تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۵۵

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۴

ََآيه ۳۳ - ۴۰

آيه و ترجمه

فَإِنهُمْ يَوْمَئذٍ فى الْعَذَابِ مُشترِكُونَ(۳۳) إِنَّا كَذَلِك نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(۳۴) إِنهُمْ كانُوا إِذَا قِيلَ لهَُمْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ يَستَكْبرُونَ(۳۵) وَ يَقُولُونَ أَ ئنَّا لَتَارِكُوا ءَالِهَتِنَا لِشاعِرٍ مجْنُونِ(۳۶) بَلْ جَاءَ بِالحَْقِّ وَ صدَّقَ الْمُرْسلِينَ(۳۷) إِنَّكمْ لَذَائقُوا الْعَذَابِ الاَلِيمِ(۳۸) وَ مَا تجْزَوْنَ إِلا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۳۹) إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(۴۰) ترجمه : ۳۳ - همه آنها (پيشوايان و پيروان گمراه ) در آن روز در عذاب الهى مشتركند. ۳۴ - (آرى ) ما اينگونه با مجرمان رفتار مى كنيم . ۳۵ - چرا كه وقتى به آنها لا اله الا الله گفته مى شد استكبار مى كردند. ۳۶ - و پيوسته مى گفتند: آيا ما خدايان خود را به خاطر شاعر ديوانه اى رها كنيم ؟! ۳۷ - چنين نيست ، او حق آورده ، و پيامبران پيشين را تصديق كرده است .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۵

۳۸ - اما شما (مستكبران كوردل ) به طور مسلم عذاب دردناك (الهى ) را خواهيد چشيد. ۳۹ - و جز به اعمالى كه انجام مى داديد جزا داده نمى شويد. ۴۰ - جز بندگان مخلص پروردگار (كه از همه اين مجازاتها بركنارند). تفسير: سرنوشت اين پيشوايان و آن پيروان به دنبال بيان مخاصمه پيروان و پيشوايان گمراه در قيامت در كنار دوزخ كه در آيات گذشته آمد، در آيات مورد بحث سرنوشت هر دو گروه را يكجا بيان كرده ، و عوامل بدبختى آنها را شرح مى دهد كه هم بيان درد است و هم ذكر درمان . نخست مى فرمايد: همه آنها در آن روز، تابع و متبوع ، پيرو و پيشوا، در عذاب الهى مشتركند (فانهم يومئذ فى العذاب مشتركون ). البته اشتراك آنها در اصل عذاب مانع تفاوتها و اختلاف دركات آنها در دوزخ و عذاب الهى نيست ، چرا كه مسلما كسى كه مايه انحراف هزاران انسان شده است هرگز در مجازات همسان يك فرد عادى گمراه نخواهد بود. اين آيه در حقيقت شبيه آيه ۴۸ سوره غافر است كه مستكبران خودخواه به مستضعفين در عقائد بعد از محاجه و مخاصمه مى گويند: ما همگى در دوزخيم چرا كه خداوند ميان بندگانش حكمى عادلانه كرده است : قال الذين استكبروا انا كل فيها ان الله قد حكم بين العباد و اين منافاتى با آيه ۱۳ سوره عنكبوت ندارد كه مى فرمايد: و ليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم : آنها در قيامت هم بارهاى سنگين خود را بر دوش مى كشند و هم بارهاى ديگرى را اضافه بر بارهاى سنگين خويش كه بر اثر اغوا و اضلال ديگران و تشويق به گناه و بدعت گذاردن حاصل شده است . سپس براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: ما اينگونه با مجرمان رفتار مى كنيم (انا كذلك نفعل بالمجرمين ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۶

اين سنت هميشگى ما است ، سنتى كه از قانون عدالت نشات گرفته است . و بعد به بيان ريشه اصلى بدبختى آنها پرداخته مى گويد: آنها چنان بودند كه وقتى كلمه توحيد و لا اله الا الله به آنان گفته مى شد استكبار مى كردند (انهم كانوا اذا قيل لهم لا اله الا الله يستكبرون ). آرى ريشه تمام انحرافات آنها تكبر و خود برتربينى ، و زير بار حق نرفتن و بر سر سنتهاى غلط و تقاليد باطل اصرار و لجاجت ورزيدن ، و به همه چيز غير از آن با ديده تحقير نگريستن بود. نقطه مقابل روح استكبار همان خضوع و تسليم در برابر حق است كه اسلام واقعى همين است و بس ، آن استكبار مايه تيره روزى است ، و اين خضوع و تسليم خمير مايه سعادت . جالب اينكه در بعضى از آيات قرآن عذاب الهى مستقيما در ارتباط با استكبار معرفى شده ، چنانكه در آيه ۲۰ سوره اعراف مى خوانيم : فاليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تستكبرون فى الارض بغير الحق : امروز عذاب خوار كننده جزاى شما است به خاطر آنكه در زمين به ناحق استكبار مى كرديد. ولى آنها براى اين گناه بزرگ خود عذرى بدتر از گناه مى آوردند، و پيوسته مى گفتند: آيا ما خدايان و بتهاى خود را به خاطر شاعر ديوانه اى رها كنيم ؟! (و يقولون ائنا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون ). شاعرش مى ناميدند چون سخنانش آنچنان در دلها نفوذ داشت و عواطف انسانها را همراه خود مى برد كه گوئى موزون ترين اشعار را مى سرايد، در حالى كه گفتارش ابدا شعر نبود و مجنونش مى خواندند به خاطر اينكه رنگ محيط بخود

