدا مى خواهد شما را ببخشد» (و يتوب عليكم ). و نعمتهاى خود را كه بر اثر انحرافات شما قطع شده بار ديگر به شما بازگرداند، و ايـن در صـورتـى اسـت كـه شـمـا از آن راهـهـاى انـحـرافـى كـه در زمـان جـاهـليـت و قبل از اسلام داشتيد، بازگرديد. در پـايـان آيه مى فرمايد: «خداوند از اسرار احكام خود آگاه است ، و روى حكمت خود آنها را براى شما تشريع كرده است » (و الله عليم حكيم ). در آيـه بـعـد مـجـددا تـاءكـيـد مـى كـنـد كـه «خـدا به وسيله اين احكام مى خواهد، نعمت ها و بـركـاتى كه بر اثر آلودگى به شهوات از شما قطع شده ، به شما بازگردد» (و الله يريد ان يتوب عليكم ). «ولى شهوت پرستانى كه در امواج گناهان غرق هستند، مى خواهند شما از طريق سعادت بـه كـلى مـنـحـرف شـويـد و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گرديد» (و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما). اكنون شما فكر كنيد، آيا آن محدوديت آميخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است ، يا اين آزادى و بى بندوبارى تواءم با آلودگى و نكبت و انحطاط؟!. ايـن آيـات در حـقـيـقت به افرادى كه در عصر و زمان ما نيز به قوانين مذهبى مخصوصا در زمـيـنـه مـسـايـل جـنـسى ايراد مى كنند، پاسخ مى گويد، كه اين آزاديهاى بى قيد و شرط سـرابـى بـيـش نـيـسـت ، و نـتـيـجـه آن انـحـراف عـظـيـم از مـسـيـر خـوشـبـخـتـى و تكامل انسانى و گرفتار شدن در بيراهه ها و پرتگاه ها است كه نمونه هاى زيادى از آن

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۳

را بـا چـشـم خـودمـان بـه شـكـل مـتـلاشى شدن خانواده ها، انواع جنايات جنسى ، فرزندان نامشروع جنايت پيشه و انواع بيماريهاى آميزشى و ناراحتيهاى روانى ، مشاهده مى كنيم . سـپـس در آيـه بعد مى گويد: «حكم سابق در باره آزادى ازدواج با كنيزان تحت شرايط معين ، در حقيقت يك نوع تخفيف و توسعه محسوب مى شود» (يريد الله ان يخفف عنكم ). و در بيان علت آن مى فرمايد: «زيرا انسان اصولا موجود ضعيفى است » (و خلق الانسان ضعيفا). و در بـرابـر طوفان غرايز گوناگون كه از هر سو به او حمله ور مى شود بايد طرق مشروعى براى ارضاى غرايز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۴

آيه ۲۹ - ۳۰

آيه و ترجمه

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَأْكلُوا أَمْوَلَكُم بَيْنَكم بِالْبَطِلِ إِلا أَن تَكُونَ تجَرَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنفُسكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً(۲۹) وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك عُدْوَناً وَ ظلْماً فَسوْف نُصلِيهِ نَاراً وَ كانَ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيراً(۳۰) ترجمه : ۲۹ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال يـكـديـگـر را بـه بـاطل (و از طرق نامشروع ) نخوريد مگر اينكه تجارتى باشد كه با رضايت شما انجام گيرد، و خودكشى نكنيد! خداوند نسبت به شما مهربان است . ۳۰ - و هـر كـس ايـن عـمـل را از روى تـجـاوز و سـتـم انجام دهد، بزودى او را در آتشى وارد خواهيم ساخت و اين كار براى خدا آسان است . تفسير : بستگى سلامت اجتماع به سلامت اقتصاد ايـن آيـه در واقـع زيـر بـنـاى قـوانـيـن اسـلامـى را در مـسـايـل مـربـوط بـه مـعـامـلات و مـبـادلات مـالى تـشـكـيـل مـى دهـد، و بـه هـمـيـن دليـل فـقـهـاى اسـلام در تـمـام ابـواب مـعـامـلات بـه آن اسـتـدلال مـى كـنـنـد، آيـه خـطـاب بـه افـراد بـاايـمـان كـرده و مـى گـويـد: «امـوال يـكـديـگـر را از طـرق نـابـه جـا و غـلط و بـاطـل نـخـوريـد» (يـا ايـهـا الذيـن آمـنـوا لا تـاكـلوا امـوالكـم بـيـنـكـم بالباطل ). بـه ايـن گـونه هر گونه تصرف در مال ديگرى كه بدون حق و بدون يك مجوز منطقى و عـقـلانـى بـوده بـاشـد مـمـنـوع شـنـاخـتـه شـده و هـمـه را تـحـت عـنـوان «باطل » كه مفهوم وسيعى دارد قرار داده است .

