تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۵۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۶

آيه ۱۹۰ - ۱۹۳

آيه و ترجمه

وَ قَتِلُوا فى سبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِب الْمُعْتَدِينَ(۱۹۰) وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْث ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْث أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقَتِلُوهُمْ عِندَ المَْسجِدِ الحَْرَامِ حَتى يُقَتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِك جَزَاءُ الْكَفِرِينَ(۱۹۱) فَإِنِ انتهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۱۹۲) وَ قَتِلُوهُمْ حَتى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ للَّهِ فَإِنِ انتهَوْا فَلا عُدْوَنَ إِلا عَلى الظلِمِينَ(۱۹۳) ترجمه : ۱۹۰ - و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى جنگند، نبرد كنيد! و از حد تجاوز نكنيد، كه خدا تعدى كنندگان را دوست نمى دارد! ۱۹۱ - و آنها را (بتپرستانى كه از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند) هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آنجا كه شما را بيرون ساختند (مكه )، آنها را بيرون كنيد و فتنه (و بت پرستى ) از كشتار هم بدتر است ! و با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم )، جنگ نكنيد! مگر اينكه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد! چنين است جزاى كافران ! ۱۹۲ و اگر خوددارى كردند، خداوند آمرزنده و مهربان است . ۱۹۳ و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه (و بت پرستى ، و سلب آزادى از مردم ،) باقى نماند، و دين ، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد!

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۷

زيرا) تعدى جز بر ستمكاران روا نيست . شان نزول : بعضى از مفسران ، دو شاءن نزول براى نخستين آيه از اين آيات نقل كرده است . نخست اينكه اين آيه اولين آيه اى بود كه درباره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد و پس از نزول اين آيه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آنها كه از در پيكار در آمدند، پيكار كرد و نسبت به آنان كه پيكار نداشتند خوددارى ميكرد، و اين ادامه داشت تا دستور اقتلوا المشركين كه اجازه پيكار با همه مشركان را ميداد نازل گشت . دوم شاءن نزولى است كه از ابن عباس نقل شده كه اين آيه در مورد صلح حديبيه نازل گرديد، و جريان چنين است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با ۱۴۰۰ نفر از ياران خود، آماده عمره شدند، چون به سرزمين حديبيه (محلى است در نزديكى مكه ) رسيدند، مشركان از ورود آنها به مكه و انجام مناسك عمره ، ممانعت كردند، و پس از گفتگوى زياد با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مصالحه كردند، كه سال بعد براى انجام عمره به مكه بيايند و آنان مكه را سه روز براى او و مسلمانان خالى خواهند كرد تا طواف خانه خدا كنند. سال بعد هنگامى كه آماده رفتن به مكه شدند، از اين خائف بودند كه مشركان به وعده خود وفا نكنند، و مانع شوند، و جنگى به وقوع پيوندد، و در صورت وقوع حادثه يا جنگ ، پيامبر از مقاتله در ماه حرام ناراحت بود، كه آيه فوق در اين مورد نازل شد، و دستور داد كه اگر دشمن نبرد را شروع كند شما هم در برابر او به مبارزه برخيزيد.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۸

به نظر مى رسد كه شاءن نزول اول مناسب آيه اول ، و شاءن نزول دوم مناسب آيات بعد است ، ولى به هر حال مفهوم آيات دلالت دارد كه همه با هم ، يا با فاصله كمى نازل شده . تفسير: فرمان جنگ با ستمكاران در نخستين آيه ، قرآن دستور مقاتله و مبارزه با كسانى كه شمشير به روى مسلمانان مى كشند صادر كرده و به آنان اجازه داده است كه براى خاموش ساختن دشمنان دست به اسلحه ببرند، و به تعبير ديگر دوران صبر و شكيبايى مسلمانان تمام شده بود، و به قدر كافى قوت و قدرت پيدا كرده بودند كه با شجاعت و صراحت ، از خود و حقوق خويش دفاع كنند، مى فرمايد: «با كسانى كه با شما مى جنگند در راه خدا پيكار كنيد» (و قاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم ). تعبير به فى سبيل الله ، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مى سازد كه جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقامجويى يا جاه طلبى يا كشورگشايى يا بدست آوردن غنائم ، و اشغال سرزمينهاى ديگران نيست . اسلام همه اينها را محكوم مى كند و مى گويد: سلاح بدست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط بايد در راه خدا، و براى گسترش قوانين الهى و بسط توحيد و عدالت و دفاع از حق ، و ريشه كن ساختن ظلم و فساد و تباهى باشد. همين نكته است كه جنگهاى اسلامى را از تمام جنگهايى كه در جهان روى مى دهد جدا مى سازد و نيز همين هدف ، در تمام ابعاد جنگ اثر مى گذارد و كميت و كيفيت جنگ ، نوع سلاح ، چگونگى رفتار با اسيران ، را به رنگ فى سبيل الله در مى آورد. «سبيل » به گفته «راغب » در «مفردات » در اصل به معنى راهى است كه

