تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۲

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۰

ََآيه ۱۷ - ۲۰

آيه و ترجمه

إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ كانَ مِيقَتاً(۱۷) يَوْمَ يُنفَخُ فى الصورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً(۱۸) وَ فُتِحَتِ السمَاءُ فَكانَت أَبْوَباً(۱۹) وَ سيرَتِ الجِْبَالُ فَكانَت سرَاباً(۲۰) ترجمه ۱۷ - روز جدايى ميعاد همگان است . ۱۸ - روزى كه در «صور» دميده مى شود، و شما فوج فوج وارد محشر مى شويد. ۱۹ - و آسمان گشوده مى شود، و به صورت درهاى متعددى در مى آيد ۲۰ - و كوهها به حركت در مى آيد و به صورت سرابى مى شود! تفسير : سرانجام روز موعود فرا مى رسد در آيات قبل اشاراتى به دلائل مختلف معاد آمده بود، در نخستين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجه گيرى ، مى فرمايد: ((روز جدايى (روز رستاخيز) روز وعده همگان است )) (ان يوم الفصل كان ميقاتا). تعبير به «يوم الفصل » تعبير بسيار پر معنايى است كه بيانگر جداييها در آن روز عظيم

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۱

جدايى حق از باطل . جدايى صفوف مؤ منان صالح از مجرمان بدكار. جدايى پدر و مادر از فرزند، و برادر از برادر. «ميقات » از ماده «وقت » مانند «ميعاد» و «وعد» به معنى وقت معين و مقرر است ، و اينكه به مكانهاى معينى كه زائران خانه خدا از آنجا محرم مى شوند ميقات گفته مى شود به خاطر آن است كه در وقت معينى در آنجا اجتماع مى كنند. سپس به شرح بعضى از ويژگيها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته مى گويد «همان روزى كه در صور دميده مى شود، و شما فوج فوج وارد محشر مى شويد» (يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا). از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه دو حادثه عظيم به عنوان «نفخ صور» واقع مى شود، در حادثه اول نظام جهان هستى به هم مى ريزد، و تمام اهل زمين و همه كسانى كه در آسمانها هستند مى ميرند، و در حادثه دوم جهان ، نوسازى مى شود، و مردگان به حيات جديد باز مى گردند، و رستاخيز بزرگ انجام مى گيرد. «نفخ » به معنى «دميدن » و «صور» به معنى شيپور است كه معمولا آن را براى توقف قافله و لشكر، يا براى حركت آن به صدا در مى آورند، و اهل قافله و لشكريان از آهنگ مختلف اين دو صدا مى فهمند كه بايد توقف كنند، يا حركت نمايند. اين تعبير كنايه لطيف و زيبايى از آن دو حادثه عظيم است ، و آنچه در آيه بالا آمده اشاره به «نفخ صور دوم » است كه «نفخه حيات و زندگى مجدد و رستاخيز» مى باشد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۲

(درباره نفخ صور و نكات مربوط به آن به طور مشروح در جلد ۱۹، ذيل آيه ۶۸ زمر، صفحه ۵۳۴ تا ۵۴۲ بحث كرده ايم ) آيه مورد بحث مى گويد: در آن روز فوج فوج وارد محشر مى شويد، در حالى كه آيه ۹۵ مريم مى گويد: «هر كس در آن روز تنهاست » و كلهم آتيه يوم القيامة فردا و آيه ۷۱ اسراء مى گويد: «هر گروهى با پيشواى خودشان وارد عرصه محشر مى شوند» يوم ندعوا كل اناس بامامهم . جمع ميان اين آيات چنين است كه فوج فوج بودن مردم منافاتى با اين ندارد كه هر فوج با رهبرش وارد محشر شود، و اما فرد بودن آنها به خاطر اين است كه قيامت مواقف متعددى دارد، ممكن است در مواقف نخستين مردم گروه گروه با رهبران هدايت و ضلال وارد محشر شوند، اما به هنگام قرار گرفتن در پاى محكمه عدل الهى فرد فرد باشند، و به تعبير قرآن در آيه ۲۱ سوره ق هر كدام با يك نفر ماءمور و يك گواه در آنجا حاضر مى گردند «و جائت كل نفس معها سائق و شهيد». اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فرد بودن جدا شدن از دوستان و حاميان و يار و ياور باشد، چرا كه انسان در آنجا خودش هست و عملش . و به دنبال آن مى افزايد: «آسمان گشوده مى شود، و به صورت درهاى متعددى در مى آيد» (و فتحت السماء فكانت ابوابا). منظور از اين «درها» چيست ؟ و گشوده شدن چه مفهومى دارد؟ بعضى گفته اند: منظور اين است كه درهاى عالم «غيب » به عالم «شهود» گشوده مى شود، حجابها كنار مى رود، و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مى يابد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۳

