تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۳

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۴۷

آيه ۴۲ - ۴۴

آيه و ترجمه

فَذَرْهُمْ يخُوضوا وَ يَلْعَبُوا حَتى يُلَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى يُوعَدُونَ(۴۲) يَوْمَ يخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنهُمْ إِلى نُصبٍ يُوفِضونَ(۴۳) خَشِعَةً أَبْصرُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِك الْيَوْمُ الَّذِى كانُوا يُوعَدُونَ(۴۴) ترجمه : ۴۲ - آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود فرو روند، و بازى كنند، تا زمانى كه روز موعود خود را ملاقات نمايند. ۴۳ - همان روز كه از قبرها به سرعت خارج مى شوند، گوئى به سوى بتهايشان مى دوند! ۴۴ - در حالى كه چشمهاى آنها از شدت وحشت به زير افتاده ، و پرده اى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است (و به آنها گفته مى شود) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد. تفسير : گوئى به سوى بتهايشان مى دوند! در اين آيات كه آخرين آيات سوره معارج است به عنوان انذار و تهديد كافران سر سخت و استهزاء كننده و لجوج ، مى فرمايد: «آنها را به حال خود واگذار، تا در مطالب باطل خود فرو روند، و به بازى مشغول باشند، تا زمانى كه روز موعود خود را ملاقات كنند» (فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون ).

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۴۸

بيش از اين استدلال و موعظه لازم نيست ، آنها نه اهل منطقند و نه آمادگى براى بيدار شدن دارند، بگذار در اباطيل و اراجيف خود غوطه ور باشند، و همچون كودكان سرگرم بازى ، تا روز موعود آنها، روز رستاخيز، فرا رسد، و همه چيز را با چشم خود ببينند! اين آيه با همين تعبير و بدون هيچگونه تفاوت در سوره زخرف آيه ۸۳ نيز آمده است . سپس به معرفى آن روز موعود پرداخته ، و نشانه هائى از اين روز وحشتناك و هول انگيز را بيان مى كند، و مى فرمايد: همان روزى كه از قبرها به سرعت خارج مى شوند، و چنان تند حركت مى كنند كه گوئى به سوى بتهايشان مى دوند! (يوم يخرجون من الاجداث سراعا كانهم الى نصب يوفضون ). چه تعبير عجيبى ؟ وضع حال آنها را در قيامت و هنگامى كه به سوى دادگاه عدل الهى با سرعت حركت مى كنند تشبيه به هجوم آنها در يك روز جشن يا عزا به سوى بتهايشان مى كند اما آن كجا و اين كجا؟ و در حقيقت سخريه اى است نسبت به عقائد پوچى كه در عالم دنيا داشتند. «اجداث » جمع «جدث » (بر وزن عبث ) به معنى «قبر» است . «سراع » جمع «سريع » (مثل ظراف و ظريف ) به معنى شخص ‍ يا چيزى است كه به سرعت حركت مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۴۹

«نصب » جمع «نصيب » آن هم به گفته بعضى جمع «نصب » (بر وزن سقف ) در اصل به معنى چيزى است كه در جائى نصب مى شود و به بتهائى كه به صورت قطعه سنگى آنها را در جاهائى نصب مى كردند و پرستش مى نمودند و روى آن قربانى كرده و خون قربانى را بر آن مى ريختند گفته مى شد، و تفاوتش با «صنم » اين بود كه «صنم » بتى بود كه داراى شكل و صورت خاصى بود، اما «نصب » قطعه سنگهاى بى شكلى بود كه آنها را به علتى پرستش ‍ مى كردند، همانگونه كه در آيه ۳ سوره مائده مى خوانيم كه از جمله گوشتهاى حرام گوشت حيوانى را مى شمرد كه روى اين بتها ذبح مى شد (و ما ذبح على النصب ). «يوفضون » از ماده «افاضه » به معنى حركت سريع است شبيه حركت سريع آب از سر چشمه . بعضى نيز گفته اند كه منظور از «نصب » در آيه مورد بحث پرچمها است كه در ميان لشكرها با كاروانها در يك نقطه بر پا مى كنند، و هر كس ‍ با سرعت خود را به آن مى رساند، ولى تفسير اول مناسبتر است . سپس به نشانه هاى ديگرى پرداخته مى افزايد: «اين در حالى است كه چشمهاى آنها از شدت هول و وحشت به زير افتاده و خاضعانه نگاه مى كنند» (خاشعة ابصارهم ). «و پرده اى از ذلت و خوارى تمام وجود آنها را در بر گرفته » (ترهقهم ذلة ). و در پايان آيه مى فرمايد: «اين همان روزى است كه به آنها وعده داده مى شد» (ذلك اليوم الذى كانوا يوعدون ).

