تفسیر:نمونه جلد۱۶ بخش۶۳

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۱۳

آيه ۵۰-۵۵

آيه و ترجمه

وَ قَالُوا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الاَيَت عِندَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۵۰) أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْكتَب يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ فى ذَلِك لَرَحْمَةً وَ ذِكرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(۵۱) قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنى وَ بَيْنَكمْ شهِيداً يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِالْبَطِلِ وَ كفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(۵۲) وَ يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُّسمًّى لجََّاءَهُمُ الْعَذَاب وَ لَيَأْتِيَنهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۵۳) يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطةُ بِالْكَفِرِينَ(۵۴) يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذَاب مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۵۵)

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۱۴

ترجمه : ۵۰ - گفتند: چرا معجزاتى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده ؟ بگو معجزات همه نزد خداست (و به فرمان او نازل مى شود، نه به ميل من و شما) من تنها انذار كننده آشكارى هستم . ۵۱ - آيا براى آنها كافى نيست كه اين كتاب آسمانى را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى شود؟ در اين رحمت و تذكرى است براى كسانى كه ايمان مى آورند. ۵۲ - بگو همين بس كه خدا ميان من و شما گواه است ، آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند كسانى كه به باطل ايمان آوردند و به الله كافر شدند زيانكاران واقعى هستند. ۵۳ - آنها با عجله از تو عذاب را مى طلبند، و اگر موعد مقررى تعيين نشده بود عذاب (الهى ) به سراغ آنها مى آمد، سرانجام اين عذاب بطور ناگهانى بر آنها نازل مى شود در حالى كه نمى دانند. ۵۴ - آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى كنند، در حالى كه جهنم به كافران احاطه دارد! ۵۵ - آن روز كه عذاب (الهى ) آنها را از بالاى سر و پائين پا مى پوشاند و به آنها مى گويد بچشيد آنچه را عمل مى كرديد (روز سخت و دردناكى است ). تفسير: آيا معجزه قرآن كافى نيست ؟! كسانى كه بر اثر لجاجت و اصرار در باطل ، حاضر نبودند به هيچ قيمتى در برابر بيان مستدل و منطقى قرآن تسليم شوند، و آوردن كتابى همچون قرآن به وسيله فرد درس ‍ نخواندهاى همچون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه دليل روشنى بر حقانيت وى بود بپذيرند، دست به بهانه جوئى تازهاى زدند، چنانكه قرآن در نخستين آيات مورد بحث مى گويد: آنها از روى سخريه و استهزاء گفتند چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عيسى ) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است ؟ (و قالوا لو لا انزل عليه آيات من ربه ). چرا او عصاى موسى و يد بيضاء و دم مسيحا ندارد؟

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۱۵

چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمى كند؟ آن گونه كه موسى و شعيب و هود و نوح و ثمود كردند؟ و يا همانگونه كه در سوره اسراء از زبان اين گروه آمده است «چرا پيامبر اسلام ، نهرها و چشمه هاى آب جارى از بيابان خشك مكه ظاهر نمى كند»؟ «چرا قصرى از طلا ندارد»؟ «چرا به آسمان صعود نمى كند؟ و چرا نامهاى از سوى خدا از آسمان براى آنها نمى آورد»!!. بدون شك پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) معجزات ديگرى غير از قرآن مجيد داشته ، و تواريخ نيز با صراحت از آن سخن مى گويد، ولى آنها با اين سخنانشان ، دنبال تحصيل معجزه نبودند، بلكه از يكسو مى خواستند اعجاز قرآن را ناديده بگيرند و از سوى ديگر تقاضاى معجزات اقتراحى داشتند (منظور از معجزات اقتراحى اين است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق تمايلات اين و آن ، هر امر خارق العادهاى را كه پيشنهاد كنند انجام دهد، مثلا اين يكى پيشنهاد خارج ساختن چشمه هاى آب كند ديگرى بگويد من قبول ندارم بايد كوه هاى مكه را طلا كنى ، سومى هم بهانه بگيرد كه اين كافى نيست بايد به آسمان صعود كنى ، و به اين ترتيب معجزه را به صورت بازيچه بيارزشى در آورند، و تازه آخر كار بعد از ديدن همه اينها ساحرش بخوانند). لذا قرآن در آيه ۱۱۱ سوره انعام مى گويد و لو اننا نزلنا اليهم الملائكة و كلمهم الموتى و حشرنا عليهم كل شى ء قبلا ما كانوا ليؤ منوا: «اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل كنيم و مردگان زنده شوند و با آنها سخن بگويند و همه چيز را در برابر آنها محشور نمائيم باز هم ايمان نمى آورند»! به هر حال قرآن براى پاسخگوئى به اين بهانهجويان لجوج ، از دو راه وارد مى شود:

