تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۲۰

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۲۴

آيه ۵۱-۵۲

آيه و ترجمه

وَ إِن يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيزْلِقُونَك بِأَبْصرِهِمْ لَمَّا سمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لمََجْنُونٌ(۵۱) وَ مَا هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِّلْعَلَمِينَ(۵۲) ترجمه : ۵۱ - نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند تو را با چشمان خود هلاك كنند و مى گويند او ديوانه است ! ۵۲ - در حالى كه اين (قرآن ) جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست . تفسير : مى خواهند تو را نابود كنند اما نمى توانند دو آيه فوق كه پايان سوره «قلم » را تشكيل مى دهد، در حقيقت تعقيب چيزى است كه در آغاز اين سوره درباره نسبت جنون از ناحيه دشمنان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده . نخست مى فرمايد: «نزديك است كه كافران هنگامى كه آيات قرآن را از تو مى شنوند تو را با چشمان خود هلاك كنند، و مى گويند او ديوانه است » (و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون ). «ليزلقونك » از ماده «زلق » به معنى لغزيدن و بر زمين افتادن است و كنايه از هلاكت و نابودى مى باشد.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۲۵

در تفسير اين آيه نظرات گوناگونى داده اند: ۱ - بسيارى از مفسران گفته اند: منظور اين است كه دشمنان به هنگامى كه آيات با عظمت قرآن را از تو مى شنوند، به قدرى خشمگين و ناراحت مى شوند، و با عداوت به تو نگاه مى كنند كه گوئى مى خواهند تو را با چشمهاى خود بر زمين افكنند و نابود كنند! و در توضيح اين معنى جمعى افزوده اند كه آنها مى خواهند از طريق چشم زدن كه بسيارى از مردم به آن عقيده دارند و مى گويند در بعضى از چشمها اثر مرموزى نهفته است كه با يك نگاه مخصوص ممكن است طرف را بيمار يا هلاك كند، تو را از بين ببرند. ۲ - بعضى ديگر گفته اند كه اين كنايه از نگاههاى بسيار غضب آلود است مثل اينكه مى گوئيم فلانكس آنچنان بد به من نگاه كرد كه گوئى مى خواست مرا با نگاهش بخورد يا بكشد! ۳ - تفسير ديگرى براى اين آيه به نظر مى رسد كه شايد از تفسيرهاى بالا نزديكتر باشد و آن اينكه قرآن مى خواهد تضاد عجيبى را كه در ميان گفته هاى دشمنان اسلام وجود داشت با اين بيان ظاهر سازد و آن اينكه : آنها وقتى آيات قرآن را مى شنوند آنقدر مجذوب مى شوند و در برابر آن اعجاب مى كنند كه مى خواهند تو را چشم بزنند (زيرا چشم زدن معمولا در برابر امورى است كه بسيار اعجاب انگيز مى باشد) اما در عين حال مى گويند: تو ديوانه اى ، و اين راستى شگفت آور است ، ديوانه و پريشان گوئى كجا و اين آيات اعجاب انگيز جذاب و پرنفوذ كجا؟. اين سبك مغزان نمى دانند چه مى گويند و چه نسبتهاى ضد و نقيضى به تو مى دهند؟

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۲۶

به هر حال در اينكه آيا چشم زخم از نظر اسلامى و از نظر علوم روز واقعيت دارد يا نه ؟ در بحث نكات به خواست خدا سخن خواهيم گفت . و سرانجام در آخرين آيه مى افزايد: «اين قرآن چيزى جز مايه بيدارى و تذكر براى جهانيان نيست » (و ما هو الا ذكر للعالمين ). معارفش روشنگر، انذارهايش آگاه كننده ، مثالهايش پرمعنى ، تشويقها و بشارتهايش روح پرور، و در مجموع مايه ، بيدارى خفتگان و يادآورى غافلان است ، با اين حال چگونه مى توان نسبت جنون به آورنده آن داد؟ مطابق اين تفسير «ذكر» (بر وزن فكر) در اينجا به معنى «يادآورى » است ، ولى بعضى از مفسران آن را به معنى «شرف » تفسير كرده اند، و گفته اند اين قرآن شرافتى است براى تمام جهانيان ، شبيه چيزى كه در آيه ۴۴ سوره زخرف آمده كه مى فرمايد: و انه لذكر لك و لقومك «قرآن مايه شرف و آبرو براى تو و قوم تو است » ولى همانگونه كه در ذيل آيه مزبور نيز گفتيم «ذكر» در آنجا هم به معنى يادآورى و آگاهى بخشى است ، و اصولا يكى از نامهاى قرآن مجيد همان «ذكر» است ، بنابراين تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد.