ولى جمعى اين آيه را اشاره به چيزى دانسته اند كه در آيات ديگر قرآن آمده كه مى گويد: «در آستانه قيامت آسمان شكافته مى شود» و اذا السماء انشقت (انشقاق - ۱) و در جاى ديگر همين معنى را به تعبير ديگرى بيان فرمود: اذا السماء انفطرت (انفطار - ۱). در حقيقت آنقدر در كرات آسمانى شكافها ظاهر مى شود كه گويى سرتاسر آن تبديل به درهايى شده است . اين احتمال نيز وجود دارد كه انسان در شرائط موجود در دنيا قادر به حركت در آسمانها نيست ، و اگر هم براى او امكان داشته باشد بسيار محدود است ، گويى شرائط موجود تمام درهاى آسمان را به روى او بسته ، ولى در قيامت انسان از كره خاكى آزاد مى شود، و درهاى سفر به آسمانها به روى او گشوده ، و شرائط آن فراهم مى گردد. به تعبير ديگر: در آن روز نخست آسمانها از هم متلاشى مى شوند، و به دنبال آن طبق آيه ۴۸ سوره ابراهيم آسمانهايى نوين و زمينى نو جاى آن را مى گيرد: يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و در اين حال درهاى آسمانها به روى زمينيان گشوده مى شود، و راه آسمانها به روى انسان باز مى گردد، بهشتيان به سوى بهشت مى روند، و درهاى بهشت به روى آنها گشوده خواهد شد: حتى اذا جاءوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم : «تا زمانى كه بهشتيان به سوى بهشت مى آيند و درهاى آن گشوده مى شود: و خازنان بهشت به آنها مى گويند درود بر شما» (زمر - ۷۳). و در همين جا است كه فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى شوند و تبريك و تهنيت مى گويند و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب (رعد - ۲۳). و درهاى دوزخ نيز به روى كافران گشوده مى شود: و سيق الذين كفروا

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۴

الى جهنم زمرا حتى اذا جاءوها فتحت ابوابها (زمر - ۷۱). و به اين ترتيب انسان در عرصه اى قدم مى گذارد كه پهنايش به پهناى زمين و آسمان كنونى است : و جنة عرضها السموات و الارض (آل عمران - ۱۳۳). و بالاخره در آخرين آيه مورد بحث ، وضع كوهها را در قيامت ، منعكس ‍ كرده مى فرمايد: «كوهها به حركت در آورده مى شود و سرانجام سرابى مى گردد» (و سيرت الجبال فكانت سرابا). به طورى كه از جمع بندى آيات مختلف قرآن درباره سرنوشت كوهها در قيامت به دست مى آيد، كوهها مراحلى را طى مى كند، نخست كوهها به حركت در مى آيد: و تسير الجبال سيرا (طور - ۱۰). سپس از جا كنده مى شود، و سخت درهم كوفته خواهد شد و حملت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة (حاقه - ۱۴). و بعدا به صورت «توده اى از شنهاى متراكم » در مى آيد: و كانت الجبال كثيبا مهيلا (مزمل - ۱۴). و بعد به صورت «پشم زده شده » در مى آيد كه با تند باد حركت مى كند و تكون الجبال كالعهن المنفوش (قارعه - ۵). و سپس به صورت «گرد و غبار» در مى آيد كه در فضا پراكنده مى شود و بست الجبال بسا فكانت هباء منبثا (واقعه - ۵ و ۶ ). و بالاخره چنانكه در آيه مورد بحث آمده تنها اثرى از آن باقى مى ماند و همچون «سرابى » از دور نمايان خواهد شد. و به اين ترتيب سرانجام كوهها از صفحه زمين برچيده مى شود، و زمين هموار مى گردد و يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربى نسفا فيذرها قاعا