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۷

نمى گرفت ، و در برابر عقايد خرافى انبوه متعصبان لجوج ايستاده بود كارى كه از نظر توده هاى گمراه يك نوع انتحار و خودكشى جنون آميز است ، در حالى كه بزرگترين افتخار پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) همين بود كه تسليم اين شرائط نشد! سپس قرآن براى نفى اين سخنان بى اساس و دفاع از مقام وحى و رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى افزايد: چنين نيست ، او حق آورده و پيامبران پيشين را تصديق كرده است (بل جاء بالحق و صدق المرسلين ). محتواى سخنان او از يكسو، و هماهنگى آن با دعوت انبياء از سوى ديگر دليل صدق گفتار او است . اما شما اى مستكبران كوردل و گمراهان بدزبان بطور مسلم عذاب دردناك الهى را خواهيد چشيد (انكم لذائقوا العذاب الاليم ). ولى گمان نكنيد كه خداوند انتقامجو است و مى خواهد انتقام پيامبرش ‍ را از شما بگيرد چنين نيست شما جز به اعمالتان جزا داده نمى شويد (و ما تجزون الا ما كنتم تعملون ). در حقيقت همان اعمال شما است كه در برابر شما مجسم مى شود و با شما مى ماند و شما را شكنجه و آزار مى دهد، كيفر شما همان عمل خودتان است ، همان استكبار و كفر و بى ايمانى ، همان تهمت شعر و جنون به آيات الهى و پيامبرش بستن ، همان ظلم و بيدادگريها و زشتكاريها. و در آخرين آيه مورد بحث كه در حقيقت مقدمه اى است براى بحثهاى آينده يك گروه را استثناء كرده ، مى گويد: جز بندگان مخلص پروردگار كه

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۸

از همه اين كيفرها بدور و بركنارند (الا عباد الله المخلصين ). واژه عباد الله به تنهائى براى بيان ارتباط اين گروه به خداوند كافى است ، ولى هنگامى كه مخلصين در كنار آن قرار مى گيرد عمق و جان ديگرى به آن مى بخشد، آن هم مخلص بصورت صيغه اسم مفعول كسى كه خدا او را خالص كرده است ، خالص از هر گونه شرك و ريا، و از هر گونه وسوسه هاى شيطانى و شوائب هواى نفس . آرى تنها اين گروهند كه به اعمالشان جزا داده نمى شوند، بلكه خدا با فضل و كرم با آنها رفتار مى كند و بيحساب پاداش مى گيرند. نكته : پاداش مخلصين دقت در آيات قرآن نشان مى دهد كه مخلص (به كسر لام ) بيشتر در مواردى به كار رفته كه انسان در مراحل خودسازى است ، و هنوز به تكامل لازم نرسيده است ولى مخلص (به فتح لام ) به مرحله اى گفته مى شود كه انسان بعد از مدتى جهاد با نفس و طى مراحل معرفت و ايمان به مقامى مى رسد كه از نفوذ وسوسه هاى شياطين مصونيت پيدا مى كند، چنانكه قرآن از قول ابليس نقل مى كند: فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين : به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد! (سوره ص آيه ۸۳). اين جمله كه مكرر در آيات قرآن آمده عظمت مقام مخلصين را روشن مى سازد اين مقام ، مقام يوسفهاى صديق بعد از عبور از آن ميدان آزمايش بزرگ است ، كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين : ما اين

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۹

چنين برهان خويش را به يوسف نشان داديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم ، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود (سوره يوسف آيه ۲۴) اين مقام كسانى است كه در جهاد اكبر پيروز مى شوند و دست لطف پروردگار تمام ناخالصيها را از وجودشان بر مى چيند، و در كوره حوادث آنچنان ذوب مى شوند كه جز طلاى معرفت خالص در آنها چيزى نمى ماند. و اينجا است كه پاداش آنها به معيار عمل داده نمى شود، بلكه پاداششان به معيار فضل و رحمت خدا است . علامه طباطبائى در اينجا سخنى دارد كه فشرده اش اين است : خداوند در آيه مورد بحث مى گويد: همه مردم پاداش اعمالشان را مى گيرند جز بندگان مخلص خدا. چرا كه آنها به حكم مقام عبوديت خود را مالك هيچ چيز نمى دانند، جز آنچه خدا مى خواهد اراده نمى كنند، و جز آنچه او مى طلبد انجام نمى دهند. و به حكم مخلص بودن ، خدا آنان را براى خويش برگزيده ، و تعلق خاطرى به غير ذات پاك او ندارند. نه زرق و برق دنيا و نه نعمتهاى عقبى ، و در دل آنها چيزى جز الله نيست !. روشن است كسى كه داراى اين ويژگى است لذت و نعمت و موهبت و روزيش چيزى است غير از آنچه ديگران دارند، چنانكه در آيات بعد مى آيد اولئك لهم رزق معلوم : آنها روزى خاص و ويژه اى دارند كه از ديگران جدا است . درست است كه آنها همچون ساير بهشتيان در بهشت زندگى دارند اما بهره آنها شباهتى به بهره هاى ديگران ندارد (آنها از جلوه هاى ذات پاك خدا از لذات باطنى او بهره مى برند و قلبشان از پيمانه شوق او لبريز، و غرق عشق و وصال او هستند).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۰