نكته :

آيا چشم زدن واقعيت دارد؟ بسيارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد، يا درهم بشكند، و اگر انسان است بيمار يا ديوانه كند.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۲۷

اين مساءله از نظر عقلى امر محالى نيست ، چه اينكه بسيارى از دانشمندان امروز معتقدند در بعضى از چشمها نيروى مغناطيسى خاصى نهفته شده كه كارائى زيادى دارد، حتى با تمرين و ممارست مى توان آن را پرورش داد، خواب مغناطيسى از طريق همين نيروى مغناطيسى چشمها است . در دنيائى كه «اشعه ليزر» كه شعاعى است نامرئى مى تواند كارى كند كه از هيچ سلاح مخربى ساخته نيست پذيرش وجود نيروئى در بعضى از چشمها كه از طريق امواج مخصوص در طرف مقابل اثر بگذارد چيز عجيبى نخواهد بود. بسيارى نقل مى كنند كه با چشم خود افرادى را ديده اند كه داراى اين نيروى مرموز چشم بوده اند، و افراد يا حيوانات يا اشيائى را از طريق چشم زدن از كار انداخته اند. لذا نه تنها نبايد اصرارى در انكار اين امور داشت بايد امكان وجود آن را از نظر عقل و علم پذيرفت . در روايات اسلامى نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود كه وجود چنين امرى را اجمالا تاييد مى كند. در حديثى مى خوانيم كه «اسماء بنت عميس » خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: گاه به فرزندان جعفر چشم مى زنند، آيا «رقيه » اى براى آنها بگيرم (منظور از «رقيه » دعاهائى است كه مى نويسند و افراد براى جلوگيرى از چشم زخم با خود نگهميدارند و آن را تعويذ نيز مى گويند). پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: نعم ، فلو كان شى ء يسبق القدر لسبقه العين «آرى ، مانعى ندارد، اگر چيزى مى توانست بر قضا و قدر پيشى گيرد چشم زدن بود»!.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۲۸

و در حديث ديگرى آمده است كه امير مؤ منان (عليه السلام ) فرمود: پيامبر براى امام حسن و امام حسين «رقيه » گرفت ، و اين دعا را خواند: اعيذكما بكلمات التامة و اسماء الله الحسنى كلها عامة ، من شر السامة و الهامة ، و من شر كل عين لامة ، و من شر حاسد اذا حسد: ((شما را به تمام كلمات و اسماء حسناى خداوند از شر مرگ و حيوانات موذى ، و هر چشم بد، و حسود آنگاه كه حسد ورزد مى سپارم ، سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نگاهى به ما كرد و فرمود: «اينچنين حضرت ابراهيم براى اسماعيل و اسحاق تعويذ نمود». در نهج البلاغه نيز آمده است العين حق و الرقى حق : «چشم زخم حق است و توسل به دعا براى دفع آن نيز حق است ». ذكر اين نكته لازم است كه هيچ مانعى ندارد اين دعاها و توسلها به فرمان خداوند جلو تاثير نيروى مرموز مغناطيسى چشمها را بگيرد همانگونه كه دعاها در بسيارى از عوامل مخرب ديگر اثر مى گذارد و آنها را به فرمان خدا خنثى مى كند. اين نيز لازم به يادآورى است كه قبول تاءثير چشم زخم به طور اجمال به اين معنى نيست كه به كارهاى خرافى و اعمال عوامانه در اينگونه موارد پناه برده شود كه هم بر خلاف دستورات شرع است ، و هم سبب شك و ترديد افراد ناآگاه در اصل موضوع است ، همانگونه كه آلوده شدن بسيارى از حقايق با خرافات اين تاءثير نامطلوب را در اذهان گذارده است .

