تفسیر:نمونه جلد۱۲ بخش۴۴

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



«راه نجات و هلاك خود را درست بشناس مبادا از خدا چيزى بطلبى كه نابودى تو در آن است ، در حالى كه گمان مى برى ، نجات تو در آن است ، خداوند متعال مى گويد انسان دعاى شر مى كند آنگونه كه دعاى خير مى كند چرا كه

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۱

انسان ، عجول است ». بنابراين تنها راه رسيدن به خير و سعادت آنست كه انسان در هر كار قدم مى گذارد با نهايت دقت و هوشيارى و دور از هر گونه عجله و شتابزدگى تمام جوانب را بررسى كند و خود را در انتخاب راه از هر گونه پيشداورى و قضاوتهاى آميخته با هوى و هوس بر كنار دارد، از خدا در اين راه يارى بطلبد تا راه خير و سعادت را بيابد و در پرتگاه و بيراهه گام ننهد. آيه بعد سخن از آفرينش شب و روز و منافع و بركات اين دو و وجود حساب و كتاب در عالم مى كند تا هم دليلى باشد بر توحيد و شناخت خدا و بحث گذشته معاد را تكميل كند و هم شاهدى باشد بر لزوم دقت در عواقب كارها و عدم شتابزدگى مى گويد: «ما شب و روز را دو نشانه از نشانه هاى خود قرار داديم » (و جعلنا الليل و النهار آيتين ). «سپس نشانه شب را محو، و نشانه روز را كه روشنى بخش است به جاى آن قرار داديم » (فمحونا آية الليل و جعلنا آية النهار مبصرة ). و از اين كار دو هدف داشتيم «نخست اينكه از فضل پروردگارتان بهره گيريد» (لتبتغوا فضلا من ربكم ). شبها به استراحت پردازيد، و روزها به تلاش و كوشش و كار، و در پرتو آن از مواهب الهى بهره گيريد. هدف ديگر اينكه : «عدد سالها و حساب كارهاى زمان بندى شده خود را بدانيد» (و لتعلموا عدد السنين و الحساب ). «و ما هر چيز را مشخص و روشن ساختيم » (و كل شى ء فصلناه تفصيلا)

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۲

تا جاى هيچگونه شبهه باقى نماند. در اينكه منظور از «آية الليل » و «آية النهار» خود شب و روز است كه هر كدام آيه و نشانه اى است از پروردگار، يا منظور از «آية الليل » قرص ماه و «آية النهار» قرص خورشيد است ؟ در ميان مفسران گفتگو است . اما دقت در خود آيه نشان مى دهد كه صحيح همان تفسير اول است ، زيرا تعبير «و جعلنا الليل و النهار آيتين » دليل بر آن است كه هر كدام آيه و نشانه اى براى اثبات وجود خدا محسوب مى شود، و منظور از محو آيه شب آنست كه پرده هاى تاريك و ظلمت بار شب در زير پوششى از نور و روشنائى روز محو و نابود مى گردد، و آنچه در دل شب پنهان گشته بود در پرتو روشنائى روز آشكار مى گردد. و اگر در بعضى ديگر از آيات قرآن (سوره يونس آيه ۵) خورشيد و ماه را وسيله شناسائى سال و ماه و حساب قرار داده منافات با آنچه در بالا گفتيم ندارد، زيرا پيدايش حساب و كتاب در برنامه زندگى انسان را مى توان به شب و روز نسبت داد و هم به خورشيد و ماه ، چرا كه هر دو با هم پيوند دارند. در نهج البلاغه در خطبه اشباح ضمن بيان نشانه هاى عظمت خداوند چنين مى خوانيم : و جعل شمسها آية مبصرة لنهارها، و قمرها، آية ممحوة من ليلها، و اجراهما فى مناقل مجراهما، و قدر سيرهما فى مدارج درجهما، ليميز بين الليل و النهار بهما، و ليعلم عدد السنين و الحساب بمقاديرهما: «خورشيد را نشانه روشنى بخش روز، و ماه را نشانه محو كننده شب قرار داد، و آن دو را در مجرايشان به جريان انداخت ، و مراحل سيرشان را اندازه گيرى نمود، تا ميان شب و روز تفاوت ايجاد كند، و با اندازه گيرى اين دو، شماره

