تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۶۷

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۰

آيه ۲۱ - ۲۵

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطوَتِ الشيْطنِ وَ مَن يَتَّبِعْ خُطوَتِ الشيْطنِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَوْ لا فَضلُ اللَّهِ عَلَيْكمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكى مِنكم مِّنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُزَكى مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(۲۱) وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضلِ مِنكمْ وَ السعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولى الْقُرْبى وَ الْمَسكِينَ وَ الْمُهَجِرِينَ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصفَحُوا أَ لا تحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۲۲) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصنَتِ الْغَفِلَتِ الْمُؤْمِنَتِ لُعِنُوا فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ لهَُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(۲۳) يَوْمَ تَشهَدُ عَلَيهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۲۴) يَوْمَئذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ(۲۵)

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۱

ترجمه : ۲۱ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گامهاى شيطان پيروى نكنيد هر كس قدم جاى قدمهاى شيطان بگذارد (گمراهش مى سازد)، چرا كه او امر به فحشاء و منكر مى كند، و اگر فضل و رحمت الهى به سراغ شما نمى آمد احدى از شما هرگز پاك نمى شد ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى كند و خدا شنوا و دانا است . ۲۲ - آنها كه داراى برترى (مالى ) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند، آنها بايد عفو كنند و صرفنظر نمايند، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند غفور و رحيم است . ۲۳ - كسانى كه زنان پاكدامن و بيخبر (از هر گونه آلودگى ) و مؤ من را متهم مى سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است . ۲۴ - در آن روز كه زبانها و دستها و پاهايشان بر ضد آنها به اعمالى كه مرتكب مى شدند گواهى مى دهد. ۲۵ - در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست مى دهد، و مى دانند كه خداوند حق مبين است . تفسير: مجازات هم حسابى دارد! گر چه اين آيات صريحا داستان افك را دنبال نمى كند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث محسوب مى شود، هشدارى است به همه مؤ منان كه نفوذ افكار

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۲

و اعمال شيطانى گاه به صورت تدريجى و كم رنگ است و اگر در همان گامهاى نخست كنترل نشود وقتى انسان متوجه مى گردد كه كار از كار گذشته است ، بنابراين هنگامى كه نخستين وسوسه هاى اشاعه فحشا يا هر گناه ديگر آشكار مى شود، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند. در نخستين آيه روى سخن را به مؤ منان كرده ، مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند به انحراف و گمراهى و فحشاء و منكر كشيده مى شود چرا كه شيطان دعوت به فحشاء و منكر مى كند» (يا ايها الذين آمنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء و المنكر). اگر «شيطان » را به معنى وسيع كلمه ، يعنى «هر موجود موذى و تبهكار و ويرانگر» تفسير كنيم گستردگى اين هشدار در تمام ابعاد زندگى روشن مى شود. هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمى شود يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد، بلكه گام به گام اين راه را مى سپرد: گام اول معاشرت و دوستى با آلودگان است . گام دوم شركت در مجلس آنها. گام سوم فكر گناه . گام چهارم ارتكاب مصاديق مشكوك و شبهات . گام پنجم انجام گناهان صغيره . و بالاخره در گامهاى بعد گرفتار بدترين كبائر مى شود، درست به كسى

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۳

مى ماند كه زمان خويش به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى برد، تا سقوط كند و نابود گردد، آرى اين است «خطوات شيطان ». سپس اشاره به يكى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده چنين مى گويد: اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاك نمى شد، ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى كند، و خدا شنوا و دانا است (و لو لافضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن الله يزكى من يشاء و الله سميع عليم ). بدون شك فضل و رحمت الهى است كه موجب نجات انسانها از آلودگيها و انحرافات و گناهان مى شود، چرا كه از يك سو موهبت عقل را داده ، و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر و احكامى كه از طريق وحى نازل مى گردد، ولى از اين مواهب گذشته توفيقات خاص او و امدادهاى غيبيش كه شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى گردد مهمترين عامل پاكى و تزكيه است . جمله «من يشاء» چنانكه بارها گفته ايم به معنى اراده و مشيت بى دليل نيست ، بلكه تا مجاهده و تلاشى از ناحيه بندگان نباشد هدايت و موهبتى از ناحيه خدا صورت نمى گيرد، آن كس كه طالب اين راه است و در آن گام مى نهد و جهاد مى كند، دستش را مى گيريد، از وسوسه شياطين حفظش مى كند و به سر منزل مقصود مى رساند. و به تعبير ديگر فضل و رحمت الهى گاه جنبه تشريعى دارد، و آن از طريق بعثت پيامبران و نزول كتب آسمانى و تشريع احكام و بشارتها و انذارها است ، و گاه جنبه تكوينى دارد و آن از طريق امدادهاى معنوى و الهى است ، و آيات مورد بحث (بقرينه جمله من يشاء) بيشتر ناظر به قسمت دوم است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۴