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۲۹

خداوندا! ما را در پناه خودت از شر اشرار، و مكائد دشمنان محفوظ دار. پروردگارا! استقامت و صبرى مرحمت كن كه در پرتو آن بتوانيم رضاى تو را جلب كنيم . بارالها! توفيق بهره گيرى از نعمتهاى بى پايانت را به ما مرحمت كن پيش ‍ از آن كه ناشكريها آنرا از ما سلب كند. آمين يا رب العالمين

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳۱

َسوره حاقه

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۵۲ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳۳

محتواى سوره حاقه مباحث اين سوره بر سه محور دور مى زند. «محور اول » كه مهمترين محورهاى بحث اين سوره است مسائل مربوط به قيامت و بسيارى از خصوصيات آن مى باشد، و لذا سه نام از نامهاى قيامت يعنى «حاقه » و «قارعه » و «واقعه » در اين سوره آمده است . «محور دوم » بحثهائى است كه پيرامون سرنوشت اقوام كافر پيشين ، مخصوصا قوم عاد و ثمود و فرعون ، مى باشد كه مشتمل بر انذارهاى قوى و مؤ كدى است براى همه كافران و منكران قيامت . «محور سوم » بحثهائى است پيرامون عظمت قرآن و مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و كيفر تكذيب كنندگان . فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم : من قراء سورة الحاقه حاسبه الله حسابا يسيرا: «كسى كه سوره حاقه را بخواند خداوند حساب او را در قيامت آسان مى كند». و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) آمده است : اكثروا من قرائة الحاقة ، فان قرائتها فى الفرائض و النوافل من الايمان بالله و رسوله ، و لم يسلب قارئها دينه حتى يلقى الله : «سوره حاقه را بسيار تلاوت كنيد چرا كه قرائت آنها در فرائض و نوافل نشانه ايمان به خدا و رسول او است ، و كسى كه آن را بخواند دينش محفوظ مى ماند تا به لقاءالله بپيوندد».

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳۴

آيه ۱-۸

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الحَْاقَّةُ(۱) مَا الحَْاقَّةُ(۲) وَ مَا أَدْرَاك مَا الحَْاقَّةُ(۳) كَذَّبَت ثَمُودُ وَ عَادُ بِالْقَارِعَةِ(۴) فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكوا بِالطاغِيَةِ(۵) وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكوا بِرِيحٍ صرْصرٍ عَاتِيَةٍ(۶) سخَّرَهَا عَلَيهِمْ سبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَنِيَةَ أَيَّامٍ حُسوماً فَترَى الْقَوْمَ فِيهَا صرْعَى كَأَنهُمْ أَعْجَازُ نخْلٍ خَاوِيَةٍ(۷) فَهَلْ تَرَى لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ(۸)

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳۵

ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - آن روزى كه مسلما واقع مى شود. ۲ - چه روز واقع شدنى است ؟ ۳ - و تو چه مى دانى آن روز تحقق يابنده چيست ؟ ۴ - قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند. ۵ - اما قوم «ثمود» با عذابى سركش هلاك شدند. ۶ - و اما قوم «عاد» به وسيله تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا به هلاكت رسيدند. ۷ - (خداوند) اين تندباد را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر آنها مسلط ساخت و (اگر آنجا بودى ) مى ديدى كه آن قوم همچون تنه هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين تندباد روى زمين افتاده و هلاك شده اند. ۸ - آيا كسى از آنها را باقى مى بينى ؟ تفسير : عذابى سركش براى قوم طغيانگر! اين سوره از مساءله قيامت و آن هم با عنوان تازه اى شروع مى شود، مى فرمايد: «آن روز تحقق يابنده » (الحاقة ). «چه روز تحقق يابنده اى است » (ما الحاقة ).

