تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۷۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۰

آيه ۲۸۶

آيه و ترجمه

لا يُكلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا وُسعَهَا لَهَا مَا كَسبَت وَ عَلَيهَا مَا اكْتَسبَت رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطأْنَا رَبَّنَا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لا تُحَمِّلْنَا مَا لا طاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْف عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنت مَوْلَانَا فَانصرْنَا عَلى الْقَوْمِ الْكفِرِينَ(۲۸۶) ترجمه : ۲۸۶ - خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانايى اش ، تكليف نمى كند. (انسان ،) هر كار (نيكى ) را انجام دهد، براى خود انجام داده ، و هر كار (بدى ) كند، به زيان خود كرده است . (مومنان مى گويند:) پروردگارا! اگر ما فراموش يا خطا كرديم ، ما را مؤ اخذه مكن ! پروردگارا! تكليف سنگينى بر ما قرار مده ، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان ،) بر كسانى كه پيش از ما بودند، قرار دادى ! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداريم ، بر ما مقرر مدار! و آثار گناه را از ما بشوى ! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده ! تو مولا و سرپرست مايى ، پس ‍ ما را بر جمعيت كافران ، پيروز گردان ! تفسير: چندى تقاضاى مهم همانگونه كه در تفسير آيه قبل گذشت اين دو آيه ناظر به كسانى است كه از شنيدن اين جمله كه اگر چيزى را در دل پنهان داريد و آشكار سازيد خداوند آن را محاسبه كرده و مطابق آن جزا مى دهد، نگران شدند و گفتند: هيچ يك از ما از وسوسه ها و خطورات قلبى خالى نيست . اين آيه مى گويد: «خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كند» (لا يكلف الله نفسا الا وسعها)

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۱

«وسع » از نظر لغت به معنى گشايش و قدرت است ، بنابراين آيه ، اين حقيقت عقلى را تاييد مى كند، كه وظايف و تكاليف الهى هيچگاه بالاتر از ميزان قدرت و توانائى افراد نيست و لذا بايد گفت تمام احكام با همين آيه تفسير و تقييد مى گردد، و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مى يابد، بديهى است يك قانونگزار حكيم و دادگر نمى تواند غير از اين قانون وضع كند، ضمنا جمله فوق ، بار ديگر اين حقيقت را تاييد مى كند كه هيچگاه احكام شرعى از احكام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمى گردد، و اين دو در همه مراحل دوش به دوش يكديگر پيش مى روند. سپس مى افزايد: ((هر كار (نيكى ) انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار (بدى ) كند به زيان خود كرده است )) (لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت ). آرى هر كسى محصول عمل نيك و بد خود را مى چيند و در اين جهان و جهان ديگر با نتايج و عواقب آن روبرو خواهد شد. آيه فوق با اين بيان مردم را به مسئوليت خود و عواقب كار خويش متوجه مى سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات ديگرى از اين قبيل كه افرادى براى تبرئه خويش دست و پا كرده اند خط بطلان مى كشد. قابل توجه اينكه : در آيه شريفه در مورد اعمال نيك «كسبت » گفته شده و در مورد اعمال بد «اكتسبت » شايد تفاوت در تعبير به خاطر اين باشد كه «كسب » درباره امورى گفته مى شود كه انسان با تمايل درونى و بدون تكلف آن را انجام مى دهد و موافق فطرت او است ، در حالى كه (اكتسب ) نقطه مقابل آن است يعنى كارهائى كه بر خلاف فطرت و نهاد آدمى مى باشد و اين خود ميرساند كه اعمال نيك مطابق فطرت و نهاد آدمى است و اعمال شر ذاتا بر خلاف فطرت است . «راغب » در «مفردات » در تفاوت اين دو تعبير مطلب ديگرى گفته است كه آن هم قابل دقت مى باشد. و آن اين كه «كسب » مخصوص كارهائى است كه فايده آن

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۲

منحصر به خود انسان نيست بلكه ديگران را هم در بر مى گيرد. (مانند اعمال خير كه نتيجه آن تنها شخص انجام دهنده را شامل نمى شود، بلكه ممكن است بستگان و نزديكان و دوستان او هم در آن سهيم باشند در حالى كه «اكتساب » در مواردى گفته مى شود كه اثر كار تنها دامنگير خود انسان مى گردد و اين در مورد گناه است . (البته بايد توجه داشت كه اين تفاوتها در صورتى است كه «كسب » و «اكتساب » در مقابل هم قرار گيرند). و به دنبال اين دو اصل اساسى (تكليف به مقدار قدرت است - و هر كسى مسئول اعمال خويش است ) از زبان مؤ منان هفت درخواست از درگاه پروردگار بيان مى كند كه در واقع آموزشى است براى همگان كه چه بگويند و چه بخواهند. نخست مى گويد: «پروردگارا! اگر ما فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مواخذه مكن » (ربنا لا تؤ اخذنا ان نسينا او اخطانا). آنها چون مى دانند مسؤ ول اعمال خويشاند لذا با تضرعى مخصوص ، خدا را به عنوان رب و كسى كه لطف ويژهاى در پرورششان داشته و دارد، مى خوانند و مى گويند زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نيست ، ما مى كوشيم به سراغ گناه عمدى نرويم ، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش . بحثى كه در اينجا مطرح مى گردد اين است كه : مگر امكان دارد كه پروردگار كسى را در برابر لغزشى كه از فراموشى يا عدم توجه سرچشمه گرفته مجازات نمايد؟ تا زمينهاى براى اين درخواست بماند؟ در پاسخ اين سوال بايد گفت : گاهى فراموشى نتيجه سهل انگارى خود انسان است مسلم است كه اينگونه فراموشيها از انسان سلب مسووليت نمى كند مانند اين كه : در قرآن آمده است «فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا»، (بچشيد عذاب خدا را

