تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۲

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۲۸

آيه ۷-۹

آيه و ترجمه

عَسى اللَّهُ أَن يجْعَلَ بَيْنَكمْ وَ بَينَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنهُم مَّوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۷) لا يَنْهَاشُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَتِلُوكُمْ فى الدِّينِ وَ لَمْ يخْرِجُوكم مِّن دِيَرِكُمْ أَن تَبرُّوهُمْ وَ تُقْسِطوا إِلَيهِمْ إِنَّ اللَّهَ يحِب الْمُقْسِطِينَ(۸) إِنَّمَا يَنهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَتَلُوكُمْ فى الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكم مِّن دِيَرِكُمْ وَ ظهَرُوا عَلى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن يَتَوَلهَُّمْ فَأُولَئك هُمُ الظلِمُونَ(۹) ترجمه : ۷ - اميد است خدا ميان شما و دشمنانتان (از طريق اسلام ) پيوند محبت برقرار كند، و خداوند قادر و آمرزنده و مهربان است . ۸ - خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. ۹ - تنها شما را از دوستى كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند، و شما را

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۲۹

از خانه هايتان بيرون راندند، يا به بيرون راندن شما كمك كردند از اينكه با آنها دوستى كنيد، و هر كس آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است . تفسير : محبت به كفارى كه سر جنگ ندارند در اين آيات بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون «حب فى الله و بغض فى الله » و قطع رابطه با مشركان آمده ادامه مى يابد، و از آنجا كه اين قطع رابطه يك نوع خلا عاطفى براى جمعى از مسلمانان ايجاد مى كرد، و با اين حال مؤ منان راستين و ياران رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين مسير ثبات قدم نشان دادند خداوند براى پاداش آنها و رفع اين كمبود به آنها بشارت مى دهد كه غم مخوريد وضع چنين نخواهد ماند مى فرمايد: ((اميد است خدا ميان شما و دشمنانتان پيوند محبت و دوستى (از طريق پذيرش اسلام ) برقرار سازد)) (عسى الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودة ). و اين امر سرانجام تحقق يافت ، سال هشتم هجرى فرا رسيد و مكه فتح شد و اهل مكه به مصداق يدخلون فى دين الله افواجا گروه گروه مسلمان شدند، ابرهاى تيره و تار دشمنى و عناد از آسمان زندگى آنها كنار رفت و آفتاب ايمان با گرمى محبت و دوستى تابيدن گرفت . بعضى از مفسران اين جمله را اشاره به ازدواج پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با «ام حبيبه » دختر ابو سفيان مى دانند كه اسلام اختيار كرده بود، و همراه شوهرش عبيد الله بن جحش به اتفاق مهاجران حبشه ، به حبشه رفته بود، همسرش

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۰

در آنجا از دنيا رفت ، پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كسى را نزد نجاشى فرستاد و او را به همسرى خود در آورد، و از آنجا كه رابطه دامادى در ميان عرب سبب كاهش عداوتها مى شد اين مساءله در ابوسفيان و اهل مكه اثر گذاشت . ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد، چرا كه آيات مورد بحث در آستانه فتح مكه نازل شده ، زيرا «حاطب بن ابى بلتعه » هدفش از نامه نگارى به مشركان مكه اين بود كه آنها را از اين ماجرا آگاه كند، در حالى كه مى دانيم جعفر بن ابى طالب و يارانش مدتى قبل از اين ماجرا (مقارن فتح خيبر) به مدينه بازگشتند. به هر حال اگر كسانى كه مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مكتبى آنان جدا شوند نبايد از بازگشت آنها ماءيوس شد، چرا كه خداوند بر همه چيز قادر است ، او است كه مى تواند دلها را دگرگون سازد، و او است كه گناهان و خطاهاى بندگانش را مى بخشد، لذا در پايان آيه مى افزايد: «و خدا قادر و توانا، و غفور و رحيم است » (و الله قدير و الله غفور رحيم ). كلمه «عسى » در لغت عرب در مواردى گفته مى شود كه اميد به تحقق چيزى مى رود و از آنجا كه اين معنى احيانا تواءم با «جهل » يا «عجز» است بسيارى از مفسران آن را در قرآن مجيد به معنى اميد ديگران از خدا تفسير كرده اند، ولى چنانكه سابقا نيز گفته ايم هيچ مانعى ندارد كه اين واژه در كلام خداوند همان معنى اصليش را داشته باشد، زيرا گاه براى وصول به يك هدف شرائطى لازم است ، هرگاه بعضى از شرائط حاصل نباشد اين تعبير به كار مى رود (دقت كنيد).

