تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



و نيز به سند خود از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه «يسئلونك عن الانفال» فرموده: هر كس بميرد و وارثى نداشته باشد مالش جزو انفال است .

مؤلف: و در معناى اين دو روايت روايات بسيارى از طرق ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده است، و اگر در اين روايات انفال به معناى غنائم جنگى را ذكر نكرده ضرر به جايى نمى زند، زيرا خود آيه به طورى كه از سياق آن برمى آيد به مورد خود بر غنائم جنگى دلالت دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۵

و در الدر المنثور است كه : طيالسى و بخارى در كتاب ادب المفرد و مسلم و نحاس در كتاب ناسخش و ابن مردويه و بيهقى در كتاب شعب همگى از سعد بن ابى وقاص روايت كرده اند كه گفت:

از آيات قرآن چهار آيه در شان من نازل شده: اول اين كه مادرم قسم خورده بود كه اعتصاب غذا نموده و لب به آب و غذا نگشايد تا من از محمد (صلى الله عليه و آله) دست بردارم خداوند اين آيه را نازل كرد: «و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا».

دوم اينكه در جنگ شمشيرى بدست من افتاد كه خيلى از آن خوشم آمد، به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) عرض كردم : اين شمشير را به من بده ، آيه نازل شد: «يسئلونك عن الانفال».

سوم اينكه وقتى من مريض شدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به عيادتم آمد، عرض كردم: يا رسول الله! من مى خواهم مال خودم را تقسيم كنم، آيا مى توانم به نصف وصيت كنم ؟ فرمود: نه ، عرض كردم: به ثلث چطور؟ حضرت ساكت شد، و همين باعث شد كه وصيت به ثلث جايز گرديد.

چهارم اين كه من با عده اى از انصار شراب خوردم، و يكى از ايشان با استخوان فك شتر به بينى من زد، من خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمدم ، خداوند حكم حرمت شراب را نازل كرد.

مؤلف: اين روايت خالى از اشكال نيست ، اولا براى اينكه جمله «و ان جاهداك على ان تشرك بى...» در ذيل آيه «و وصينا الانسان بوالديه» قرار دارد كه سياقش با اينكه در باره شخص معينى و جهت خاصى نازل شده باشد منافات دارد، علاوه بر اين كه در ذيل آيه «قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم ان لا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا...» گفتيم كه دستور احسان به پدر و مادر از احكام عامه است كه اختصاص به اين شريعت و آن شريعت ندارد.

و ثانيا براى اينكه گرفتن شمشير و آن را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درخواست كردن با قرائت «يسئلونك الانفال: از تو انفال مى خواهند» مناسبت دارد، نه با قرائت «يسئلونك عن الانفال: از تو از انفال سؤال مى كنند» و توضيحش در سابق گذشت .

و ثالثا براى اين كه استقرار سنت بر وصيت به ثلث به آيه قرآن نبوده بلكه به سنت نبوى بوده است، «و با اين حال چطور سعد گفته است : از آيات قرآن چهار آيه در شان من نازل شده».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۶

و رابعا گو اينكه داستان شرابخوردنش با جماعتى از اصحاب و پاره شدن بينيش بوسيله استخوان فك شتر حق است ، وليكن چرا نگفت كه رفقايش مختلط از مهاجر و انصار هر دو طايفه بودند، وچرا نگفت كه بينيش را عمر بن خطاب پاره كرد؟

علاوه، در اين قضيه آيه سوره مائده نازل شد، كه نزولش براى تحريم نبوده ، بلكه به منظور تشديد و تاكيد تحريم بود، و بيان اين معنا در ذيل آيه «يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان» گذشت.

و نيز در همان كتاب است كه احمد، عبدبن حميد، ابن جرير، ابو الشيخ ، ابن مردويه ، حاكم و بيهقى در سنن خود همگى از ابى امامه روايت كرده اند كه گفت: من از عباده بن صامت معناى انفال را سؤال كردم، او گفت : درباره ما اصحاب بدر نازل شده ، چون در آن روز ما، درباره نفل اختلاف كرديم ، و اختلاف ما منجر به كدورت شد، در نتيجه خداوند آن را از دست ما گرفت و اختيار آن را به رسول خدا واگذار كرد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم آن را ميان مسلمين تقسيم كرد، و همين روايت را از براء نقل كرده اند كه در آخر گفت يعنى : بطور مساوى تقسيم كرد.