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۵

مى دانيم «باطل » در مقابل «حق » است و هر چيزى را كه ناحق و بى هدف و بى پايه باشد در برمى گيرد. در آيـات ديـگرى از قرآن نيز با عباراتى شبيه عبارت فوق ، اين موضوع تاءكيد شده ، مـثـلا: بـه هـنـگـام نـكـوهـش از قـوم يـهـود و ذكـر اعـمـال زشـت آنـهـا مى فرمايد: «و اكلهم اموال الناس ‍ بالباطل ؛ آنها در اموال مردم بدون مجوز و به ناحق تصرف مى كردند» . و در آيـه ۱۸۸ سـوره بـقـره ، جـمـله «لا تـاكـلوا امـوالكـم بـيـنـكـم بـالبـاطـل » را به عنوان مقدمه اى براى نهى از كشاندن مردم به وسيله ادعاهاى پوچ و بى اساس به سوى دادگاهها و خوردن اموال آنها ذكر فرموده است . بـنـابـر ايـن هـر گـونه تجاوز، تقلب ، غش ، معاملات ربوى ، معاملاتى كه حد و حدود آن كـامـلا نـامـشـخص باشد، خريد و فروش اجناسى كه فايده منطقى و عقلائى در آن نباشد، خـريـد و فروش وسايل فساد و گناه ، همه در تحت اين قانون كلى قرار دارند، و اگر در روايـات مـتـعـددى ، كـلمـه بـاطـل بـه قـمـار و ربـا و مـانند آن تفسير شده در حقيقت معرفى مصداقهاى روشن اين كلمه است نه آنكه منحصر به آنها باشد. شـايـد نـيـاز بـه تـذكـر نـداشـتـه بـاشـد كـه تـعـبـيـر بـه «اكـل » (خـوردن ) كـنـايـه از هـر گـونـه تصرف است خواه به صورت خوردن معمولى باشد يا پوشيدن يا سكونت و يا غير آن و اين تعبير علاوه بر زبان عربى در فارسى امروز نيز كاملا رايج است . در جـمـله بـعـد بـه عـنـوان يـك اسـتـثـنـاء مـى فـرمـايـد: «مـگـر ايـنـكـه تـصـرف شما در اموال ديگران از طريق داد و ستد باشد كه از رضايت باطنى دو طرف سرچشمه بگيرد» (الا ان تكون تجارة عن تراض منكم ). اين جمله ، استثنايى است از قانون كلى سابق ، ولى به اصطلاح «استثناء

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۶

مـنـقـطع » است يعنى آنچه در اين جمله آمده مشمول قانون سابق ، از آغاز نبوده است و تنها به عنوان يك تاءكيد و يادآورى ذكر شده ، آن هم به نوبه خود يك قانون كلى است . طـبـق ايـن بيان ، تمام مبادلات مالى و انواع تجارتها كه در ميان مردم رايج است چنانچه از روى رضايت طرفين صورت گيرد و جنبه معقول و منطقى داشته باشد از نظر اسلام مجاز است (مگر در مواردى كه به خاطر مصالح معينى ، نهى صريح از آن شده است ). سـپس در پايان آيه ، مردم را از قتل نفس بازمى دارد و ظاهر آن به قرينه آخرين آيه نهى از خودكشى و انتحار كرده و مى فرمايد: «و خودكشى نكنيد، خداوند نسبت به شما مهربان است » (و لا تقتلوا انفسكم ان الله كان بكم رحيما). يـعـنـى خـداونـد مـهـربـان نـه تـنـهـا راضـى نـمـى شـود ديـگـرى شـمـا را بـه قـتـل بـرسـاند بلكه به خود شما هم اجازه نميدهد كه با رضايت خود خويشتن را به دست نابودى بسپاريد. در روايـات اهـل بـيـت (عليهم السلام ) نيز آيه فوق به همين معنى «انتحار» تفسير شده است . اكـنـون ايـن سـؤ ال پـيـش مـى آيـد كـه چـه ارتـبـاطـى مـيـان مـسـاءله «قتل نفس » و «تصرف باطل و ناحق در اموال مردم » وجود دارد؟! پاسخ اين سؤ ال روشن است و در حقيقت قرآن با ذكر اين دو حكم پشت سر هم اشاره به يك نكته مهم اجتماعى كرده است و آن اينكه اگر روابط مالى مردم بر