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۱

آيات بعد شرح و توضيحى است بر مساءله ترك رابطه دوستى با مشركان ، مى فرمايد: «خداوند از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه با شما در امر دين پيكار نكردند و شما را از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند» (لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ). «چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد» (ان الله يحب المقسطين ). «خدا شما را تنها از دوستى كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه و ديارتان آواره نمودند، يا كمك به بيرون راندن شما كردند آرى خدا شما را از هرگونه پيوند دوستى با اينها نهى مى كند» (انما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم ). «و هر كس آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است » (و من يتولهم فاولئك هم الظالمون ). به اين ترتيب افراد غير مسلمان به دو گروه تقسيم مى شوند: گروهى كه در مقابل مسلمين ايستادند و شمشير به روى آنها كشيدند، و آنها را از خانه و كاشانه شان به اجبار بيرون كردند، و خلاصه عداوت و دشمنى خود را با اسلام و مسلمين در گفتار و عمل آشكارا نشان دادند، تكليف مسلمانان اين است كه هرگونه مراوده با اين گروه را قطع كنند، و از هرگونه پيوند محبت و دوستى خوددارى نمايند كه مصداق روشن آن مشركان مكه مخصوصا سران قريش بودند، گروهى رسما دست به اين كار زدند و گروهى ديگر نيز آنها را يارى كردند. اما دسته ديگرى بودند كه در عين كفر و شرك كارى به مسلمانان نداشتند، نه عداوت مى ورزيدند، نه با آنها پيكار مى كردند، و نه اقدام به بيرون راندنشان

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۲

از شهر و ديارشان نمودند، حتى گروهى از آنها پيمان ترك مخاصمه با مسلمانان بسته بودند، نيكى كردن با اين دسته اظهار محبت با آنها بى مانع بود، و اگر معاهده اى با آنها بسته بودند بايد به آن وفا كنند و در اجراى عدالت بكوشند. مصداق اين گروه طائفه «خزاعه » بودند كه با مسلمين پيمان ترك مخاصمه داشتند. بنابراين جائى براى گفتار جمعى از مفسران باقى نماند كه اين دستور را منسوخ دانسته ، و ناسخ آنرا آيه ۵ سوره توبه ذكر كرده اند كه مى گويد: فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم : «هنگامى كه ماههاى حرام پايان گيرد بت پرستان را هر كجا ديديد به قتل برسانيد» چرا كه اين آيه سوره توبه فقط از مشركانى سخن مى گويد كه پيمانشكنى كرده ، و به مخالفت علنى در برابر اسلام و مسلمين برخاسته بودند به گواهى آيات بعد از آن . بعضى از مفسران در مورد اين آيه روايت كرده اند كه همسر مطلقه ابو بكر براى دخترش «اسماء» هدايائى از مكه آورد «اسماء» از پذيرش آن امتناع كرد، و حتى اجازه ورود به مادرش نداد، آيه فوق نازل شد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او دستور داد مادرش را بپذيرد و هديه اش را قبول كند و او را مورد اكرام و احسان قرار دهد. اين روايت نشان مى دهد كه تمام مردم مكه نيز مشمول اين حكم نبودند،

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۳

بلكه در ميان آنها اقليتى بودند كه موضع خصمانه اى در برابر مسلمانان نداشتند. به هر حال از اين آيات «يك اصل كلى و اساسى » در چگونگى رابطه مسلمانان با غير مسلمين استفاده مى شود، نه تنها براى آن زمان كه براى امروز و فردا نيز ثابت است ، و آن اينكه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيت و هر كشورى كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضد اسلام و مسلمين قيام كنند، يا دشمنان اسلام را يارى دهند سرسختانه بايستند، و هرگونه پيوند محبت و دوستى را با آنها قطع كنند. اما اگر آنها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بى طرف بمانند و يا تمايل داشته باشند، مسلمين مى توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمين گردد. و اگر جمعيت يا دولتى جزو گروه اول باشند و تغيير موضع دهند و يا به عكس در گروه دوم باشند و مسير خود را تغيير دهند بايد وضع فعلى آنها را معيار قرار داد و طبق آيات فوق با آنها عمل كرد.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۴