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۳

در برابر آن كه اين روز را فراموش كرديد). بنابراين فراموشكاريهائى كه زاييده سهل انگارى است قابل مجازات است . موضوع ديگرى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه «نسيان » و «خطا» با يكديگر فرق روشنى دارد. «خطا» معمولا به كارهائى گفته مى شود كه از روى غفلت و عدم توجه از انسان سر مى زند مثل اين كه كسى به هنگام شكار تيرى را مى زند و به انسانى ، بدون قصد اصابت مى كند و او را مجروح مى نمايد. ولى «نسيان » در جائى گفته مى شود كه انسان با توجه دنبال كار ميرود ولى مشخصات حادثه را فراموش ‍ كرده ، مثل اينكه كس بى گناهى را مجازات كند به گمان اينكه گناهكار است زيرا مشخصات گناهكار واقعى را فراموش نموده است . سپس به بيان دومين درخواست آنان پرداخته ، مى گويد: ((پروردگارا! بار سنگينى بر دوش ما قرار مده آن چنان كه بر كسانى كه پيش از ما بودند (به كيفر گناهان و طغيانشان ) قرار دادى )) (ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا). «اصر» در اصل به معنى نگهدارى و محبوس ساختن است ، و به هر كار سنگين كه انسان را از فعاليت باز مى دارد، گفته مى شود و نيز به عهد و پيمانها كه آدمى را محدود مى سازد، اطلاق مى گردد. به همين دليل مجازات و كيفر را نيز گاهى اصر مى گويند، در اين جمله مومنان از خداوند تقاضا دارند، از تكاليف سنگين ، كه گاهى موجب تخلف افراد از اطاعت پروردگار مى گردد، آنها را معاف دارد. و اين همان چيزى است كه درباره دستورات اسلام از زبان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده . «بعثت بالحنيفية السمحة السهلة »: به آيينى مبعوث شده ام كه عمل به آن براى همه

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۴

سهل و آسان است . در اينجا ممكن است سوال شود: اگر آسان بودن شريعت و آيين خوب است پس چرا در اقوام پيشين نبوده ؟ در پاسخ بايد گفت : همانطور كه از آيات قرآن استفاده مى شود تكاليف شاق براى امم پيشين ، در اصل شريعت نبوده ، بلكه پس از نافرمانيها به عنوان عقوبت و كيفر قرار داده شده است . همانطور كه بنى اسرائيل به خاطر نافرمانيها پيدرپى از خوردن پارهاى از گوشتهاى حلال محروم شدند (سوره انعام آيه ۱۴۶ و سوره نساء آيه ۱۶۰). در سومين در خواست مى گويند: «پروردگارا! مجازاتهائى كه طاقت تحمل آن را نداريم براى ما مقرر مدار» (ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به ). اين جمله ممكن است اشاره به آزمايشهاى طاقت فرسا يا مجازاتهاى سنگين دنيا و آخرت و يا هر دو باشد و شايد تعبير به «لا تحمل » در جمله قبل و«لا تحمل » (با تشديد) در اين جمله ، به خاطر همين است ، زيرا تعبير اول اشاره به مسائل مشكل و تعبير دوم اشاره به مسائل طاقت فرسا است . و در چهارمين و پنجمين و ششمين تقاضا مى گويند: ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده (و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا). «عفو» در لغت به معنى محو كردن آثار چيزى است ، و غالبا به معنى محو آثار گناه مى آيد كه هم شامل آثار طبيعى آن مى شود، و هم شامل مجازات آن . در حالى كه مغفرت تنها به معنى پوشاندن گناه است . بنابراين مومنان هم از خدا مى خواهند گناهانشان را بپوشاند و هم آثار وضعى و تكوينى آن را از روح و روانشان بزدايد و هم كيفر آن را از آنان بردارد، و سپس از او مى خواهند رحمت واسعه اش كه همه چيز را در بر مى گيرد شامل حال آنان شود. و بالاخره در هفتمين و آخرين درخواست مى گويند: «تو مولى و سرپرست

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۵

مائى ، پس ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان » (انت مولينا فانصرنا على القوم الكافرين ). و به اين ترتيب تقاضاهاى آنان شامل دنيا و آخرت و پيروزيهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى گردد، و اين تقاضائى است بسيار جامع .

نكته ها

۱ - از آنجا كه در اين دو آيه خلاصه اى از تمام سوره بقره آمده است ، و روح تسليم در برابر آفريدگار جهان را به ما مى آموزد، اين نكته خاطرنشان شده كه اگر مومنان از خدا مى خواهند كه از لغزشهاى آنان درگذرد و در برابر دشمنان گوناگون پيروزشان گرداند بايد برنامه «سمعنا و اطعنا» را انجام دهند و بگويند: ما نداى مناديان را از جان و دل پذيرفتيم و در صدد پيروى از آن بر آمديم و در اين راه از هر گونه تلاش و كوشش باز نايستند و سپس از خداوند خواستار پيروزى بر موانع و دشمنان گردند. تكرار نام خدا به عنوان «ربنا» و كسى كه لطف خاصى در پرورش آنان دارد اين حقيقت را تكميل مى كند. لذا رهبران اسلام در ضمن احاديث متعددى ، مسلمين را به خواندن اين دو آيه ترغيب كرده و ثوابهاى گوناگونى براى آن بيان داشته اند كه اگر زبان و دل در تلاوت اين آيات هماهنگ گردند و تنها سخن نباشد بلكه برنامه زندگى گردد، خواندن همين دو آيه مى تواند كانون دل را با آفريدگار جهان پيوند دهد و روح و روان را صفا بخشد و عامل تحرك و فعاليت گردد. ۲ - از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه «تكليف ما لا يطاق » وجود ندارد،