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۱۶

نخست مى گويد: به آنها «بگو معجزه كار من نيست كه با تمايلات شما انجام گيرد، معجزات همه نزد خدا است » (قل انما الايات عند الله ). او مى داند چه معجزهاى با چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است ، او مى داند چه افرادى در صدد تحقيق و پى جوئى حقند و بايد خارق عادات به آنها نشان دهد، و چه افرادى بهانه گيرند و دنبال هواى نفس ؟ و بگو «من فقط انذار كننده و بيم دهنده آشكارم » (و انما انا نذير مبين ). تنها وظيفه من انذار و تبليغ است و بيان كلام خدا، اما ارائه معجزات و خارق عادات تنها به اختيار ذات پاك او است ، اين يك پاسخ . پاسخ ديگر اينكه : «آيا همين اندازه براى آنها كافى نيست كه ما اين كتاب آسمانى را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى شود» (او لم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب يتلى عليهم ). آنها تقاضاى معجزات جسمانى مى كنند، در حالى كه قرآن برترين معجزه معنوى است . آنها تقاضاى معجزه زود گذرى دارند در حالى كه قرآن معجزهاى است جاويدان ، و شب و روز آياتش بر آنها خوانده مى شود. آيا امكان دارد انسانى درس نخوانده - و حتى اگر فرضا درس خوانده بود - كتابى با اين محتوا و اين جاذبه عجيب كه فوق توانائى انسانها است بياورد و عموم جهانيان را دعوت به مقابله كند و همه در برابر آن عاجز و ناتوان بمانند؟! اگر راستى منظور آنها معجزه است ما به وسيله نزول قرآن بيش از آنچه آنها تقاضا دارند در اختيارشان گذارده ايم ، ولى نه ، آنها حق طلب نيستند، بهانه جو هستند. بايد توجه داشت كه جمله او لم يكفهم (آيا براى آنها كافى نيست ؟) معمولا

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۱۷

در مواردى گفته مى شود كه انسان كارى ما فوق انتظار طرف انجام داده و او از آن غافل است يا خود را به غفلت مى زند. مثلا مى گويد چرا فلان خدمت را به من نكردى و ما انگشت روى خدمت بزرگترى مى گذاريم كه او آن را ناديده گرفته و مى گوئيم آيا كافى نيست كه ما چنين خدمت بزرگى به تو كرديم ؟! از همه اينها گذشته معجزه بايد هماهنگ با شرائط زمان و مكان و چگونگى دعوت پيامبر باشد، پيامبرى كه آئينش جاودانى است بايد معجزه جاودانى داشته باشد. پيامبرى كه دعوتش جهانگير است و بايد قرون و اعصار آينده را نيز در بر گيرد بايد معجزه روحانى و عقلانى روشنى داشته باشد كه فكر همه انديشمندان و صاحبخردان را به سوى خود جذب كند. مسلما براى چنين هدفى قرآن مناسب است ، نه عصاى موسى و يد بيضا. و در پايان آيه براى تاءكيد و توضيح بيشتر مى گويد: در اين كتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذكر گويائى ، براى كسانى كه ايمان مى آورند (ان فى ذلك لرحمة و ذكرى لقوم يؤ منون ). آرى قرآن هم رحمت است و هم وسيله يادآورى ، اما براى گروه با ايمان براى آنها كه درهاى قلب خود را به روى حقيقت گشوده اند، براى آنها كه طالب نورند و خواهان پيدا كردن راه ، آنها اين رحمت الهى را با تمام وجود خود احساس مى كنند و در پرتو آن آرامش مى يابند، آنها هر بار كه آيات قرآن را مى خوانند تذكر تازهاى مى يابند. ممكن است فرق ميان «رحمت » و «ذكرى » اين باشد كه قرآن تنها يك معجزه و مايه تذكر نيست ، بلكه علاوه بر آن مملو است از برنامه ها و قوانين رحمت آفرين و دستورهاى تربيتى و انسانساز، فى المثل عصاى موسى تنها معجزه بود ولى در زندگى روز مره مردم اثرى نداشت اما قرآن هم معجزه است و هم