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۹

پيمودن آن آسان است ، و بعضى آن را منحصرا به معنى راه حق تفسير كرده اند، ولى با توجه به اينكه اين واژه در قرآن مجيد، هم به راههاى حق و هم به راههاى باطل اطلاق شده ، شايد منظورشان اين باشد كه از قرائن ، حق بودن آن را استفاده كرده اند. شك نيست كه پيمودن راه خدا (سبيل الله ) يا به تعبير ديگر راه دين و آيين او، با تمام مشكلاتى كه دارد، چون موافق روح و جان افراد با ايمان است ، كارى است آسان و گوارا، به همين دليل مؤ منان داوطلبانه و آشكارا، از آن استقبال مى كنند، هر چند سرانجامش شهادت باشد. جمله «الذين يقاتلونكم » نيز صراحت دارد كه اين دستور مخصوص مقابله با كسانى است كه دست به اسلحه مى برند، و تا دشمن به مقاتله و مبارزه بر نخيزد، مسلمانان نبايد حمله كنند و چنانكه خواهيم ديد، اين اصل (جز در بعضى موارد استثنايى كه خواهد آمد) همه جا محترم شمرده شده است . جمعى از مفسران ، مفهوم «الذين يقاتلونكم » را در دايره خاصى محدود كرده اند، در حالى كه آيه مفهوم گسترده اى دارد و تمام كسانى را كه به نحوى از انحاء به پيكار بر مى خيزند شامل مى شود. ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه هرگز غير نظاميان (مخصوصا زنان و كودكان ) نبايد مورد تهاجم واقع شوند، زيرا آنها به مقاتله بر نخواسته اند، بنابراين مصونيت دارند. سپس توصيه به رعايت عدالت ، حتى در ميدان جنگ و در برابر دشمنان كرده مى فرمايد: از حد تجاوز نكنيد (و لا تعتدوا). چرا كه خداوند، تجاوزكاران را دوست نمى دارد (ان الله لا يحب المعتدين ). آرى هنگامى كه جنگ براى خدا و در راه خدا باشد، هيچگونه تعدى و تجاوز، نبايد در آن باشد، و درست به همين دليل است كه در جنگهاى اسلامى - بر خلاف جنگهاى عصر ما - رعايت اصول اخلاقى فراوانى توصيه شده است ، مثلا

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۰

افرادى كه سلاح بر زمين بگذارند، و كسانى كه توانايى جنگ را از دست داده اند، يا اصولا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان ، پير مردان ، زنان و كودكان نبايد مورد تعدى قرار گيرند، باغستانها و گياهان و زراعتها را نبايد از بين ببرند، و از مواد سمى براى زهرآلود كردن آبهاى آشاميدنى دشمن (جنگ شيميايى و ميكروبى ) نبايد استفاده كنند. على (عليه السلام ) - طبق آنچه در نهج البلاغه آمده - به لشكريانش ، قبل از شروع جنگ صفين دستور جامعى در اين زمينه داده كه شاهد گوياى بحث ما است : لا تقاتلوهم حتى يبدؤ وكم فانكم بحمد الله على حجة ، و ترككم اياهم حتى يبدؤ وكم حجة اخرى لكم عليهم ، فاذا كانت الهزيمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لا تصيبوا معورا و لا تجهزوا على جريح و لا تهيجوا النساء باذى و ان شتمن اعراضكم و سببن امرائكم . ((با آنها نجنگيد تا جنگ را آغاز كنند، چه اينكه شما بحمد الله (براى حقانيت خود) داراى حجت و دليل هستيد، و واگذاشتن آنها تا نبرد را آغاز كنند، حجت ديگرى است به سود شما و بر زيان آنان ، آنگاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد، و بر ناتوانها ضربه نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد، و با اذيت و آزار، زنان را به هيجان نياوريد، هر چند به شما دشنام دهند، و به سرانتان ناسزا گويند)). اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه بعضى از مفسران ، طبق پاره اى از روايات ، اين آيه را ناسخ آيه اى كه منع از پيكار مى كند دانسته اند مانند كفوا ايديكم : «دست به پيكار نزنيد»، و بعضى آن را منسوخ به آيه و قاتلوا المشركين كافة : «با