آيه ۱۰-۱۱

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا جَاءَكمُ الْمُؤْمِنَت مُهَجِرَتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَنهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلُّ لهَُّمْ وَ لا هُمْ يحِلُّونَ لهَُنَّ وَ ءَاتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَ لا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصمِ الْكَوَافِرِ وَ سئَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَ لْيَسئَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۱۰) وَ إِن فَاتَكمْ شىْءٌ مِّنْ أَزْوَجِكُمْ إِلى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَئَاتُوا الَّذِينَ ذَهَبَت أَزْوَجُهُم مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ(۱۱)

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۵

ترجمه : ۱۰ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند آنها را آزمايش كنيد - خداوند از ايمان آنها آگاهتر است - هرگاه آنان را مؤ من يافتيد آنها را به سوى كفار بازنگردانيد، نه آنها براى كفار حلالند، و نه كفار براى آنها حلال ، و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با اين زنان ) پرداخته اند به آنها بپردازيد، و گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هرگاه مهرشان را به آنها بدهيد، و هرگز همسران كافره را در همسرى خود نگه نداريد (و اگر كسى از زنان شما كافر شد به بلاد كفر فرار كرد) حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد مطالبه كنيد، همانگونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شده اند از شما مطالبه كنند، اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند و خداوند دانا و حكيم است . ۱۱ - و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (و به سوى كفار بازگردند) و شما در جنگى به آنان پيروز شديد و غنائمى گرفتيد به كسانى كه همسرانشان رفته اند همانند مهرى را كه پرداخته اند بدهيد، و از مخالفت خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد. شان نزول : جمعى از مفسران در شاءن نزول اين آيات چنين آورده اند كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حديبيه با مشركان مكه پيمانى امضاء كرد كه يكى از مواد پيمان اين بود كه هر كس از اهل مكه به مسلمانان بپيوندد او را بازگردانند، اما اگر كسى از مسلمانان اسلام را رها كرده به مكه بازگردد مى توانند او را برنگردانند. در اين هنگام زنى به نام «سبيعه » اسلام را پذيرفت ، و در همان سرزمين حديبيه به مسلمانان پيوست ، همسرش خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و گفت : اى محمد! همسرم را به من بازگردان ، چرا كه اين يكى از مواد پيمان ما است ، و هنوز مركب آن خشك نشده ، آيه فوق نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان كنند (ابن عباس ‍ مى گويد امتحانشان به اين بود كه بايد سوگند ياد

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۶

كنند هجرت آنها به خاطر كينه با شوهر، يا علاقه به سرزمين جديد، و يا هدف دنيوى نبوده بلكه تنها به خاطر اسلام بوده است ). آن زن سوگند ياد كرد كه چنين است .در اينجا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مهريه اى را كه شوهرش پرداخته بود و هزينه هائى را كه متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود: طبق اين ماده قرارداد تنها مردان را باز مى گرداند نه زنان را. تفسير : جبران زيانهاى مسلمين و كفار در آيات گذشته سخن از «بغض فى الله » و قطع پيوند با دشمنان خدا بود، اما در آيات مورد بحث سخن از «حب فى الله » و برقرار ساختن پيوند با كسانى است كه از كفر جدا مى شوند و به ايمان مى پيوندند. در نخستين آيه از زنان مهاجر، سخن مى گويد، و جمعا هفت دستور در اين آيه وارد شده كه عمدتا درباره زنان مهاجر، و قسمتى نيز درباره زنان كافر است . ۱ - نخستين دستور درباره آزمايش «زنان مهاجرات » است ، روى سخن را به مؤ منان كرده ، مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند، آنها را از خود نرانيد، بلكه آزمايش كنيد)) (يا ايها الذين آمنوا اذا جائكم المؤ منات مهاجرات فامتحنوهن ). دستور به امتحان ، با اينكه آنها را مؤ منان ناميده به خاطر آن است كه