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۱۸

برنامه كامل زندگى و مايه رحمت . و از آنجا كه هر مدعى نياز به شاهد و گواه دارد در آيه بعد مى فرمايد: «بگو همين بس كه خدا ميان من و شما گواه است » (قل كفى بالله بينى و بينكم شهيدا). بديهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بيشتر باشد ارزش شهادت او بيشتر است ، لذا در جمله بعد اضافه مى كند: «خدائى گواه من است كه تمام آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند» (يعلم ما فى السموات و الارض ). حال ببينيم خداوند چگونه بر حقانيت پيامبرش گواهى داده ؟ ممكن است اين گواهى ، گواهى عملى باشد زيرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختيار پيامبرش قرار مى دهد سند حقانيت او را امضاء كرده است ، مگر ممكن است خداوند حكيم عادل معجزه را در اختيار فرد دروغگوئى (العياذ بالله ) بگذارد؟ بنابراين اعطاى معجزه به شخص پيامبر خود بهترين طرز گواهى دادن خدا به نبوت او است . علاوه بر گواهى عملى فوق ، در آيات متعددى از قرآن مجيد گواهى قولى نيز داده شده ، چنانكه در آيه ۴۰ سوره احزاب مى خوانيم : ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين . و در آيه ۲۹ سوره فتح نيز آمده است : محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم : «محمد رسول خدا است و كسانى كه با او هستند در برابر كفار خشن و در ميان خودشان رحيم و مهربانند». بعضى از مفسران گفته اند: اين آيه در پاسخ بعضى سران يهود در مدينه مانند «كعب بن اشرف » و اتباع او نازل شده است كه گفتند: اى محمد چه كسى گواهى مى دهد كه تو فرستاده خدائى ؟ آيه نازل شد و گفت : خداوند چنين گواهى مى دهد.

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۱۹

از اينجا تفسير و بيان ديگرى براى آيه فوق نيز مى توان به دست آورد و آن اينكه منظور گواهى و شهادت خداوند است در كتب آسمانى پيشين كه علماى اهل كتاب بخوبى از آن آگاهى داشتند. در عين حال منافاتى بين اين تفسيرهاى سه گانه نيست و ممكن است همه در معنى آيه جمع باشد. در پايان آيه به عنوان يك هشدار و تهديد مى فرمايد: «كسانى كه ايمان به باطل آوردند و به الله كافر شدند زيانكاران واقعى هستند» (و الذين آمنوا بالباطل و كفروا بالله اولئك هم الخاسرون ). چه خسرانى از اين بالاتر كه انسان تمام سرمايه هاى وجود خود را در برابر هيچ از دست دهد؟ آنگونه كه مشركان دادند، قلب و جان خود را در اختيار بتها نهادند و تمام نيروهاى جسمانى ، و امكانات اجتماعى و فردى خود را در اختيار تبليغ و ترويج آئين بت پرستى و محو نام الله گذاردند و جز خسران و زيان نتيجه اى عائد آنها نشد. غالبا قرآن در آيات خود به اين خسران بزرگ اشاره مى كند و گاهى با ذكر كلمه «اخسر» (زيانكارتر) اين حقيقت را نشان داده كه زيانى از اين برتر و بالاتر نيست (هود - ۲۲ - نمل - ۵ - كهف - ۱۰۳). مهمتر اين كه گاه انسان در معاملهاى زيان مى كند تنها سرمايه خود را از دست مى دهد و ورشكست مى شود، اما گاهى از اين فراتر مى رود بدهكارى زيادى نيز بر دوش او مى ماند و اين بدترين نوع ورشكست است ، و مشركان درست همين حال را دارند، بلكه گاهى مايه ورشكستگى و گمراهى ديگران نيز مى شوند و به اصطلاح ورشكستگى زنجيرهاى را تشكيل مى دهند.