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۱

همه مشركان پيكار كنيد» شمرده اند، ولى حق اين است كه اين آيه نه ناسخ است و نه منسوخ ، زيرا ممنوع بودن جنگ با كفار متجاوز، زمانى بود كه مسلمانان از توان كافى برخوردار نبودند و با تغيير شرايط موظف شدند از خود دفاع كنند، و نيز مساله پيكار با مشركان در واقع يك استثناء نسبت به آيه محسوب مى شود، بنابراين تغيير حكم به خاطر تغيير شرايط نه نسخ است و نه استثناء، ولى قرائن نشان مى دهد كه در روايات و همچنين كلمات پيشينيان نسخ مفهومى غير از مفهوم امروز داشته به طورى كه معنى گسترده آن شامل اين گونه امور نيز مى شده است . در آيه بعد كه تكميلى است بر دستور آيه قبل با صراحت بيشترى ، سخن مى گويد، مى فرمايد: آنها (همان مشركانى كه از هيچ گونه ضربه زدن به مسلمين خوددارى نمى كردند) را هر كجا بيابيد به قتل برسانيد و از آنجا كه شما را بيرون ساختند (مكه ) آنها را بيرون كنيد چرا كه اين يك دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقى است (و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم ). سپس مى افزايد: فتنه از كشتار هم بدتر است (و الفتنة اشد من القتل ). در اينكه «فتنه » چيست ، مفسران و ارباب لغت ، درباره آن بحثهايى دارند، اين واژه در اصل از «فتن » (بر وزن متن ) گرفته شده كه به گفته «راغب » در «مفردات » به معنى قرار دادن طلا در آتش ، براى ظاهر شدن ميزان خوبى آن از بدى است و به گفته بعضى گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصيهاست واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن مجيد، دهها بار ذكر شده و در معانى مختلفى به كار رفته است . گاه به معنى آزمايش و امتحان است ، مانند احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون : «مردم گمان مى كنند، همين كه گفتند ايمان آورديم ، رها

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۲

مى شوند و آزمايش نخواهند شد. و گاه به معنى فريب دادن ، چنانكه مى فرمايد: يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان : ((اى فرزندان آدم ، شيطان شما را نفريبد». و گاه به معنى بلا و عذاب آمده مانند: يوم هم على النار يفتنون ذوقوا فتنتكم : «آن روز كه آنها بر آتش ، عذاب مى شوند و به آنها گفته مى شود بچشيد عذاب خود را». و گاه به معنى گمراهى آمده ، مانند و من يرد الله فتنته فلن تملك له من الله شيئا: ((كسى كه خدا گمراهى او را بخواهد (و از او سلب توفيق كند) هيچ قدرتى براى نجات او، در برابر خداوند نخواهى داشت )). و گاه به معنى شرك و بت پرستى يا سد راه ايمان آورندگان ، آمده مانند آيه مورد بحث ، و بعضى آيات بعد از آن كه مى فرمايد: و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين لله : «با آنها پيكار كنيد تا شرك از ميان برود، و دين مخصوص خداى يگانه باشد». ولى ظاهر اين است كه تمام اين معانى به همان ريشه اصلى كه در معنى فتنه گفته شد باز مى گردد (همانگونه كه غالب الفاظ مشترك چنين حالى را دارند) زيرا با توجه به اينكه معنى اصلى قرار دادن طلا در زير فشار آتش براى خالص سازى ، يا جدا كردن سره از ناسره است ، در هر مورد كه نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد اين واژه به كار مى رود، مانند امتحان كه معمول ا با فشار و مشكلات همراه است ، و عذاب كه نوع ديگرى از شدت و فشار است ، و فريب و نيرنگ كه تحت فشارها انجام مى گيرد و همچنين شرك يا ايجاد مانع در راه هدايت خلق كه هر كدام