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۵

صفصفا: از تو درباره كوهها سؤ ال مى كنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد مى دهد و زمين را صاف و هموار مى سازد! (طه - ۱۰۵ - ۱۰۶). «سراب » از ماده «سرب » (بر وزن طرف ) به معنى راه رفتن در سراشيبى است ، و از آنجا كه در بيابانها در هواى گرم به هنگامى كه انسان در سراشيبى حركت مى كند از دور تلاءلؤ ى به نظرش مى رسد كه گمان مى كند آب وجود دارد در حالى كه چيزى جز «شكست نور» نيست ، سپس به هر چيزى كه ظاهرى دارد اما حقيقتى در آن نيست سراب گفته مى شود. به اين ترتيب آيه فوق آغاز اين حركت و پايان آن را بيان مى كند و مراحل ديگر در آيات ديگر آمده است . در حقيقت كوهها به شكل غبارى در فضا، به وضعى سراب مانند در مى آيند آنجا كه كوه با آن عظمت و صلابت ، سرنوشتى اين چنين پيدا كند، پيداست چه دگرگونيها در جهان به موازات آن روى مى دهد؟ همچنين افراد يا قدرتهايى كه در زندگى اين جهان ، ظاهرى همچون كوه داشتند، در آنجا سرابى بيش نخواهند بود! در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا اين حوادث در «نفخه اولى » كه مربوط به پايان جهان است صورت مى گيرد؟ يا در «نفخه ثانيه » كه آغاز رستاخيز است ؟ ولى با توجه به اينكه آيه «يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا» مسلما مربوط به «نفخه ثانيه » است كه انسانها زنده شده ، و فوج فوج وارد عرصه محشر مى شوند اين آيه نيز قاعدتا بايد مربوط به همين نفخه باشد، منتهى ممكن است آغاز اين (حركت كوهها) در «نفخه نخست » صورت گيرد، و پايان آن (تبديل به سراب شدن ) در «نفخه ثانيه » باشد. اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام مراحل متلاشى شدن كوهها مربوط

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۶

به نفخه اولى باشد منتهى چون در ميان اين دو فاصله زيادى نيست ، با هم ذكر شده ، همانگونه كه در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز حوادث نفخه اولى و ثانيه با هم ذكر شده (نمونه آن در سوره تكوير و انفطار ديده مى شود - دقت كنيد). قابل توجه اين كه در آيات گذشته ، كوهها به عنوان ميخها، و زمين به عنوان گهواره معرفى شده بود، و در آيات مورد بحث مى گويد آن روز كه فرمان فناى جهان صادر مى شود آن گهواره به هم مى خورد، و اين ميخهاى عظيم از جا كنده خواهد شد، روشن است هنگامى كه ميخهاى چيزى را بكشند از هم متلاشى مى شود.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۷

ََآيه ۲۱ - ۳۰

آيه و ترجمه

إِنَّ جَهَنَّمَ كانَت مِرْصاداً(۲۱) لِّلطغِينَ مَئَاباً(۲۲) لَّبِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً(۲۳) لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَ لا شرَاباً(۲۴) إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً(۲۵) جَزَاءً وِفَاقاً(۲۶) إِنهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً(۲۷) وَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا كِذَّاباً(۲۸) وَ كلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَهُ كتَباً(۲۹) فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلا عَذَاباً(۳۰) ترجمه : ۲۱ - جهنم كمين گاهى است بزرگ ! ۲۲ - و محل بازگشتى براى طغيانگران ! ۲۳ - مدتهاى طولانى در آن مى مانند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۸