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۰

آرى اين همان روز موعود است كه آن را به باد مسخره مى گرفتند، و گاه مى گفتند: به فرض كه چنين روزى در كار باشد وضع ما در آن روز از مؤ منان هم بهتر است ، ولى آن روز از شدت ترس و وحشت و شرمسارى جرئت ندارند سر بر آورند، گرد و غبار مذلت بر سر و روى آنها نشسته ، و در هاله اى از غم و اندوه فرو رفته اند، مسلما آن روز نادم و پشيمان مى شوند اما چه سود؟ خداوندا. در آن روز هولناك ما را در پوشش رحمتت قرار بده . پروردگارا! دامهاى شيطان سخت ، و هواى نفس غالب ، و آرزوهاى دور و دراز فريبنده است ، تو خودت بيدارى و آگاهى و عدم انحراف از مسير را به ما مرحمت فرما. بارالها! ما را از مؤ منانى كه بر عهد خود با تو وفا كرده اند و كمر به اطاعتت بسته اند قرار ده آمين يا رب العالمين

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۱

َسوره نوح

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۲۸ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۳

محتواى سوره نوح اين سوره چنانكه از نامش پيدا است سرگذشت نوح پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بيان مى كند، در سوره هاى متعددى از قرآن مجيد به سر گذشت اين پيامبر بزرگ اشاره شده ، از جمله سوره هاى «شعرا»، «مؤ منون »، «اعراف »، «انبياء» و از همه مشروحتر در سوره «هود» آمده كه در حدود ۲۵ آيه درباره اين پيامبر اولوالعزم سخن مى گويد (از آيه ۲۵ تا ۴۹). ولى آنچه در سوره نوح آمده قسمت خاصى از زندگى او است كه در جائى ديگر به اين سبك نيامده است ، و اين قسمت مربوط به دعوت مستمر و پى گير او به سوى توحيد، و كيفيت ، و عناصر اين دعوت . و ريزه كارى هائى است كه در اين مساءله مهم به كار رفته است ، آن هم در برابر قوم لجوج و خود خواه و متكبرى كه مطلقا حاضر نبودند در برابر حق سر فرود آورند. با توجه به اينكه اين سوره در مكه نازل شده ، و پيامبر و مسلمانان اندك آن زمان در شرائطى مشابه شرائط زمان نوح و يارانش قرار داشتند، مسائل زيادى را به آنها مى آموزد، و يكى از اهداف ذكر اين ماجرا همين بوده است از جمله اينكه : ۱ - به آنها ياد مى دهد كه چگونه از طريق استدلال منطقى تواءم با محبت و دلسوزى كامل دشمنان را تبليغ كنند، و از هر وسيله مفيد و مؤ ثرى در اين راه بهره گيرند. ۲ - به آنها مى آموزد كه هرگز در طريق دعوت به سوى خدا خسته نشوند هر چند سالها طول بكشد، و دشمن كارشكنى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۴

۳ - به آنها مى آموزد كه در يك دست وسائل تشويق ، و در دست ديگر عوامل انذار را داشته باشند، و از هر دو در طريق دعوت بهره گيرند. ۴ - آيات آخر اين سوره هشدارى است براى مشركان لجوج كه اگر در برابر حق تسليم نشوند و به فرمان خدا گردن ننهند عاقبت دردناكى در پيش دارند. ۵ - علاوه بر اينها اين سوره سبب تسلى خاطر براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان نخستين و افراد مشابه آنها است كه در برنامه هاى خود به لطف خدا دلگرم و در برابر مشكلات و سختيها صابر و شكيبا باشند. به تعبير ديگر اين سوره ترسيمى است از بيان مبارزه دائمى طرفداران حق و باطل و برنامه هائى كه طرفداران حق در مسير خود بايد به كاربندند. فضيلت تلاوت سوره در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قرأ سورة نوح كان من المؤ منين الذين تدركهم دعوة نوح : «كسى كه سوره نوح را بخواند از مؤ منانى خواهد بود كه شعاع دعوت نوح پيامبر او را فرا مى گيرد». و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم من كان يؤ من بالله و اليوم الاخر و يقرأ كتابه فلا يدع ان يقرأ سورة انا ارسلنا نوحا فاى عبد قرأ ها محتسبا صابرا فى فريضة او نافلة ، اسكنه الله مساكن الابرار و اعطاه ثلاث جنان مع جنته كرامة من الله :