و نيز مى گويد: سعيد بن منصور، احمد، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن حبان ، ابو الشيخ و حاكم - وى روايت را صحيح دانسته - و بيهقى و ابن مردويه همگى از عباده بن صامت روايت كرده اند كه گفت:

ما با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بيرون شديم و من با او حاضر در جنگ بدر گشتم ، تا اينكه دو صف برابر هم قرار گرفته و مشغول جنگ شدند، و خداوند دشمن را فرارى داد، يك دسته از مسلمين دشمن را تعقيب كرده و به هر كه دست مى يافتند مى كشتند، دسته اى ديگر به جمع آورى غنيمت سرگرم شده و دسته سوم اطراف رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حلقه زدند تا او را از شر دشمنان نگهبانى كنند.

اين بود تا شب ، وقتى شب شد همه لشكريان به لشكرگاه برگشته و دور هم گرد آمدند، در نتيجه آن عده اى كه به جمع آورى غنيمت پرداخته بودند گفتند: كسى غير ما حقى از آن ندارد، كه ما خودمان جمع كرده ايم ، آن عده كه دشمن را تعقيب كرده بودند در جواب مى گفتند:

شما از ما سزاوارتر نيستيد، براى اينكه ما دشمن را از اموالشان جدا كرده و فرارى داديم ، آن عده هم كه دور پيغمبر را گرفته بودند گفتند: شما از ما سزاوارتر نيستيد و ما كارى كه مستلزم بى بهرگى ما شود نكرديم ، زيرا اگر با شما نبوديم براى اين بود كه مى ترسيديم از ناحيه دشمن آسيبى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) برسد، لذا به حراست او پرداختيم ، آيه شريفه «يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم» نازل شد و رسول خدا آن را در ميان مسلمين تقسيم كرد...

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۷

و نيز مى گويد: ابن ابى شيبه ، ابو داود، نسائى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن حبان ، ابو الشيخ ، ابن مردويه و حاكم - وى سند را صحيح دانسته - و بيهقى در كتاب دلائل ، همگى از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: در روز بدر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

هر كس كه دشمنى را بكشد فلان مقدار از غنيمت مى برد و هر كس شخصى را اسير بگيرد فلان مبلغ . پيرمردان در زير پرچمها استقامت كرده ، و جوانان به سوى قتال و گرفتن غنيمت شتافتند، لذا پيرمردان به جوانان گفتند: ما را بايد با خود شريك كنيد، چون ما براى شما پايگاهى بوديم اگر به خطرى بر مى خورديد بما پناهنده مى شديد، جوانها زير بار نمى رفتند.

لذا مخاصمه را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برده و در جوابشان اين آيه نازل شد: «يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول» و رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) غنائم را در ميان همه لشكريان بطور مساوى تقسيم كرد.

مؤلف: در اين معانى روايات ديگرى نيز هست ، البته در اينجا رواياتى است راجع به تفصيل داستان انفال كه در روشن شدن معناى آيات خيلى تاثيردارند و ما آنها را در ذيل آيات بعدى ايراد خواهيم كرد.

و در بعضى از روايات دارد كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) ايشان را وعده داد كه «سلب» و «غنيمت» را به ايشان بدهد و ليكن خداوند با جمله «قل الانفال لله و الرسول» آن را نسخ كرد، و به اين معنا اشاره دارد آنچه كه در اين روايت است ، و لذا بعضى ها بهمين روايت استناد كرده و گفته اند «زمامدار مى تواند به وعده اى كه به لشكريان خود داده وفا نكند». ليكن اين روايت با اختلافى كه در روز بدر در باره غنيمت كردند جور درنمى آيد، براى اينكه اگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به ايشان چنين وعده اى داده بود ديگر با وعده صريح آنجناب اختلاف نمى كردند.