۲۴ - در آنجا نه چيز خنكى مى چشند، و نه نوشيدنى گوارايى . ۲۵ - جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون ! ۲۶ - اين مجازاتى است موافق و مناسب (اعمال آنها). ۲۷ - چرا كه اميدى به حساب نداشتند. ۲۸ - و آيات ما را به كلى تكذيب كردند. ۲۹ - و ما همه چيز را احصا و ثبت كرده ايم . ۳۰ - پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمى افزاييم . تفسير : جهنم كمين گاه بزرگ ! بعد از بيان بعضى از دلائل معاد، و قسمتى از حوادث رستاخيز، به سراغ سرنوشت دوزخيان و بهشتيان مى رود، نخست از «دوزخيان » شروع كرده ، مى فرمايد: «جهنم كمين گاهى است » (ان جهنم كانت مرصادا). «و محل بازگشت طغيانگران !» (للطاغين مابا). «مدتهاى طولانى در آن مى مانند» (لابثين فيها احقابا). «مرصاد» اسم مكان است به معنى جايگاهى كه در آن كمين مى كنند، راغب در مفردات مى گويد: «مرصد» (بر وزن مرقد) و «مرصاد» هر دو يك معنى دارند، با اين تفاوت كه «مرصاد» به مكانى گفته مى شود كه مخصوص كمين است .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹

بعضى نيز گفته اند «صيغه مبالغه » است ، به معنى كسى كه بسيار كمين مى كند مانند «معمار» كه به معنى شخصى است كه بسيار عمران و آبادى مى كند. البته معنى اول هم مشهورتر است و هم مناسبتر، و در اينكه چه كسى در دوزخ در كمين طغيانگران است ؟ گفته اند: فرشتگان عذاب ، زيرا طبق آيه ۷۱ سوره مريم ، همه انسانها اعم از نيك و بد از كنار دوزخ ، يا از بالاى آن عبور مى كنند، و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا در اين گذرگاه عمومى و همگانى فرشتگان عذاب در كمينند و دوزخيان را مى ربايند! و اگر به معنى «صيغه مبالغه » تفسير كنيم خود دوزخ در كمين آنها قرار دارد و هر كدام از طغيانگران به آن نزديك مى شوند آنها را به سوى خود مى كشاند و در كام خود فرو مى برد، به هر حال از اين گذرگاه عمومى احدى از سركشان نمى توانند بگذرند، يا فرشتگان عذاب آنها را مى ربايند، و يا جاذبه شديد جهنم . «مآب » به معنى مرجع و محل بازگشت است ، و گاه به معنى منزلگاه و قرارگاه مى آيد، و در اينجا به همين معنى است . و اما «احقاب » جمع «حقب » (بر وزن قفل ) به معنى مدت نامعلومى از زمان است ، بعضى آن را به هشتاد سال ، و بعضى هفتاد، و بعضى چهل سال تفسير كرده اند، و چون از اين تعبير به هر حال استشمام مى شود كه دوزخيان مدتهايى طولانى در دوزخ مى مانند، و سرانجام پايان مى يابد، و اين با آيات خلود و عذاب دائم تضاد دارد، هر كدام در تفسير آن راهى را پوييده اند. معروف ميان مفسران اين است كه منظور از «احقاب » در اينجا اين است كه مدتهايى طولانى و ساليان دراز پى در پى مى آيد و مى گذرد، بى آنكه پايان يابد، و هر زمانى كه مى گذرد زمان ديگرى جانشين آن مى شود. در بعضى از روايات نيز آمده است كه اين آيه درباره گنهكارانى است كه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰