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۶

نه در اسلام و نه در اديان ديگر و اصل آزادى اراده است ، زيرا مى گويد: هر كس در گرو اعمال نيك و بد خويش ‍ است هر كار نيكى انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار بدى انجام دهد به زيان خود كرده است ، تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نيز شاهد اين مدعا است . و اين امر هماهنگ با منطق عقل و مسئله حسن و قبح است ، چرا كه خداوند حكيم هرگز چنين كارى را نمى كند و اين خود دليلى است بر نفى مساله جبر، چگونه ممكن است خداوند بندگان را مجبور بر گناه سازد و در عين حال نهى از گناه كند؟ ولى تكاليف شاق و مشكل ، امر محالى نيست همانند تكاليف شاقى كه در مورد بنى اسرائيل وجود داشته و آن هم مولود اعمال خودشان و كيفر خيره سريهاى آنها بوده است . پايان سوره بقره ۱۶/۲/۱۳۷۲

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۷

َسوره آل عمران (۳) ََمقدمه اين سوره در مدينه نازل شده و داراى ۲۰۰ آيه است .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۸

فضيلت تلاوت اين سوره :

در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : من قرء سورة آل عمران اعطى بكل آية منها امانا على جسر جهنم : «هر كس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آيات آن ، امانى بر پل دوزخ به او مى دهند». و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قرء البقرة و آل عمران جائا يوم القيامة يظلانه على رأ سه مثل الغمامتين : «كسى كه سوره بقره و آل عمران را بخواند، در روز قيامت همچون دو ابر بر سر او سايه مى افكنند».

محتواى سوره :

به گفته بعضى از مفسران مشهور، به نظر مى رسد كه اين سوره در خلال سالهاى جنگ بدر و جنگ احد (سالهاى دوم و سوم هجرت ) نازل شده است و بخشى از طوفانى ترين دورانهاى زندگى مسلمين را در صدر اسلام منعكس مى كند. روى هم رفته محورهاى اصلى بحثهاى اين سوره ، محورهاى زير است ۱ - بخش مهمى از آن از توحيد و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مى كند. ۲ - بخش ديگرى پيرامون جهاد و دستورات مهم و ظريفى در اين زمينه و همچنين درسهاى عبرتى كه در دو غزوه مهم اسلامى (بدر و احد) بود سخن

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰۹

مى گويد، و همچنين شرح امدادهاى الهى نسبت به مؤ منان و حيات جاويدان شهيدان راه خدا. ۳ - در قسمتى از اين سوره ، به يك سلسله احكام اسلامى در زمينه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه كعبه و فريضه حج و امر به معروف و نهى از منكر و تولى و تبرى (دوستى با دوستان حق و دشمنى با دشمنان حق ) و مساله امانت ، و انفاق در راه خدا و ترك دروغ و مقاومت و پايمردى در مقابل دشمن و صبر و شكيبائى در مقابل مشكلات و آزمايشهاى مختلف الهى و ذكر خداوند در هر حال ، اشارات پر معنايى شده است . ۴ - براى تكميل اين بحثها، بخشى از تاريخ انبياء از جمله : آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبياء (عليهمالسلام ) و داستان مريم و مقامات اين زن بزرگ و توطئه هاى پيروان متمرد حضرت موسى (عليه السلام ) و مسيح (عليه السلام ) در برابر اسلام ، نيز ذكر شده است . مطالب اين سوره چنان به هم مربوط و هماهنگ است كه گوئى همه آنها يك جا نازل شده است .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۰

آيه ۱ - ۴

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الم (۱) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ(۲) نَزَّلَ عَلَيْك الْكِتَب بِالْحَقِّ مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ وَ أَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الانجِيلَ(۳) مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ أَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ(۴) ترجمه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ الم . ۲ - معبودى جز خداوند يگانه زنده و پايدار و نگهدارنده ، نيست . ۳ - (همان كسى كه ) كتاب را بحق بر تو نازل كرد، كه با نشانه هاى كتب پيشين ، منطبق است ، و تورات و انجيل را. ۴ - پيش از آن ، براى هدايت مردم فرستاد، و (نيز) كتابى كه حق را از باطل مشخص مى سازد، نازل كرد، كسانى كه به آيات خدا كافر شدند، كيفر شديدى دارند، و خداوند (براى كيفر بدكاران و كافران لجوج ،) توانا و صاحب انتقام است .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۱

شان نزول : بعضى از مفسران مى گويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره درباره فرستادگان و مسيحيان نجران كه به نمايندگى از طرف آنان براى تحقيق درباره اسلام به مدينه آمده بودند، نازل شده است . فرستادگان ، شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى شدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند و مسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود به آن سه نفر مراجعه مى كردند، يكى از آنان «عاقب » بود كه او را «عبد المسيح » نيز مى گفتند وى امير و رئيس قوم خود محسوب مى شد، و قوم او هيچگاه با نظريه و رأ ى او مخالفت نمى كردند، ديگرى «سيد» نام داشت كه او را «ايهم » نيز مى گفتند، وى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود، نفر سوم «ابو حارثه » نام داشت كه مردى دانشمند و صاحب نفوذ بود، و كليساهاى متعددى به نام او ساخته بودند، او تمام كتب دينى مسيحيان را حفظ داشت . اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله «بنى كعب » به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شدند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز عصر را با مسلمانان خوانده بود، اين شصت نفر لباسهاى زيبا و پر زرق و برق و جالب پوشيده بودند كه به گفته يكى از صحابه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) «هرگز نديده ايم فرستادگانى به اين زيبائى باشند»! موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و به طرف مشرق ايستاده ، مشغول نماز شدند، گروهى از اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خواستند مانع شوند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: به آنها كارى نداشته باشيد!