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۵

«كسى كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارد و كتاب او را مى خواند تلاوت سوره نوح را رها ننمايد، هر كس آن را براى خدا و تواءم با شكيبائى در نماز فريضه يا نافله تلاوت كند خداوند او را در منازل نيكان جاى مى دهد، و سه باغ از باغهاى بهشت همراه باغ خودش براى احترام او مرحمت مى كند». ناگفته پيدا است كه هدف از تلاوت آن اين است كه از راه و رسم اين پيامبر بزرگ و استقامت و شكيبائى ياران او در راه دعوت به سوى حق الهام گيرد، و خود را در شعاع دعوت او قرار دهد، نه خواندن فاقد انديشه و فكر و نه انديشه اى خالى از عمل .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۶

آيه ۱ - ۴

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَك مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱) قَالَ يَقَوْمِ إِنى لَكمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۲) أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ(۳) يَغْفِرْ لَكم مِّن ذُنُوبِكمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(۴) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، و گفتيم : قوم خود را انذار كن پيش از آنكه عذاب دردناك به سراغشان آيد. ۲ - گفت : اى قوم ! من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۷

۳ - كه خدا را پرستش كنيد، و از مخالفت او بپرهيزيد، و مرا اطاعت نمائيد. ۴ - اگر چنين كنيد خدا گناهانتان را مى آمرزد، و تا زمان معينى شما را عمر مى دهد، اما هنگامى كه اجل الهى فرا رسد تاخيرى نخواهد داشت اگر مى دانستيد. تفسير : نخستين پيام نوح گفتيم اين سوره بيانگر آن قسمت از حالات نوح است كه مربوط به مساءله دعوت او مى باشد، و نكات جالبى را در زمينه دعوت به سوى حق مخصوصا در برابر اقوام لجوج به همه رهروان راه خدا مى آموزد. نخست از مساءله بعثت او شروع كرده مى فرمايد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، و گفتيم : قوم خود را انذار كن پيش از آنكه عذاب دردناك به سراغشان آيد» (انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومك من قبل ان ياتيهم عذاب اليم ). اين عذاب دردناك ممكن است عذاب دنيا باشد يا عذاب آخرت ، و مناسبتر اينكه هر دو باشد، هر چند به قرينه آيات آخر سوره بيشتر منظور عذاب دنيا است . تكيه روى «انذار» (و بيم دادن ) با اينكه پيامبران هم بيم دهنده بودند و هم بشارت دهنده به خاطر آن است كه انذار غالبا تاثير قويتر دارد همانگونه كه براى ضمانت اجرائى قوانين در تمام دنيا روى انذار و مجازات تكيه مى شود. نوح اين پيامبر «اولوالعزم » كه صاحب نخستين شريعت و آئين الهى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۸

بود و دعوت جهانى داشت بعد از دريافت اين فرمان به سراغ قومش آمد و گفت : اى قوم ! من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم (قال يا قوم انى لكم نذير مبين ) «هدف اين است كه خداوند يگانه يكتا را پرستش كنيد و هر چه غير از او است به دور افكنيد، تقوا را پيشه نموده ، و از دستورات من كه دستور خدا است اطاعت كنيد» (ان اعبدوا الله و اتقوه و اطيعون ) در حقيقت نوح محتواى دعوت خود را در سه جمله خلاصه كرد: پرستش خداى يكتا، رعايت تقوا و اطاعت از قوانين و دستوراتى كه او از سوى خدا آورده كه مجموعه عقايد و اخلاق و احكام بود. سپس به تشويق آنها پرداخته نتائج مهم اجابت اين دعوت را در دو جمله كوتاه بيان مى كند و مى گويد: اگر دعوت مرا اجابت كنيد خداوند گناهان شما را مى آمرزد (يغفر لكم من ذنوبكم ). در حقيقت قاعده معروف «الاسلام يجب ما قبله » (اسلام پيش از خود را مى پوشاند و از بين مى برد) قانونى است كه در همه اديان الهى و توحيدى بوده است و منحصر به اسلام نيست . سپس مى افزايد: ((و شما را تا زمان معينى به تاخير مى اندازد، عمرتان را