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۷

اسـاس صـحـيـح اسـتـوار نـبـاشـد و اقـتـصـاد جـامـعـه بـه صـورت سـالم پـيش نرود و در امـوال يـكـديـگـر بـه ناحق تصرف كنند، جامعه گرفتار يك نوع خودكشى و انتحار خواهد شد، و علاوه بر اينكه انتحارهاى شخصى افزايش خواهد يافت ، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است . حوادث و انقلاب هايى كه در جوامع مختلف دنياى معاصر روى داده ، شاهد گوياى اين حقيقت مى باشد، و از آنجا كه خداوند نسبت به بندگان خود، مهربان است به آنها هشدار مى دهد و اعـلام خـطر مى كند كه مراقب باشند مبادا مبادلات مالى نادرست و اقتصاد ناسالم ، اجتماع آنها را به نابودى و سقوط بكشاند. در آيـه بـعـد بـه مـجـازات كـسـانـى كـه از قـوانين الهى سرپيچى كنند اشاره كرده و مى فـرمـايـد: «و هـر كـس از ايـن فـرمـان سـرپـيـچـى كـنـد، و خـود را آلوده خـوردن امـوال ديـگـران به ناحق سازد و يا دست به انتحار و خودكشى زند، نه تنها به آتش اين جـهـان مـى سـوزد بـلكـه در آتـش قـهـر و غـضـب پـروردگـار نـيـز خـواهـد سـوخت » (و من يفعل ذلك عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا) و در پايان مى فرمايد: «اين كار براى خدا آسان است » ( و كان ذلك على الله يسيرا).

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۸

آيه ۳۱

آيه و ترجمه :

إِن تجْتَنِبُوا كبَائرَ مَا تُنهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سيِّئَاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكم مُّدْخَلاً كَرِيماً(۳۱) ترجمه : ۳۱ - اگـر از گـنـاهـان بزرگى كه از آن نهى شده ايد اجتناب كنيد گناهان كوچك شما را مى پوشانيم و در جايگاه خوبى شما را وارد مى سازيم . تفسير : گناهان كبيره و صغيره اين آيه به كسانى كه از گناهان كبيره پرهيز مى كنند، بشارت مى دهد كه خداوند گناهان صـغـيـره آنان را مى بخشد و اين پاداشى است كه به اين گونه افراد داده شده است ، مى فـرمايد: «اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى مى شويد پرهيز كنيد، گناهان كوچك شما را مى پوشانيم ، و شما را در جايگاه خوبى وارد مى سازيم » (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما). از تعبير «كبائر» و «سيئات » استفاده مى شود كه گناهان بر دو دسته اند، دستهاى كه قرآن نام آنها را «كبيره » و دسته اى كه نام آنها را «سيئة » گذاشته است ، و در آيـه ۳۲ سـوره نـجـم بـه جـاى «سيئة » تعبير به «لمم » نموده است ، و در آيه ۴۹ سـوره كـهـف در بـرابـر كـبيره «صغيره » را ذكر فرموده است آنجا كه مى گويد: «لا يـغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها؛ اين نامه عمل هيچ گناه كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه به شماره در آورده است ». از تـعـبـيـرات فـوق به روشنى ثابت مى شود كه گناهان بر دو دسته مشخص تقسيم مى شـوند كه گاهى از آن دو به «كبيره » و «صغيره » و گاهى «كبيره » و «سيئه » و

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۳۹۹

گاهى «كبيره » و «لمم » تعبير مى شود. سؤ ال : اكنون بايد ديد كه ضابطه و ميزان در تعيين صغيره و كبيره چيست ؟ بـعـضى مى گويند: اين دو از امور نسبى هستند، يعنى به هنگام مقايسه كردن دو گناه به يـكـديـگر آن يك كه اهميتش بيشتر است كبيره و آنكه كمتر است صغيره مى باشد، و بنابر اين هر گناهى نسبت به گناه بزرگتر، صغيره ، و نسبت به گناه كوچكتر، كبيره است . ولى روشـن اسـت كه اين معنى به هيچ وجه با آيه فوق نمى سازد زيرا آيه فوق اين دو دسـتـه را از يـكـديـگـر جـدا كـرده و در بـرابـر هم قرار داده است و پرهيز از يكى را موجب بخشودگى ديگرى مى شمارد (دقت كنيد). ولى اگـر بـه مـعـنـى لغـوى «كـبـيره » بازگرديم ، كبيره هر گناهى است كه از نظر اسـلام بـزرگ و پـر اهـمـيت است ، و نشانه اهميت آن مى تواند اين باشد كه در قرآن مجيد، تنها به نهى از آن قناعت نشده ، بلكه به دنبال آن تهديد به عذاب دوزخ گرديده است ، مـانـنـد قـتـل نـفـس و زنـا و ربـاخـوارى و امـثـال آنـهـا، و لذا در روايـات اهـل بـيـت (عـليـهـم السـلام ) مـى خـوانـيـم : «الكـبـائر اللتـى اوجـب الله عـزوجـل عـليـها النار؛ گناهان كبيره گناهانى است كه خداوند مجازات آتش براى آنها مقرر داشـته است » مضمون اين حديث از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) و امـام عـلى بـن مـوسـى الرضـا (عـليـه السـلام ) نقل شده است . و بنابر اين به دست آوردن گناهان كبيره و شناخت آنها با توجه به ضابطه فوق كار آسـانـى اسـت ، و اگـر مـلاحـظـه مـى كـنـيـم ، در پاره اى از روايات تعداد كبائر، هفت و در بعضى بيست و در بعضى هفتاد، ذكر شده منافات با آنچه در بالا گفته شد ندارد،