و نيز در الدر المنثور است كه ابن جرير از مجاهد روايت كرده كه گفت : اصحاب از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مساله خمس را پرسيدند كه وقتى چهار پنجم غنيمت بين لشكريان تقسيم شود يك پنجم آن چه مى شود؟ آيه نازل شد: «يسئلونك عن الانفال».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۸

مؤلف: اين روايت هم با مضمون آيه به آن بيانى كه ما از سياق آيه درآورديم مطابقت نمى كند، و در بعضى از رواياتى كه از مفسرين صدر اول از قبيل سعيد بن جبير و مجاهد و عكرمه و همچنين از ابن عباس رسيده دارد كه آيه «يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول...» با آيه «و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول...» نسخ شده، وليكن در سابق كه آيه را شرح مى داديم وجوهى گذشت كه احتمال نسخ را نفى مى كند.

و نيز در الدر المنثور است كه مالك ، ابن ابى شيبه ، ابو عبيد، عبد بن حميد، ابن جرير، نحاس ، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابو الشيخ و ابن مردويه همگى از قاسم بن محمد روايت كرده اند كه گفت : شنيدم كه مردى از ابن عباس از انفال مى پرسيد، ابن عباس در جوابش گفت : اسب و اسلحه اى كه از دشمن گرفته شود از نفل است ، آن مرد دوباره سؤ ال خود را تكرار كرد، ابن عباس هم همان جواب را داد.

سپس آن مرد پرسيد: انفالى كه خداى تعالى در كتابش فرموده چيست ؟ و اين سؤال را آنقدر تكرار كرد كه نزديك بود ابن عباس به تنگ بيايد، ناگزير در جوابش گفت ، اين مرد مثل صبيغ است كه عمر او را كتك كارى كرد - و در نقل ديگرى - چنين گفت : چقدر احتياج به كتك دارى، تو عمر را مى خواهى كه مانند صبيغ عراقى كتك كاريت كند، و عمر صبيغ را آنقدر زد كه خون از پاشنه پايش سرازير شد.

و نيز در ذيل جمله «اولئك هم المؤمنون حقا» مى نويسد: طبرانى از حارث بن مالك انصارى روايت كرده كه وقتى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) مى گذشت حضرت پرسيد حارث حالت چطور است؟ عرض كرد مؤمن حقيقى شده ام. فرمود: فكر كن و حرف بزن براى هر چيزى حقيقتى است، حقيقت ايمان تو چيست؟

عرض كرد: نفس خود را از دنيا گريزان و بى رغبت كرده ام ، و در نتيجه همه شب را به عبادت مى گذرانم، و روزم را به روزه و تشنگى ، و گويا اهل بهشت را مى بينم كه در بهشت به ديدار يكديگر مى روند، و گويا اهل جهنم را مى بينم كه از ناله و فرياد صدا به صداى هم داده اند، حضرت سه مرتبه فرمود: حارث درست شناخته اى از دست مده.

مؤلف : اين روايت از طرق شيعه نيز به سندهاى متعددى وارد شده.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۹

آيات ۷ - ۱۴ سوره انفال

وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطائفَتَينِ أَنهَا لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيرَ ذَاتِ الشوْكةِ تَكُونُ لَكمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَن يحِقَّ الْحَقَّ بِكلِمَاتِهِ وَ يَقْطعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ(۷)

لِيُحِقَّ الحَْقَّ وَ يُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ(۸)

إِذْ تَستَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاستَجَاب لَكمْ أَنى مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائكَةِ مُرْدِفِينَ(۹)

وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشرَى وَ لِتَطمَئنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصرُ إِلا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(۱۰)

إِذْ يُغَشيكُمُ النُّعَاس أَمَنَةً مِّنْهُ وَ يُنزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السمَاءِ مَاءً لِّيُطهِّرَكُم بِهِ وَ يُذْهِب عَنكمْ رِجْزَ الشيْطانِ وَ لِيرْبِط عَلى قُلُوبِكمْ وَ يُثَبِّت بِهِ الاَقْدَامَ(۱۱)

إِذْ يُوحِى رَبُّك إِلى الْمَلَائكَةِ أَنى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا سأُلْقِى فى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْب فَاضرِبُوا فَوْقَ الاَعْنَاقِ وَ اضرِبُوا مِنهُمْ كلَّ بَنَانٍ(۱۲)