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۵۹

طولانى كرده و عذاب را از شما دور مى دارد (و يؤ خركم الى اجل مسمى ). ((زيرا هنگامى كه اجل نهائى الهى فرا رسد تاخير پيدا نمى كند اگر مى دانستيد (ان اجل الله اذا جاء لا يؤ خر لو كنتم تعلمون ). از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه «اجل » و سر رسيد عمر انسان دو گونه است «اجل مسمى » و «اجل نهائى » و يا به تعبير ديگر «اجل ادنى » (نزديكتر) و «اجل اقصى » (دورتر) و يا «اجل معلق » (مشروط) و «اجل حتمى » (مطلق ) قسم اول سر رسيدى است كه قابل تغيير و دگرگونى است ، و بر اثر اعمال نادرست انسان ممكن است بسيار جلو بيفتد كه عذابهاى الهى يكى از آنها است و به عكس بر اثر تقوا و نيكو كارى و تدبير ممكن است بسيار عقب بيفتد. ولى اجل و سررسيد نهائى به هيچوجه قابل دگرگونى نيست ، اين موضوع را با يك مثال مى توان مشخص كرد و آن اينكه يك انسان استعداد عمر جاويدان ندارد اگر تمام دستگاههاى بدن خوب كار كند سرانجام زمانى فرا مى رسد كه بر اثر فرسودگى زياد قلب او خود به خود از كار مى افتد، ولى رعايت اصول بهداشت و جلوگيرى به موقع از بيماريها مى تواند عمر انسان را طولانى كند در حالى كه عدم رعايت اين امور ممكن است آنرا بسيار كوتاه سازد و به زودى به آن پايان دهد.

نكته

عوامل معنوى زيادى و كوتاهى عمر نكته ديگرى كه به خوبى از اين آيه استفاده مى شود تاءثير گناهان در كوتاهى عمر است ، زيرا مى گويد: اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد خدا

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۰

به شما عمر طولانى مى دهد و مرگ شما را به تاخير مى اندازد، با توجه به اينكه گناهان همواره بر جسم و يا روح انسان ضربه هاى هولناك وارد مى كند درك اين معنى آسان است . در روايات اسلامى نيز روى اين معنى تاءكيد فراوان شده است ، از جمله در يك حديث پر معنى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم من يموت بالذنوب اكثر ممن يموت بالاجال ، و من يعيش بالاحسان اكثر ممن يعيش بالاعمار!: ((آنها كه بر اثر گناهان مى ميرند بيش از آنها هستند كه به مرگ الهى از دنيا مى روند، و كسانى كه بر اثر نيكو كارى عمر طولانى پيدا مى كنند بيش از كسانى هستند كه بر اثر عوامل طبيعى عمرشان زياد مى شود!.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۱

آيه ۵ - ۹

آيه و ترجمه

قَالَ رَب إِنى دَعَوْت قَوْمِى لَيْلاً وَ نَهَاراً(۵) فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَاءِى إِلا فِرَاراً(۶) وَ إِنى كلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصبِعَهُمْ فى ءَاذَانهِمْ وَ استَغْشوْا ثِيَابهُمْ وَ أَصرُّوا وَ استَكْبرُوا استِكْبَاراً(۷) ثُمَّ إِنى دَعَوْتهُمْ جِهَاراً(۸) ثُمَّ إِنى أَعْلَنت لهَُمْ وَ أَسرَرْت لهَُمْ إِسرَاراً(۹) ترجمه : ۵ - (نوح ) گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم . ۶ - اما دعوت من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود! ۷ - و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند و تو آنها را بيامرزى انگشتان خويش را در گوشها قرار داده ، و لباسهايشان را بر خود (پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند، و شديدا استكبار كردند. ۸ - سپس من آنها را آشكارا (به توحيد و بندگى تو) دعوت كردم . ۹ - و پنهان آنها را به سوى تو خواندم .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۲