ضمنا بايد توجه داشت كه زكات و تزكيه در اصل به معنى نمو يافتن و نمو دادن است ، ولى در بسيارى از موارد به معنى پاك شدن و پاك كردن به كار رفته است ، و اين هر دو ممكن است به يك ريشه باز گردد، زيرا تا پاكى از موانع و مفاسد و رذائل نباشد نمو و رشد امكان پذير نخواهد بود. جمعى از مفسران براى دومين آيه مورد بحث شاءن نزولى نقل كرده اند كه پيوند آن را با آيات گذشته روشن مى سازد و آن اينكه : «اين آيه درباره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از ((داستان افك » سوگند ياد كردند كه به هيچيك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مالى نكنند، و در هيچ موردى با آنها مواسات ننمايند، آيه فوق نازل شد و آنها را از اين شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد)). اين شاءن نزول را «قرطبى » در تفسيرش از «ابن عباس » و «ضحاك »، و مرحوم «طبرسى » از «ابن عباس » و غير او، ذيل آيات مورد بحث نقل كرده اند و جنبه عمومى دارد. ولى گروهى از مفسران اهل تسنن اصرار دارند كه اين آيه در مورد خصوص ‍ ابوبكر نازل شده كه بعد از داستان افك ، كمك مالى خود را به «مسطح بن اثاثه » كه «پسر خاله » يا «پسر خواهر» او بود و به مساءله افك دامن مى زد قطع كرده ، در حالى كه تمام ضميرهائى كه در آيه به كار رفته به صورت جمع است و نشان مى دهد كه گروهى از مسلمانان بعد از اين ماجرا تصميم به قطع كمكهاى خود از اين مجرمان گرفته بودند و آيه آنها را از اين كار نهى كرد. ولى به هر حال مى دانيم آيات قرآن اختصاص به شاءن نزول ندارد، بلكه همه مؤ منان را تا دامنه قيامت شامل مى گردد، يعنى توصيه مى كند كه مسلمانان در اين گونه موارد گرفتار احساسات تند و داغ نشوند و در برابر لغزشها و اشتباهات

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۵

گنهكاران تصميمات خشن نگيرند. با توجه به اين شاءن نزول به تفسير آيه باز مى گرديم : قرآن مى گويد: ((آنها كه داراى برترى مالى و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند (يا تصميم بگيرند) كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع مى كنند)) (و لا ياتل اولوا الفضل منكم و السعة ان يؤ توا اولى القربى و المساكين و المهاجرين فى سبيل الله ). اين تعبير نشان مى دهد كه جمعى از كسانى كه آلوده افك شدند از مهاجران در راه خدا بودند كه فريب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد كه آنان را از جامعه اسلامى طرد كنند و تصميمهائى كه بيش از حد استحقاق باشد درباره آنها بگيرند. ضمنا جمله «لا ياتل » از ماده «الية » (بر وزن عطيه ) به معنى سوگند ياد كردن و يا از ماده «الو» (بر وزن دلو) به معنى كوتاهى كردن و ترك نمودن است ، بنابراين آيه طبق معنى اول نهى از سوگند در قطع اين گونه كمكها مى كند. و بنابر معنى دوم نهى از كوتاهى و ترك اين عمل مى نمايد. سپس براى تشويق و ترغيب مسلمانان به ادامه اين گونه كارهاى خير اضافه مى كند «بايد عفو كنند و گذشت نمايند» (و ليعفوا و ليصفحوا). «آيا دوست نمى داريد خداوند شما را بيامرزد» (الا تحبون ان يغفر الله لكم ). پس همانگونه كه شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها داريد بايد در مورد ديگران عفو و بخشش را فراموش نكنيد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۶