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۳

متضمن نوعى فشار و شدت است . كوتاه سخن اينكه : آيين بت پرستى و فسادهاى گوناگون فردى و اجتماعى مولود آن ، در سرزمين مكه رايج شده بود، و حرم امن خدا را آلوده كرده بود، و فساد آن از قتل و كشتار هم بيشتر بود، آيه مورد بحث مى گويد به خاطر ترس از خونريزى ، دست از پيكار با بت پرستى بر نداريد كه بت پرستى از قتل ، بدتر است . اين احتمال نيز از سوى بعضى از مفسران داده شده كه منظور از «فتنه » در اينجا همان فساد اجتماعى باشد، از جمله تبعيد كردن مؤ منان از وطن ماءلوفشان كه اين امور گاه از كشتن هم دردناك تر است ، يا سبب قتل و كشتارها در اجتماع مى شود، در آيه ۷۳ سوره انفال چنين مى خوانيم : الا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير: ((اگر اين دستور را (قطع رابطه با كفار) انجام ندهيد، فتنه و فساد عظيمى در زمين روى مى دهد (در اين آيه فتنه و فساد در كنار هم قرار گرفته ). سپس به مساله ديگرى در همين رابطه اشاره كرده ، مى فرمايد: مسلمانان بايد احترام مسجد الحرام را نگهدارند، و اين حرم امن الهى بايد هميشه محترم شمرده شود و لذا ((با آنها (مشركان ) نزد مسجد الحرام پيكار نكنيد، مگر آنكه آنها در آنجا با شما بجنگند)) (و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقاتلوكم فيه ). «ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ كردند، آنها را به قتل برسانيد، چنين است جزاى كافران » (فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين ). چرا كه وقتى آنها حرمت اين حرم امن را بشكنند ديگر سكوت در برابر آنان جايز نيست و بايد پاسخ محكم به آنان گفته شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا، هرگز سوء استفاده نكنند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۴

ولى از آنجا كه اسلام هميشه نيش و نوش و انذار و بشارت را با هم مى آميزد تا معجون سالم تربيتى براى گنهكاران فراهم كند در آيه بعد راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى فرمايد: اگر دست از جنگ بردارند و خوددارى كنند، خداوند آمرزنده و مهربان است (فان انتهوا فان الله غفور رحيم ). آرى اگر از شرك دست بردارند، و آتش فتنه و فساد را خاموش كنند، آنها برادران مسلمان شما خواهند بود، و حتى چنانكه در دستورات ديگر آمده است از مجازات و غرامتهائى كه براى مجرمان است در مورد آنان صرف نظر مى شود. بعضى جمله «فان انتهوا» (اگر خوددارى كنند) را به معنى خوددارى از شرك و كفر تفسير كرده اند (چنانكه در بالا گفتيم ). و بعضى به معنى خوددارى از جنگ در مسجد الحرام يا اطراف آن دانسته اند. جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است . در آيه بعد به هدف جهاد در اسلام اشاره كرده ، مى فرمايد: با آنها پيكار كنيد تا فتنه از ميان برود (و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة ). «و دين مخصوص خدا باشد» (و يكون الدين لله ). سپس اضافه مى كند: ((اگر آنها (از اعتقاد در اعمال نادرست خود) دست بردارند (مزاحم آنان نشويد زيرا) تعدى جز به ستمكاران روا نيست )) (فان انتهوا فلا عدوان الا على الظالمين ). در ظاهر، سه هدف براى جهاد در اين آيه ذكر شده ، از ميان بردن فتنه ها، و محو شرك و بت پرستى ، و جلوگيرى از ظلم و ستم . اين احتمال وجود دارد كه منظور از فتنه همان شرك بوده باشد، بنابراين هدف اول و دوم در هم ادغام مى شود، و نيز اين احتمال وجود دارد كه منظور از ظلم در اينجا نيز همان شرك باشد چنانكه در آيه ۱۳ سوره لقمان مى خوانيم : ان