ََآيه ۴۱ - ۴۹

آيه و ترجمه

أُولَئك لهَُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ(۴۱) فَوَكِهُ وَ هُم مُّكْرَمُونَ(۴۲) فى جَنَّتِ النَّعِيمِ(۴۳) عَلى سرُرٍ مُّتَقَبِلِينَ(۴۴) يُطاف عَلَيهِم بِكَأْسٍ مِّن مَّعِينِ(۴۵) بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِّلشرِبِينَ(۴۶) لا فِيهَا غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنهَا يُنزَفُونَ(۴۷) وَ عِندَهُمْ قَصِرَت الطرْفِ عِينٌ(۴۸) كَأَنهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ(۴۹) ترجمه : ۴۱ - براى آنها (بندگان مخلص ) روزى معين و ويژه اى است . ۴۲ - ميوه هاى گوناگون پر ارزش ، و آنها مورد احترامند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۱

۴۳ - در باغهاى پرنعمت بهشت . ۴۴ - بر تختها روبروى يكديگر تكيه زده اند. ۴۵ - گرداگرد آنها قدحهاى لبريز از شراب طهور را مى گردانند ۴۶ - شرابى كه سفيد و درخشنده و لذتبخش براى نوشندگان است . ۴۷ - شرابى كه نه در آن مايه فساد عقل است نه موجب مستى مى گردد. ۴۸ - و نزد آنها همسرانى است كه جز به شوهران خود عشق نمى ورزند و چشمانى درشت (و زيبا) دارند. ۴۹ - گوئى (از لطافت و سفيدى ) همچون تخم مرغهايى هستند كه (در زير بال و پر مرغ ) پنهان مانده (و دست انسانى هرگز آن را لمس نكرده است ). تفسير: گوشه اى از نعمتهاى بهشتى در آخرين آيه بحث گذشته سخن از عباد الله مخلصين به ميان آمد، آيات مورد بحث مواهب و نعمتهاى بى شمارى را كه خداوند به آنها ارزانى مى دارد، بيان مى كند كه مى توان آن را در هفت بخش خلاصه كرد: نخست مى گويد: براى آنها روزى معلوم و معينى است (اولئك لهم رزق معلوم ). آيا اين خلاصه همان نعمتهائى است كه در آيات بعد تشريح شده و بيانگر نعمتهاى آنها است كه در اينجا به صورت سربسته بيان گشته است ؟ يا اشاره به نعمتهاى ناشناخته معنوى و غير قابل توصيفى است كه در صدر نعمتهاى بهشتى قرار گرفته ؟ جمعى از مفسران آن را به صورت اول تفسير كرده اند، در حالى كه بعضى ديگر آن را به صورت دوم . تناسب بحث و جامعيت نعمتها با معنى دوم سازگارتر است ، و به اين ترتيب نخستين نعمت از نعمتهاى هفتگانه كه در آيات مورد بحث آمده مواهب معنوى و لذات

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۲

روحانى و درك جلوه هاى ذات پاك حق ، و سرمست شدن از باده طهور عشق او است ، همان لذتى كه تا كس نبيند نمى داند. و اينكه مواهب مادى بهشت در آيات قرآن به تفصيل آمده ، اما مواهب معنوى و لذات روحانى به صورت سربسته بيان شده به خاطر همين است كه اولى قابل توصيف است و دومى غير قابل توصيف !. در معنى رزق معلوم سخنان فراوان ديگرى نيز گفته شده ، آيا وقتش ‍ معلوم است ؟ يا بقاء و دوامش ؟ و يا سائر مشخصات آن ؟ اما بنابر آنچه در بالا گفتيم كلمه معلوم تعبير سربسته اى است براى اين مواهب توصيف ناشدنى . سپس به بيان نعمتهاى ديگر پرداخته ، و قبل از هر چيز از نعمتهاى بهشتى نام مى برد آنهم نعمتهائى كه با نهايت احترام به بهشتيان داده مى شود، مى گويد: براى آنها ميوه هاى رنگارنگ است (فواكه ). و آنها گرامى و مكرمند (و هم مكرمون ). نه همچون حيواناتى كه آذوقه در مقابل آنها مى ريزند بلكه به صورت ميهمانهاى عزيزى با نهايت احترام از آنها پذيرائى مى شود. از نعمت ميوه هاى رنگارنگ و احترام و گراميداشت كه بگذريم سخن از جايگاه آنها به ميان مى آيد، مى فرمايد: جايگاه آنها در باغهاى سرسبز و پر نعمت بهشت است (فى جنات النعيم ). هر نعمتى بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده كنند در برابر آنها حاضر است . و از آنجا كه يكى از بزرگترين لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان يكرنگ و باصفا است ، در چهارمين مرحله به اين نعمت اشاره كرده