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۲

پس از نماز، «عاقب » و «سيد» خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها پيشنهاد كرد: «به آيين اسلام درآييد و در پيشگاه خداوند تسليم گرديد». عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شده ايم ! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: «شما چگونه بر آيين حق هستيد، با اينكه اعمالتان حاكى است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اينكه براى خدا فرزند قايليد و عيسى را پسر خدا مى دانيد، و صليب را عبادت و پرستش مى كنيد و گوشت خوك مى خوريد، با اينكه تمام اين امور مخالف آيين حق است »! عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست ، پس پدرش كه بوده است ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: «آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟» گفتند: آرى . فرمود: «آيا اينطور نيست كه خداى ما به هر چيزى ، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست ». گفتند: آرى همين طور است . فرمود: «آيا عيسى اين اوصاف را داشت ». گفتند: نه . فرمود: «آيا مى دانيد كه هيچ چيزى در آسمان و زمين بر خدا مخفى نيست و خداوند به همه آنها داناست ». گفتند: آرى مى دانيم . فرمود: «عيسى غير از آنچه كه خدا به او ياد داده ، از پيش خود چيزى مى دانست »؟ گفتند: نه . فرمود: «آيا مى دانيد كه خداى ما همان است كه مسيح را در رحم مادرش همانطور كه مى خواست ، صورتگرى كرد؟»

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۳

گفتند: همينطور مى باشد. فرمود: «آيا چنين نيست كه عيسى را مادرش مانند ساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ و عيسى پس از ولادت ، چون اطفال ديگر غذا مى خورد». گفتند: آرى چنين بود. فرمود: «پس چگونه عيسى پسر خدا است با اينكه هيچگونه شباهتى به پدرش ندارد»؟! سخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام ، هشتاد و چند آيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامه هاى اسلام نازل گرديد. تفسير: كشف مفهوم حروف مقطعه قرآن با كامپيوتر باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مى كنيم «الف - لام - ميم » (الم ). درباره حروف مقطعه قرآن ، در اول سوره بقره ، توضيحات لازم گفته شد، كه نيازى به تكرار آن نيست ، تنها چيزى كه ذكر آن را در اينجا لازم مى دانيم نظريه اى است كه يك دانشمند مصرى اخيرا ابراز داشته ، كه از نظر اهميت موضوع فشرده آن را در اينجا مى آوريم . البته قضاوت درباره صحت و سقم آن نيازمند بررسى فراوانى است كه شايد بر عهده آيندگان باشد و ما آن را فقط به عنوان يك «نظر» ذكر مى كنيم .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۴

چندى قبل ، مجله معروف مصرى آخر ساعة كه از بزرگترين مجله هاى مصور خاورميانه محسوب مى گردد، گزارشى درباره تحقيقات يك دانشمند مسلمان مصرى در مورد تفسير پاره اى از آيات قرآن مجيد به كمك مغزهاى الكترونيكى منتشر ساخت كه اعجاب همگان را در نقاط مختلف جهان برانگيخت . اين تحقيقات محصول سه سال كوشش پيگير و كار مداوم «دكتر رشاد خليفه » دانشمند شيميدان مصرى بود. دكتر رشاد اين تحقيقات را در آمريكا در شهر «سانت لويس » در ايالت «ميسورى » انجام داد. او هم اكنون به عنوان مستشار يك شركت غذا سازى در امريكا كار مى كند، او براى تكميل تحقيقات خود مدتها از مغزهاى الكترونيكى استفاده نمود كه اجاره آنها در هر دقيقه ۱۰ دلار بود كه با كمك جمعى از مسلمانان آن ديار پرداخت مى شد! تمام كوشش استاد مزبور براى كشف معانى حروف مقطعه قرآن يعنى حروفى مانند (ق - الم - يس ، و...) صورت گرفته است ، او به كمك محاسبات پيچيده اى ثابت كرده كه رابطه نزديكى ميان حروف مزبور، با حروف سوره اى كه در آغاز آن قرار گرفته است ، وجود دارد - دقت كنيد. بنابراين از مغز الكترونيكى تنها براى انجام محاسبه تعداد حروف سوره ها و به دست آوردن نسبت (و به اصطلاح «درصد») هر يك از آن حروف كمك گرفته است نه اين كه تفسير آيات قرآن را از ماشين خواسته باشد. ولى مسلما اگر اين ماشينها نبودند هيچ بشرى قادر نبود به وسيله قلم و كاغذ اين محاسبات را به آسانى انجام دهد! اكنون به سراغ شرح كشف مزبور مى رويم . دكتر رشاد مى گويد: مى دانيم قرآن مجيد ۱۱۴ سوره دارد كه از ميان آنها