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۵

الشرك لظلم عظيم : «شرك ظلم بزرگى است ». به اين ترتيب ، هر سه هدف ، به يك هدف باز مى گردد، و آن مبارزه با شرك و بت پرستى كه سرچشمه انواع فتنه ها و مظالم و ستمهاست . بعضى نيز ظلم را در اين آيه به معنى آغازگر جنگ بودن دانسته اند، و يا آغازگر جنگ بودن ، در حرم امن خدا. ولى احتمال اول كه آيه سه هدف جداگانه را براى جنگ تعقيب كند قويتر به نظر مى رسد، درست است كه شرك يكى از مصاديق فتنه است ولى «فتنه » مفهومى گسترده تر از شرك دارد، و درست است كه شرك يكى از مصاديق ظلم است ، ولى «ظلم » مفهوم وسيع ترى دارد، و اگر گاهى تفسير به شرك شده بيان يك مصداق است . به اين ترتيب جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروائى در زمين و كشورگشايى ، و نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهيه بازارهاى فروش يا تملك منابع حياتى كشورهاى ديگر، يا برترى بخشيدن نژادى بر نژاد ديگر است . هدف يكى از سه چيز است : خاموش كردن آتش فتنه ها و آشوبها كه سلب آزادى و امنيت از مردم مى كند و همچنين محو آثار شرك و بت پرستى ، و نيز مقابله با متجاوزان و ظالمان و دفاع در برابر آنان است

نكته ها

مساله جهاد در اسلام

در بسيارى از مذاهب انحرافى ، جهاد به هيچ وجه وجود ندارد و همه چيز بر محور توصيه ها و نصايح و اندرزها دور مى زند، حتى بعضى هنگامى كه مى شنوند جهاد مسلحانه ، يكى از اركان برنامه هاى اسلامى است در تعجب فرو مى روند كه

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۶

مگر دين مى تواند، توأ م با جنگ باشد. اما با توجه به اينكه هميشه افراد زورمند و خودكامه و فرعونها و نمرودها و قارونها كه اهداف انبياء را مزاحم خويش مى ديده اند در برابر آن ايستاده و جز به محو دين و آيين خدا راضى نبودند روشن مى شود كه دينداران راستين در عين تكيه بر عقل و منطق و اخلاق بايد در مقابل اين گردنكشان ظالم و ستمگر بايستند و راه خود را با مبارزه و در هم كوبيدن آنان به سوى جلو باز كنند، اصولا جهاد يكى از نشانه هاى موجود زنده است و يك قانون عمومى در عالم حيات است ، تمام موجودات زنده اعم از انسان و حيوان و گياه ، براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزه اند - شرح بيشتر اين سخن را در سوره نساء ذيل آيه ۹۵ و ۹۶ خواهيد خواند. به هر حال از افتخارات ما مسلمانان ، آميختن دين با مساله حكومت و داشتن دستور جهاد در برنامه هاى دينى است ، منتها بايد ديد جهاد اسلامى چه اهدافى را تعقيب مى كند آنچه ما را از ديگران جدا مى سازد همين است .

اهداف جهاد در اسلام

بعضى از غربزدهها اصرار دارند جهاد اسلامى را منحصرا در جهاد دفاعى خلاصه كنند، و با هر زحمتى كه هست تمام غزوات پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و يا جنگهاى بعد از آن حضرت را، در اين راستا توجيه كنند، در حالى كه نه دليلى بر اين مساله داريم و نه تمام غزوات رسول الله در اين معنى خلاصه مى شود بهتر اين است به جاى اين استنباطهاى نادرست به قرآن باز گرديم و اهداف جهاد را از قرآن بگيريم ، اهدافى كه همه منطقى و قابل عرضه كردن به دوست و دشمن است . چنانكه در آيات بالا خوانديم جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۷

شده است . الف - جهاد براى خاموش كردن فتنه ها و به تعبير ديگر جهاد ابتدائى آزادى بخش . مى دانيم خداوند دستورها و برنامه هائى براى سعادت و آزادى و تكامل و خوشبختى و آسايش انسانها طرح كرده است ، و پيامبران خود را موظف ساخته كه اين دستورها را به مردم ابلاغ كنند، حال اگر فرد يا جمعيتى ابلاغ اين فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببينند و سر راه دعوت انبياء موانعى ايجاد نمايند آنها حق دارند نخست از طريق مسالمت آميز و اگر ممكن نشد با توسل به زور اين موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تبليغ را براى خود كسب كنند. به عبارت ديگر: مردم در همه اجتماعات اين حق را دارند كه نداى مناديان راه حق را بشنوند، و در قبول دعوت آنها آزاد باشند حال اگر كسانى بخواهند آنها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صداى مناديان راه خدا به گوش جان آنها برسد و از قيد اسارت و بردگى فكرى و اجتماعى آزاد گردند طرفداران اين برنامه حق دارند براى فراهم ساختن اين آزادى از هر وسيله اى استفاده كنند، و از اينجا ضرورت «جهاد ابتدائى » در اسلام و ساير اديان آسمانى روشن مى گردد. همچنين اگر كسانى مؤ منان را تحت فشار قرار دهند كه به آيين سابق باز گردند براى رفع اين فشار نيز از هر وسيله اى مى توان استفاده كرد. ب - جهاد دفاعى آيا صحيح است كسى به انسان حمله كند و او از خود دفاع ننمايد؟ يا ملتى متجاوز و سلطه گر هجوم بر ملت ديگر ببرند و آنها دست روى دست گذارده نابودى كشور و ملت خويش را تماشا كنند. در اينجا تمام قوانين آسمانى و بشرى به شخص يا جمعيتى كه مورد هجوم واقع شده حق مى دهد براى دفاع از خويشتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۸