«و خداوند غفور و رحيم است » (و الله غفور رحيم ). عجب اينكه از يكسو با آنهمه آيات كوبنده ، «اصحاب افك » را شديدا محكوم مى كند، اما براى اينكه افراد افراطى از حد تجاوز نكنند با سه جمله كه هر يك از ديگرى گيراتر و جذابتر است احساساتشان را كنترل مى نمايد: نخست امر به عفو و گذشت مى كند. سپس مى گويد آيا دوست نداريد خدا شما را ببخشد؟ پس شما هم ببخشيد. و سر انجام دو صفت از صفات خدا كه «غفور» و «رحيم » است به عنوان تاءكيد ذكر مى كند اشاره به اينكه شما نمى توانيد داغتر از فرمان پروردگار باشيد خداوند كه صاحب اصلى اين حكم است غفور و رحيم است ، او دستور مى دهد كمكها را قطع نكنيد، ديگر شما چه مى گوئيد؟! بدون شك همه مسلمانانى كه در ماجراى افك درگير شدند با توطئه قبلى نبود، بعضى از منافقين مسلمان نما پايه گذار بودند، و گروهى مسلمان فريب خورده دنباله رو، بدون شك همه آنها مقصر و گناهكار بودند، اما ميان اين دو گروه فرق بسيار بود، و نمى بايست با همه يكسان معامله كنند. به هر حال آيات فوق درس بسيار بزرگى است براى امروز و فرداى مسلمانان و همه آيندگان كه به هنگام آلودگى بعضى از افراد به گناه و لغزشى ، نبايد در كيفر از حد اعتدال تجاوز كرد، نبايد آنها را از جامعه اسلامى طرد نمود، و نبايد درهاى كمكهاى را به روى آنها بست تا يكباره در دامن دشمنان سقوط كنند و در صف آنها قرار گيرند. آيات فوق در حقيقت ترسيمى از تعادل «جاذبه » و «دافعه » اسلامى است : آيات افك و مجازات شديد تهمت زنندگان به نواميس مردم نيروى عظيم دافعه را تشكيل مى دهد، و آيه مورد بحث كه سخن از عفو و گذشت و غفور و رحيم بودن خدا مى گويد بيانگر جاذبه است !.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۷

سپس بار ديگر به مساءله «قذف » و متهم ساختن زنان پاكدامن با ايمان به اتهام ناموسى بازگشته ، و بطور مؤ كد و قاطع مى گويد: «كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر از هر گونه آلودگى و مؤ من را به نسبتهاى ناروا متهم مى سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى دورند و عذاب عظيمى در انتظار آنها است » (ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤ منات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم ). در واقع سه صفت براى اين زنان ذكر شده كه هر كدام دليلى است بر اهميت ظلمى كه بر آنها از طريق تهمت وارد مى گردد: «محصنات » (زنان پاكدامن ) «غافلات » (دور از هر گونه آلودگى ) و مؤ منات (زنان با ايمان ) و به اين ترتيب نشان مى دهد كه تا چه حد نسبت ناروا دادن به اين افراد، ظالمانه و ناجوانمردانه و درخور عذاب عظيم است . ضمنا تعبير به «غافلات » تعبير جالبى است كه نهايت پاكى آنها را از هر گونه انحراف و بى عفتى مشخص مى كند، يعنى آنها نسبت به آلودگيهاى جنسى آنقدر بى اعتنا هستند كه گوئى اصلا از آن خبر ندارند، زيرا موضع انسان در برابر گناه گاه به صورتى در مى آيد كه اصلا تصور گناه از فكر و مغز او بيرون مى رود گوئى اصلا چنين عملى در خارج وجود ندارد و اين مرحله عالى تقوا است . اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از غافلات زنانى است كه از نسبتهاى ناروائى كه به آنها داده شده بى اطلاعند، و به همين دليل از خود دفاع نمى كنند، و در نتيجه آيه مورد بحث مطلب تازه اى در مورد اين گونه اتهامات مطرح مى كند چرا كه در آيات گذشته سخن از تهمت زنندگانى بود كه شناخته مى شدند و مورد مجازات قرار مى گرفتند، اما در اينجا سخن از شايعه سازانى است