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳۶

«و تو چه ميدانى كه آن روز تحقق يابنده چيست »؟ (و ما ادريك ما الحاقة ). تقريبا عموم مفسران «حاقة » به معنى روز قيامت تفسير كرده اند، به خاطر اينكه روزى است كه قطعا واقع مى شود، همانند تعبير به «الواقعة » در سوره «واقعة »، و همين تعبير در آيه ۱۶ همين سوره نيز آمده است ، و اينها همه حاكى از يقينى بودن آن روز بزرگ است . تعبير به «ماالحاقة » براى بيان عظمت آن روز است ، درست مثل اينكه در تعبيرات روزمره مى گوئيم : فلان كس انسان است ، چه انسانى ؟ يعنى حد و مرزى براى توصيف انسانيت او نيست . تعبير به «ما ادراك ماالحاقة » باز هم براى تاءكيد بيشتر روى عظمت حوادث آن روز عظيم است ، تا آنجا كه حتى به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خطاب مى شود كه تو نمى دانى آن روز چگونه است ؟ و حقيقت همين است كه درك حوادث قيامت براى ما زندانيان زندان دنيا امكان پذير نيست ، همانگونه كه درك مسائل مربوط به دنيا براى جنينى كه در شكم مادر است با هيچ بيانى ميسر نمى باشد. احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيات وجود دارد گرچه كمتر كسى از مفسران آن را پذيرفته است اينكه «الحاقه » اشاره به عذابهائى است كه در اين

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳۷

دنيا ناگهان دامان مجرمان سركش و طاغيان خودخواه را مى گيرد، همانگونه كه «القارعة » در آيه بعد در كلمات بعضى از مفسران به همين معنى تفسير شده است ، و اتفاقا اين تفسير با آيات آينده كه سخن از عذابهاى كوبنده قوم عاد و ثمود و فرعون و قوم لوط مى گويد تناسب بيشترى دارد. در تفسير «على بن ابراهيم » نيز مى خوانيم : «الحاقة ، الحذر بنزول العذاب »: «حاقه هشدارى است به نازل شدن عذاب » نظير آنچه درباره آل فرعون (مؤ من - آيه ۴۵) آمده است كه مى فرمايد و حاق بال فرعون سوء العذاب : «عذاب بد بر آل فرعون نازل گشت ». سپس به سراغ بيان سرنوشت اقوامى مى رود كه روز قيامت (يا نزول عذاب الهى را در دنيا) منكر شدند، و مى افزايد: «قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند» (كذبت ثمود و عاد بالقارعة ). «اما قوم ثمود به وسيله عذابى سركش هلاك شدند» (فاما ثمود فاهلكوا بالطاغية ). «قوم ثمود» قومى بودند كه در يك منطقه كوهستانى ميان حجاز و شام زندگى مى كردند، حضرت «صالح » به سوى آنها مبعوث شد، ولى آنها هرگز ايمان نياوردند و به مبارزه با او برخاستند حتى از او خواستند كه اگر راست مى گوئى عذابى را كه به ما وعده مى دهى فرود آور! در اين هنگام «صاعقه اى ويرانگر» بر آنها مسلط شد، و در چند لحظه لرزه بر قصرها و خانه هاى