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۳

سالها و حساب دانسته شود». اين تعبيرها نيز با آنچه در تفسير اول بيان شد منافاتى ندارد، زيرا همانگونه كه گفتيم پيدايش حساب و شماره سالها را هم مى توان به شب و روز نسبت داد و هم به خورشيد و ماه ، چرا كه هر دو با هم مربوطند. نكته ها:

آيا انسان ذاتا عجول است ؟

نه تنها در رابطه با عجله و شتابزدگى كه در آيات فوق انسان به آن توصيف شده ، در موارد متعددى ديگر از قرآن نيز مذمتهائى روى عنوان «انسان » ديده مى شود، از قبيل «ظلوم » و «جهول » و «كفور» و «طغيانگر» و «هلوع » (كم ظرفيت ) و «مغرور» و مانند آن . اين تعبيرات گاهى اين سؤ ال را به وجود مى آورد كه چگونه مى توان اين امور را با برداشتى كه از قرآن در مورد فطرت پاك انسان و حامل روح خدائى بودنش داريم ، هماهنگ ساخت ؟ به تعبير ديگر انسان از نظر جهان بينى اسلامى ، موجودى است بسيار والا، به حدى كه لايق مقام خليفة اللهى و نمايندگى خدا در زمين است ، معلم فرشتگان و برتر از آنهاست ، اين موضوع با نكوهشهاى فوق چگونه سازگار است ؟! پاسخ اين سؤ ال را در يك جمله مى توان داد كه آنهمه مقام و شخصيت و ارزش انسان مشروط به يك شرط است و آن «تربيت تحت نظر رهبران الهى » است ، در غير اين صورت انسان به گونه گياهى خودرو پرورش مى يابد و در ميان هوسها و شهوات غوطه ور مى شود سرمايه هاى عظيمى را كه بالقوه دارد از دست مى دهد و جنبه هاى منفى در وجود او آشكار مى شود.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۴

بنابراين اگر شرط مزبور تحقق يابد تمام جنبه هاى مثبتى كه در قرآن در رابطه با انسان آمده در وجود او بارور مى گردد، و اگر اين شرط، تحقق نيابد، جنبه هاى منفى ياد شده آشكار مى شود، لذا در آيه ۱۹ تا ۲۴ سوره معارج مى خوانيم ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الا المصلين الذين هم على صلاتهم دائمون .

«انسان ، هلوع آفريده شده ، هنگامى كه بدى به او برسد بى تابى مى كند، و هنگامى كه خوبى به او برسد، بخل مى ورزد، مگر نمازگزاران كه همواره به اين برنامه ادامه مى دهند».

شرح بيشتر اين موضوع را در سوره يونس ذيل آيه ۱۲ نيز بيان كرديم (تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۲۳۹).

بلاى شتابزدگى !

عشق آتشين به يك موضوع و افكار سطحى و محدود، و گاه سيطره هوى و هوس بر انسان ، و خوشبينى بيش از حد به يك مطلب ، عوامل عجله و شتابزدگى در كارها است ، و از آنجا كه بررسيهاى سطحى و مقدماتى غالبا براى پى بردن به حقيقت يك امر و سود و زيان آن كافى نيست ، معمولا عجله و دستپاچگى در انجام كارها، موجب ندامت و خسران و پشيمانى است . تا آنجا كه در آيات فوق خوانديم كه گاهى عجله سبب مى شود، انسان به دنبال بديها برود به همان سرعت كه به دنبال نيكيها مى رود! تلخكامى ها و شكستها و مصائبى كه دامان انسان را در طول تاريخ بر اثر عجله و شتابزدگى گرفته است ، بيش از آن است كه قابل احصا و شماره باشد، و خود ما در طول زندگى نمونه هاى آن را آزموده ايم ، و ثمرات تلخش را چشيده ايم !. نقطه مقابل عجله «تثبت » و «تاءنى » يعنى درنگ كردن ، و با تفكر و تاءمل و بررسى همه جوانب كارى را انجام دادن است .