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۳

مى گويد: بهشتيان بر تختها روبروى يكديگر نشسته اند و چشم در چشم هم دارند (على سرر متقابلين ). از هر درى سخن مى گويند، گاه از گذشته خويش در دنيا، و زمانى از نعمتهاى عظيم پروردگار در آخرت گاه از صفات جمال و جلال خدا سخن مى گويند، و گاه از مقامات اولياء و كرامات آنها، و از مسائل ديگرى كه آگاهى بر آنها براى ما زندانيان اين دنيا قابل درك نيست ! سرر جمع سرير به تختهائى گفته مى شود كه در مجلس سرور و انس بر آن قرار مى گيرند، هر چند گاهى به معنى وسيعترى نيز اطلاق شده است ، تا آنجا كه گاه به تابوت ميت نيز سرير گفته مى شود، شايد به اين اميد كه مركب سرورى براى او به سوى آمرزش الهى و بهشت جاودانش ‍ باشد. در پنجمين مرحله از بيان مواهب بهشتيان سخن از نوشابه و شراب طهور آنها است ، مى فرمايد: قدحهاى لبريز از شراب طهور گرداگرد آنها در حركت است و هر لحظه اراده كنند از پيمانه آن سيراب مى شوند و در عالمى از نشاط و معنويت فرو مى روند (يطاف عليهم بكاس من معين ). اين ظرفها در گوشه اى قرار نگرفته كه آنها تقاضاى جامى از آن كنند، بلكه به مقتضاى تعبير يطاف عليهم گرد آنها مى گردانند! كاس (بر وزن رأ س ) نزد اهل لغت به ظرفى گفته مى شود كه پر و لبريز باشد، و اگر خالى باشد معمولا به آن قدح مى گويند. راغب در مفردات مى گويد: الكاس الاناء بما فيه من الشراب : كاس به معنى ظرفى است كه پر از نوشيدنى باشد. معين از ماده معن (بر وزن صحن ) به معنى جارى است ، اشاره به اينكه در آنجا چشمه هائى از شراب طهور در جريان است كه هر لحظه پيمانه ها را از آن پر مى كنند و گرداگرد بهشتيان مى گردانند، چنان نيست كه اين شراب

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۴

طهور پايان گيرد و يا براى تهيه آن نياز به زحمت و درد و رنجى باشد يا كهنه و خراب و فاسد شود. سپس به توصيفى از ظروف آن شراب طهور پرداخته مى گويد: آنها سفيد و درخشنده است و لذتبخش براى نوشندگان (بيضاء لذة للشاربين ). بعضى از مفسران بيضاء را صفت ظروف اين شراب گرفته اند و بعضى توصيفى براى خود شراب طهور يعنى اين شراب همچون شرابهاى خوشرنگ دنيا نيست ، شرابى است پاك ، خالى از رنگهاى شيطانى ، سفيد و شفاف . البته معنى دوم با جمله لذة للشاربين مناسبتر است ! از آنجا كه نام شراب و پيمانه و مانند اينها ممكن است مفاهيم ديگرى در اذهان تداعى كند بلافاصله در آيه بعد با ذكر جمله كوتاه و گويائى همه اين مفاهيم را از ذهن شنوندگان مى شويد و مى گويد: آن خمر شراب طهور نه مايه فساد عقل است ، و نه موجب مستى مى شود (لا فيها غول و لا هم عنها ينزفون ). و جز هوشيارى و نشاط و لذت روحانى چيزى در آن نيست . غول (بر وزن قول ) در اصل به معنى فسادى است كه به طور پنهانى در چيزى نفوذ مى كند و اينكه به قتلهاى مخفى و ترور در ادبيات عرب غيلة گفته مى شود از همين نظر است . ينزفون در اصل از ماده نزف (بر وزن حذف ) به معنى از بين بردن چيزى به صورت تدريجى است . اين واژه هنگامى كه در مورد آب چاه به كار رود مفهومش اين است كه آب را تدريجا از چاه بكشند تا پايان يابد. در مورد خونريزى تدريجى كه منتهى به ريختن تمام خون بدن شود نيز تعبير نزف الدم به كار مى رود.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۵