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳۸

مستحكمشان افكند، و همه را درهم كوبيد و جسمهاى بى جانشان بر زمين افتاد. قابل توجه اينكه : قرآن عامل نابودى اين قوم سركش را عذابى سركش ‍ مى شمرد «الطاغية » و اين عذاب سركش در سوره اعراف آيه ۷۸ به عنوان «رجفة » (زلزله ) ذكر شده ، و در آيه ۱۳ فصلت «صاعقة » و در ۶۷ هود «صيحة » آمده است كه در حقيقت همه به يك معنى بازمى گردد، زيرا صاعقه هميشه با صداى عظيمى همراه است ، و لرزه بر نقطه اى كه فرود مى آيد وارد مى كند و عذابى است طغيانگر سپس به سراغ سرنوشت «قوم عاد» مى رود، قومى كه در سرزمين «احقاف » (در شبه جزيره عرب يا يمن زندگى مى كردند) قامتهائى طويل ، اندامى قوى ، شهرهائى آباد، زمينهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پيامبر آنها حضرت «هود» بود، آنها نيز طغيان و سركشى را بجائى رساندند كه خداوند با عذابى دردناك كه شرح آن در همين آيات آمده است طومار زندگى آنها را درهم پيچيده ، نخست مى فرمايد: «اما عاد به وسيله تندبادى سركش و پرسروصدا و سرد و مسموم به هلاكت رسيدند» (و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتية ). «صرصر» (بر وزن دفتر) به بادهاى سرد يا پرسروصدا و يا مسموم گفته مى شود، و مفسران هر سه معنى را در تفسير آن ذكر كرده اند، و جمع ميان آنها نيز ممكن است . «عاتية » از ماده «عتو» (بر وزن غلو) به معنى سركش است ، منتها نه سركش از فرمان خدا، بلكه سركش در معيار نسيمها و بادهاى معمولى .

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳۹

سپس به توصيف ديگرى از اين تندباد كوبنده پرداخته ، مى افزايد: «خداوند آن را بر اين قوم ، مدت هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيان كن مسلط ساخت » (سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام حسوما). «حسوما» از ماده «حسم » (بر وزن رسم ) به معنى از بين بردن آثار چيزى است ، و اگر به شمشير «حسام » (بر وزن غلام ) گفته مى شود به همين مناسبت است ، و گاه به داغ نهادن بر زخم براى سوزاندن ريشه آن نيز «حسم » گفته مى شود، و در اينجا منظور اين است كه اين هفت شب و هشت روز پى در پى زندگى گسترده و با رونق اين قوم عظيم را درهم كوبيد و متلاشى كرد و ريشه كن ساخت . نتيجه آن شد كه قرآن مى گويد: «اگر آنجا بودى مشاهده مى كردى كه آن قوم همگى به روى زمين افتاده ، همچون تنه هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل »! (فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجاز نخل خاوية ). چه تشبيه جالبى كه هم بزرگى قامت آنها را مشخص مى كند، و هم ريشه كن شدن آنها را، و هم تو خالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونه اى كه تندباد آنها را به آسانى جابه جا مى كرد. «خاوية » از ماده «خواء» (بر وزن هواء) در اصل به معنى خالى شدن است ، اين تعبير در مورد شكمهاى گرسنه ، ستارگان خالى از باران (به اعتقاد عرب جاهلى ) و گردوى پوك نيز به كار مى رود.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۰

و در آخرين آيه مى افزايد: «آيا كسى از آنها را باقى مى بينى »؟! (فهل ترى لهم من باقية ). آرى امروز نه تنها اثرى از قوم عاد نيست كه از ويرانه هاى شهرهاى آباد، و عمارتهاى پرشكوه ، و مزارع سرسبز آنها نيز چيزى باقى نمانده است . درباره سرگذشت قوم عاد مشروحا در جلد ۹ صفحه ۱۴۰ تا ۱۴۸ (ذيل آيات ۵۸ تا ۶۰ سوره هود) بحث كرده ايم ، و همچنين در جلد ۲۰ صفحه ۲۳۳ تا ۲۴۱).