تفسير : از هر فرصتى براى هدايت آنها استفاده كردم ، اما... در اين آيات در ادامه رسالت و ماءموريت نوح براى دعوت قومش ‍ سخنانى از زبان خود او، هنگامى كه به پيشگاه پروردگار شكايت مى برد، نقل شده كه بسيار آموزنده است . سخنان نوح در اين زمينه سخنانى است كه مى تواند راهگشا براى همه مبلغان دينى باشد، مى فرمايد: «نوح گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت كردم » (قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا) و لحظه اى در ارشاد و تبليغ آنها كوتاهى نكردم . «اما اين دعوت و ارشاد من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود» (فلم يزدهم دعائى الا فرارا) و اين عجيب است كه دعوت به سوى چيزى سبب فرار از آن شود، اما با توجه به اينكه تاءثير دعوتهاى نياز به يك نوع آمادگى و سنخيت و جاذبه متقابل دارد جاى تعجب نيست كه در دلهاى تا آماده اثر معكوس و منفى ببخشد، و به تعبير ديگر افراد لجوج و دشمن حق هنگامى كه دعوت مردان خدا را مى شنوند در مقابل آن مقاومت به خرج مى دهند، و همين مقاومت آنها را از خدا دورتر مى كند و كفر و نفاق را راسختر مى سازد. اين درست همانند چيزى است كه در آيه ۸۰ سوره اسراء آمده است : و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤ منين و لا يزيد الظالمين الا خسارا «ما در قرآن آياتى نازل كرده ايم كه مايه شفاء و رحمت براى مؤ منان است اما ظالمان را جز خسران و زيان نمى افزايد»!

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۳

و اينكه در آيات قرآن مى خوانيم اين كتاب آسمانى مايه هدايت پرهيزگاران است «هدى للمتقين » (بقره - ۲) به خاطر همين است كه بايد مرحله اى از تقوا هر چند ضعيف ، در وجود انسان باشد، تا آماده پذيرش حق گردد، اين مرحله همان «روح حقيقت جوئى » و آمادگى براى پذيرش گفتار حق است . سپس نوح در ادامه اين سخن مى افزايد: «خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند تا تو آنها را مشمول آمرزش خود قرار دهى ، آنها انگشتان خويش را در گوشهاى خود قرار داده ، و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت و عدم ايمان اصرار ورزيدند و شديدا استكبار كردند» (و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا). گذاشتن انگشت در گوشها براى اين بوده كه صداى حق را نشنوند و پيچيدن لباس بر خويشتن يا به اين معنى است كه لباس بر سر مى انداختند تا پشتوانه اى براى انگشتان فرو كرده در گوش باشد و كمترين امواج صوتى به پرده صماخ آنها نرسد، و از آنجا كه پيامى به مغز منتقل نگردد! و يا مى خواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قيافه ملكوتى نوح اين پيامبر بزرگ بيفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنيدن باز ماند و هم چشم از ديدن ! اين راستى حيرت انگيز است كه انسان به اين مرحله از عداوت و دشمنى با حق برسد كه حتى اجازه ديدن و شنيدن و انديشيدن را به خود ندهد. در بعضى از تفاسير اسلامى آمده است كه بعضى از آن قوم منحرف دست فرزندان خويش را گرفته و نزد «نوح » مى بردند، و به فرزند خود چنين مى گفتند:

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۴

از اين مرد بترس مبادا تو را گمراه كند اين وصيتى است كه پدرم به من كرده ، و من الان همان سفارش را به تو مى كنم (تا حق وصيت و خير خواهى را ادا كرده باشم ). اين آيه نشان مى دهد كه نوح با عمر طولانى خود در طى چند نسل همچنان به دعوت الهى خويش ادامه مى داد و هرگز خسته نمى شد. و ضمنا نشان مى دهد كه يكى از عوامل مهم بدبختى آنها استكبار و غرور بود، زيرا خود را بالاتر از اين مى ديدند كه در برابر انسانى مانند خود هر چند نماينده خدا باشد و قلبش كانون علم و دانش و تقوا سر تسليم فرود آورند، اين كبر و و غرور هميشه يكى از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آنرا در تمام طول تاريخ بشر در زندگى افراد بى ايمان مشاهده مى كنيم . نوح همچنان به سخنان خود در پيشگاه پروردگار ادامه داده ، مى گويد: «خداوندا! سپس آنها را آشكارا به توحيد و عبادت تو دعوت كردم » (ثم انى دعوتهم جهارا). در جلسات عمومى و با صداى بلند آنها را به سوى ايمان فرا خواندم . به اين نيز قناعت نكردم «آشكارا و نهان ، حقيقت توحيد و ايمان را براى آنها بيان داشتم » (ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا). به گفته بعضى از مفسران ، نوح براى نفوذ در اين جمعيت لجوج و خود خواه دعوت خود را از سه طريق مختلف دنبال كرد: گاه تنها دعوت مخفيانه

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۵

مى نمود كه مواجه با عكس العملهاى چهارگانه شد (انگشتها را در گوش ‍ گذاشته لباسها را به خود پيچيدند، و در كفر اصرار ورزيدند، و استكبار نمودند) و گاه تنها دعوت علنى و آشكار داشت ، و گاه نيز از روش ‍ آميختن دعوت آشكار و نهان استفاده مى كرد ولى هيچ يك از اينهانيفتاد. اصولا ساختمان انسان چنين است كه اگر در مسير باطل آن قدر پيش ‍ برود كه ريشه هاى فساد در وجود او مستحكم گردد، و در اعماق وجودش نفوذ كرده به صورت طبيعت ثانوى در آيد نه دعوت مردان خدا در او اثر مى بخشد، و نه پيامهاى رساى الهى فايده اى مى دهد.