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۵

در حديثى از رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: انما اهلك الناس العجلة و لو ان الناس تثبتوا لم يهلك احد: «مردم را عجله هلاك مى كند، اگر مردم با تاءمل كارها را انجام مى دادند كسى هلاك نمى شد». در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم مع التثبت تكون السلامة ، و مع العجلة تكون الندامة : «با درنگ كردن سلامت است و با عجله ندامت »! و نيز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: ان الاناة من الله و العجلة من الشيطان !: «تاءنى و ترك شتابزدگى از ناحيه خدا است و عجله از شيطان است »!. البته در روايات اسلامى بابى در زمينه «تعجيل در كار خير داريم »، از جمله در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ان الله يحب من الخير ما يعجل : «خداوند كار نيكى را دوست دارد كه در آن شتاب شود». و روايات در اين زمينه بسيار است كه منظور از عجله در اين روايات همان «سرعت » است در مقابل اهمال كارى و تاءخيرهاى بيجا و امروز و فردا كردن ، كه غالبا سبب بروز مشكلات و موانعى در كارها مى گردد. شاهد اين سخن حديثى است كه در همين باب از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است : من هم بشى ء من الخير فليعجله فان كل شى ء فيه تاءخير فان للشيطان فيه نظرة : «كسى كه تصميم به كار خيرى گرفت بايد عجله كند زيرا هر كارى را كه در آن تاءخير كنيد شيطان در آن حيله اى مى كند». بنابراين بايد گفت : «سرعت و جديت در كارها آرى ، اما عجله و شتابزدگى نه »!. و به تعبير ديگر، عجله مذموم آنست كه به هنگام بررسى و مطالعه در جوانب كار و شناخت صورت گيرد، اما سرعت و عجله ممدوح آنست كه بعد از تصميم گيرى

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۶

لازم ، در اجرا درنگ نشود، و لذا در روايات مى خوانيم : «در كار خير، عجله كنيد» يعنى بعد از آنكه خير بودن كارى ثابت شد ديگر جاى مسامحه نيست .

نقش عدد و حساب در زندگى انسانها.

تمام جهان هستى بر محور حساب و اعداد مى گردد، و هيچيك از نظامات اين عالم بدون حساب نيست ، طبيعى است انسان كه جزئى از اين مجموعه است نمى تواند بى حساب و كتاب زندگى كند. به همين دليل در آيات مختلف قرآن يكى از نعمتهاى خدا وجود ماه و خورشيد يا شب و روز، به عنوان يك عامل ايجاد نظم و حساب در زندگى انسانها شمرده شده است ، چرا كه هرج و مرج و نبودن حساب و نظم در زندگى عامل فنا و نابودى است . جالب اينكه در آيات فوق براى نعمت شب و روز، دو فايده ذكر شده است يكى ابتغاء فضل الله كه در قرآن معمولا به معنى كسب و كار مفيد و ارزنده است ، و ديگرى دانستن عدد سالها و حساب ، شايد ذكر اين دو در كنار هم دليلى بر اين باشد كه «ابتغاء فضل الله » بدون استفاده از «حساب و كتاب » ممكن نيست . و شايد اين سخن در زمانهاى گذشته مانند امروز تا اين حد آفتابى و روشن نبود، اما در دنياى امروز كه دنياى آمارها و اعداد و ارقام است و در كنار هر سازمان و تشكيلات اقتصادى و اجتماعى و سياسى و نظامى و علمى و فرهنگى ، يك سازمان آمارى وجود دارد، به خوبى مى توان به عمق اين اشاره قرآنى پى برد، و دانست كه قرآن نه تنها با گذشت زمان كهنه نمى شود بلكه هر قدر زمان بر آن مى گذرد تازه تر مى گردد.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۷