در هر حال منظور از آن در آيه مورد بحث از بين رفتن تدريجى عقل و رسيدن به حد سكرات كه در مورد شراب طهور بهشت مطلقا وجود ندارد، نه از عقل مى كاهد و نه فساد توليد مى كند. اين دو تعبير به طور ضمنى بيان بسيار ظريف و دقيقى است در مورد شرابهاى دنيا و مواد الكلى كه به صورت تدريجى و مخفيانه در وجود انسان نفوذ مى كند و فساد و تباهى مى آفريند، نه تنها عقل و سلسله اعصاب را به ويرانى مى كشد، كه در تمام دستگاههاى بدن انسان از قلب گرفته تا عروق ، و از معده تا كليه ها و كبد، تاءثير مخرب غير قابل انكارى دارد، گوئى انسان را ترور مى كند و نابود مى سازد. و نيز عقل و هوش انسان را همانند آب چاه تدريجا مى كشد تا آن را خشك و خالى مى كند! ولى شراب طهور الهى در قيامت از همه اين صفات خالى است . و سرانجام در ششمين مرحله به همسران پاك بهشتى اشاره كرده ، مى گويد: نزد آنها همسرانى است كه جز به شوهران خود عشق نمى ورزند، به غير آنان نگاه نمى كنند و چشمان درشت و زيبا دارند (و عندهم قاصرات الطرف عين ). طرف در اصل به معنى پلك چشمها است و از آنجا كه به هنگام نگاه

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۶

كردن پلكها به حركت در مى آيند اين كلمه كنايه از نگاه كردن است بنابراين تعبير به قاصرات الطرف به معنى زنانى است كه نگاهى كوتاه دارند و در تفسير آن احتمالات متعددى داده شده كه در عين حال قابل جمع است . نخست اينكه : آنها تنها به همسران خود نگاه مى كنند، چشم خود را از همه چيز برگرفته ، و به آنان مى نگرند. ديگر اينكه : اين تعبير كنايه از اين است كه آنها فقط به همسرانشان عشق مى ورزند، و جز مهر آنها مهر ديگرى را در دل ندارند كه اين خود يكى از بزرگترين امتيازات يك همسر است كه جز به همسرش نينديشد و جز به او عشق نورزد. تفسير ديگر اينكه آنها چشمانى خمار دارند، همان حالت مخصوصى كه در بسيارى از اشعار شعرا به عنوان يك توصيف زيبا از چشم مطرح است البته معنى اول و دوم مناسبتر به نظر مى رسد هر چند جمع ميان معانى نيز بى مانع است . كلمه عين (بر وزن مين ) جمع عيناء به معنى زن درشت چشم است . بالاخره آخرين آيه مورد بحث توصيف ديگرى براى همين همسران بهشتى بيان كرده و پاكى و قداست آنها را با اين عبارت بيان مى كند: بدن آنها از شدت پاكى و ظرافت و سفيدى و صفا همچون تخم مرغهائى است كه نه دست انسان آن را لمس كرده و نه گرد و غبارى بر آن نشسته ، بلكه در زير بال و پر مرغ پنهان و پوشيده مانده است ! (كانهن بيض ‍ مكنون ). بيض جمع بيضه به معنى تخم مرغ است (هر نوع مرغ )، و مكنون

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۷

از ماده كن (بر وزن جن ) به معنى پوشيده و مستور است . اين تشبيه قرآن هنگامى به درستى روشن مى شود كه انسان در آن لحظاتى كه تخم از مرغ جدا مى شود، و هنوز دست انسانى به آن نرسيده ، و زير بال و پر مرغ قرار دارد آن را از نزديك بنگرد، كه شفافيت و صفاى عجيبى دارد. بعضى از مفسران مكنون را به معنى محتواى تخم مرغ گرفته اند كه در زير پوست پنهان است ، و در واقع تشبيه مزبور اشاره به موقعى است كه تخم مرغ را پخته و پوست آن را يكجا جدا كنند كه در آن حالت علاوه بر سفيدى و درخشندگى ، لطافت و نرمى خاصى دارد، به هر حال تعبيرات قرآن در بيان حقائق به قدرى عميق و پر محتواى است كه با يك تعبير كوتاه و لطيف مطالب زيادى را با لطافت خاصى منعكس ‍ مى كند. نكته : نظرى بر مجموع آيات گذشته مواهب گوناگونى كه درباره بهشتيان در آيات گذشته ذكر شد مجموعه اى از مواهب مادى و معنوى است ، و همانگونه كه گفتيم نخستين موهبت كه از جمله سربسته اولئك رزق معلوم استفاده مى شود مربوط به مواهب معنوى و روحانى است كه با هيچ زبانى قابل شرح نمى باشد. و اما شش قسمت ديگر كه ميوه هاى بهشتى ، و مشروب طهور و همسران خوب ، و احترام كافى ، و مسكن پاك ، و همنشينان شايسته و لايق است ابعاد مختلفى از نعمتهاى بهشتى را بازگو مى كند كه غالبا آميخته اى است از مواهب مادى و معنوى . ولى اينها همه سخنانى است كه با زبان ما مطرح شده و هرگز نمى تواند تمام جوانب نعمتهاى بهشتى را منعكس سازد. اصولا همانگونه كه گفتيم زبان و گوش و درك و ديد ديگرى لازم است ،