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۸

كه خود را از مجازات و حد شرعى پنهان داشته اند، قرآن مى گويد: اينها تصور نكنند كه با اين عمل مى توانند خود را براى هميشه از كيفر الهى دور دارند، خدا آنها را در اين دنيا از رحمت خويش دور مى كند و در آخرت عذابى عظيم دارند. گرچه آيه فوق بعد از داستان افك قرار گرفته و به نظر مى رسد كه نزول آن بى ارتباط با اين ماجرا نبوده ، ولى مانند تمام آياتى كه در موارد خاصى نازل مى شود و مفهوم آن كلى است اختصاص به مورد معينى ندارد. عجب اينكه بعضى از مفسران مانند فخر رازى در تفسير كبير و بعضى ديگر اصرار دارند كه مفهوم اين آيه را محدود به تهمت زدن به زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بدانند و اين گناه را در سر حد كفر قرار مى دهند و كلمه لعن را كه در آيه وارد شده دليل بر آن بشمرند. در حالى كه تهمت زدن هر چند گناه بسيار بزرگى است ، و اگر در مورد همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد گناه بزرگتر و عظيمترى محسوب مى شود ولى به تنهائى موجب كفر نيست ، و لذا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در داستان افك با اين گونه افراد معامله مرتد ننمود بلكه در آيات بعد از آن كه شرح آن را خوانديم توصيه به عدم خشونت بيش از حد در مورد آنان فرمود كه با كفر سازگار نيست . و اما «لعن » دورى از رحمت خدا است كه در مورد كافر و مرتكبين گناهان كبيره صادق است ، لذا در همين آياتى كه در باره حد قذف گذشت (در احكام مربوط به لعان ) دوبار كلمه لعن در مورد دروغگويان به كار رفته است . در روايات اسلامى نيز كرارا كلمه لعن درباره بعضى از مرتكبين گناهان كبيره به كار رفته است ، حديث لعن الله فى الخمر عشر طوائف ... خدا ده گروه را در مورد شراب لعنت كرده ... معروف است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۱۹

آيه بعد چگونگى حال اين گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص ‍ كرده مى گويد: آنها عذاب عظيمى دارند، در آن روز كه زبانهاى آنها و دستها و پاهايشان بر ضد آنان به اعمالى كه مرتكب شدند گواهى مى دهند (يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون ). زبان آنها بى آنكه خودشان مايل باشند به گردش در مى آيد و حقائق را بازگو مى كند اين مجرمان بعد از مشاهده دلائل و شواهد قطعى جرم بر خلاف ميل باطنى خود صريحا اقرار به گناه كرده و همه چيز را فاش مى سازند چرا كه جائى براى انكار نمى بينند. دست و پاى آنها نيز به سخن در مى آيد و حتى طبق آيات قرآن پوست تن آنها سخن مى گويد، گوئى نوارهاى ضبط صوتى هستند كه همه صداهاى انسان را ضبط كرده و آثار گناهان در طول عمر در آنها نقش بسته است ، آرى در آنجا كه يوم البروز و روز آشكار شدن همه پنهانيها است ظاهر مى شوند. و اگر مى بينيم در بعضى آيات قرآن اشاره به روز قيامت مى فرمايد: امروز ما بر زبان آنها مهر مى زنيم و دست و پايشان با ما سخن مى گويد (اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و ارجلهم بما كانوا يكسبون ) (سوره يس - آيه ۶۵) منافاتى با آيه مورد بحث ندارد چرا كه ممكن است در آغاز زبانها از كار بيفتد و ساير اعضا شهادت دهند، و هنگامى كه شهادت دست و پا حقائق را برملا كرد زبان به حركت در آيد و گفتنيها را بگويد و به گناهان اعتراف كند. سپس مى گويد: «در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست به آنها مى دهد» (يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۲۰

«و در آنروز مى دانند كه خداوند حق مبين است » (و يعلمون ان الله هو الحق المبين ). اگر امروز، و در اين دنيا، در حقانيت پروردگار شك و ترديد كنند، يا مردم را به گمراهى بكشانند در آن روز نشانه هاى عظمت و قدرت و حقانيتش آنچنان واضح مى شود كه سر سختترين لجوجان را وادار به اعتراف مى كند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۲۱