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۷

آنها ظاهرا شهادتين را بر زبان ، جارى مى كردند و در سلك اهل ايمان بودند، اما امتحان براى اين بود كه اطمينان حاصل شود كه اين ظاهر با باطن هماهنگ است . اما نحوه اين امتحان چنانكه گفتيم به اين ترتيب بود كه آنها را سوگند به خدا مى دادند كه مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده ، و آنها بايد سوگند ياد كنند كه به خاطر دشمنى با همسر و يا علاقه به مرد ديگرى ، يا علاقه به سرزمين مدينه و مانند آن هجرت ننموده اند. اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه دوازدهم همين سوره تفسيرى باشد بر كيفيت امتحان زنان مهاجر كه (طبق آن بايد) با پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيعت كنند كه راه شرك نپويند، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت ، و كشتن فرزندان ، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسليم فرمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشند. البته ممكن است كسانى در آن سوگند و اين بيعت نيز خلاف بگويند اما مقيد بودن بسيارى از مردم حتى مشركان در آن زمان به مساءله بيعت و سوگند به خدا سبب مى شد كه افراد كمتر دروغ بگويند، و به اين ترتيب امتحان مزبور، گرچه هميشه دليل قاطعى بر ايمان واقعى آنها نبود اما غالبا مى توانست بيانگر اين واقعيت باشد. لذا در جمله بعد مى افزايد: «خداوند از درون دل آنها و ايمانشان آگاهتر است » (الله اعلم بايمانهن ). ۲ - در دستور بعد مى فرمايد: «هرگاه از عهده اين امتحان بر آمدند و آنها را مؤ من واقعى دانستيد، آنها را به سوى كفار بازنگردانيد» (فان علمتموهن مؤ منات فلا ترجعوهن الى الكفار). درست است كه يكى از مواد تحميلى پيمان حديبيه اين بود كه افرادى را كه به عنوان مسلمان از مكه به مدينه هجرت مى كنند به مكه بازگردانند،

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۸

ولى اين ماده شامل زنان نمى شد، و لذا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز آنها را به كفار باز نگرداند، كارى كه اگر انجام مى شد با توجه به ضعف فوق العاده زنان در آن جامعه سخت خطرناك بود. ۳ - در سومين مرحله كه در حقيقت دليلى است براى حكم قبل اضافه مى كند: نه اين زنان بر آنها حلالند، و نه آن مردان كافر بر اين زنان با ايمان (لا هن حل لهم و لا هم يحلون لهن ). بايد هم چنين باشد چرا كه ايمان و كفر در يكجا جمع نمى شود، و پيمان مقدس ازدواج نمى تواند رابطه در ميان مؤ من و كافر برقرار سازد، چرا كه اينها در دو خط متضاد قرار دارند، در حالى كه پيمان ازدواج بايد نوعى وحدت در ميان دو زوج برقرار سازد و اين دو با هم سازگار نيست . البته در آغاز اسلام كه هنوز جامعه اسلامى استقرار نيافته بود زوجهائى بودند كه يكى كافر و ديگرى مسلمان بود، و پيامبر از آن نهى نمى كرد تا اسلام ريشه دوانيد، ولى ظاهرا بعد از صلح حديبيه دستور جدائى كامل داده شد و آيه مورد بحث يكى از دلائل اين موضوع است . ۴ - از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلا مى پرداختند در چهارمين دستور مى افزايد: «به همسران كافر آنها آنچه را در طريق اين ازدواج انفاق كرده اند بپردازيد» (و آتوهم ما انفقوا). درست است كه شوهرشان كافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسيله ايمان از طرف زن شروع شده ، عدالت اسلامى ايجاب مى كند كه خسارات همسرش پرداخته شود. آيا منظور از انفاق در اينجا تنها مهر است ، و يا ساير هزينه هائى را كه در اين راه متحمل شده نيز شامل مى شود؟ غالب مفسران معنى اول را برگزيده اند، و