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۸

و الفاظ و جمله بنديها و سخنان ديگرى تا بتواند شرح اين ماجرا را بگويد و به تعبير ديگر حقيقت نعمتهاى بهشتى آن گونه كه هست از اهل دنيا مكتوم خواهد بود، جز اينكه بروند و ببينند و دريابند! به هر حال بندگان مخلص و آنها كه به مرحله كمال علم و ايمان رسيده اند آن قدر در پيشگاه خدا عزيزند كه الطاف بيكران الهى در حق آنها به وصف نمى گنجد و هر چه فكر كنيم از آن برتر و بالاتر است .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۵۹

ََآيه ۵۰ - ۶۱

آيه و ترجمه

فَأَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۵۰) قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ إِنى كانَ لى قَرِينٌ(۵۱) يَقُولُ أَ ءِنَّك لَمِنَ الْمُصدِّقِينَ(۵۲) أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَدِينُونَ(۵۳) قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطلِعُونَ(۵۴) فَاطلَعَ فَرَءَاهُ فى سوَاءِ الجَْحِيمِ(۵۵) قَالَ تَاللَّهِ إِن كِدت لَترْدِينِ(۵۶) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبى لَكُنت مِنَ الْمُحْضرِينَ(۵۷) أَ فَمَا نحْنُ بِمَيِّتِينَ(۵۸) إِلا مَوْتَتَنَا الاُولى وَ مَا نحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(۵۹) إِنَّ هَذَا لهَُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۶۰) لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَمِلُونَ(۶۱)

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۶۰

ترجمه : ۵۰ - (در حالى كه آنها غرق گفتگو هستند) و بعضى رو به بعضى ديگر كرده سؤ ال مى كنند ... ۵۱ - يكى از آنها مى گويد: من همنشينى داشتم . ۵۲ - كه پيوسته مى گفت : آيا (به راستى ) تو اين سخن را باور كرده اى ؟... ۵۳ - كه وقتى ما مرديم و خاك و استخوان شديم (بار ديگر) زنده مى شويم ، و جزا داده خواهيم شد؟! ۵۴ - (سپس ) مى گويد: آيا شما مى توانيد از او خبرى بگيريد؟ ۵۵ - اينجاست كه به جستجو بر مى خيزد و نگاهى مى كند ناگهان او را در وسط جهنم مى بيند! ۵۶ - مى گويد: به خدا سوگند چيزى نمانده بود كه مرا نيز به هلاكت بكشانى ! ۵۷ - و هر گاه نعمت پروردگارم نبود من نيز از احضار شدگان در دوزخ بودم ! ۵۸ - (اى دوستان ) آيا ما هرگز نمى ميريم ؟ (و در بهشت جاودانه خواهيم بود). ۵۹ - و جز همان مرگ اول مرگى به سراغ ما نخواهد آمد و ما هرگز مجازات نخواهيم شد؟ (چه نعمتى براى خداى من !). ۶۰ - راستى اين پيروزى بزرگى است . ۶۱ - آرى براى مثل اين پاداش تلاشگران بايد بكوشند. تفسير: جستجو از دوست جهنمى ! بندگان مخلص پروردگار كه طبق آيات گذشته غرق انواع نعمتهاى معنوى و مادى بهشتند، انواع ميوه هاى بهشتى در يك سو و حوريان بهشتى در سوى ديگر، جامهاى شراب طهور گرداگرد آنها در حركت ، و بر تختهاى بهشتى تكيه داده و با دوستان با صفا به راز و نياز مشغولند ناگهان بعضى از آنها به فكر گذشته

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۶۱

خود و دوستان دنيا مى افتد، همان دوستانى كه راه خود را جدا كردند و جاى آنها در جمع بهشتيان خالى است ، مى خواهند بدانند سرنوشت آنها به كجا رسيد. آرى در حالى كه آنها غرق گفتگو هستند و از هر درى سخنى مى گويند و بعضى رو به بعضى ديگر كرده سؤ ال مى كنند و جواب مى شنوند (فاقبل بعضهم على بعض يتسائلون ). ناگهان يكى از آنها خاطراتى در نظرش مجسم مى شود رو به سوى ديگران كرده و مى گويد: من دوست و همنشينى در دنيا داشتم ! (قال قائل منهم انى كان لى قرين ). مع الاسف او به انحراف كشيده شده و در خط منكران رستاخيز قرار گرفت ، او پيوسته به من مى گفت : آيا به راستى تو اين سخن را باور كرده اى و تصديق مى كنى ؟! (يقول ءانك لمن المصدقين ). كه وقتى ما مرديم و خاك و استخوان شديم (بار ديگر) زنده مى شويم و به پاى حساب و كتاب مى آئيم و در برابر اعمالمان مجازات و كيفر خواهيم شد من كه اين سخنان را باور ندارم ! (ءاذا متنا و كنا ترابا و عظاما ءانا لمدينون ). اى دوستان ! كاش مى دانستم الان او كجاست ؟ و در چه شرائطى است ؟، آه جاى او در ميان ما خالى است ! سپس مى افزايد: اى دوستان ! آيا شما مى توانيد نظرى بيفكنيد و از او خبرى بگيريد؟ (قال هل انتم مطلعون ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۶۲