ذَلِك بِأَنَّهُمْ شاقُّوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ مَن يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(۱۳)

ذَلِكمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَاب النَّارِ(۱۴)

«ترجمه آیات»

به ياد آر آن هنگامى را كه خداوند در باره يكى از دو طائفه «عير و نفير قريش» به شما وعده مى دهد كه بر آن دست يابيد و شما دوست مى داشتيد بر آن طايفه كه شوكتى همراه نداشت دست يابيد، و خداوند مى خواست با مشيت خود حق را پا بر جا نموده و نسل كفار را براندازد. (۷)

«و اين وعده را از اين جهت داد» تا حق را احقاق و باطل را ابطال كند هر چند مجرمين كراهت داشته باشند.(۸)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۰

آن هنگامى را كه به پروردگارتان استغاثه مى كرديد، و خداوند استغاثه تان را مستجاب كرد (و فرمود:) من شما را به هزار نفر از ملائكه هاى منظم شده كمك خواهم كرد. (۹)

و خداوند اين وعده را نداد مگر براى اينكه بشارتى بر شما بوده و شما دلهايتان قوى و مطمئن شود، و هيچ ياريى جز از ناحيه خدا نيست كه خدا مقتدرى است شايسته كار. (۱۰)

آن هنگام را كه افكند بر شما خمار خواب را تا آرامشى باشد از ناحيه او، و او فرستاد بر شما از آسمان آب را تا با آن تطهيرتان داده و از شما چرك شيطان را ببرد، و دل هايتان را محكم ساخته «و جا پايتان را سفت كند» و در نتيجه قدم ها را استوار سازد. (۱۱)

آن هنگام را كه خداوند وحى كرد به ملائكه كه من با شمايم پس استوار بداريد كسانى را كه ايمان آوردند. بزودى در دلهاى آنان كه كافر شدند ترس و وحشت مى افكنم ، پس شما بالاى گردنها را بزنيد، و از ايشان هر سرانگشت را قطع كنيد. (۱۲)

اين به خاطر آن بود كه ايشان با خدا و رسولش مخالفت كردند، و هر كه با خدا و فرستاده او مخالفت كند «بايد بداند» كه خدا شديد العقاب است. (۱۳)

اينك بچشيدش ، و همانا كافران را است عذاب آتش (۱۴)

بيان آيات جنگ بدر و وضع روحى مسلمانان در آن جنگ

«بیان آیات»

اين آيات اشاره به داستان بدر مى كند كه اولين جنگ در اسلام است ، و ظاهر سياق آيات چنانچه به زودى روشن خواهد شد اين است كه بعد از پايان يافتن واقعه نازل شده باشد.

«وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطائفَتَينِ أَنهَا لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيرَ ذَاتِ الشوْكةِ تَكُونُ لَكمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَن يحِقَّ الْحَقَّ بِكلِمَاتِهِ وَ يَقْطعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ»:

يعنى به ياد آريد زمانى را كه خداوند به شما وعده مى دهد (غلبه بر يكى از دو طائفه عير و نفير را).

خداوند در اين آيه نعمتها و سنتهاى خود را براى ايشان برمى شمارد تا چنين بصيرتى بهم برسانند كه خداى سبحان امرى به ايشان نمى كند و حكمى بر ايشان نمى آورد مگر بحق و در آن مصالح و سعادت ايشان و به نتيجه رسيدن مساعى ايشان را در نظر مى گيرد، و وقتى داراى چنين بصيرتى شدند ديگر در ميان خود اختلاف نكرده ، و نسبت به آنچه كه خداوند براى آنان مقدر كرده و پسنديده اظهار كراهت ننموده بلكه امر خود را به او محول نموده و او و رسول او را اطاعت مى كنند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۱

و منظور از «طائفتين» دو طايفه عير و نفير مى باشند كه مقصود از «عير» قافله چهل نفرى قريش است كه با مال التجاره و اموال خود از مكه به شام مى رفت ، و همچنين از شام به مكه باز مى گشت، و ابوسفيان هم در ميان ايشان بود.

و مقصود از «نفير» لشكر قريش است كه قريب به هزار نفر بودند «و لشكر اسلام پس از دست نيافتن به مال التجاره آنان در بدر با خود آنان روبرو شدند»، و «احدى الطائفتين» مفعول دوم «يعدكم» و جمله «انها لكم» بدل از آن است.