آيه ۱۳ - ۱۵

آيه و ترجمه وَ كلَّ إِنسنٍ أَلْزَمْنَهُ طئرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ كتَباً يَلْقَاهُ مَنشوراً(۱۳) اقْرَأْ كِتَبَك كَفَى بِنَفْسِك الْيَوْمَ عَلَيْك حَسِيباً(۱۴) مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا وَ لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتى نَبْعَث رَسولاً(۱۵) ترجمه : ۱۳ - اعمال هر انسانى را به گردنش قرار داده ايم ، و روز قيامت كتابى براى او بيرون مى آوريم كه آنرا در برابر خود گشوده مى بيند. ۱۴ - (اين همان نامه اعمال او است ، به او مى گوئيم ) كتابت را بخوان ! كافى است كه امروز خود حسابگر خود باشى ! ۱۵ - هر كس هدايت شود براى خود هدايت يافته ، و آن كس كه گمراه گردد به زيان خود گمراه شده است (و ضررش متوجه خود او است ) و هيچكس بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد، و ما هرگز شخص يا قومى را) مجازات نخواهيم كرد مگر آنكه پيامبرى مبعوث مى كنيم (تا وظائفشان را بيان كند). تفسير: چهار اصل مهم اسلامى از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مسائل مربوط به معاد و حساب در ميان بود، در آيات مورد بحث به مساله «حساب اعمال انسانها» و چگونگى آن در روز قيامت پرداخته مى گويد: «اعمال هر انسانى را به گردنش قرار داداه ايم »

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۸

(و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه ). «طائر» به معنى پرنده است ، ولى در اينجا اشاره به چيزى است كه در ميان عرب معمول بوده كه به وسيله پرندگان ، فال نيك و بد مى زدند، و از چگونگى حركت آنها نتيجه گيرى مى كردند. مثلا اگر پرنده اى از طرف راست آنها حركت مى كرد آنرا به فال نيك مى گرفتند، و اگر از طرف چپ حركت مى كرد آنرا به فال بد مى گرفتند. لذا غالبا اين كلمه به معنى فال بد زدن به كار مى رود، در حالى كه «تفال » بيش تر به فال نيك زدن گفته مى شود. در آيات قرآن نيز كرارا تطير به معنى فال بد آمده است مانند: و ان تصبهم سيئة يطيروا بموسى و من معه : «هر گاه ناراحتى به فرعونيان مى رسيد آنرا از شوم بودن وجود موسى و همراهانش ‍ مى دانستند»! (اعراف - ۱۳۱) و در سوره نمل آيه ۴۷ مى خوانيم : قالوا ا طيرنا بك و بمن معك : مشركان قوم صالح (عليه السلام ) به اين پيامبر بزرگ گفتند ما تو و يارانت را شوم مى دانيم و به فال بد مى گيريم ! در احاديث اسلامى مى خوانيم كه از تطير نهى شده است ، و راه مبارزه با آن توكل بر خدا معرفى گرديده است . به هر حال طائر در آيه مورد بحث ، نيز اشاره به همين معنى است ، يا به معنى بخت و طالع كه قريب الافق با مساله فال نيك و بد است مى باشد. قرآن در حقيقت مى گويد: فال نيك و بد، و طالع سعد و نحس ، چيزى جز اعمال شما نيست كه به گردنتان آويخته است !. تعبير به «الزمناه » (ملازم او ساخته ايم ) و تعبير به «فى عنقه » (در گردن او) همه دليل بر اين است كه اعمال انسان و نتائج آن در دنيا و آخرت از او جدا نمى شوند، و بايد در همه حال عهده دار و مسئول آنها باشد، هر چه هست عمل

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۹

است و بقيه همه حرف . بعضى از مفسران اين احتمال را نيز در اطلاق كلمه طائر بر اعمال انسانى داده اند كه اعمال خوب و بد انسان گوئى همچون پرنده اى از وجود او برمى خيزد لذا به آن طائر اطلاق شده است . مفسران در معنى «طائر» در آيه مورد بحث ، احتمالات متعدد ديگرى نيز ذكر كرده اند: از جمله «طائر» به معنى «بهره انسان از خوب و بد»، يا به معنى «دليل و راهنما» و يا به معنى «نامه اعمال » و يا به معنى «يمن و شوم » است . ولى بعضى از اين تفسيرها به همان معنى كه در آغاز ذكر كرديم باز مى گردد در حالى كه بعضى ديگر از مفهوم آيه بسيار دور است . قرآن سپس اضافه مى كند ما روز قيامت كتابى براى او بيرون مى آوريم كه آن را در برابر خود گشوده مى بيند (و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا). روشن است كه منظور از كتاب چيزى جز كارنامه عمل انسان نيست همان كارنامه اى كه در اين دنيا نيز وجود دارد و اعمال او در آن ثبت مى شود، منتها در اينجا پوشيده و مكتوم است و در آنجا گشوده و باز. تعبير به «نخرج » (بيرون مى آوريم ) و همچنين تعبير به منشور (گشوده نيز اشاره به همين معنى است كه آنچه در اينجا پنهان و سربسته است در آنجا آشكار و باز مى شود. درباره نامه اعمال و حقيقت آن در ذيل همين آيات ، بحث خواهيم كرد. در اين هنگام به او گفته مى شود، نامه اعمالت را خودت بخوان ! (اقرأ كتابك ).