آيه ۲۶

آيه و ترجمه

الخَْبِيثَت لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَتِ وَ الطيِّبَت لِلطيِّبِينَ وَ الطيِّبُونَ لِلطيِّبَتِ أُولَئك مُبرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كرِيمٌ(۲۶) ترجمه : ۲۶ - زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند، اينان از نسبتهاى ناروائى كه به آنها داده مى شود مبرا هستند، و براى آنها آمرزش (الهى ) و روزى پر ارزش است . تفسير: نوريان مر نوريان را طالبند!... آيه فوق در حقيقت تعقيب و تاءكيدى بر آيات افك و آيات قبل از آن است و بيان يك سنت طبيعى در جهان آفرينش مى باشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است . مى فرمايد: «زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند، همانگونه كه مردان ناپاك ، تعلق به زنان ناپاك دارند» (الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات ). و در نقطه مقابل نيز «زنان طيب و پاك به مردان طيب و پاك تعلق دارند، و مردان پاك و طيب از آن زنان پاك و طيبند» (والطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات ). و در پايان آيه به گروه اخير يعنى مردان و زنان پاكدامن اشاره كرده مى گويد: «آنها از نسبتهاى نادرستى كه به آنان داده مى شود مبرا هستند» (اولئك مبرئون مما يقولون ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۲۲

و به همين دليل «آمرزش و مغفرت الهى و همچنين روزى پر ارزش در انتظار آنها است » (لهم مغفرة و رزق كريم ). نكته ها: ۱ - «خبيثات » و «خبيثون » كيانند؟ در اينكه منظور از «خبيثات » و «خبيثين » و همچنين «طيبات » و «طيبين » در آيه مورد بحث كيست ؟ مفسران بيانات مختلفى دارند: ۱ - گاه گفته شده منظور سخنان ناپاك و تهمت و افترا و دروغ است كه تعلق به افراد آلوده دارد و به عكس سخنان پاك از آن مردان پاك و با تقوا است ، و «از كوزه همان برون تراود كه در او است ». ۲ - گاه گفته مى شود «خبيثات » به معنى «سيئات » و مطلق اعمال بد و كارهاى ناپسند است كه برنامه مردان ناپاك است و به عكس «حسنات » تعلق به پاكان دارد. ۳ - «خبيثات » و «خبيثون » اشاره به زنان و مردان آلوده دامان است ، به عكس «طيبات » و «طيبون » كه به زنان و مردان پاكدامن اشاره مى كند و ظاهرا منظور از آيه همين است ، زيرا قرائنى در دست است كه معنى اخير را تاءييد مى كند: الف - اين آيات به دنبال آيات افك و همچنين آيه الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة والزانية لا ينكحها الا زان او مشرك و حرم ذلك على المؤ منين آمده و اين تفسير هماهنگ با مفهوم آن آيات است . ب - جمله اولئك مبرئون مما يقولون : ((آنها (زنان و مردان پاكدامن ) از نسبتهاى ناروائى كه به آنان داده مى شود منزه و پاكند)) قرينه ديگرى بر اين تفسير مى باشد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۲۳

ج - اصولا قرينه مقابله خود نشانه اين است كه منظور از خبيثات جمع مؤ نث حقيقى است و اشاره به زنان ناپاك است در مقابل «خبيثون » كه جمع مذكر حقيقى است . د - از همه اينها گذشته در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه اين آيه همانند «الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة » مى باشد، زيرا گروهى بودند كه تصميم گرفتند با زنان آلوده ازدواج كنند، خداوند آنها را از اين كار نهى كرد، و اين عمل را ناپسند شمرد)) ه‍ - در روايات كتاب نكاح نيز مى خوانيم كه ياران امامان ، گاه سؤ ال از ازدواج با زنان «خبيثة » مى كردند كه با جواب منفى روبرو مى شدند، اين خود نشان مى دهد كه «خبيثة » اشاره به زنان ناپاك است نه «سخنان » و نه «اعمال » ناپاك . سؤ ال ديگر اينكه آيا منظور از خبيث بودن اين دسته از مردان و زنان يا طيب بودن آنها همان جنبه هاى عفت و ناموسى است ، يا هر گونه ناپاكى فكرى و عملى و زبانى را شامل مى شود. اگر سياق آيات و رواياتى را كه در تفسير آن آمده در نظر بگيريم محدود بودن مفهوم آيه به معنى اول صحيحتر به نظر مى رسد، در حالى كه از بعضى از روايات استفاده مى شود كه خبيث و طيب در اينجا معنى وسيعى دارد و مفهوم آن منحصر به آلودگى و پاكى جنسى نيست روى اين نظر بعيد به نظر نمى رسد كه مفهوم نخستين آيه همان معنى خاص باشد ولى از نظر ملاك و فلسفه و علت قابل تعميم و گسترش است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۲۴