و جمله «و تودون» در موضع حال است ، و مقصود از «غير ذات الشوكه» آن طايفه بى شوكت است كه عبارت است از همان چهل نفر حامل مال التجاره كه قوا و نفراتشان از نفير كمتر بود، و «شوكت» به معناى تيزى و برندگى است ، چون اين كلمه استعاره از «شوك» به معناى خار است.

و اينكه فرمود: «يريد الله ان يحق الحق بكلماته» نسبت به آيه شريفه ، حال است ، و منظور از «احقاق حق» اظهار و تثبيت آن به ترتيب آثار آن است ، و «كلمات خدا» قضا و قدرى است كه رانده به اينكه انبياى خود را يارى نموده و دين حق خود را ظاهر سازد، همچنان كه در آيه «و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون» و همچنين آيه «يريدون لى طفوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون، هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون» اشاره به آن كرده است.

بعضى از قاريان قرآن آيه را به «بكلمته» قرائت كرده اند، و اين قرائت موجه تر و به عقل نزديك تر است. و كلمه «دابر» به معناى متعلقات هر چيز است كه بعد از آن چيز بيايد و به آن بپيوندد، و «قطع دابر» كنايه از نابود كردن و منقرض ساختن چيزى است به طورى كه بعد از آن اثرى كه متفرع بر آن و مربوط به آن باشد باقى نماند.

و معناى آيه اين است كه: به ياد آوريد آن روزى را كه خداوند به شما وعده داد كه با يارى او بر يكى از دو طايفه «عير» و يا «نفير» غالب شويد، و شما ميل داشتيد كه آن طايفه ، طايفه عير «قافله تجارتى قريش» باشد، چون نفير «لشكريان قريش» عده شان زياد بود، و شما ضعف و ناتوانى خود را با شوكت و نيروى آنان مقايسه مى كرديد، وليكن خداوند خلاف اين را مى خواست ، خداوند مى خواست تا با لشكريان ايشان روبرو شويد، و او شما را با كمى عددتان بر ايشان غلبه دهد، و بدين وسيله قضاى او مبنى بر ظهور حق و استيصال كفار و ريشه كن شدن ايشان به كرسى بنشيند.

«لِيُحِقَّ الحَْقَّ وَ يُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۲

از ظاهر سياق بر مى آيد كه «لام» در «ليحق» براى غايت است ، و كلمه مذكور تا آخر آيه متعلق به جمله «يعدكم الله» باشد، و بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: اگر خداوند به شما چنين وعده اى داد - و او هرگز خلف وعده نمى كند - براى اين بود كه بدين وسيله حق را تثبيت كرده ، و باطل را باطل معرفى نمايد هر چند كفار نخواسته باشند و بلكه كراهت داشته باشند.

و به اين بيان روشن مى گردد كه جمله «ليحق الحق...» ، تكرار جمله «يريد الله ان يحق الحق بكلماته» نيست، هر چند همان معنا را افاده مى كند «چون يكى مربوط به اصل وعده اى است كه خدا داده ، و ديگرى مربوط است به مواجه نمودن مسلمين بر خلاف ميل و انتظار آنان با لشكر كفار».

«إِذْ تَستَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاستَجَاب لَكمْ أَنى مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائكَةِ مُرْدِفِينَ»:

«استغاثه» به معناى درخواست يارى است ، همچنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: «فاستغاثه الذى من شيعته على الذى من عدوه» معناى «امداد» معروف است.

مراد از «مُردف» بودن ملائكه اى كه در جنگ بدر، به يارى مسلمانان آمدند

و «مردفين» از ماده «ارداف» است و ارداف به معناى اين است كه شخص سواره كسى را رديف «ترك» خود سوار كند، و «ردف» - به طورى كه راغب گفته است به معناى تابع است «و ردف المراه» به معناى سرين و كفل زن است و ترادف به معناى اين است كه دو چيز و يا دو كس يكديگر را متعاقب كنند، و «رادف» به معناى متاخر است، و «مردف» آن كس است كه جلو سوار شده و كسى را پشت سر خود سوار كند.