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۵

۸۶ سوره در مكه نازل گرديده و ۲۸ سوره در مدينه ، و از ميان مجموع سوره هاى قرآن ۲۹ سوره است كه در آغاز آنها حروف مقطعه آمده است . جالب اين كه اين حروف مجموعا درست نصف حروف بيست و هشت گانه الفباى عربى را تشكيل مى دهد و اين حروف مقطعه عبارتند از: (ا - ح - ر - س - ص - ط - ع - ق - ك - ل - م - ن - ه - ى ) كه گاهى آنها را حروف نورانى نيز مى نامند. او مى گويد: سالها بود كه من مى خواستم بدانم معنى اين «حروف به ظاهر از هم بريده » در آغاز سوره هاى قرآن چيست ؟ و هر قدر به تفاسير مفسران بزرگ و آراء مختلفى كه در اين زمينه داده بودند مراجعه كردم قانع نشدم ، از خداوند بزرگ يارى جستم و به مطالعه دست زدم ؛ ناگهان به اين فكر افتادم كه شايد ميان اين حروف ، و حروف همان سوره اى كه آنها در آغازش قرار گرفته است رابطه اى وجود داشته باشد. اما بررسى تمام حروف چهارده گانه نورانى در ۱۱۴ سوره قرآن و تعيين نسبت هر يك از آنها و محاسبات فراوان ديگرى كه مى بايد در اين زمينه بشود چيزى نبود كه بدون استخدام كامپيوتر امكان پذير باشد. لذا قبلا تمام حروف مزبور را در ۱۱۴ سوره قرآن به طور جداگانه و همچنين مجموع حروف هر سوره را دقيقا تعيين كرده ، با شماره هر سوره ، به كامپيوتر (براى انجام محاسبات بعدى ) سپردم اين كار و مقدمات ديگر در مدت دو سال عملى شد. سپس اين مغز الكترونيكى را يك سال تمام براى انجام محاسباتى كه به آن اشاره شد به كار گرفتم . نتيجه اين محاسبات بسيار درخشان بود و براى نخستين بار در تاريخ اسلام پرده از حقايق شگفت انگيزى برداشت كه اعجاز قرآن را از نظر رياضى (علاوه بر جنبه هاى ديگر) كاملا روشن مى ساخت .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۶

مغز الكترونيكى با محاسبات خود براى ما روشن ساخت كه ميزان هر يك از حروف چهارده گانه در هر سوره از ۱۱۴ سوره قرآن به نسبت مجموع حروف آن سوره ، چند درصد است . فى المثل ، پس از محاسبه مى يابيم كه نسبت حرف قاف كه يكى از حروف نورانى قرآن (حروف مقطعه ) است در سوره «فلق » بزرگترين رقم را دارد (۷۰۰ / ۶ درصد) و در درجه اول در ميان سوره هاى قرآن است (البته به استثناى سوره ق )! بعد از آن سوره قيامت قرار دارد كه تعداد قافهاى آن نسبت به حروف سوره مزبور (۹۰۷ / ۳ درصد) مى باشد و پس از آن سوره «الشمس » است (۹۰۶ / ۳ درصد). و همانطور كه ملاحظه مى كنيم تفاوت سوره «قيامت » و «الشمس » فقط يك هزارم درصد است ! و به همين ترتيب اين نسبت را در تمام ۱۱۴ سوره قرآن به دست مى آوريم (نه تنها درباره اين يك حرف بلكه درباره تمام حروف چهارده گانه نورانى ) و به اين ترتيب نسبت مجموع حروف هر يك از سوره ها با يكايك اين حروف روشن مى گردد. اكنون به نتايج جالبى كه از اين محاسبات به دست آمده توجه فرمائيد: ۱ - نسبت حرف (ق ) در سوره «ق » از تمام سوره هاى قرآن بدون استثناء بيشتر است يعنى آياتى كه در طى ۲۳ سال ، دوران نزول قرآن ، در ۱۱۳ سوره ديگر قرآن آمده آن چنان است كه حرف قاف در آنها كمتر به كار رفته است ، و اين راستى حيرت آور است كه انسانى بتواند مراقب تعداد هر يك از حروف سخنان خود در طول ۲۳ سال باشد، و در عين حال آزادانه مطالب خود را بدون كمترين تكلفى بيان كند. مسلما چنين كارى از عهده يك انسان بيرون است ، حتى محاسبه آن براى بزرگترين رياضيدانها بدون كمك مغزهاى الكترونيكى ممكن نيست .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۷

اينها همه نشان مى دهد كه نه تنها سوره ها و آيات قرآن بلكه حروف قرآن نيز روى حساب و نظام رياضى خاصى است كه فقط خداوند، قادر بر حفظ آن مى باشد. همچنين محاسبات نشان داد كه حرف (ص ) در سوره «ص » نيز همين حال را دارد. يعنى مقدار آن به تناسب مجموع حروف سوره ، از هر سوره ديگر قرآن بيشتر است . و نيز حرف (ن ) در سوره «ن و القلم » بزرگ ترين رقم نسبى را در ۱۱۴ سوره قرآن دارد. تنها استثنائى كه در اين زمينه وجود دارد، سوره حجر است كه تعداد نسبى حرف (ن ) در آن بيشتر از سوره (ن و القلم ) است ، اما جالب اين است كه سوره حجر يكى از سوره هائى است كه آغاز آن (الر) مى باشد و بعدا خواهيم ديد اين سوره ها كه آغاز آنها (الر) است بايد همگى در حكم يك سوره محسوب گردد، و اگر چنين كنيم نتيجه مطلوب به دست خواهد آمد يعنى نسبت تعداد (ن ) در مجموع اينها از سوره (ن و القلم ) كمتر خواهد شد! ۲ - چهار حرف (المص ) را در آغاز سوره اعراف در نظر بگيريد، اگر الفها، ميم ها، و صادهائى كه در اين سوره وجود دارد با هم جمع كنيم ، و نسبت آن را با حروف اين سوره بسنجيم ، خواهيم ديد كه از تعداد مجموع آن در هر سوره ديگر قرآن بيشتر است ! همچنين چهار حرف (المر) در آغاز سوره رعد همين حال را دارد، و نيز پنج حرف (كهيعص ) در آغاز سوره مريم اگر روى هم حساب شوند، از مجموع اين پنج حرف در هر سوره ديگر قرآن فزونى دارند! در اينجا به چهره تازه ترى از مسئله برخورد مى كنيم كه نه تنها يك حرف جداگانه در اين كتاب آسمانى روى حساب و نظم خاصى گسترده شده ، بلكه حروف متعدد آن نيز چنين وضع حيرت آورى را دارد - دقت كنيد.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۸