اينجا است كه او نيز به جستجو برمى خيزد و نگاهى به سوى دوزخ مى افكند ناگهان دوست خود را در وسط جهنم مى بيند! (فاطلع فرآه فى سواء الجحيم ) او را مخاطب ساخته صدا مى زند: به خدا سوگند چيزى نمانده بود كه مرا نيز سقوط دهى و به هلاكت بكشانى ! (قال تالله ان كدت لتردين ). چيزى نمانده بود كه وسوسه هاى تو در قلب صاف من اثر بگذارد، و مرا به همان خط انحرافى كه در آن بودى وارد كنى اگر لطف الهى يار من نشده بود و نعمت پروردگارم به كمكم نمى شتافت من نيز امروز با تو در آتش دوزخ احضار مى شدم ! (و لو لا نعمة ربى لكنت من المحضرين ). اين توفيق الهى بود كه رفيق راه من شد، و اين دست لطف هدايتش بود كه مرا نوازش داد و رهبرى كرد. در اينجا به دوست جهنميش رو مى كند و اين سخن را به عنوان سرزنش ‍ به ياد او مى آورد و مى گويد: آيا تو نبودى كه در دنيا مى گفتى ما هرگز نمى ميريم ؟ (ا فما نحن بميتين ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۶۳

جز همان يك مرگ اول در دنيا و بعد از آن نه حيات مجددى است و نه ما هرگز مجازات خواهيم شد! (الا موتتنا الاولى و ما نحن بمعذبين ) اكنون بنگر و ببين چه اشتباه بزرگى كردى ؟ بعد از مرگ چنين حياتى بود و چنين ثواب و جزاء و كيفرى ، اكنون همه حقائق بر تو آشكار شده ولى چه سود كه راه بازگشتى وجود ندارد! طبق اين تفسير دو آيه اخير از گفتار اين فرد بهشتى با رفيق دوزخيش ‍ مى باشد كه گفته هاى او را در زمينه انكار معاد به خاطرش مى آورد. ولى جمعى از مفسران احتمال ديگرى در تفسير اين دو آيه داده اند و آن اينكه گفتگوى فرد بهشتى با رفيق دوزخى پايان يافته ، و دوستان بهشتى بار ديگر با هم سخن مى گويند: يكى از آنها از فرط خوشحالى صدا مى زند: آيا به راستى ديگر ما نمى ميريم و در اينجا حيات جاودان داريم ؟ آيا جز مرگ اول مرگ ديگرى در كار نخواهد بود؟ و اين لطف الهى بر ما جاودان مى ماند و هرگز عذاب نخواهيم شد؟ البته اين سخنان از روى شك و ترديد نيست ، از فرط وجد و سرور است ، درست مثل اينكه گاهى انسان بعد از مدتى آرزو و انتظار به منزل وسيع و مرفهى دست مى يابد، با تعجب مى گويد: آيا اين مال من است ؟ اى خداى من ! چه نعمتى ! آيا از من گرفته نخواهد شد؟ به هر حال اين گفتگو را با يك جمله پر معنى و بسيار احساس انگيز و مؤ كد به انواع تاكيدات پايان داده ، و مى گويد: راستى اين رستگارى و پيروزى بزرگى است (ان هذا لهو الفوز العظيم ). چه پيروزى و رستگارى از اين برتر كه انسان غرق نعمت جاودانى و حيات

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۶۴

ابدى و مشمول انواع الطاف الهى باشد؟ از اين برتر و بالاتر چه چيزى تصور مى شود؟ و سرانجام خداوند بزرگ با يك جمله كوتاه و بيدار كننده و پر معنى به اين بحث خاتمه داده ، مى فرمايد: براى مثل اين مردم عمل كنند و به خاطر اين مواهب تلاشگران بكوشند (لمثل هذا فليعمل العاملون ). اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه آيه اخير نيز از گفته هاى بهشتيان باشد بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه در آن روز ديگر عملى در كار نيست ، و به تعبير ديگر در آن روز برنامه عمل وجود ندارد كه با اين عبارت بخواهند افراد را به آن تشويق كنند، در حالى كه ظاهر آيه نشان مى دهد هدف اين است كه از تمام آيات گذشته با ذكر اين جمله نتيجه گيرى گردد و مردم به سوى ايمان و عمل سوق داده شوند، لذا مناسب اين است كه اين سخن خداوند در پايان اين بحث بوده باشد. نكته ها: ۱ - ارتباط بهشتيان با دوزخيان از آيات فوق برمى آيد كه گاه نوعى ارتباط ميان بهشتيان و دوزخيان برقرار مى شود، گوئى بهشتيان كه در بالا قرار دارند به دوزخيان كه در پائين هستند مى نگرند و وضع حال آنها را مى بينند (اين معنى از تعبير فاطلع كه به معنى اشراف از بالا است استفاده مى شود). البته اين دليل بر آن نيست كه فاصله بهشت و دوزخ كم است ، بلكه در آن شرائط قدرت ديد فوق العاده اى به آنها داده مى شود كه مساءله فاصله و مكان در برابر آن مطرح نيست .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۶۵