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۰

((كافى است كه خودت امروز حسابگر خويش باشى ! (كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا). يعنى آنقدر مسائل روشن و آشكار است و شواهد و مدارك زنده كه جاى گفتگو نيست و هر كس اين نامه عمل را بنگرد مى تواند قضاوت و داورى كند، هر چند شخص «مجرم » باشد، چرا كه اين نامه عمل چنانكه خواهد آمد، مجموعه اى از آثار خود عمل است ، و يا نفس اعمال ، و به اين ترتيب چيزى نيست كه بتوان آن را حاشا كرد. آيا اگر من صداى خودم را از نوار ضبط صوت بشنوم ، يا عكس ‍ دقيق خود را به هنگام انجام يك عمل نيك يا بد ببينم مى توانم حاشا كنم ؟ كيفيت تشكيل نامه عمل در قيامت از اين هم زندهتر و دقيقتر است . آيه بعد چهار حكم اساسى و اصولى را در رابطه با مساله حساب و جزاى اعمال او بيان مى كند. ۱ - نخست مى گويد «هر كسى هدايت را پذيرا شود به نفع خود هدايت يافته ، و نتيجه اش عائد خود او مى شود» (من اهتدى فانما يهتدى لنفسه ). ۲ -«و هر كس گمراهى را بپذيرد، به زيان خود گمراه شده است » عواقب شومش دامن خودش را مى گيرد (و من ضل فانما يضل عليها). نظير اين دو حكم را در آيه ۷ همين سوره خوانديم . ۳ - «هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد» و كسى را به جرم ديگرى مجازات نمى كنند (و لا تزر وازرة وزر اخرى ). «وزر» به معنى بار سنگين است ، و به معنى مسئوليت نيز مى آيد، چرا كه آن هم يك بار سنگين معنوى بر دوش انسان محسوب مى شود و اگر به وزير، وزير گفته مى شود به خاطر آن است كه بار سنگينى از ناحيه امير يا مردم بر دوش

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۱

او گذارده شده است . البته اين قانون كلى كه هيچكس بار گناه ديگرى را به دوش ‍ نمى كشد هيچگونه منافاتى با آنچه در آيه ۲۵ سوره نحل گذشت كه مى گويد: «گمراه كنندگان بار مسئوليت كسانى را كه گمراه كرده اند نيز بر دوش مى كشند» ندارد. زيرا آنها به خاطر اقدام به گمراه ساختن ديگران ، فاعل آن گناهند، و يا همچون فاعل آن محسوب مى شوند، بنابراين در حقيقت اين بار گناهان خودشان است كه بر دوش دارند و به تعبير ديگر «سبب » در اينجا در حكم مباشر (انجام دهنده كار) است . همچنين روايات متعددى كه در زمينه سنت نيك و بد گذشت و مفهومش اين بود كه هر كس سنت نيك يا بدى بگذارد در پاداش و كيفر عاملين به آن شريك است ، نيز با آنچه در بالا گفتيم تضادى ندارد، چرا كه «سنت گذار» در واقع از اجزاى علت تامه عمل است و شريك در فاعليت . ۴ - سرانجام چهارمين حكم را به اين صورت بيان مى كند كه ما هيچ شخص و قومى را مجازات نخواهيم كرد مگر اينكه پيامبرى را براى آنها مبعوث كنيم تا وظائفشان را كاملا تشريح و اتمام حجت كند (و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا). در اينكه منظور از عذاب در اينجا هر نوع عذاب دنيا و آخرت است يا خصوص عذاب استيصال (يعنى مجازاتهاى نابود كننده همچون طوفان نوح ) در ميان مفسران گفتگو است ، ولى بدون شك ظاهر آيه مطلق است و هر نوع عذاب را شامل مى شود. و نيز در اينكه آيا اين حكم ، مخصوص آن دسته از مسائل شرعى است كه تنها راه فهم آنها ادله نقليه است و يا همه مسائل را اعم از اصول و فروع ، عقلى و نقلى