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۳۹

قدر مسلم از آيه نيز همين است ، هر چند بعضى مانند «ابو الفتوح رازى » در تفسيرش نفقات ديگر نيز گفته است . البته اين پرداخت مهر در مورد مشركانى بود كه با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه در حديبيه يا غير آن امضاء كرده بودند. اما چه كسى بايد اين مهر را بپردازد؟ ظاهر اين است كه اين كار بر عهده حكومت اسلامى و بيت المال است ، چرا كه تمام امورى كه مسئول خاصى در جامعه اسلامى ندارد بر عهده حكومت است و خطاب جمع در آيه مورد بحث گواه اين معنى است (همانگونه كه در آيات حد سارق و زانى ديده مى شود). ۵ - حكم ديگر كه به دنبال احكام فوق آمده اين است كه مى فرمايد: گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هر گاه مهر آنها را بپردازيد (و لا جناح عليكم ان تنكحوهن اذا آتيتموهن اجورهن ). مبادا تصور كنيد كه چون قبلا مهرى از شوهر سابق گرفته اند و معادل آن از بيت المال به شوهرشان پرداخته شده اكنون كه با آنها ازدواج مى كنيد ديگر مهرى در كار نيست و براى شما مجانى تمام مى شود! نه ، حرمت زن ايجاب مى كند كه در ازدواج جديد نيز مهر مناسبى براى او در نظر گرفته شود. بايد توجه داشت كه در اينجا زن بدون طلاق از شوهر كافر جدا مى شود، ولى بايد عده نگهدارد. فقيه معروف «صاحب جواهر» در شرح كلام محقق در شرايع كه گفته است «در غير زن و مردى كه اهل كتاب هستند هر گاه يكى از دو همسر اسلام را پذيرا شود اگر قبل از دخول باشد عقد بلافاصله فسخ مى شود و اگر بعد از دخول باشد منوط به گذشتن عده است » مى فرمايد: «هيچگونه اختلافى در اين احكام

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۰

نيست و روايات و فتاواى فقها در اين باره هماهنگ است ». ۶ - اما هرگاه قضيه بر عكس باشد يعنى شوهر اسلام را بپذيرد و زن بر كفر باقى بماند، در اينجا نيز رابطه زوجيت به هم مى خورد و نكاح فسخ مى شود، چنانكه در ادامه همين آيه مى فرمايد: «همسران كافره را در همسرى خود نگه نداريد» (و لا تمسكوا بعصم الكوافر). «عصم » جمع «عصمت » در اصل به معنى منع و در اينجا - چنانكه گفته اند و قرائن گواهى مى دهد - به معنى نكاح و زوجيت است (البته بعضى تصريح كرده اند كه منظور نكاح دائم است ، و تعبير به عصمت نيز مناسب همين معنى است چرا كه زن را از ازدواج با هر شخص ديگرى براى هميشه منع مى كند). «كوافر» جمع «كافرة » به معنى زنان كافر است . در اين كه آيا اين حكم مخصوص زنان مشرك است ، و يا اهل كتاب ، مانند زنان مسيحى و يهودى را نيز شامل مى شود، در ميان فقهاء محل بحث است ، و روايات در اين زمينه مختلف است كه شرح آن را بايد در كتب فقه بررسى كرد ولى ظاهر آيه مطلق است و همه زنان كافر را شامل مى شود و شاءن نزول آن را محدود نمى كند اما مساءله عده در اينجا به طريق اولى برقرار است ، چرا كه اگر فرزندى از آن زن متولد شود فرزندى است مسلمان زيرا پدرش مسلمان بوده . ۷ - در آخرين حكم كه در آيه ذكر شده سخن از مهر زنانى است كه از اسلام جدا شوند و به اهل كفر بپيوندند، مى فرمايد: «هرگاه كسى از زنان شما از اسلام جدا گشت شما حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد مطالبه كنيد،

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۱

همانگونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنها جدا شده و به اسلام پيوسته اند مطالبه كنند» (و سئلوا ما انفقتم و ليسئلوا ما انفقوا). و اين مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است . و در پايان آيه به عنوان تاءكيد بر آنچه گذشت مى فرمايد: «اينها حكم الهى است كه در ميان شما حكم مى كند و خداوند دانا و حكيم است » (ذلكم حكم الله يحكم بينكم و الله عليم حكيم ). احكامى است كه همه از علم الهى سرچشمه گرفته ، و آميخته با حكمت است و حقوق همه افراد در آن در نظر گرفته شده ، و با اصل عدالت و قسط اسلامى كاملا هماهنگ است ، و توجه به اين حقيقت كه همه از سوى خدا است بزرگترين ضمانت اجرائى براى اين احكام محسوب مى شود. در دومين و آخرين آيه مورد بحث در ادامه همين سخن مى فرمايد: «اگر بعضى از همسران شما از دست شما رفتند، اسلام را رها كرده به كفار پيوستند سپس شما در جنگى بر آنها پيروز شديد و غنائمى به دست آورديد، به كسانى كه همسران خود را از دست داده اند همانند مهرى را كه پرداخته اند از غنائم بپردازيد» (و ان فاتكم شى ء من ازواجكم الى الكفار فعاقبتم فاتوا الذين ذهبت ازواجهم مثل ما انفقوا). طبق آيه گذشته مسلمانان مى توانستند مهر اينگونه زنان را از كفار بگيرند همانگونه كه آنها حق داشتند مهر همسرانشان را كه به اسلام پيوسته و به مدينه هجرت كرده اند از مسلمانان دريافت دارند. ولى طبق بعضى از روايات در عين اينكه مسلمانان به اين حكم عادلانه عمل كردند مشركان مكه سر باز زدند، لذا دستور داده شد براى عدم تضييع حق اين