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۲۰

در آيات گذشته دو قسمت از بهانه جوئيهاى كفار در برابر دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پاسخ آن مطرح شد، نخست اينكه مى گفتند: چرا او معجزهاى نمى آورد؟ كه قرآن پاسخ داد: اين كتاب آسمانى خود برترين معجزه است . ديگر اينكه چه كسى گواهى بر حقانيت او مى دهد؟ كه قرآن پاسخ داد خدائى كه از همه چيز آگاه است . در آيه مورد بحث به سومين بهانه جوئيهاى آنها اشاره مى كند. مى گويد «آنها در مورد عذاب عجله مى كنند و با سرعت آن را از تو مى طلبند» (و يستعجلونك بالعذاب ). آنها مى گويند «اگر عذاب الهى حق است و دامن كفار را مى گيرد پس چرا به سراغ ما نمى آيد»؟! قرآن در پاسخ اين سخن سه جواب مى دهد. نخست مى گويد اگر موعد مقررى تعيين نشده بود عذاب الهى فورا به سراغشان مى آمد (و لو لا اجل مسمى لجائهم العذاب ). اين زمان معين براى آن است كه هدف اصلى يعنى بيدارى يا اتمام حجت بر آنها حاصل گردد، خدا هرگز بر خلاف حكمت در كارهايش شتاب و عجله نمى كند. ديگر اينكه آنها كه اين سخن را مى گويند چه اطمينانى دارند كه هر لحظه عذاب الهى دامنشان را بگيرد؟ «چرا كه اين عذاب ناگهانى و بدون مقدمه ، و در حالى كه آنها نمى دانند و توجه ندارند به سراغشان مى آيد» (و لياتينهم بغتة و هم لا يشعرون ). گرچه موعد عذاب در واقع معين و مقرر است ولى مصلحت اين است كه

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۲۱

آنها از آن آگاه نباشند و بدون مقدمه فرا رسد، چرا كه اگر وقت آن اعلام مى شد باعث تجرى و جسارت كفار و گنهكاران مى گرديد، آنها تا آخرين لحظه به گناه و كفر ادامه مى دادند و در لحظات آخر كه موعد مقرر عذاب نزديك مى شد همگى توبه مى كردند و به سوى حق باز مى گشتند! فلسفه تربيتى اين مجازاتها ايجاب مى كند كه موعدش مكتوم باشد تا هر لحظه اثر خود را ببخشد و ترس و وحشت آن عاملى بازدارنده گردد ضمنا از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از جمله «و هم لا يشعرون » اين نيست كه آنها اصل وجود عذاب را درك نمى كنند و گرنه فلسفه عذاب از بين مى رفت ، بلكه منظور اين است كه آنها لحظه وقوع آن و مقدماتش را تشخيص نمى دهند، و به تعبير ديگر بطور غافلگيرانه مثل صاعقه بر آنها فرود مى آيد. از آيات مختلف قرآن بر مى آيد كه اين بهانه جوئى منحصر به كفار مكه نبود، بلكه بسيارى از امم ديگر نيز روى مساءله تعجيل عذاب اصرار مى ورزيدند. بالاخره سومين پاسخ را قرآن در آيه بعد بيان كرده ، مى گويد «آنها در برابر تو در مورد عذاب عجله مى كنند در حالى كه جهنم كافران را احاطه كرده است »!(يستعجلونك بالعذاب و ان جهنم لمحيطة بالكافرين ). اگر عذاب دنيا تاخير بيفتد عذاب آخرت صددرصد قطعى است آنچنان مسلم است كه قرآن به صورت يك امر فعلى از آن ياد مى كند و مى گويد «جهنم گوئى هم اكنون آنها را احاطه كرده است »! در اينجا تفسير دقيقترى نيز براى اين آيه وجود دارد و آن اينكه جهنم از دو نظر هم اكنون «به معنى واقعى » كلمه اين گروه را احاطه كرده . نخست جهنم دنيا است آنها بر اثر شرك و آلودگى به گناه در جهنمى كه خود فراهم كرده اند مى سوزند، جهنم جنگ و خونريزى ، جهنم نزاع و اختلاف ،