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۲

شامل مى شود؟ باز در ميان مفسران گفتگو است . اما اگر بخواهيم به ظاهر آيه كه اطلاق دارد عمل كنيم بايد بگوئيم همه احكام عقلى و نقلى را در رابطه با اصول و فروع دين شامل مى شود، و مفهوم اين سخن آن است كه حتى در مسائلى كه عقل مستقلا نيك و بد آن را تشخيص مى دهد (مانند خوبى عدالت و بدى ظلم ) باز تا پيامبران الهى نيايند و حكم عقل را به وسيله حكم نقل تاييد و تقويت نكنند خداوند به لطفش كسى را مجازات نخواهد كرد (دقت كنيد). ولى از آنجا كه اين مطلب بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا مستقلات عقلى نيازى به بيان شرع ندارد و حكم عقل براى اتمام حجت در اينگونه موارد كافى است ، چاره اى جز اين نداريم كه مستقلات عقلى را از آيه استثناء كنيم . و يا اگر استثناء نكنيم ، عذاب را در اين جمله به معنى عذاب استيصال بگيريم كه نتيجه اش اين مى شود: خداوند به لطفش ، ستمگران و منحرفان را نابود نمى كند مگر اينكه پيامبران را بفرستد و همه راه هاى سعادت را نشان دهند، حتى مستقلات عقلى را با بيان شرعى تاييد نموده ، اتمام حجت را از دو سو يعنى عقل و نقل به انجام برسانند (باز هم دقت كنيد ) نكته ها

تفال و تطير فال نيك و بد

فال «نيك » و «بد» زدن در ميان همه اقوام بوده و هست و به نظر مى رسد سرچشمه آن ، عدم دسترسى به واقعيات و ناآگاهى از علل واقعى حوادث بوده است و به هر حال ، بدون شك اين دو، اثر طبيعى ندارند، ولى داراى اثر روانى هستند: فال نيك اميد آفرين است در حالى كه فال بد موجب ياس و نوميدى و ناتوانى مى شود.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۳

و از آنجا كه اسلام ، هميشه از مسائل مثبت ، استقبال مى كند، از فال نيك نهى نكرده ، ولى فال بد را به شدت محكوم كرده است . حتى در بعضى از روايات آنرا در سرحد شرك شمرده اند، از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: الطيرة شرك : ((فال بد زدن (و آنرا در برابر خدا در سرنوشت خويش مؤ ثر دانستن ) يكنوع شرك به خدا است )). و ما در اين زمينه ، مفصلا در ذيل آيه ۱۳۱ سوره اعراف بحث كرده ايم جالب اينكه اسلام در بسيارى از موارد اينگونه مفاهيم تخيلى و پندارى را در يك كانال صحيح و سازنده قرار داده و از آن بهره بردارى كرده است . مثلا در مورد آنچه در ميان عوام معروف است كه مى گويند فلان همسر خوش قدم بود و يا بد قدم ، و از آن روزى كه به خانه فلانكس گام گذاشت و همسرش شد چنين و چنان گشت كه قطعا به اين صورت خرافه اى بيش نيست ، اسلام به آن شكل سازنده تربيتى داده : در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من شوم المرئه غلاء مهرها و شدة مئونتها...: «از بد قدمى زن آنست كه مهرش سنگين باشد و مخارج و هزينه اش زياد!...» و در حديث ديگرى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : اما الدار فشؤ مها ضيقها و خبث جيرانها: «خانه شوم خانه تنگ و تاريك و خانه اى است كه همسايگان بد داشته باشد» درست ملاحظه كنيد كه همان الفاظى را كه در مفاهيم خرافى مردم به كار مى برند استخدام براى مفاهيم واقعى و سازنده كرده است ، و تفكر و انديشه اى كه به بيراهه ميرفت به راه راست هدايت نموده .

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۴

اين بحث را با حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه تاييدى است بر آنچه گفتيم پايان مى دهيم : اللهم لا خير الا خيرك ، و لاطير الا طيرك و لارب غيرك : «خداوندا نيكى تنها از ناحيه تو است ، هيچ فال نيك و بدى جز به اراده تو تحقق نمى يابد و پروردگارى جز تو نيست ».