نكته ها:

۱ - راه و رسم تبليغ آنچه در آيات فوق درباره دعوت نوح آمده در عين اين كه وسيله اى براى تسلى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان اندكى كه در مكه به او پيوستند بود يك برنامه عمومى و همگانى را براى همه مبلغان راه خدا ارائه مى دهد. او هرگز انتظار نداشت مردم دعوتش را اجابت كرده ، در يك مركز عمومى شهر جمع شوند سپس با آرامش خاطر در حالى كه همگان چشم به دهان او دوخته و گوش به سخنانش دارند پيام الهى را به آنان برساند، بلكه از لحن آيات استفاده مى شود (و در بعضى از روايات نيز آمده ) كه او گاه به سراغ مردم در خانه هايشان مى رفت ، يا در كوچه و بازار آنها را به طور خصوصى صدا مى زد، و با حوصله و لحن محبت آميزى تبليغ مى كرد، و گاه در مجالس عمومى كه به منظورهاى ديگرى از قبيل جشن و عزا تشكيل شده بود مى آمد و با صداى بلند

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۶

و آشكار فرمان خدا را بر آنها مى خواند، اما هميشه با عكس العملهاى نامطلوب و توهين و استهزاء، و گاه ضرب و جرح روبرو مى شد، ولى با اين حال هرگز دست از كار خود برنداشت . اين حوصله عجيب ، و آن دلسوزى عجيب تر، و پشتكار و استقامت بى نظير سرمايه او در راه دعوت به آئين حق بود. و شگفت انگيزتر اينكه در طول نهصد و پنجاه سال دعوتش تنها حدود هشتاد نفر به او ايمان آوردند كه اگر اين دو عدد را بر يكديگر تقسيم كنيم روشن مى شود كه براى هدايت هر يك نفر به طور متوسط حدود دوازده سال تبليغ كرد!!. آيا اگر مبلغان اسلامى از يك چنين استقامت و پشتكارى برخوردار باشند اسلام با اين محتواى غنى و جالب عالمگير نخواهد شد؟! ۲ - فرار از حقيقت چرا؟ گاه انسان تعجب مى كند كه مگر ممكن است در زير اين آسمان كسانى پيدا شوند كه حتى حاضر به شنيدن حرف حق نباشند و از آن فرار كنند؟ سخن از پذيرش نيست سخن تنها از شنيدن است . ولى تاريخ مى گويد اين گونه افراد بسيار بوده اند. نه تنها قوم نوح به هنگامى كه آنها را دعوت به توحيد مى كرد انگشت در گوش نهاده و جامه بر سر و صورت مى پيچيدند كه حق را نشنوند و نبينند، بلكه در عصر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق صريح قرآن گروهى بودند كه وقتى صداى دل انگيز پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آيات قرآن بلند مى شد با جار و جنجال و سوت و صفير چنان غوغائى به راه مى انداختند كه هيچكس صداى او را نشنود، و قال الذين كفروا لا تسمعوا

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۷

لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون : «كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد تا پيروز شويد» (فصلت ۲۶) در تاريخ خونين كربلا نيز آمده است هنگامى كه امام حسين (عيله السلام ) سالار شهيدان مى خواست دشمنان منحرف را ارشاد و بيدار كند چنان جنجالى به راه انداختند كه صداى امام در ميان آنها گم شد. امروز نيز اين برنامه ادامه دارد منتهى در اشكال و چهره هاى ديگر طرفداران باطل با انواع سرگرميهاى ناسالم ، موسيقيهاى مخرب مواد مخدر و مانند آن چنان جوى فراهم كرده اند كه مردم مخصوصا جوانان نتوانند صداى دلنواز مردان خدا را بشنوند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۸

