تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۴۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۶۳

بحث روایتی: روايتى درباره تماميت و شدت و ضعف ایمان

در كافى به سند خود از ابى عمرو زبيرى از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در ضمن حديثى طولانى كه درباره نقص ايمان و تماميت آن بيان داشته در جواب عمرو كه پرسيده است : من نقصان ايمان و تماميت آن را فهميدم ، اينك بفرمائيد اين زيادت ايمان از كجا است؟

فرموده است: از آيه شريفه «و اذا ما انزلت سورة فمنهم من يقول ايكم زادته هذه ايمانا فاما الذين آمنوا فزادتهم ايمانا و هم يستبشرون و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم». و نيز آيه شريفه «نحن نقص عليك نباهم بالحق انهم فتية آمنوا بربهم و زدناهم هدى».

چون اگر ايمان ، كم و زياد و تماميت و نقصان نمى داشت ، ديگر ايمان هيچ كس از كسى زيادتر نمى شد، و مردم همه از برخوردارى از اين نعمت يكسان مى شدند، و اصولا مردم همه يكسان مى شدند و برتريها همه از ميان مى رفت.

آرى، به خاطر همين تماميت ايمان است كه مؤمنين داخل بهشت مى شوند و بخاطر زيادى آن است كه درجات مؤمنين در نزد خدا مختلف مى گردد و بخاطر نداشتن آن ، كسانى كه در تحصيلش ‍ كوتاهى كرده اند به جهنم مى روند.

و در تفسير عياشى از زرارة بن اعين از ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه در تفسير آيه «و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم» فرمود: يعنى شكى بر شكشان مى افزايد.

روايتى در مورد پاك بودن پدران پيامبر«ص» از زنا

و در الدر المنثور در ذيل آيه «لقد جاءكم رسول من انفسكم» گفته است كه ابو نعيم در كتاب دلائل از ابن عباس روايت كرده كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرموده : هيچ يك از پدران و مادران من، با زنا همديگر را ملاقات نكردند، و خداوند لا يزال مرا از پشت پدرانى پاك به رحم مادرانى پاك و رحم هائى مصفا و مهذب منتقل مى كرد، و هر كجا كه از يك پدر فرزندانى بوجود مى آمد من به پشت آن فرزند منتقل مى شدم كه از همه پاكتر و بهتر بود.

مؤلف : در اين معنا روايات بسيارى از رجال حديث - چه از اصحاب و چه از غير ايشان - از قبيل عباس، انس، ابى هريره، ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب ، پسر عمر، ابن عباس ، على (عليه السلام)، محمد بن على ، امام باقر، و جعفر بن محمد، امام صادق (عليه السلام) و غير ايشان از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت شده.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۶۴

و نيز در الدر المنثور است كه ابن ضريس - در كتاب فضائل قرآن - و ابن انبارى - در كتاب المصاحف - و ابن مردويه از حسن روايت كرده اند كه گفت : ابى بن كعب بارها مى گفت : آخرين آيه اى كه از قرآن از ناحيه خدا (و به نقلى ديگر از آسمان ) نازل شد آيه «لقد جاءكم رسول من انفسكم...» بود.

مؤلف: اين روايت از طريق ديگرى از ابى بن كعب روايت شده ، وليكن با روايات ديگرى كه بزودى خواهيد ديد و همچنين با رواياتى كه در تفسير آيه «و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله» گذشت ، و دلالت مى كرد بر اين كه اين آيه آخرين آيه قرآنى است ، معارضه دارد، علاوه بر اين كه، نه الفاظ آيه مورد بحث سازگارى دارد به اينكه آخرين باشد و نه آيه سوره بقره ، مگر اينكه مقصود آيه اشاره به پاره اى از وقايع بيمارى و وفات رسول خدا (صلى الله عليه و آله) باشد، از قبيل داستان قلم و دوات.

و نيز در الدر المنثور است كه ابن اسحاق و احمد بن حنبل و ابن ابى داود از عباد بن عبد الله بن زبير روايت كرده اند كه گفت: حارث بن خزيمه اين دو آيه آخر سوره برائت را نزد عمر آورد، عمر پرسيد كيست با تو كه شهادت دهد اين دو آيه از قرآن است؟

حارث جواب داد به خدا قسم به ياد ندارم چه كسى با من بود كه اين آيه را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شنيده باشد، وليكن من خود شهادت مى دهم كه آن را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيده ام ، و تكرار كردم تا خوب ياد گرفتم و حفظ شدم.

عمر گفت: من نيز شهادت مى دهم بر اينكه اين دو آيه از قرآن است و من خودم آن را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شنيدم ، اگر سه تا آيه بود يك سوره مستقلى قرارش مى دادم ، وليكن حال كه دو تا است نگاه كنيد ببينيد به كدام سوره مى خورد به آن ملحق كنيد، ايشان هم آن را ملحق به سوره برائت كردند.

مؤلف : و در روايت ديگرى آمده كه عمر به حارث گفت: من هرگز از تو در اين ادعا شاهدى نمى خواهم، زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) اين طور بود. و در اين معنا احاديث ديگرى وارد شده كه - ان شاء الله - در آينده نزديكى در بحث پيرامون تركيب بندى و تاليف قرآن و همچنين در بحثهاى ديگرى كه مربوط به آن است در سوره حجر ايراد خواهد گرديد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۶۵

قبلا بنا داشتيم وقتى به آخر سوره برائت مى رسيم يك فصل جداگانه اى را براى بحث و گفتگو از وضع منافقين در اسلام اختصاص داده ، آياتى را كه درباره آنان نازل شده از قرآن كريم استخراج نموده، آنگاه به تجزيه و تحليل تاريخ پرداخته ، فسادى را كه اين طائفه به راه انداختند و ضرباتى را كه بر پيكر اسلام وارد آوردند از نظر خواننده گرامى بگذرانيم ، وليكن از آنجائى كه مطالب تفسيرى طولانى شد، از ايراد اين بحث صرف نظر كرديم، و آن را به انتظار رسيدن مورد مناسبى تاخير انداختيم ، و از خدا توفيق مسالت داريم ، كه او، ولى توفيق است.

و الحمد لله ربّ العالمين


→ صفحه قبل صفحه بعد ←