۳ - تا كنون بحث درباره حروفى بود كه تنها در آغاز يك سوره قرآن قرار داشت ، اما حروفى كه در آغاز چند سوره قرار دارد (مانند المر و الم ) شكل ديگرى به خود مى گيرد؛ و آن اينكه بر طبق محاسبات كامپيوترى مجموع اين سه حرف مثلا (ا - ل - م ) اگر در مجموع سوره هائى كه با «الم » آغاز مى گردد حساب شود، و نسبت آن با مجموع حروف اين سوره ها بدست آيد، از ميزان آن در هر يك از سوره هاى ديگر قرآن بيشتر است . در اينجا باز مسئله صورت جالبترى به خود گرفته و آن اينكه نه تنها حروف هر سوره قرآن تحت ضابطه و حساب معينى است ، بلكه مجموع حروف سوره هاى مشابه نيز ضابطه و نظام واحدى دارند. ضمنا نكته اين موضوع نيز روشن مى شود كه از چه رو چند سوره مختلف قرآن با «الم » يا با «المر» آغاز شده و اين يك موضوع تصادفى و بى دليل نيست . (دكتر رشاد سپس محاسبات پيچيده ترى روى سوره هاى مشتمل بر «حم » انجام داده است كه براى اختصار از آن صرف نظر مى كنيم ). استاد مزبور ضمن اين مطالعات به نكات ديگرى نيز دست يافته كه به ضميمه نكات تازه اى كه مى توان از آن استنتاج كرد از نظر خوانندگان مى گذرانيم : ۱ - رسم الخط اصلى قرآن را حفظ كنيد او مى گويد تمام اين محاسبات در صورتى صحيح است كه به رسم الخط اصلى و قديمى قرآن دست نزنيم (مثلا اسحق و زكوة و صلوة را به همين صورت بنويسيم ، نه اسحاق و زكات و صلاة ) در غير اين صورت محاسبات ما به هم خواهد خورد. ۲ - دليل ديگرى بر عدم تحريف قرآن اين تحقيقات نشان مى دهد كه در قرآن مجيد حتى يك حرف هم كم و زياد

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱۹

نشده ، و الا بطور مسلم محاسبات ما روى قرآن كنونى صحيح از آب درنمى آمد.

اشارات پر معنى

در بسيارى از سوره هاى قرآن كه با حروف مقطعه آغاز مى شود پس از ذكر اين حروف ، اشاره به حقانيت و عظمت قرآن شده مانند: «الم ذلك الكتاب لا ريب فيه ». و امثال آن . و اين خود اشاره لطيفى به ارتباط حروف مزبور با اعجاز قرآن است . نتيجه بحث - از مجموع بحث فوق چنين نتيجه مى گيريم كه حروف قرآن مجيد كه در طى ۲۳ سال بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده حساب بسيار دقيق و منظمى دارد و هر يك از حروف الفبا با مجموع حروف هر سوره داراى يك نسبت رياضى كاملا دقيق است كه حفظ و نگهدارى چنين نسبتى براى بشر - بدون استفاده از مغزهاى الكترونيكى - امكان پذير نيست . شك نيست كه بررسيهاى دانشمند مزبور چون در آغاز راه است خالى از نقايصى نيست كه بايد با حوصله تمام به وسيله دانشمندان ديگر تكميل گردد، به همين دليل ما هيچگونه تضمينى بر صحت و سقم (درستى و نادرستى ) آن نمى دهيم تا مطالعات ديگرى روى آن انجام شود اكنون به ادامه تفسير آيات سوره مى پردازيم : در دومين آيه مى فرمايد: «خداوند تنها معبود يگانه يكتاى جاويدان و پايدار است كه همه چيز به وجود او بستگى دارد» (الله لا اله الا هو الحى القيوم ). شرح و تفسير اين آيه در سوره بقره آيه ۲۵۵ گذشت .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۲۰

در آيه بعد خطاب به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: خداوندى كه پاينده و قيوم است «قرآن را بر تو فرستاد كه با نشانه هاى حق همراه و با نشانه هاى كتب آسمانى پيشين ، كاملا تطبيق مى كند همان خدائى كه تورات و انجيل را پيش از قرآن براى راهنمائى و هدايت بشر نازل كرد» (نزل عليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه و انزل التورية و الانجيل من قبل هدى للناس ). سپس مى افزايد «همچنين قرآن را كه حق را از باطل جدا مى سازد نازل كرد» (و انزل الفرقان ). و بعد از اتمام حجت و نزول آيات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پيامبران ، راهى جز مجازات نيست ، و لذا در آيه فوق - به دنبال بحثى كه درباره حقانيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن مجيد گذشت ، مى فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر شدند كيفر شديدى دارند» (ان الذين كفروا بايات الله لهم عذاب شديد). و براى اينكه تصور نشود، توانائى خداوند بر تهديداتش جاى ترديد است ، مى افزايد: «خداوند توانا و صاحب انتقام است » (و الله عزيز ذو انتقام ). «عزيز» در لغت به معنى هر چيز مشكل غير قابل نفوذ و غالب مى باشد. لذا زمينى كه عبور از آن به سختى انجام مى گيرد «عزاز» ناميده مى شود و نيز هر چيز كه بر اثر كميابى دسترسى به آن مشكل باشد «عزيز» ناميده مى شود. همچنين افراد نيرومند و توانا كه غلبه بر آنها «مشكل » يا «غير ممكن » است عزيز هستند و هر كجا كلمه «عزيز» بر خدا اطلاق مى شود به همين معنى است يعنى هيچكس قادر بر غلبه بر او و شكست او نيست و همه در برابر اراده و مشيت او محكوم اند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۲۱