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۲۲

جهنم ناامنى و ناآرامى ، جهنم ظلم و بيدادگرى ، و جهنم هوى و هوسهاى سركش ! ديگر اينكه طبق ظاهر آيات قرآن جهنم هم اكنون موجود است و طبق تحليلى كه قبلا داشته ايم در باطن و درون اين دنيا است و به اين ترتيب حقيقتا كافران را احاطه كرده است ، در آيه ۵ و ۶ و ۷ سوره تكاثر نيز به آن اشاره شده : كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ثم لترونها عين اليقين : «اين چنين نيست اگر علم اليقين مى داشتيد دوزخ را مشاهده مى كرديد سپس آنرا به عين اليقين ميديديد». سپس مى افزايد: «آن روز كه عذاب الهى از بالاى سر و از پائين پا آنها را فرا مى گيرد، و به آنها مى گويد بچشيد آنچه را كه عمل مى كرديد روز سخت و دردناكى است » (يوم يغشاهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم و يقول ذوقوا ما كنتم تعملون ). اين آيه ممكن است توضيحى براى احاطه عذاب جهنم در قيامت نسبت به كفار باشد، و ممكن است بيانى مستقل براى آن عذاب دردناك آنان محسوب گردد كه امروز بر اثر اعمالشان آنها را احاطه كرده و فردا ظاهر و آشكار مى شود. به هر حال اينكه مى فرمايد اين عذاب از بالاى سر و پائين پاها است و بقيه جهات و جوانب را ذكر نمى كند در حقيقت به خاطر وضوح مطلب و روشنى بحث است ، بعلاوه هنگامى كه شعله هاى آتش از پائين پا زبانه كشد و از بالا بر سر آنها فروريخته شود تمام بدن آنها را احاطه خواهد كرد، و تمام جوانب و اطراف را نيز مى پوشاند.

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۲۳

اصولا اين تعبير هم در زبان فارسى و هم در زبان عربى معمول است كه مى گويند فلان كس از فرق تا قدم مثلا در لجنزار بيعفتى فرو رفت ، يعنى تمام وجود او غرق در اين گناه شد، و به اين ترتيب مشكلى كه براى بعضى از مفسران به وجود آمده كه چگونه سوى بالا و پائين ذكر شده و چهار طرف مسكوت مانده است ؟ حل مى شود. جمله ذوقوا ما كنتم تعملون كه ظاهرا گوينده اش خداوند است علاوه بر اينكه يكنوع مجازات روانى براى اينگونه اشخاص است بيانگر اين واقعيت مى باشد كه عذاب الهى چيزى جز بازتاب و انعكاس اعمال خود انسان در نشاه آخرت نيست .

نكته ها :

۱ - دلائل اعجاز قرآن - بدون شك قرآن بزرگترين معجزه پيامبر اسلام است ، معجزه اى است گويا، جاودانى و پويا، و متناسب با هر عصر و زمان ، و براى تمام قشرها، ما بحثهاى مربوط به اعجاز قرآن را مشروحا در جلد اول ذيل آيه ۲۳ سوره بقره آورده ايم و نيازى به تكرار نمى بينيم . ۲ - دستاويزى براى انكار معجزات - بعضى از دانشمندان غربزده اسلامى كه مايلند خارق عادات پيامبران را ناديده بگيرند اصرار دارند كه پيامبر اسلام معجزهاى غير از قرآن نداشته است ، ممكن است حتى قرآن را نيز معجزه ندانند در حالى كه اين سخن هم بر خلاف آيات قرآن است ، هم روايات متواتر، و هم تاريخ مسلم اسلامى است . ما شرح اين سخن را در جلد ۱۲ صفحه ۳۸۶ (ذيل آيه ۹۳ - ۹۰ سوره اسراء) بيان كرديم . ۳ - معجزات اقتراحى - هميشه يكى از روشهاى لجوجانه مخالفان پيامبران

تفسير نمونه جلد ۱۶ صفحه ۳۲۴

طرح معجزات اقتراحى بوده ، و با اين كار مى خواستند از يكسو ابهت معجزات را بشكنند و آنها را به ابتذال بكشانند، و از سوى ديگر بهانه اى براى عدم پذيرش دعوت پيامبران در دست داشته باشند، ولى هيچگاه پيامبران الهى تسليم اين توطئه ها نمى شدند و چنانكه در آيات بالا ديديم در پاسخ مى گفتند «معجزات در اختيار ما نيست كه مطابق ميل و هوس شما هر روز و هر ساعت معجزه اى انجام گيرد بلكه معجزات فقط به فرمان خدا صورت مى گيرد و از اختيار ما بيرون است ». درباره معجزات اقتراحى شرحى در جلد هشتم صفحه ۲۵۳ به بعد (ذيل آيه ۲۰ سوره يونس ) آمده است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←