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۰

زيـرا در حـقـيـقـت بـعـضـى از ايـن روايـات اشـاره بـه گـنـاهـان كـبـيـره درجـه اول و بعضى به گناهان كبيره درجه دو و بعضى به همه گناهان كبيره اشاره مى كند. اشكال : ممكن است گفته شود كه اين آيه مردم را به گناهان صغيره تشويق مى نمايد و مى گويد: با ترك گناهان كبيره ، ارتكاب گناهان كوچك مانعى ندارد! پاسخ: از تـعـبـيـرى كـه در آيـه ذكر شده پاسخ اين ايراد روشن مى شود زيرا قرآن مى گويد: «نـكـفـر عـنـكـم سـيئاتكم »؛ گناهان كوچك شما را مى پوشانيم يعنى پرهيز از گناهان بـزرگ خصوصا با فراهم بودن زمينه هاى آنها، يك نوع حالت تقواى روحانى در انسان ايـجـاد مى كند كه مى تواند آثار گناهان كوچك را از وجود او بشويد و در حقيقت آيه فوق هـمـانـنـد آيـه «ان الحـسـنـات يـذهبن السيئات ؛ حسنات ، سيئات را از بين مى برند» مى بـاشـد، و در واقـع اشـاره بـه يـكـى از آثـار واقـعـى اعمال نيك است و اين درست به اين مى ماند كه مى گوييم اگر انسان از مواد سمى خطرناك پرهيز كند و مزاج سالمى داشته باشد مى تواند آثار نامطلوب بعضى از غذاهاى نامناسب را بواسطه سلامت مزاج از بين ببرد. و يا به تعبير ديگر: بخشش گناهان صغيره يك نوع پاداش معنوى براى تاركان گناهان كبيره است ، و اين خود اثر تشويق كننده اى براى ترك كبائر دارد. كجا صغيره تبديل به كبيره مى شود؟ ولى نـكـتـه مـهـمـى كـه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه گناهان صغيره ، در صورتى صغيره هستند كه تكرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بى

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۱

اعـتـنـايـى و يـا غـرور و طـغـيـان انـجـام نگيرند زيرا صغاير طبق آنچه از قرآن و روايات اسلامى استفاده مى شود در چند مورد تبديل به كبيره مى گردد: ۱ - در صـورتـى كـه تـكـرار گـردد، هـمـانـطـور كـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نقل شده كه فرمود: «لا صغيرة مع الاصرار؛ هيچ گناهى با تكرار صغيره نيست ». ۲ - «در صورتى كه گناه را كوچك بشمرد و تحقير كند» در نهج البلاغه مى خوانيم : «اشد الذنوب ما استهان به صاحبه ؛ شديدترين گناهان آن است كه مرتكبش آن را كوچك بشمرد». ۳ - «در صورتى كه از روى طغيان و تكبر و گردنكشى در برابر فرمان پروردگار انـجـام شود» اين موضوع را از آيات مختلفى اجمالا مى توان استفاده كرد از جمله آيه ۳۷ نـازعـات : «امـا آنـهـا كه طغيان كنند و زندگى دنيا را مقدم بشمرند جايگاهشان دوزخ است .» ۴ - در صورتى كه از افرادى سر بزند كه موقعيت خاصى در اجتماع دارند و لغزشهاى آنـهـا بـا ديـگـران بـرابر محسوب نمى شود، چنانكه قرآن درباره همسران پيامبر (صلى الله عـليـه وآله ) در سـوره احـزاب آيه ۳۰ مى گويد: «اگر شما كار زشتى انجام دهيد مجازات آن را دو برابر خواهيد ديد». و از پـيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) نقل شده كه فرمود: «من سن سنة سيئة فعليه وزرهـا و وزر مـن عمل بها لا ينقص من اوزارهم شيئا؛ هر كس سنت بدى بگذارد گناه آن بر او است و همچنين گناه تمام كسانى كه به آن عمل كنند، بدون اينكه از گناه آنها چيزى كاسته شود».! ۵ - در صورتى كه از انجام گناه خوشحال و مسرور باشد و به آن افتخار كند