برد، و از هر گونه اقدام منطقى براى حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند. اين نوع جهاد را، «جهاد دفاعى » مى نامند، جنگهايى مانند جنگ احزاب و احد و موته و تبوك و حنين و بعضى ديگر از غزوات اسلامى جزء اين بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است . هم اكنون بسيارى از دشمنان اسلام ، جنگ را بر مسلمين تحميل كرده اند و سرزمينهاى اسلامى را اشغال نموده و منابع آنها را زير سلطه خود گرفته اند چگونه اسلام اجازه مى دهد در مقابل آنها سكوت شود؟ ج - جهاد براى حمايت از مظلومان شاخه ديگرى از جهاد كه در آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده ، جهاد براى حمايت از مظلومان است ، در آيه ۷۵ سوره نساء مى خوانيم : و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا و اجعل لنا من لدنك نصيرا: ((چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه (بدست ستمگران ) تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد، همان افراد (ستمديده اى ) كه مى گويند: خدايا! ما را از اين شهر (مكه ) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر، و براى ما از سوى خود، وليى قرار ده ، و براى ما از سوى خود يار و ياورى معين فرما)). به اين ترتيب ، قرآن از مسلمانان مى خواهد كه هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم ، جهاد كنند، و اصولا اين دو از هم جدا نيستند و با توجه به اينكه در آيه فوق قيد و شرطى نيست ، اين مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان ، باشند، بايد از آنها دفاع كرده نزديك و دور، داخل و خارج كشور تفاوت نمى كند. و به تعبير ديگر حمايت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام يك اصل است كه بايد مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد، اسلام اجازه نمى دهد مسلمانان در برابر فشارهايى كه به مظلومان جهان وارد مى شود بيتفاوت باشند، و

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۲۹

اين دستور يكى از ارزشمندترين دستورات اسلامى است كه از حقانيت اين آيين خبر مى دهد. د - جهاد براى محو شرك و بت پرستى اسلام در عين اينكه آزادى عقيده را محترم مى شمرد و هيچ كس را با اجبار دعوت به سوى اين آيين نمى كند، به همين دليل به اقوامى كه داراى كتاب آسمانى هستند، فرصت كافى مى دهد كه با مطالعه و تفكر آيين اسلام را بپذيرند، و اگر نپذيرفتند، با آنها به صورت يك «اقليت هم پيمان » (اهل ذمه ) معامله مى كند و با شرايط خاصى كه نه پيچيده است و نه مشكل با آنها همزيستى مسالمت آميز بر قرار مى نمايد، در عين حال نسبت به شرك و بت پرستى ، سختگير است زيرا: شرك و بت پرستى نه دين است و نه آيين و نه محترم شمرده مى شود، بلكه يك نوع خرافه و انحراف و حماقت و در واقع يك نوع بيمارى فكرى و اخلاقى است كه بايد به هر قيمت كه ممكن شود آن را ريشه كن ساخت . كلمه آزادى و احترام به فكر ديگران در مواردى به كار برده مى شود كه فكر و عقيده لا اقل يك ريشه صحيح داشته باشد، اما انحراف و خرافه و گمراهى و بيمارى چيزى نيست كه محترم شمرده شود و به همين دليل اسلام دستور مى دهد كه بت پرستى به هر قيمتى كه شده است حتى به قيمت جنگ ، از جامعه بشريت ريشه كن گردد. بت خانه ها و آثار شوم بت پرستى اگر از طرق مسالمت آميز ممكن نشد با زور ويران و منهدم گردند. آرى اسلام مى گويد بايد صفحه زمين از آلودگى به شرك و بت پرستى پاك گردد و به همه مسلمين نويد مى دهد كه سرانجام توحيد و يكتا پرستى به تمام جهان حاكم خواهد شد و شرك و بت پرستى ريشه كن خواهد گشت . از آنچه در بالا - در مورد اهداف جهاد - آمد روشن مى شود كه اسلام جهاد را با اصول صحيح و منطق عقل هماهنگ ساخته ، و هرگز آن را وسيله سلطه جويى و كشورگشائى و غصب حقوق ديگران و تحميل عقيده ، و استعمار و استثمار قرار