و به تعبير ديگر آيه فوق در واقع بيان گرايش سنخيت است هر چند با توجه به موضوع بحث سنخيت در پاكى و آلودگى جنسى را مى گويد (دقت كنيد). ۲ - آيا اين يك حكم تكوينى است يا تشريعى بدون شك قانون «نوريان مر نوريان را طالبند» و «ناريان مر ناريان را جاذبند» و ضرب المثل معروف «كند همجنس با همجنس پرواز» و همچنين ضرب المثلى كه در عربى معروف است : «السنخية علة الانضمام » همه اشاره به يك سنت تكوينى است كه «ذره ذره موجوداتى را كه در ارض و سما است در بر مى گيريد كه جنس خود را همچو كاه و كهربا جذب مى كنند». به هر حال همه جا همنوعان سراغ همنوعان مى روند و هر گروه و هر دسته اى با هم سنخان خود گرم و صميمى اند. اما اين واقعيت مانع از آن نخواهد بود كه آيه بالا همانند آيه «الزانية لاينكحها الا زان او مشرك » اشاره به يك حكم شرعى باشد كه ازدواج با زنان آلوده حداقل در مواردى كه مشهور و معروف به عمل منافى عفتند ممنوع است . مگر همه احكام تشريعى ريشه تكوينى ندارد؟ مگر سنتهاى الهى در تشريع و تكوين هماهنگ نيستند؟ (براى توضيح بيشتر به شرحى كه ذيل آيه مزبور ذكر كرديم مراجعه فرمائيد). ۳ - پاسخ به يك سؤ ال در اينجا سؤ الى مطرح است و آن اينكه در طول تاريخ يا در محيط زندگى خود گاه مواردى را مى بينيم كه با اين قانون هماهنگ نيست ، به عنوان مثال در خود قرآن آمده است كه همسر نوح و همسر لوط زنان بدى بودند و به آنها خيانت كردند (سوره تحريم آيه ۱۰) و در مقابل ، همسر فرعون از زنان با ايمان

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۲۵

و پاكدامنى بود كه گرفتار چنگال آن طاغوت بى ايمان گشته بود (سوره تحريم آيه ۱۱). در مورد پيشوايان بزرگ اسلام نيز كم و بيش نمونه هائى از اين قبيل ديده شده است كه تاريخ اسلام گواه آن مى باشد. در پاسخ علاوه بر اينكه هر قانون كلى استثناهائى دارد بايد به دو نكته توجه داشت : ۱ - در تفسير آيه گفتيم كه منظور اصلى از «خباثت » همان آلودگى به اعمال منافى عفت است و «طيب » بودن نقطه مقابل آن مى باشد، به اين ترتيب پاسخ سؤ ال روشن مى شود، زيرا هيچيك از همسران پيامبران و امامان به طور قطع انحراف و آلودگى جنسى نداشتند، و منظور از خيانت در داستان نوح و لوط جاسوسى كردن به نفع كفار است نه خيانت ناموسى . اصولا اين عيب از عيوب تنفر آميز محسوب مى شود و مى دانيم محيط زندگى شخصى پيامبران بايد از اوصافى كه موجب نفرت مردم است پاك باشد تا هدف نبوت كه جذب مردم به آئين خدا است عقيم نماند. ۲ - از اين گذشته همسران پيامبران و امامان در آغاز كار حتى كافر و بى ايمان هم نبودند و گاه بعد از نبوت به گمراهى كشيده مى شدند كه مسلما آنها نيز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نمى دادند، همانگونه كه همسر فرعون در آغاز كه با فرعون ازدواج كرد به موسى ايمان نياورده بود، اصولا موسى هنوز متولد نشده بود، بعدا كه موسى مبعوث شد ايمان آورد و چاره اى جز ادامه زندگى تواءم با مبارزه نداشت مبارزه اى كه سرانجامش شهادت اين زن با ايمان بود.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←