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۲

افراد هرگاه غنائمى به دست آمد اول حق آنها را بپردازند سپس غنائم را تقسيم كنند. اين احتمال نيز وجود دارد كه حكم فوق مربوط به اقوامى باشد كه مسلمانان با آنها پيمان نداشتند، و طبعا حاضر نبودند مهر اينگونه زنان را به مسلمانان باز پس دهند، جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است «عاقبتم » از ماده «معاقبة » در اصل از «عقب » (بر وزن كدر) به معنى «پاشنه پا» است ، و به همين مناسبت كلمه «عقبى » به معنى «جزا» و «عقوبت » به معنى كيفر كار خلاف آمده است ، و روى همين جهت «معاقبة » به معنى كيفر دادن و قصاص كردن به كار مى رود، و گاه اين واژه (معاقبة ) به معنى «تناوب » در امرى نيز استعمال شده ، زيرا افرادى كه متناوبا كارى را انجام مى دهند هر يك عقب سر ديگرى فرا مى رسند. لذا «عاقبتم » در آيه فوق به معنى پيروز شدن مسلمانان بر كفار و كيفر و مجازات آنها و ضمنا گرفتن غنائم تفسير شده است و هم به معنى تناوب چرا كه يك روز نوبت كفار است و روز ديگرى نوبت به مسلمانان مى رسد و بر آنها غالب مى شوند. اين احتمال نيز داده شده كه منظور از اين جمله رسيدن به عاقبت و پايان كار است ، و منظور از پايان كار در اينجا گرفتن غنائم جنگى است . هر كدام از اين معانى كه باشد نتيجه يكى است ، فقط راههاى وصول به اين نتيجه متفاوت ذكر شده است (دقت كنيد). و در پايان آيه ، همه مسلمانان را به تقوى دعوت كرده ، مى فرمايد: «از خدائى كه همه به او ايمان آورده ايد بپرهيزيد و راه مخالفت او را نپوئيد» (و اتقوا الله الذى انتم به مؤ منون ). دستور به تقوى در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه معمولا در تشخيص

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۳

مقدار مهريه به گفته همسران اعتماد مى شود، چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد، و امكان دارد وسوسه هاى شيطانى سبب شود كه بيش از مقدار واقعى ادعا كنند، لذا آنها را توصيه به تقوى مى نمايد. در تواريخ و روايات آمده است كه اين حكم اسلامى تنها شامل شش زن شد كه از همسران مسلمان خود بريدند و به كفار پيوستند و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مهر همه آنها را از غنائم جنگى به شوهرانشان بازگرداند.

نكته :

عدالت حتى درباره دشمنان دقت در آيات فوق و لطافت و ظرافت و نكته سخن خاصى كه در احكام مزبور به كار رفته نشان مى دهد كه اصل عدالت و قسط تا چه حد در تشريع احكام اسلامى مورد توجه بوده است كه حتى در مواقع بحرانى و طوفانى نيز تلاش مى شود ضرر و زيان به كسى حتى به كفار نرسد. اين در حالى است كه معمول دنيا اين است كه در بحرانها همه مى گويند شرائط فوق العاده است و بايد به آن تن درداد، و جاى احقاق حق نيست و هرگونه نابسامانى را بايد تحمل كرد، قرآن مى گويد حتى در سختترين شرايط بايد تلاش كرد كه حقى بر باد نرود، نه تنها از دوستان كه اگر دشمنان هم حقى داشته باشند بايد رعايت گردد. اين گونه احكام اسلامى نوعى اعجاز، و نشانه حقانيت دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه در چنان محيطى كه نه مال احترامى داشت و نه جان ارزشى ، تا اين حد در احقاق حقوق كوششى به خرج مى دهد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←