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۰

نداده است . ولى مى دانيم دشمنان اسلام - مخصوصا ارباب كليسا و مستشرقان مغرض با تحريف حقايق ، سخنان زيادى بر ضد مساله جهاد اسلامى ايراد كرده اند و اسلام را متهم به خشونت و توسل به زور و شمشير براى تحميل عقيده ساخته اند. و به اين قانون اسلامى سخت هجوم برده اند. به نظر مى رسد وحشت آنها از پيشرفت اسلام در جهان ، به خاطر معارف قوى ، و برنامه هاى حساب شده ، سبب شده است كه از اسلام چهره دروغين وحشتناكى بسازند، تا جلو پيشرفت اسلام را در جهان بگيرند.

چرا فرمان جهاد در مدينه نازل شد؟

مى دانيم جهاد در سال دوم هجرت به مسلمانان واجب گشت و قبل از آن واجب نبود. دليل اين موضع روشن است زيرا از يك طرف تعداد مسلمانان در مكه به اندازهاى كم بود كه عملا قيام مسلحانه كردن مفهومى جز انتحار و خودكشى نداشت و از طرف ديگر دشمن در مكه فوق العاده نيرومند بود و در واقع مركز اصلى قدرتهاى ضد اسلامى محسوب مى شد و مبارزه كردن با آنها در داخل مكه امكان پذير نبود. ولى هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مدينه آمد عده زيادى به او ايمان آوردند و دعوت خود را آشكار در داخل و خارج مدينه گسترش داد و توانست يك حكومت صالح به وجود آورد و وسايل لازم را براى مبارزه و پيكار با دشمن آماده سازد و چون مدينه از مكه فاصله زيادى داشت اين كار با فراغت خاطر صورت گرفت و نيروهاى انقلابى و آزادى بخش ، آماده مبارزه و دفاع در برابر دشمن شدند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۱

آيه ۱۹۴

آيه و ترجمه

الشهْرُ الحَْرَامُ بِالشهْرِ الحَْرَامِ وَ الحُْرُمَت قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(۱۹۴) ترجمه : ۱۹۴ - ماه حرام ، در برابر ماه حرام ! (اگر دشمنان ، احترام آن را شكستند، و در آن با شما جنگيدند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد). و تمام حرامها، (قابل ) قصاص است . و (به طور كلى ) هر كس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدى كنيد! و از خدا به پرهيزيد (و زياده روى ننماييد)! و بدانيد خدا با پرهيزكاران است ! تفسير: احترام ماههاى حرام و مقابله به مثل اين آيه بحثى را كه در آيات پيش در مورد جهاد به طور كلى آمده است تكميل مى كند و در واقع پاسخى است به ايراد افراد ناآگاه كه مى گفتند. مگر مى توان در ماه حرام جنگ كرد كه اسلام چنين دستورى را داده است . توضيح اينكه : مشركان مكه مى دانستند كه جنگ در ماههاى حرام (ذى القعده و ذى الحجه و محرم و رجب ) از نظر اسلام جايز نيست و به تعبير ديگر اسلام اين سنت را كه از قبل وجود داشته امضاء كرده است ، مخصوصا در مسجد الحرام و مكه اين كار نارواتر است ، و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به هر دو حكم احترام مى گذارد. به همين دليل در نظر داشتند، مسلمانان را غافلگير ساخته و در ماههاى حرام به آنها حمله ور شوند، و شايد گمانشان اين بود، كه اگر آنها احترام ماههاى حرام را ناديده بگيرند مسلمانان به مقابله بر نمى خيزند، و اگر چنين شود به مقصود