در جمله بالا براى اينكه كافران بدانند اين تهديد كاملا جدى است مى فرمايد: خداوند قادر است و به همين دليل كسى نمى تواند در برابر تحقق يافتن تهديدهاى او مقاومت كند، زيرا همانطور كه او در جاى خود فوق العاده «رحيم و مهربان » است در برابر آنها كه شايسته رحمت نيستند عذاب شديد و انتقام دردناك دارد. البته «انتقام » در اصطلاح امروز بيشتر در مواردى به كار مى رود كه اشخاص بر اثر عدم گذشت در برابر خلافكاريها يا اشتباهات ديگران دست به عمل متقابل مى زنند و حتى مصلحت خود را در عفو و گذشت در نظر نمى گيرند اين صفت مسلما صفت پسنديده اى نيست زيرا انسان در بسيارى از موارد بايد عفو و گذشت را بر مقابله به مثل مقدم بدارد ولى «انتقام » در اصل لغت به اين معنى نيست ، بلكه به معنى كيفر دادن گناهكار است و مسلم است كه مجازات گناهكاران گردنكش و ستمگر نه تنها كار پسنديده اى است بلكه صرف نظر كردن از آنها مخالف عدالت و حكمت است .

نكته ها

۱ - «حق » در اصل به معنى «مطابقت و هماهنگى » است و به همين دليل به آنچه با واقعيت موجود، تطبيق مى كند، حق گفته مى شود، و اينكه به خداوند «حق » مى گويند به خاطر آن است كه ذات مقدس او بزرگترين واقعيت غير قابل انكار در عالم هستى است ، و به عبارت روشنتر: حق يعنى موضوع ثابت و پابرجائى كه باطل به آن راه ندارد. در آيه مورد بحث ، باء «بالحق » به اصطلاح براى «مصاحبت » است ، يعنى اى پيامبر! خداوند، قرآن را كه همراه با نشانه هاى واقعيت است بر تو فرو فرستاد. ۲ - «تورات » در اصل يك لغت عبرى است كه به معنى «شريعت و قانون » مى باشد و سپس به كتابى كه از طرف خداوند بر موسى بن عمران (عليهماالسلام ) نازل گرديد

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۲۲

گفته شده ، و گاهى به مجموعه كتب «عهد عتيق » و گاهى به «اسفار پنجگانه » آن نيز گفته مى شود. توضيح اينكه : مجموعه كتب يهود كه «عهد عتيق » ناميده شده ، مركب از تورات و چندين كتاب ديگر مى باشد، تورات داراى پنج بخش است كه به نامهاى : سفر «پيدايش »، سفر «خروج »، سفر«لاويان » سفر «اعداد»، و سفر «تثنيه » ناميده شده است ، اين قسمت از كتب عهد قديم ، شرح پيدايش جهان و انسان و مخلوقات ديگر و قسمتى از زندگى انبياء پيشين و موسى بن عمران و بنى اسرائيل و احكام اين آيين مى باشد. كتب ديگر اين مجموعه كه در واقع نوشته هاى مورخان بعد از موسى (عليه السلام ) است شرح حالات پيامبران و ملوك و پادشاهان و اقوامى است كه بعد از موسى بن عمران به وجود آمده اند. ناگفته پيدا است كه غير از اسفار پنجگانه تورات ، هيچ يك از اين كتب ، كتب آسمانى نيستند و خود يهود نيز چنين ادعائى را ندارند و حتى «زبور» داوود كه آن را به عنوان «مزامير» مى نامند، شرح مناجاتها و اندرزهاى داوود است . و اما در مورد اسفار پنجگانه تورات ، قرائن روشنى در آنها وجود دارد كه نشان مى دهد اينها نيز كتب آسمانى نيستند، بلكه كتابهاى تاريخى هستند كه بعد از موسى بن عمران نوشته شده است ، زيرا در آنها شرح وفات موسى (عليه السلام ) و چگونگى تدفين او و پاره اى از حوادث بعد از وفات موسى نيز آمده است ، مخصوصا آخرين فصل سفر پنجم (سفر تثنيه ) به وضوح ثابت مى كند كه اين كتاب ، مدتها بعد از وفات موسى بن عمران به رشته تحرير در آمده است . به علاوه محتويات اين كتب كه آميخته با خرافات فراوان و نسبتهاى ناروا به انبياء و پيامبران الهى و بعضى سخنان كودكانه مى باشد، گواه ديگرى بر ساختگى بودن آنها است . شواهد تاريخى نيز نشان مى دهد كه تورات اصلى از ميان رفت و بعدا پيروان