كارنامه عجيب اعمال آدمى

در بسيارى از آيات قرآن و روايات ، سخن از نامه اعمال انسانها به ميان آمده است ، از مجموع اين آيات و روايات استفاده مى شود كه همه اعمال آدمى با تمام جزئيات در نامه اى ثبت مى شود، و روز رستاخيز اگر انسان نيكوكار باشد نامه اعمالش بدست راست او، و اگر بدكار باشد نامه اعمالش را بدست چپ او مى دهند. در سوره حاقه مى خوانيم فاما من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤ م اقرؤ وا كتابيه : «اما آنها كه نامه اعمالشان بدست راستشان داده شده با سرفرازى و افتخار مى گويند هان بيائيد و نامه اعمال ما را بخوانيد»! (حاقه - ۱۹) و اما من اوتى كتابه بشماله فيقول يا ليتنى لم اوت كتابيه : اما كسى كه نامه اعمالش در دست چپ او است مى گويد اى كاش نامه اعمالم را به دست من نمى دادند))! (حاقه - ۲۵). و در سوره كهف آيه ۴۹ مى خوانيم : و وضع الكتاب فترى المجرمين مشفقين مما فيه و يقولون يا ويلتنا ما لهذا لكتاب لا يغادر صغيرة و لاكبيرة الا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربك احدا: نامه هاى اعمال بنى آدم گسترده مى شود، در آن هنگام مجرمان را مى بينى از آنچه در آن ثبت است بيمنا كند، و مى گويند اى واى بر ما، اين چه نامه اى است كه هيچ گناه صغيره و كبيره اى نيست مگر آنرا ثبت و احصا كرده است ؟! و آنچه را انجام داده اند حاضر مى يابند، و پروردگارت به احدى ظلم نمى كند. در حديثى در ذيل آيه مورد بحث (اقرء كتابك ...) از امام صادق (عليه السلام )

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۵

مى خوانيم : يذكر العبد جميع ما عمل ، و ما كتب عليه ، حتى كانه فعله تلك الساعة ، فلذلك قالوا يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها: «در آن روز انسان آنچه را انجام داده و در نامه عمل او ثبت است همه را به خاطر مى آورد، گوئى همان ساعت آنرا انجام داده است ! لذا فرياد مجرمان بلند مى شود و مى گويند: اين چه نامه اى است كه هيچ صغيره و كبيره اى را فروگزار نكرده است ». در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين نامه چيست ؟ و چگونه است ؟ بدون شك از جنس كتاب و دفتر و نامه هاى معمولى ، نيست ، و لذا بعضى از مفسران گفته اند اين نامه عمل چيزى جز روح انسان نمى باشد كه آثار همه اعمال در آن ثبت است زيرا ما هر عملى انجام مى دهيم خواه ناخواه اثرى در روح و جان ما مى گذارد. يا اينكه اين نامه عمل ، اعضاى پيكر ما حتى پوست تن ما، و از آن بالاتر زمين و هوا و فضائى است كه در آن اعمال خود را انجام مى دهيم ، چرا كه اعمال ما گذشته از اينكه در جسم و همه ذرات پيكر ما نقش مى بندند، در هوا و زمين منعكس مى شوند. گر چه اين آثار براى ما در اين دنيا محسوس و درك كردنى نيست ، اما بدون شك وجود دارد، و روزى كه در آن روز ديد تازه اى پيدا مى كنيم همه اينها را مى بينيم و مى خوانيم . تعبير به خواندن هرگز نبايد ما را از آنچه در تفسير بالا ذكر شد، منحرف سازد، زيرا خواندن نيز مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه مشاهده را در معنى وسيعش جاى مى دهد، مثلا در تعبيرات روزمره گاه مى گوئيم در چشمهاى

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۶

او خواندم كه چه تصميمى دارد و يا فلان عمل را كه از فلانى سر زد، بقيه اش را خواندم ، همچنين تعبير به خواندن ، در مورد عكسه ائى كه از بيماران مى گيرند نيز امروز رائج است . روى همين جهت است كه در آيات فوق خوانديم خطوط اين نامه عمل به هيچوجه قابل انكار نيست زيرا كه آثار واقعى و تكوينى خود عمل است ، درست مانند صداى ضبط شده انسان يا عكسى كه از او گرفته اند و يا اثر انگشت او.