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۲

كـنـد چـنـانـكـه از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه وآله ) نـقـل شـده كـه فـرمـود: «مـن اذنـب ذنـبـا و هـو ضـاحـك دخـل النار و هو باك ؛ هر كس گناهى كند درحالى كه خندان باشد در آتش وارد مى شود در حالى كه گريان است ». ۶ - در صـورتـى كـه عـدم مـجـازات سـريـع خـداونـد را در بـرابـر گـنـاه خـود دليـل بـر رضـايـت خـدا بـشـمرد و خود را مصون از مجازات و يا محبوب در نزد خدا بداند، چـنـانـكـه قـرآن در آيـه ۸ سـوره «مـجـادله » از زبـان بـعـضـى از گـنـاهـكـاران مـغرور نقل مى كند كه آنها در پيش خود مى گويند: «چرا خداوند ما را مجازات نمى كند» و سپس قرآن اضافه مى كند كه : «آتش ‍ دوزخ براى آنها كافى است ».

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۳

آيه ۳۲

آيه و ترجمه

وَ لا تـَتـَمـَنَّوْا مـَا فـَضـلَ اللَّهُ بـِهِ بـَعـْضـكـُمْ عـَلى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكتَسبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ ممَّا اكْتَسبنَ وَ سئَلُوا اللَّهَ مِن فَضلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيماً(۳۲) ترجمه : ۳۲ - بـرتـريـهـايـى را كـه خداوند نسبت به بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار داده آرزو نـكـنـيـد (ايـن تـفـاوتـهـاى طـبـيـعـى و حـقـوقـى بـراى حـفـظ نـظـام اجـتـماع شما و طبق اصـل عدالت است ولى با اين حال ) مردان نصيبى از آنچه به دست مى آورند دارند و زنان نـصـيـبـى ؛ (و نـبـايـد حـقـوق هـيـچـيـك پـايـمـال گـردد) و از فضل (و رحمت و بركت ) خدا بخواهيد و خداوند به هر چيز دانا است . شان نزول : مـفـسـر مـعـروف «طـبـرسـى » در مـجمع البيان نقل مى كند كه : ام سلمه (يكى از همسران پـيـامـبـر) بـه پـيامبر (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مى روند و زنـان جهاد نمى كنند؟ و چرا براى ما نصف ميراث آنها مقرر شده ؟ اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مى رفتيم ، و موقعيت اجتماعى آنها را داشتيم . آيه فوق نازل گرديد و به اين سؤ الات و مانند آن پاسخ گفت . و در تـفـسـيـر «المـنـار» مـى خـوانـيـم : جـمـعـى از مـردان مـسـلمـان هـنـگـامـى كه آيه ارث نازل شد و سهم مردان را دو برابر زنان ذكر كرد، گفتند: اى كاش اجر و پاداش معنوى ما نسبت به آنها نيز چنين بود و جمعى از زنان نيز گفتند: اى كاش مجازات و كيفرهاى ما نصف مجازات مردان بود همانطور كه سهم ارث ما نيمى از ارث آنها است ! آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت . همين شاءن نزول در تفسير «فى ظلال » و «روح المعانى » با تفاوت مختصرى ذكر شده است .