آيه ۱۰ - ۱۴

آيه و ترجمه

فَقُلْت استَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً(۱۰) يُرْسِلِ السمَاءَ عَلَيْكم مِّدْرَاراً(۱۱) وَ يُمْدِدْكم بِأَمْوَلٍ وَ بَنِينَ وَ يجْعَل لَّكمْ جَنَّتٍ وَ يجْعَل لَّكمْ أَنهَراً(۱۲) مَّا لَكمْ لا تَرْجُونَ للَّهِ وَقَاراً(۱۳) وَ قَدْ خَلَقَكمْ أَطوَاراً(۱۴) ترجمه : ۱۰ - به آنها گفتم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است . ۱۱ - تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى درپى بر شما فرستد، ۱۲ - و شما را با اموال و فرزندان فراوان امداد كند، و باغهاى سر سبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد. ۱۳ - چرا شما براى خدا عظمت قائل نيستيد؟ ۱۴ - در حالى كه شما را در مراحل مختلف آفريده است . تفسير : پاداش دنيوى ايمان «نوح » در ادامه بيانات مؤ ثر خود براى هدايت آن قوم لجوج و سركش اين بار روى بشارت و تشويق تكيه مى كند، و به آنها وعده مؤ كد مى دهد كه اگر از

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۶۹

شرك و گناه توبه كنند خدا درهاى رحمت خويش را از هر سو به روى آنها مى گشايد، عرض مى كند: «خداوندا من به آنها گفتم : از پروردگار خويش تقاضاى آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است » (فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا). نه تنها شما را از گناهان پاك مى سازد بلكه «اگر چنين كنيد بارانهاى پربركت آسمان را پى درپى بر شما فرو مى فرستد» (يرسل السماء عليكم مدرارا) خلاصه هم باران رحمت معنوى و هم باران پر بركت مادى او شما را فرا مى گيرد. قابل توجه اينكه مى گويد: «آسمان را بر شما مى فرستد» يعنى آنقدر باران مى بارد كه گوئى آسمان دارد نازل مى شود! اما چون باران رحمت است نه ويرانى مى آورد، و نه آسيبى مى رساند، بلكه در همه جا مايه خرمى و سر سبزى و طراوت است . سپس مى افزايد: «و اموال و فرزندان شما را افزون مى كند،» (و يمدد كم باموال و بنين ). «و براى شما باغهاى خرم و سرسبز و نهرهاى آب جارى قرار مى دهد.» (و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا). به اين ترتيب يك نعمت بزرگ معنوى ، و پنج نعمت بزرگ مادى به آنها وعده داده نعمت بزرگ معنوى بخشودگى گناهان و پاك شدن از آلودگى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۷۰

كفر و عصيان است ، اما نعمتهاى مادى : ريزش بارانهاى مفيد و به موقع و پر بركت ، فزونى اموال ، فزونى فرزندان (سرمايه هاى انسانى ) باغهاى پر بركت ، و نهرهاى آب جارى آرى ايمان و تقوى طبق گواهى قرآن مجيد هم موجب آبادى دنيا و هم آخرت است . در بعضى از روايات آمده است كه وقتى اين قوم لجوج از قبول دعوت نوح سر باز زدند خشكسالى و قحطى آنها را فرا گرفت ، و بسيارى از اموال و فرزندانشان هلاك شدند، زنان عقيم گشتند و كمتر بچه مى آوردند، نوح به آنها گفت : اگر ايمان بياوريد همه اين مصائب و بلاها از شما دفع خواهد شد، ولى آنها اعتنائى به او نكردند و همچنان سر سختى نشان دادند تا عذاب نهائى فرا رسيد و همه را درو كرد! سپس بار ديگر به انذار باز مى گردد، و مى گويد: «چرا شما از خدا نمى ترسيد و براى خداى عظمت قائل نيستيد»؟! (ما لكم لا ترجون لله وقارا). «در حالى كه خدا شما را آفرينش هاى گوناگون داد» (و قد خلقكم اطوارا) نخست «نطفه » بى ارزشى بوديد، چيزى نگذشت كه شما را به صورت «علقه » و از آن پس به صورت «مضغه » در آورد، سپس ‍ شكل و اندام انسانى به شما داد،