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۲

خود رسيده اند. آيه مورد بحث به اين پندارها پايان داد و نقشه هاى احتمالى آنها را نقش بر آب كرد، و دستور داد اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه بردند، مسلمانان در مقابل آنها بايستند، مى فرمايد: «ماه حرام در برابر ماه حرام است » (الشهر الحرام بالشهر الحرام ). يعنى اگر دشمنان احترام آن را شكستند و در آن با شما پيكار كردند شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد. ((زيرا حرمات ، قصاص دارد (و الحرمات قصاص ). «حرمات » جمع «حرمه » به معنى چيزى است كه بايد آن را حفظ كرد و احترام آن را نگه داشت ، و حرم را از اين جهت حرم گفته اند كه جاى محترمى است و هتك آن جايز نيست ، و اعمال نامشروع و قبيح را از اين جهت حرام مى گويند كه ممنوعيت دارد، همان گونه كه در مورد حرم ، يا ماه حرام بعضى اعمال ممنوع است . اين جمله در واقع پاسخ دندان شكنى است به آنها كه اجازه جنگ در ماههاى حرام را به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايراد مى گرفتند. يعنى احترام ماه حرام ، يا سرزمين مكه حرم امن خدا، در برابر كسانى است كه آن را محترم مى شمرند، ولى در برابر كسانى كه احترام آن را زير پا مى گذارند رعايت آن لازم نيست ، و مسلمانان حق دارند با آنها وارد پيكار شوند، و اين در واقع يك نوع قصاص است ، تا ديگر مشركان به فكر سوء استفاده از احترام ماه حرام يا سرزمين محترم مكه نيفتند. سپس به يك دستور كلى و عمومى كه شامل موضوع مورد بحث نيز مى شود، اشاره كرده ، مى فرمايد: ((هر كس به شما تجاوز كند، به مانند آن بر او تجاوز كنيد ولى از خدا به پرهيزيد (و زياده روى ننماييد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است )) (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا الله و اعلموا ان الله مع المتقين ).

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۳

اسلام بر خلاف مسيحيت كنونى كه مى گويد: هر كس كه به رخساره راست تو تپانچه زند رخساره ديگر را به سوى او بگردان . چنين دستورى را نمى دهد، چرا كه اين دستور انحرافى باعث جرأ ت و جسارت ظالم و تجاوزگر است ، حتى مسيحيان جهان امروز نيز هرگز به چنين دستورى عمل نمى كنند و كمترين تجاوزى را با پاسخى شديدتر، كه آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب مى گويند. اسلام مى گويد: در برابر متجاوز، بايد ايستاد، و به هر كس حق مى دهد كه اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله كند، تسليم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است با حيات ، اين است منطق اسلام . جالب اينكه آيه مفهوم وسيعى دارد و منحصر به مساله قصاص در مقابل قتل يا جنايات ديگر نيست ، بلكه امور مالى و ساير حقوق را نيز شامل مى شود. البته اين موضوع با مساله عفو و گذشت ، كه در مورد دوستان يا افراد شكست خورده يا نادم و پشيمان صورت مى گيرد، هيچ گونه منافاتى ندارد. گاهى بعضى از عوام ، تصور مى كنند كه معنى آيه اين است ، اگر كسى فرزند ديگرى را به قتل برساند، مقابله به مثل اجازه مى دهد كه پدر مقتول فرزند قاتل را به قتل برساند، و اگر ضربهاى بر برادر او وارد كرد، او هم ضربهاى بر برادر جانى وارد كند، ولى اين اشتباه بزرگى است ، زيرا قرآن مى گويد: شخص معتدى و تجاوزگر بايد مجازات شود، (به همان اندازه مجازات شود) نه فرد بيگناه ديگر، باز مفهوم اين سخن اين نيست كه اگر كسى خانه شخصى را آتش زد خانه او را آتش بزنند، بلكه مفهومش اين است معادل قيمت خانه را از او بگيرند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۴

ضمنا تاكيدى كه در ذيل آيه در مورد تقوا ذكر شده تاكيدى است بر عدم تجاوز از حد و به تعبير ديگر، مقابله به مثل نبايد شكل انتقامجويى به خود گيرد، همان انتقامى كه حد و مرزى براى خود نمى شناسد. و اينكه مى گويد: خدا با پرهيزكاران است ، اشاره به اين است كه آنها را در مشكلات تنها نمى گذارد و يارى مى دهد، زيرا كسى كه با ديگرى است در مشكلات به او كمك مى كند و در برابر دشمن او را حمايت مى نمايد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←