بى گناه و با گناه را با هم نمى سوزانند!

به عكس آنچه معروف است كه عوام مى گويند «آتش كه گرفت خشك و تر مى سوزد» در منطق عقل و تعليمات انبياء هيچ بى گناهى به جرم گناه ديگرى مجازات نخواهد شد، در تمام شهرهاى لوط يك خانواده مؤ من وجود داشت خدا به هنگام مجازات آن قوم منحرف و آلوده ، آن يك خانواده را نجات داد. آيات فوق نيز با صراحت مى گويد «و لا تزر وازرة وزر اخرى ». بنابراين اگر در پاره اى از احاديث غير معتبر چيزى بر خلاف اين قانون كلى اسلام ديده شود حتما بايد آنرا كنار گذاشت ، يا توجيه كرد، مانند روايتى كه مى گويد: شخص ميت به خاطر گريه و بى تابى بازماندگانش ، معذب مى شود (ممكن است منظور از معذب شدن ، عذاب الهى نباشد بلكه ناراحتى است كه روح او بر اثر آگاهى از بيتابى بستگانش پيدا مى كند). و نيز روشن مى شود عقيده كسانى كه مى گويند فرزندان كفار همراه پدرانشان در آتش دوزخ خواهند بود يك عقيده اسلامى نيست ، چرا كه هيچ فرزندى به گناه پدر و مادر مجازات نمى گردد و به همين دليل ما در جاى خود گفته ايم كه حتى فرزندان نامشروع ، شخصا هيچ گناهى ندارند و درهاى سعادت و نجات - اگر بخواهند - به روى آنان گشوده است ، هر چند زمينه تربيتى

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۷

دشوارى دارند. ۴ - اصل برائت و آيه «ما كنا معذبين ...» در علم اصول در مباحث «برائت » به آيه فوق ، استدلال شده است ، زيرا حداقل مفهوم آيه اين است كه در مسائلى كه عقل قادر به درك آن نيست ، خداوند بدون بعث رسولان يعنى بيان احكام و وظائف ، كسى را مجازات نمى كند، و اين دليل بر نفى مجازات و عقاب در موارد عدم بيان است ، و اصل برائت نيز چيزى جز اين نمى گويد كه عقاب بدون بيان صحيح نيست . اما اينكه بعضى گفته اند كه منظور از عذاب در آيه فوق ، تنها عذاب استيصال يعنى مجازاتهاى نابود كننده همچون طوفان نوح است ، هيچ دليلى بر آن نيست ، بلكه همانگونه كه گفتيم اطلاق آيه آنرا نفى مى كند و هر گونه عذاب و مجازات را فرا مى گيرد.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۸

آيه ۱۶ - ۱۷

آيه و ترجمه وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نهْلِك قَرْيَةً أَمَرْنَا مُترَفِيهَا فَفَسقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَهَا تَدْمِيراً(۱۶) وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفَى بِرَبِّك بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً(۱۷) ترجمه : ۱۶ - و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم نخست اوامر خود را براى مترفين آنها ثروتمندان مست شهوت ) بيان مى داريم سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها را شديدا درهم مى كوبيم ! ۱۷ - چه بسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح زندگى مى كردند (و طبق همين سنت ) آنها را هلاك كرديم ، و كافى است كه پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بر آن بيناست . تفسير: مراحل چهارگانه مجازات الهى در تعقيب آخرين آيه بحث گذشته كه خاطر نشان مى كرد هرگز فرد يا گروهى را بدون بعث رسولان و بيان دستورات خود مجازات نمى كنيم در نخستين آيه مورد بحث همين اصل اساسى به صورت ديگرى تعقيب شده است ، مى گويد: هنگامى كه ما تصميم بر هلاكت قومى بگيريم نخست او امر خود را براى مترفين و سردمداران آنها بيان مى كنيم ، سپس به هنگامى كه آنها به مخالفت و خروج از اطاعت برخيزند و استحقاق مجازات پيدا كنند، ما آنها را شديدا در هم

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۵۹

مى كوبيم و هلاك مى كنيم (و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←