در بعضى از كلمات مفسران آمده است كه در بهشت روزنه اى وجود دارد كه از آن مى توان جهنم را ديد! از آيات سوره اعراف نيز به خوبى اين ارتباط روشن مى شود، آنجا كه مى گويد: بهشتيان دوزخيان را بانگ مى زنند و مى گويند ما آنچه را پروردگارمان وعده داده بود حقا يافتيم ، آيا شما هم آنچه را پروردگارتان وعده داده بود به حق يافتيد؟ مى گويند آرى ! و در اين هنگام كسى در ميان آنها بانگ برمى آورد كه لعنت خدا بر ستمگران باد! فنادى اصحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم فاذن مؤ ذن بينهم ان لعنة الله على الظالمين (اعراف ۴۴). از آيه ۴۶ همان سوره اعراف نيز استفاده مى شود كه در ميان اهل بهشت و دوزخ حجابى برقرار است و بينهما حجاب . تعبير به نادى كه معمولا در موارد سخن گفتن از دور به كار مى رود نشانه بعد مكانى يا مقامى اين دو گروه است ، اما به هر حال همانگونه كه بارها گفته ايم شرائط و احوال روز قيامت با وضع اين جهان بسيار متفاوت است و ما نمى توانيم با معيارهاى اين جهان آنها را ارزيابى كنيم . ۲ - اين آيات درباره چه كسى نازل شده ؟ بعضى از مفسران شان نزولهائى براى آيات فوق نقل كرده اند كه مطابق آنها اين آيات اشاره به آن دو نفر مى كند كه در سوره كهف به عنوان يك مثال مطرح شده است آنجا كه مى فرمايد: و اضرب لهم مثلا رجلين جعلنا لاحدهما جنتين من اعناب و حففناهما بنخل و جعلنا بينهما زرعا ... براى آنها مثالى بيان كن : داستان آن دو مرد را كه براى يكى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم ، و در گرداگرد آن درختان نخل ، و در ميان اين دو زراعتى

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۶۶

پر بركت ... (آيات ۳۲ تا ۴۳ سوره كهف ). در اين آيات آمده است كه يكى از آن دو نفر فردى بود بسيار خودخواه و مغرور و كم ظرفيت و منكر معاد و ديگرى مؤ من و معتقد به قيامت و سرانجام آن مرد بى ايمان مغرور در همين جهان نيز به مجازات الهى گرفتار شد و تمام اموال و ثروتش بر باد رفت . ولى لحن آيات مورد بحث با آيات سوره كهف چندان هماهنگ نيست و حكايت از دو داستان جداگانه مى كند. بعضى ديگر از مفسران آن را ناظر به دو نفر شريك يا رفيق مى دانند كه ثروت زيادى داشتند، يكى انفاق هاى زيادى كرد، و ديگرى كه به اين امور اعتقادى نداشت خوددارى نمود، بعد از مدتى انفاق كننده نيازمند شد و مورد سرزنش رفيقش قرار گرفت ، و با استهزاء به او گفت : ءانك لمن المصدقين : آيا تو در راه خدا انفاق مى كنى . اما اين شان نزول متوقف بر اين است كه مصدقين را در آيات مورد بحث با تشديد صاد بخوانيم كه مربوط به انفاق و صدقه دادن بوده باشد. در حالى كه در قرائت مشهور مصدقين بدون تشديد صاد است بنابراين شان نزول مزبور با قرائت مشهور سازگار نيست . ۳ - براى چنين مواهبى بايد تلاش كرد آيا سزاوار است انسان سرمايه گرانبهاى عمر و استعدادهاى خلاق خداداد را در امورى مصرف كند كه همانند حباب بر روى آب ناپايدار است ؟ متاعى است كم ارزش و بيدوام ، متاعى است پرآفت و پر دردسر.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۶۷

و يا اين نيروهاى پر ارزش را در مسيرى به كار گيرد كه نتيجه آن حيات جاويدان و مواهب بى پايان و خشنودى پروردگار است ؟ قرآن در آيات فوق چه تعبير زيبائى دارد مى گويد تلاشگران براى اين چنين هدفى بايد تلاش كنند، براى بهشتى مملو از لذات روحانى ، و پر از نعمتهاى جسمانى كه شراب طهورش انسان را در نشئه اى ملكوتى فرو مى برد، و همنشينى دوستان با صفايش غمى بر دل نمى گذارد، نه محدوديتى در آن است و نه ممنوعيتى ، نه اندوه زوال در آن راه دارد و نه دردسر حفظ و نگهدارى . آرى براى مثل اين بايد سعى و عمل كرد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←