سرانجام پاك مى شوند و از دوزخ آزاد مى گردند نه كافرانى كه مخلد در آتشند. سپس به گوشه كوچكى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره كرده ، مى افزايد: «آنها در آنجا نه چيز خنكى مى چشند كه گرماى وحشتناك دوزخ را فرونشاند و نه نوشيدنى گوارايى كه عطش شديد آنها را تسكين بخشد» (لا يذوقون فيها بردا و لا شرابا). «جز آبى سوزان ، و مايعى از چرك و خون » (الا حميما و غساقا). و جز سايه دودهاى غليظ و داغ و خفقان آور آتش كه در آيه ۴۳ سوره واقعه آمده است «و ظل من يحموم ». «حميم » به معنى آب بسيار داغ و «غساق » به معنى چرك و خونى است كه از زخم جارى مى شود، و بعضى آن را به معنى مايعات بد بو تفسير كرده اند. اين در حالى است كه بهشتيان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسيله پروردگارشان سيراب مى شوند «و سقاهم ربهم شرابا طهورا» (دهر - ۲۱) و نوشيدنيهايى در ظرفهاى زيباى بهشتى است كه مهر بر آن نهاده شده ، مهرى كه از مشك است «ختامه مسك » (مطففين - ۲۶) ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟ و از آنجا كه ممكن است وجود اين كيفرهاى سخت و شديد در نظر بعضى عجيب آيد، در آيه بعد مى افزايد: «اين مجازاتى است موافق و مناسب اعمال آنها»

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۱

(جزاء وفاقا). چرا چنين نباشد؟ در حالى كه آنها در اين دنيا قلبهاى مظلومان را سوزاندند، روح و جان آنها را به آتش كشيدند و با ظلم و ستم و طغيان خود بر كسى رحم نكردند، سزاوار است كه در آنجا كيفرشان چنان باشد، و نوشابه هايشان چنين ! اصولا همانگونه كه بارها تاءكيد كرده ايم از آيات قرآن استفاده مى شود كه حداقل بسيارى از كيفرهاى قيامت تجسمى است از اعمال دنياى انسانها، چنانكه در سوره تحريم آيه ۷ مى خوانيم : يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون : «اى كافران امروز عذر مخواهيد، چرا كه جزاى شما تنها اعمالى است كه انجام مى داديد» (كه اكنون تجسم يافته و در برابر شما حضور پيدا كرده ). سپس به توضيح علت اين مجازات پرداخته ، مى فرمايد: «اين به خاطر آن است كه آنها اميدى به حساب و ترسى از عقاب خداوند نداشتند» (انهم كانوا لا يرجون حسابا). و همين بى اعتنايى به حساب و روز جزا مايه طغيان و سركشى و ظلم و ستم آنها شد، و آن ظلم و فساد چنين سرنوشت دردناكى را براى آنان فراهم ساخت . در حقيقت عدم ايمان به حساب عاملى است براى طغيان ، و آن هم عاملى است براى آن كيفرهاى سخت . توجه داشته باشيد كه «لا يرجون » از ماده رجاء هم به معنى «اميد»

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۲

است و هم به معنى عدم ترس و وحشت اصولا انسان وقتى اميد و انتظار كيفر داشته باشد طبعا مى ترسد، و اگر نداشته باشد نمى ترسد و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند، لذا آنان كه اميد به حساب نداشته باشند ترسى هم ندارند. تعبير به «ان » كه براى تاءكيد است و «كانوا» كه استمرار در ماضى را بيان مى كند و «حسابا» كه به صورت نكره بعد از نفى ذكر شده و معنى عموم را مى دهد، همه بيانگر اين واقعيت است كه آنها مطلقا و هرگز هيچگونه انتظار و ترسى از حساب و كتاب نداشتند، يا به تعبير ديگر حساب روز قيامت را به دست فراموشى سپرده ، و از برنامه زندگى خود كاملا حذف كرده بودند، و طبيعى است كه چنين افرادى ، آلوده چنان گناهان عظيمى شوند، و سرانجام گرفتار اين عذابهاى سخت و دردناك . و لذا بلافاصله مى افزايد: «آنها آيات ما را به كلى تكذيب كردند» (و كذبوا باياتنا كذابا). هواى نفس آنچنان بر آنها چيره شده بود كه همه آيات بيدارگر الهى را شديدا انكار كردند، تا به هوسهاى سركش خود ادامه دهند، و به خواسته ها و تمنيات نامشروع خويش لباس عمل بپوشاند. پيداست كه آيات در اينجا معنى وسيع و گسترده اى دارد كه همه آيات توحيد و نبوت و تشريع و تكوين ، و معجزات انبيا و احكام و سنن را شامل مى شود، و با توجه به تكذيب اينهمه نشانه ها و آيات الهى كه جهان تكوين و تشريع را پر