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۱

آيه ۹-۱۲

آيه و ترجمه

وَ جَاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَن قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِكَت بِالخَْاطِئَةِ(۹) فَعَصوْا رَسولَ رَبهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً(۱۰) إِنَّا لَمَّا طغَا الْمَاءُ حَمَلْنَكمْ فى الجَْارِيَةِ(۱۱) لِنَجْعَلَهَا لَكمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيهَا أُذُنٌ وَعِيَةٌ(۱۲) ترجمه : ۹ - و فرعون و كسانى كه قبل از او بودند، و همچنين اهل شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) مرتكب گناهان بزرگ شدند. ۱۰ - با فرستاده رسول پروردگارشان مخالفت كردند، و خداوند نيز آنها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت . ۱۱ - ما هنگامى كه آب طغيان كرد شما را سوار بر كشتى كرديم . ۱۲ - تا آن را وسيله تذكرى براى شما قرار دهيم ، و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى كنند. تفسير : كجاست گوشهاى شنوا؟ بعد از ذكر گوشه از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام ديگرى همچون قوم «نوح » و «قوم » لوط مى رود، تا از زندگى آنها درس عبرت ديگرى به افراد بيداردل دهد، مى فرمايد: ((فرعون و كسانى كه قبل از او بودند و مردم شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) مرتكب گناهان بزرگ شدند))

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۲

(و جاء فرعون و من قبله و المؤ تفكات بالخاطئة ). «خاطئة » به معنى خطا است (هر دو معنى مصدرى دارد) و مراد از خطا در اينجا شرك و كفر و ظلم و فساد و انواع گناهان است . «مؤ تفكات » جمع «مؤ تفكه » از ماده «اءاءتفاك » به معنى انقلاب و زير و رو شدن است ، و در اينجا اشاره به شهرهاى قوم لوط است كه با زلزله شديدى زير و رو گرديد. منظور از «من قبله » اقوامى است كه قبل از فرعون بودند، مانند قوم «شعيب » و گردنكشانى همچون نمرود. سپس مى افزايد: «آنها با فرستاده پروردگارشان به مخالفت برخاستند، و خداوند آنها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت » (فعصوا رسول ربهم فاخذهم اخذة رابية ). فرعونيان با «موسى » و «هارون » به مخالفت برخاستند، و ساكنان شهرهاى «سدوم » به مخالفت با حضرت «لوط»، و اقوام ديگر نيز از فرمان پيامبر خود سرپيچيدند، و هر گروهى از اين سركشان به نوعى عذاب گرفتار شدند، فرعونيان در كام امواج «نيل كه مايه حيات و آبادى و بركت كشورشان بود غرق گشتند، و قوم لوط با ((زلزله » شديد، و سپس «بارانى از سنگ » محو و نابود شدند. «رابية » و «ربا» از يك ماده است ، و به معنى افزايش و اضافه است ، و در اينجا منظور عذابى است كه بسيار سخت و شديد بود. شرح ماجراى قوم فرعون در بسيارى از سوره هاى قرآن آمده ، و از همه مشروحتر در آيه ۱۰ تا ۶۸ سوره شعرا مى باشد (به تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۳

۱۹۵ به بعد مراجعه شود). و در سوره اعراف از آيه ۱۰۳ تا ۱۳۷ (تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۷ به بعد). و در سوره طه از آيه ۲۴ تا ۷۹ (تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸۵ به بعد). و داستان قوم لوط نيز در بسيارى از سوره هاى قرآن از جمله آيه ۶۱ تا ۷۷ سوره حجر (تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۰۶ به بعد). و در سوره هود از آيه ۷۷ تا ۸۳ (تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۷۸) آمده است . و سرانجام اشاره كوتاهى به سرنوشت قوم نوح و مجازات دردناك آنها كرده ، مى گويد: «ما هنگامى كه آب طغيان كرد شما را در كشتى سوار كرديم » (انا لما طغا الماء حملناكم فى الجارية ). طغيان آب چنين بود كه ابرهاى تيره و تار آسمان را پوشانيد، و چنان بارانى نازل شد كه گوئى سيلاب از آسمان فرو مى ريزد، چشمه ها نيز از زمين جوشيدن گرفت ، و اين هر دو آب دست بهم دادند، و همه چيز زير آب فرو رفت ، باغها، مزارع قصرها و خانه هاى قوم طغيانگر، تنها گروهى كه نجات يافتند مؤ منانى بودند كه همراه نوح سوار بر كشتى شدند. تعبير به «حملناكم » (شما را حمل كرديم ) كنايه از اسلاف و نياكان ما چرا كه اگر آنها نجات نيافته بودند ما نيز امروز وجود نداشتيم . بعد به هدف اصلى اين مجازاتها اشاره كرده ، مى افزايد: «منظور اين بود