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۴

تفسير : هـمـانـطـور كـه در شـاءن نـزول آمـده اسـت تـفـاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت يك سؤ ال در آمده بود، آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خـاطـر آن اسـت كـه هزينه زندگى ، عموما بر دوش مردان مى باشد، و زنان از آن معافند، بـه عـلاوه هـزيـنـه خـود آنـهـا نـيـز بـر دوش مردان است ، و همانطور كه سابقا اشاره شد سهميه زنان عملا دو برابر مردان خواهد بود، لذا آيه فوق مى گويد: «تفاوتهايى را كـه خـداونـد بـراى بـعـضـى از شـمـا نـسـبـت بـه بـعـض ديـگـر قـايـل شـده هـرگـز آرزو نـكـنـيـد» (و لا تـتـمـنـوا مـا فضل الله به بعضكم على بعض ). زيـرا ايـن تفاوتها هر كدام اسرارى دارد كه از شما پوشيده و پنهان است چه تفاوتهايى كه از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمى و روحى داريد و پايه نظام اجتماعى شما است ، و چـه تـفـاوتـهايى كه از نظر حقوقى به خاطر موقعيت هاى مختلف همانند ارث قرار داده شـده اسـت ، تـمـام ايـن تـفاوتها بر طبق عدالت و قانون الهى مى باشد و اگر غير از آن مصلحت بود براى شما قايل مى شد، بنابر اين آرزوى تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار كه عين حق و عدالت است مى باشد. البـتـه نـبـايـد اشـتـبـاه كـرد كـه آيـه اشـاره بـه تـفـاوتـهاى واقعى و طبيعى مى كند نه تـفـاوتـهاى ساختگى كه بر اثر «استعمار» و «استثمار» طبقاتى به وجود مى آيد، چه اينكه آنها نه خواست خدا است ، و نه چيزى است كه آرزوى دگرگون كردن آن نادرست بـاشـد، بـلكـه تـفاوتهايى است ظالمانه و غير منطقى كه بايد در رفع آن كوشيد، فى المثل زنان نمى توانند آرزو كنند كه اى كاش مرد بودند، و مردان نيز نبايد آرزو كنند كه اى كـاش زن مـى شـدنـد، زيـرا ايـن دو جـنـس اسـاس نـظـام اجـتـماع انسانى است ، اما در عين حـال نـبـايـد ايـن تـفـاوت جـنـسـيـت سـبـب شـود كـه يـكـى از ايـن دو جـنـس حـقـوق ديـگرى را پـايـمـال كـند، و آنها كه آيه را دستاويز براى ادامه تبعيضات نارواى اجتماعى پنداشته اند سخت در اشتباهند.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۵

لذا بـلافـاصـله مـى فـرمـايـد: «مـردان و زنان هر كدام بهره اى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند» (للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن ) خـواه مـوقـعـيـت طـبـيـعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با يكديگر) و يا تفاوت به خاطر تلاشها و كوششهاى اختيارى . قـابـل تـوجـه ايـنـكـه كـلمـه «اكـتـسـاب » كـه بـه مـعـنـى تـحـصـيـل كـردن و بـه دسـت آوردن اسـت ، مـفـهـوم وسـيـعـى دارد، هـم كـوششهاى اختيارى را شـامـل مـى شـود و هـم آنچه را كه انسان به وسيله ساختمان طبيعى خود مى تواند به دست بياورد. سـپـس مـى فـرمـايـد: «بـه جـاى آرزو كـردن ايـن گـونـه تـفـاوتـهـا، از فضل خدا و لطف و كرم او تمنا كنيد كه به شما از نعمتهاى مختلف و موفقيت ها و پاداشهاى نيك ارزانى دارد» (و اسئلوا الله من فضله ). و در نتيجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشيد خواه مرد باشيد يا زن ، و خواه از اين نژاد بـاشـيـد يا نژاد ديگر، و در هر حال آنچه را خير واقعى و سعادت شما در آن است بخواهيد نه آنچه شما خيال مى كنيد - و تعبير به «من فضله » اشاره به همين معنى مى باشد. البـتـه روشـن اسـت كـه تـقـاضـاى فـضل و عنايت پروردگار به اين نيست كه انسان به دنـبـال اسـبـاب و عـوامـل هـر چـيـز نـرود بـلكـه بـايـد فضل و رحمت او را در لابلاى اسبابى كه او مقرر داشته است جستجو كرد. «چـون خـداونـد بـه هـمـه چـيـز دانـا اسـت » (ان الله كـان بكل شى ء عليما). و مـى دانـد بـراى نـظـام اجـتـمـاع چـه تفاوتهايى از نظر طبيعى و يا حقوقى لازم است ، و بـنـابـر ايـن در كـار او هـيـچ گونه تبعيض ناروا، و بى عدالتى نيست ، و نيز از اسرار درون مـردم بـا خـبـر اسـت و مـى دانـد چـه افـرادى آرزوهـاى نـادرسـت در دل مى پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مى انديشند.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۶