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۲۳

موسى بن عمران ، اين كتابها را به رشته تحرير در آوردند. ۳ - «انجيل » در اصل ، كلمه يونانى است كه به معنى «بشارت » يا «آموزش جديد» آمده است و نام كتابى است كه بر حضرت عيسى (عليه السلام ) نازل شده است ، قابل توجه اينكه قرآن در آيه مورد بحث و هر جا كه از كتاب عيسى (عليه السلام ) نام برده «انجيل » را به صورت مفرد آورده است ، و نزول آن را از طرف خدا معرفى مى كند، بنابراين اناجيل بسيارى كه بين مسيحيان متداول است ، حتى معروفترين آنها يعنى انجيلهاى چهارگانه (لوقا، مرقس ، متى و يوحنا) وحى الهى ، نيستند، همانگونه كه خود مسيحيان نيز انكار نمى كنند كه اين انجيلهاى موجود، همه به دست شاگردان ، يا شاگرد شاگردان ، حضرت مسيح (عليه السلام ) و مدتها بعد از او نوشته شده است ، منتها آنان ادعا مى كنند كه شاگردان مسيح ، اين اناجيل را با الهام الهى نوشته اند. در اينجا مناسب است بررسى فشردهاى درباره عهد جديد و اناجيل نموده و با نويسندگان آنها آشنا شويم : مهمترين كتاب مذهبى مسيحيان كه تكيه گاه عموم فرق مسيحى مى باشد و همچون كتاب آسمانى روى آن تكيه مى كنند، مجموعه اى است كه آن را «عهد جديد» مى نامند. «عهد جديد» كه مجموع آن بيش از يك سوم عهد قديم نيست از ۲۷ كتاب و رساله پراكنده در موضوعات كاملا مختلف تشكيل يافته به اين ترتيب : ۱ - انجيل متى اين انجيل به وسيله «متى » يكى از شاگردان دوازده گانه مسيح (عليه السلام ) در سال ۳۸ ميلادى و به عقيده بعضى ديگر بين سالهاى ۵۰ تا ۶۰

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۲۴

ميلادى نگارش يافته است . ۲ - انجيل مرقس طبق تصريح كتاب قاموس مقدس صفحه ۷۹۲، مرقس از حواريون نبوده ولى انجيل خود را زير نظر «پطرس » تصنيف نموده است . مرقس در سال ۶۸ ميلادى كشته شد. ۳ - انجيل لوقا - «لوقا» رفيق و همسفر «پولس » رسول بود، پولس مدتى پس از عيسى به دين مسيح گرويد و در زمان وى ، يهودى متعصبى بود، وفات لوقا را در حدود سنه ۷۰ ميلادى نوشته اند و به گفته نويسنده قاموس مقدس (صفحه ۷۷۲) «تاريخ نگارش انجيل لوقا به زعم عمومى تخمينا ۶۳ ميلادى است ». ۴ - انجيل يوحنا - «يوحنا» از شاگردان مسيح و از رفقا و همسفرهاى پولس مى باشد. و به گفته نويسنده مزبور به شهادت اغلب نقادين (محققين ) تاءليف آن را به اواخر قرن اول نسبت مى دهند. از مندرجات اين اناجيل كه عموما داستان به دار آويختن مسيح و حوادث بعد از آن را شرح مى دهند به خوبى ثابت مى شود كه همه اين اناجيل ، سالها بعد از مسيح نگاشته شده اند و هيچكدام كتاب آسمانى نازل شده بر مسيح (عليه السلام ) نيستند. ۵ - اعمال رسولان (اعمال حواريان و مبلغان صدر اول ). ۶ - ۱۴ رساله از نامه هاى پولس به اقوام و افراد مختلف . ۷ - رساله يعقوب (بيستمين رساله از كتب و رساله هاى بيست و هفت گانه عهد جديد). ۸ - نامه هاى پطرس (رساله ۲۱ و ۲۲ عهد جديد). ۹ - نامه هاى يوحنا (رساله ۲۳ و ۲۴ و ۲۵ عهد جديد). ۱۰ - نامه يهودا (رساله ۲۶ عهد جديد).

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۲۵

۱۱ - مكاشفه يوحنا (آخرين قسمت عهد جديد). بنابراين طبق تصريح مورخان مسيحى و طبق گواهى صريح اناجيل و ساير كتب و رساله هاى عهد جديد، هيچ يك از اينها، كتاب آسمانى نيستند و عموما كتابهائى هستند كه بعد از مسيح (عليه السلام ) نگاشته شده اند و از اين بيان ، چنين نتيجه مى گيريم كه انجيل ، كتاب آسمانى مسيح از ميان رفته و امروز در دست نيست ، تنها قسمتهائى از آن را شاگردان مسيح در اناجيل خود، آورده اند كه متاسفانه آن نيز آميخته با خرافاتى شده است . اما اينكه بعضى مى گويند: مسلمانان نبايد در صحت اناجيل و تورات موجود، ترديد كنند، زيرا قرآن مجيد آنها را تصديق كرده است و به صحت آنها گواهى داده ، پاسخ آن را در جلد اول صفحه ۲۱۰ در ذيل آيه «و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معكم » مشروحا خاطر نشان كرديم . ۴ - پس از ذكر تورات و انجيل چنانكه ديديم به نزول قرآن اشاره شده است آن هم به عنوان «فرقان » اما اينكه چرا قرآن ، «فرقان » ناميده شده ؟ به خاطر اين است كه «فرقان » در لغت به معنى «وسيله تميز حق از باطل » است و بطور كلى هر چيزى كه حق را از باطل ، مشخص سازد، «فرقان » نام دارد و لذا روز جنگ بدر در قرآن به عنوان «يوم الفرقان ۰». ناميده شده زيرا در آن روز ارتش كوچكى كه فاقد هرگونه ساز و برگ جنگى بود بر ارتش نسبتا بزرگ و نيرومندى كه از هر جهت بر او برترى داشت ، پيروز شد، همچنين به معجزات ده گانه موسى (عليه السلام ) نيز «فرقان » اطلاق شده است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←