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۴

كه آن را وسيله اى براى يادآورى شما قرار دهيم » (لنجعلها لكم تذكرة ). «و گوشهاى شنوا آن را در خود نگهدارى كند» (و تعيها اذن واعية ). هرگز نمى خواستيم از آنها انتقام بگيريم ، بلكه هدف تربيت انسانها و هدايت آنها در مسير كمال ، و ارائه طريق ، و ايصال به مطلوب بوده است . «تعيها» از ماده «وعى » (بر وزن سعى ) آن گونه كه «راغب » در «مفردات » و «ابن منظور» در «لسان العرب » گفته اند: در اصل به معنى نگهدارى چيزى در قلب است ، سپس به هر ظرفى «وعاء» گفته شده ، چون چيزى را در خود نگه مى دارد، و در آيه مورد بحث اين صفت براى «گوشها» ذكر شده است ، گوشهائى كه حقايق را مى شنوند و در خود نگه مى دارند. يا به تعبير ديگر گاه انسان سخنى را مى شنود، و فورا آن را از گوش بيرون مى افكند همانطور كه در تعبيرات عاميانه مى گوئيم : از اين گوش شنيد و از گوش ديگر بيرون كرد، ولى گاه روى آن انديشه مى كند و در دل جاى مى دهد، و آن را چراغ راه زندگى خود مى شمرد. اين چيزى است كه از آن تعبير به «وعى » مى شود.

نكته ها:

۱ - فضيلت ديگرى از فضائل على (ع ). در بسيارى از كتب معروف اسلامى اعم از تفسير و حديث آمده است كه

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۵

پيغمبر گرامى اسلام به هنگام نزول آيه فوق (و تعيها اذن واعية ) فرمود: سالت ربى ان يجعلها اذن على : «من از خدا خواستم كه گوش على را از اين گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقايق قرار دهد» و به دنبال آن على (عليه السلام ) مى فرمود: ما سمعت من رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شيئا قط فنسيته الا و حفظته : «من هيچ سخنى بعد از آن از رسول خدا نشنيدم كه آن را فراموش كنم بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم ». در «غاية المرام » شانزده حديث در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت نقل كرده است ، و «محدث بحرانى » در تفسير «البرهان » از «محمد بن عباس » نقل مى كند كه در اين باره سى حديث از طرق عامه و خاصه نقل شده است . و اين فضيلتى است بزرگ براى پيشواى بزرگ اسلام على (عليه السلام ) كه صندوقچه اسرار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و وارث تمام علوم رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و به همين دليل بعد از او در مشكلاتى كه براى جامعه اسلامى در مسائل علمى پيش مى آمد موافقان و مخالفان به او پناه مى بردند، و حل مشكل را از او مى خواستند كه در كتب تواريخ مشروحا آمده است . ۲ - تناسب ميان «گناه » و «كيفر» تعبيراتى كه در آيات فوق آمده است جالب توجه است در مورد عذاب قوم ثمود «طاغية » و در مورد قوم عاد «عاتية » و در مورد قوم فرعون و قوم

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۶

لوط «رابية » و درباره قوم نوح تعبير به «طغاالماء» مى كند كه همه اينها مفهوم طغيان و سركشى در آن نهفته است و به اين ترتيب عذاب اين اقوام طغيانگر طغيان بعضى از مواهب زندگى شمرده شده است اعم از آب و باد و خاك و آتش . اين تعبيرات تاءكيدى بر اين حقيقت است كه كيفرهاى دنيا و آخرت تجسمى از اعمال خود ما است و اين كردار انسانهاست كه به آنها باز مى گردد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←