اين تفاوتها براى چيست ؟ بـسـيـارى از خـود مـى پـرسـنـد چـرا بعضى از افراد استعدادشان بيشتر و بعضى كمتر، بعضى زيبا و بعضى ديگر از زيبايى ، كم بهره اند، بعضى از نظر جسمى فوق العاده نـيـرومـنـد و بـعـضـى مـعـمـولى هـسـتـنـد، آيـا ايـن «تـفـاوتـهـاى طـبـيـعـى » بـا اصل عدالت پروردگار سازگار است ؟ در پاسخ بايد به چند نكته توجه داشت : ۱ - قـسـمـتـى از تـفـاوتـهـاى جـسـمـى و روحـى و مـردم بـا يـكـديـگـر مـعـلول اخـتـلافـات طـبـقـاتـى و مـظـالم اجـتـمـاعـى و يـا سـهـل انـگـاريـهـاى مـردم اسـت كـه هـيـچ گـونـه ارتباطى به دستگاه آفرينش ‍ ندارد، مثلا بـسـيـارى از فـرزنـدان ثـروتـمـنـدان از فـرزندان مردم فقير هم از نظر جسمى قويتر و زيـبـاتـر و هـم از نـظـر اسـتـعـداد پـيـشـرفـتـه تـرنـد، بـه دليل اينكه آنها از تغذيه و بهداشت كافى بهره مندند در حالى كه اينها در محروميت قرار دارنـد، و يـا افـرادى هـسـتـنـد كـه بـر اثـر تـنـبـلى و سـهـل انگارى نيروهاى جسمى و روحى خود را از دست مى دهند. اين گونه اختلافها را بايد «اخـتـلافـهـاى سـاخـتگى و بى دليل » دانست كه با از بين رفتن نظام طبقاتى و تعميم عـدالت اجـتـمـاعـى از مـيـان خـواهـد رفت ، و هيچ گاه اسلام و قرآن بر اين گونه تفاوتها صحه نگذاشته است . ۲ - قـسـمتى ديگر از اين تفاوتها، طبيعى و لازمه آفرينش انسان است يعنى يك جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى كامل برخوردار باشد تمام افرادش همانند مصنوعات يك كارخانه يك شـكـل و يـك جور نخواهند بود و طبعا با هم تفاوتهايى خواهند داشت ، ولى بايد دانست كه مـعـمـولا مـواهـب الهـى و اسـتـعدادهاى جسمى و روحى انسانها آنچنان تقسيم شده كه هر كسى قـسـمـتـى از آن را دارد، يـعنى كمتر كسى پيدا مى شود كه اين مواهب را يكجا داشته باشد، يـكـى از نـيـروى بـدنـى كـافى برخوردار است ، و ديگرى استعداد رياضى خوبى دارد، يكى ذوق شعر، و ديگرى عشق به تجارت ، و بعضى هوش سرشارى براى كشاورزى ، و بعضى از استعدادهاى

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۷

ويژه ديگرى برخوردارند، مهم اين است كه جامعه يا خود اشخاص ، استعدادها را كشف كنند، و آنها را در محيط سالمى پرورش دهند، تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خويش را آشكار سازد و از آن بهره بردارى كند. ۳ - ايـن موضوع را نيز بايد يادآورى كرد كه يك جامعه همانند يك پيكر انسان ، نياز به بافتها و عضلات و سلولهاى گوناگون دارد، يعنى همانطور كه اگر يك بدن ، تمام از سـلولهـاى ظريف همانند سلولهاى چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد، و يا اگر تمام سـلولهـاى آن خـشـن و غير قابل انعطاف همانند سلولهاى استخوانى باشند كارايى كافى بـراى وظـايـف مختلف نخواهد داشت ، بلكه بايد از سلولهاى گوناگونى كه يكى وظيفه تـفـكـر و ديـگـرى مـشـاهـده و ديـگـرى شـنـيـدن و ديـگـرى سـخـن گـفـتـن را عـهده دار شوند تـشـكـيـل شـده بـاشـد، هـمـچـنـيـن بـراى بـه وجـود آمـدن يـك «جـامـعـه كـامـل » نياز به استعدادها و ذوقها و ساختمانهاى مختلف بدنى و فكرى است ، اما نه به ايـن مـعـنـى كـه بـعـضـى از اعضاء پيكر اجتماع در محروميت به سر برند و يا خدمات آنها كـوچك شمرده شود و يا تحقير گردند، همانطور كه سلولهاى بدن با تمام تفاوتى كه دارند همگى از غذا و هوا و ساير نيازمنديها به مقدار لازم بهره مى گيرند. و بـه عـبـارت ديـگـر تـفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمتهايى كه طبيعى است (نه ظـالمانه و تحميلى ) مقتضاى «حكمت » پروردگار است و عدالت هيچ گاه نمى تواند از حكمت جدا باشد، فى المثل اگر تمام سلولهاى بدن انسان يكنواخت آفريده مى شد، دور از حـكـمـت بـود، و عـدالت بـه مـعـنـى قـرار دادن هـر چـيـز در مـحـل مـنـاسـب خـود نـيـز در آن وجـود نـداشـت ، هـمـچـنـيـن اگـر يـك روز تـمـام مـردم جـامـعـه مثل هم فكر كنند و استعداد همانندى داشته باشند در همان يك روز وضع جامعه به كلى درهم مى ريزد. بنابر اين آنچه در آيه فوق درباره اختلاف ساختمان زن و مرد آمده در واقع اشاره اى به همين موضوع است زيرا بديهى است كه اگر تمام افراد بشر، مرد و يا همه زن بـاشـنـد، نـسـل بـشـر به زودى منقرض مى شود و علاوه بر اينكه قسمت مهمى از لذات مـشـروع بـشر از ميان مى رود، حال اگر جمعى ايراد كنند كه چرا بعضى زن و بعضى مرد آفـريـده شـده انـد و ايـن چـگـونه با عدالت پروردگار مى سازد، مسلم است كه اين ايراد منطقى نخواهد بود، زيرا آنها به حكمت آن نينديشيده اند.