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۷۱

بعد لباس حيات در اندام شما پوشانيد، و به شما روح و حس و حركت داد، همين گونه مراحل مختلف جنينى را يكى پس از ديگرى پشت سر نهاديد، تا به صورت انسانى كامل از مادر متولد شديد باز اطوار حيات و اشكال مختلف زندگى ادامه يافت ، شما هميشه تحت ربوبيت او قرار داريد، و دائما نو مى شويد، و آفرينش جديدى مى يابيد، چگونه در برابر آستان با عظمت خالق خود سر تعظيم فرود نمى آوريد؟ نه تنها از نظر جسمانى اشكال مختلفى به خود مى گيريد، كه چهره روح و جان شما نيز دائما در تغيير است ، هر يك از شما استعدادى داريد، و در هر سرى ذوقى و در هر دلى عشقى است ، و همه شما دائما دگرگون مى شويد احساسات كودكى جان خود را به احساسات جوانى مى دهد، و آن هم جاى خود را به احساسات كهولت و پيرى مى بخشد. و به اين ترتيب او در همه جا با شما است و در هر گام رهبرى و هدايت مى كند و با اين همه لطف و عنايت او، اينهمه كفران و بى حرمتى چرا؟

نكته :

رابطه «تقوى » و «عمران و آبادى » از آيات مختلف قرآن ، از جمله آيات فوق ، اين نكته به خوبى استفاده مى شود كه ايمان و عدالت مايه آبادى جامعه ها، و كفر و ظلم و گناه مايه ويرانى است . در آيه ۹۶ «اعراف » مى خوانيم : و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض : «اگر اهل شهرها و آباديها ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى گشائيم ».

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۷۲

و در آيه ۴۱ سوره «روم » مى خوانيم : ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس : «فساد در خشكى و دريا بر اثر اعمال مردم ظاهر شد». و در آيه ۳۰ «شورى » آمده است : و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم : «هر مصيبتى به شما مى رسد به خاطر اعمال شما است » و در آيه ۶۶ مائده آمده است و لو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم : «اگر آنها تورات و انجيل و آنچه از طرف پروردگارشان بر آنان نازل شده است بر پا دارند، از آسمان و زمين روزى مى خورند» (و بركات زمين و آسمان آنها را فرا خواهد گرفت ) و آيات ديگرى از اين قبيل . اين «رابطه » تنها يك رابطه معنوى نيست ، بلكه علاوه بر رابطه معنوى كه آثارش را به خوبى مى بينيم رابطه مادى روشنى نيز در اين زمينه وجود دارد. كفر و بى ايمانى سرچشمه عدم احساس مسؤ وليت ، قانون شكنى ، و فراموش كردن ارزشهاى اخلاقى است ، و اين امور سبب از ميان رفتن وحدت جامعه ها، متزلزل شدن پايه هاى اعتماد و اطمينان ، هدر رفتن نيروهاى انسانى و اقتصادى ، و به هم خوردن تعادل اجتماعى است . بديهى است كه جامعه اى كه اين امور بر آن حاكم گردد به سرعت عقب نشينى مى كند و راه سقوط و نابودى را پيش خواهد گرفت . و اگر مى بينيم جوامعى هستند كه با وجود عدم ايمان و تقوا از پيشرفت نسبى وضع مادى برخوردارند آن را نيز بايد مرهون رعايت نسبى بعضى از اصول اخلاقى بدانيم كه ميراث انبياى پيشين و نتيجه زحمات رهبران الهى و دانشمندان و علما در طول قرنها است . علاوه بر آيات فوق در روايات اسلامى نيز روى اين معنى زياد تكيه شده

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۷۳

است كه استغفار و ترك گناه سبب فزونى روزى و بهبودى زندگى مى شود، از جمله : در حديثى از على (عليه السلام ) آمده كه فرمود اكثر الاستغفار تجلب الرزق : «زياد استغفار كن تا روزى را به سوى خود جلب كنى ». در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل شده كه فرمود: من انعم الله عليه نعمة فليحمد الله تعالى ، و من استبطا الرزق فليستغفر الله ، و من حزنه امر فليقل : لا حول و لا قوة الا بالله : «كسى كه خداوند نعمتى به او بخشيده شكر خدا را بجا آورد، و كسى كه روزيش تاءخير كرده از خدا طلب آمرزش كند، و كسى كه بر اثر حادثه اى غمگين گردد بگويد: لا حول و لا قوة الا بالله ». در نهج البلاغه نيز مى خوانيم «و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق ، فقال سبحانه استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا...»: «خداوند سبحان ، استغفار را سبب فزونى روزى و رحمت خلق قرار داده ، و فرموده از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است ، باران پر بركت آسمان را بر شما مى فرستد» حقيقت اين است كه مجازات بسيارى از گناهان محروميتهائى در اين جهان است و هنگامى كه انسان از آن توبه كند و راه پاكى و تقوى را پيش ‍ گيرد خداوند اين مجازات را از او بر طرف مى سازد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←