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۳

كرده بايد تصديق كنيم كه آن مجازات براى چنين اشخاصى جزاء وفاق و كيفر مناسب است . سپس به عنوان هشدار به اين طغيانگران ، و هم براى تاءكيد بر مساءله وجود موازنه ميان «جرم » و «جريمه » و حاكميت «جزاى وفاق » مى افزايد: ما همه چيز را قطعا احصاء و ثبت كرده ايم (و كل شى ء احصيناه كتابا). تا گمان نكنيد چيزى از اعمال شما بى حساب و مجازات مى ماند، و نيز هرگز فكر نكنيد اين كيفرهاى شديد غير عادلانه است . اين حقيقت كه تمام كارهاى انسان اعم از كوچك و بزرگ ، صغير و كبير، آشكار و پنهان ، و حتى نيات و عقائد انسان ، ثبت و ضبط مى شود، در بسيارى از آيات قرآن منعكس است . در يكجا مى فرمايد: و كل شى ء فعلوه فى الزبر و كل صغير و كبير مستطر: «هر كارى را كه انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است و هر عمل كوچك و بزرگى نوشته مى شود» (قمر - ۵۲ و ۵۳). و در جاى ديگر مى فرمايد: ان رسلنا يكتبون ما تمكرون : «رسولان ما آنچه مكر مى كنيد مى نويسند» (يونس - ۲۱). و در جاى ديگر مى خوانيم : و نكتب ما قدموا و آثارهم : «ما آنچه را از پيش فرستاده اند و همچنين تمام آثار آنها را مى نويسيم » (يس - ۱۲).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۴

و لذا هنگامى كه نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مى دهند فريادشان بلند مى شود، مى گويند: يا ويلتنا مال هذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و شماره كرده است ؟!» (كهف - ۴۹). بدون شك كسى كه اين واقعيت را با تمام قلبش باور كند در انجام كارها بسيار دقيق و حسابگر خواهد بود، و همين اعتقاد مانع بزرگى ميان انسان و گناه ايجاد مى كند و از عوامل مهم تربيت محسوب مى شود. در آخرين آيه مورد بحث لحن سخن را تغيير داده ، و از غيبت به خطاب مبدل نموده ، آنها را مخاطب ساخته ، و ضمن جمله تهديدآميز و خشم آلود و تكان دهنده اى مى فرمايد: «پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمى افزاييم !» (فذوقوا فلن نزيدكم الا عذابا). هر چه فرياد كنيد، يا ويلتنا بگوييد، تقاضاى باز گشت به دنيا و جبران گناهان نماييد از شما مسموع نيست ، و چيزى جز بر عذاب شما افزوده نخواهد شد. اين جزاى كسانى است كه وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبياى الهى به سوى ايمان و تقوى قرار مى گرفتند، مى گفتند: سواء علينا اوعظت ام لم تكن من الواعظين : «براى ما يكسان است مى خواهى اندرز ده ، يا اندرز مده !» (شعراء - ۱۳۶). و اين جزاى كسى است كه وقتى آيات الهى براى او خوانده مى شد «جز بر نفرتش چيزى نمى افزود،» (و ما يزيدهم الا نفورا) (اسراء - ۴۱). و بالاخره اين است سزاى كسى كه از هيچ گناهى رويگردان نبود و به هيچ كار خيرى علاقه نداشت .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۵

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه فرمود: هذه الاية اشد ما فى القرآن على اهل النار: «اين آيه شديدترين آيه اى است كه در قرآن مجيد درباره دوزخيان آمد است !». چگونه اين چنين نباشد در حالى كه خداوند غفور و رحيم آن چنان بر آنها خشمگين شده كه آنها را با جمله اى كه تمام درهاى اميد را به روى آنان مى بندد مخاطب ساخته ، و جز وعده افزودن عذاب چيزى به آنها نمى دهد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←