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۰۹

آيه ۳۳

آيه و ترجمه

وَ لِكـلٍّ جـَعـَلْنـَا مـَوَلىَ مـِمَّا تـَرَك الْوَلِدَانِ وَ الاَقـْرَبـُونَ وَ الَّذِيـنَ عـَقـَدَت أَيْمَنُكمْ فَئَاتُوهُمْ نَصِيبهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كلِّ شىْءٍ شهِيداً(۳۳) ترجمه : ۳۳ - براى هر كس وارثانى قرار داديم ، كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند و (نـيـز) كـسـانـى كه با آنها پيمان بسته ايد نصيبشان را بپردازيد! خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است . تفسير : بـار ديـگر قرآن به مسايل ارث بازگشته و خلاصه اى از احكام آن را كه در آيات سابق در مـورد خـويـشـاوندان و نزديكان بيان شد ذكر كرده و مى گويد: «براى هر كس اعم از زن و مرد، وارثانى قرار داديم كه از او ارث مى برند و آنچه پدران و مادران و نزديكان از خـود بـه يـادگـار مـى گـذارند طبق برنامه خاصى در ميان آنها تقسيم مى گردد» (و لكل جعلنا موالى مما ترك الوالدان و الاقربون ). ايـن جـمـله در حـقـيـقـت مـقـدمـه اى اسـت بـراى حـكـمـى كـه بـه دنـبـال آن بـيـان گـرديـده است . قرآن مى گويد: «كسانى كه با آنها پيمان بسته ايد، نصيب و سهم آنها را از ارث بپردازيد» (والذين عقدت ايمانكم فآتوهم نصيبهم ). ايـنـكـه در آيه از پيمان ، تعبير به عقد يمين (گره زدن با دست راست ) شده به خاطر آن اسـت كه انسان معمولا براى هر كار بيشتر از دست راست استفاده مى كند و پيمان نيز شبيه به يكنوع گره زدن است . اكنون ببينيم «هم پيمانها»يى كه بايد سهم ارث آنها را پرداخت چه اشخاصى

تفسير نمونه ، جلد ۳، صفحه ۴۱۰

هستند؟ بـعـضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور «زن و شوهر» است ، زيرا آنها با يكديگر پـيـمـان زنـاشـويى بسته اند، ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد چون تعبير ازدواج بـه «عـقـد يـمين » و مانند آن در قرآن بسيار كم است ، به علاوه تكرار مطالب گذشته محسوب مى شود. آنـچـه بـه مـفـهـوم آيـه نـزديـكـتـر اسـت هـمـان پـيـمـان «ضـمان جريره » مى باشد كه قـبـل از اسـلام وجـود داشـت ، و اسـلام آن را اصـلاح كـرد، و چـون جنبه سازنده داشت بر آن صـحـه گـذاشـت ، و آن چـنـيـن بـود كـه : «دو نـفـر با هم قرار مى گذاشتند كه در كارها ((بـرادروار» بـه يـكـديـگر كمك كنند، و در برابر مشكلات يكديگر را يارى نمايند، و بـه هـنـگـامـى كـه يـكـى از آنها از دنيا برود، شخصى كه بازمانده است از وى ارث ببرد اسلام اين پيمان دوستى و برادرى را به رسميت شناخت ، ولى تاءكيد كرد كه ارث بردن چـنـيـن هـم پـيـمـانـى مـنحصرا در زمينه عدم وجود طبقات خويشاوندان خواهد بود، يعنى اگر خـويـشـاونـدى بـاقـى نماند شخصى كه با او «ولاء ضمان جريره » پيدا كرده و چنان مـعـاهـده اى را بـسـتـه اسـت از وى ارث مـى برد، شرح بيشتر اين موضوع در كتب فقهى در كتاب ارث آمده است . سـپـس در پـايان آيه مى فرمايد: اگر در دادن سهام ، صاحبان ارث كوتاهى كنيد و يا حق آنها را كاملا ادا نماييد در هر حال خدا آگاه است «زيرا او شاهد و ناظر هر كار و هر چيزى مى باشد» (ان الله كان على كل شى ء شهيدا).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←