و به اين معنا آيه مورد بحث با آيه «و لقد نصركم الله ببدر و انتم اذله فاتقوا الله لعلكم تشكرون ، اذ تقول للمؤمنين الن يكفيكم ان يمدكم ربكم بثلاثه الاف من الملائكه منزلين ، بلى ان تصبروا و تتقوا و ياتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسه الاف من الملائكه مسومين ، و ما جعله الله الا بشرى لكم و لتطمئن قلوبكم به و ما النصر الا من عند الله العزيز الحكيم» كه آن نيز اشاره به همين داستان مى كند سازگار مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۳

چون تطبيق آيات اين سوره با آيات سوره «آل عمران» اين معنا را افاده مى كند كه منظور از نزول هزار ملائكه رديف شده نزول هزار نفر از ملائكه است ، كه عده ديگرى را در پى دارند، بنا بر اين هزار ملائكه رديف شده با سه هزار ملائكه نازل شده منطبق مى شود.

و به همين بيان فساد اين كلام ظاهر مى گردد كه گفته اند: «منظور از مردف بودن ملائكه اين است كه هزار نفر از ملائكه در پى هزار نفر ديگر باشد»، چون اگر اينطور معنا كنيم لازمه اش اين مى شود كه با هر يك نفر از ايشان يك نفر رديف باشد و در نتيجه عده ملائكه دو هزار نفر باشد.

و همچنين فساد اينكه گفته اند: مراد از مردف بودن ملائكه اين است كه دنبال هم نازل شده باشند، و نيز اين كه گفته اند: مراد آمدن ايشان از پى مسلمين است ، و در حقيقت مردف به معناى رادف است. و همچنين اينكه بعضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه ملائكه مسلمين را رديف خود قرار داده اند، يعنى در پيش روى مسلمين قرار گرفتند، تا در دلهاى كفار ايجاد رعب و وحشت بكنند.

انواع امدادهای غیبی در جنگ بدر، برای مسلمانان

«وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشرَى وَ لِتَطمَئنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصرُ إِلا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»:

دو ضميرى كه در جعله» و در «به» است بطورى كه سياق دلالت مى كند به امداد بر مى گردند، و معناى آيه اين است كه : امداد به فرستادن ملائكه به منظور بشارت شما و آرامش دلهاى شما بود، نه براى اينكه كفار به دست آنان هلاك گردند، همچنان كه آيه «اذ يوحى ربك الى الملائكه انى معكم فثبتوا الذين آمنوا سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب» نيز اشاره به آن دارد.

اين معنا كلام بعضى از تذكره نويسان را تاييد مى كند كه گفته اند «ملائكه براى كشتن كفار نازل نشده بودند، و احدى از ايشان را نكشتند، براى اينكه نصف و يا ثلث كشتگان را على بن ابيطالب (صلوات الله عليه) كشته بود و ما بقى يعنى نصف و يا دو ثلث ديگر را ما بقى مسلمين به قتل رسانيده بودند، و منظور از نزول ملائكه تنها و تنها سياهى لشكر و در آميختن با ايشان بوده ، تا بدين وسيله مسلمانان افراد خود را زياد يافته دلهايشان محكم شود و در مقابل دل هاى مشركين مرعوب گردد» - و به زودى گفتارى در اين باره خواهد آمد -

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴

و اين كه فرمود: «و ما النصر الا من عند الله ان الله عزيز حكيم» بيان انحصار حقيقت يارى در خداى تعالى است ، و اينكه اگر پيشرفت و غلبه به كثرت نفرات و داشتن نيرو و شوكت بود، مى بايستى مشركين بر مسلمانان غلبه پيدا كنند كه هم عده شان بيشتر بود، و هم مجهزتر از مسلمين بودند.

جمله «ان الله عزيز حكيم» تمامى مضمون آيه و متعلقات آن را كه در آيه قبلى بود تعليل مى كند، و مى فرمايد: به عزت خود ايشان را يارى داده و به حكمتش ياريش را به اين شكل و به اينصورت اعمال كرد.

«إِذْ يُغَشيكُمُ النُّعَاس أَمَنَةً مِّنْهُ ...»:

«نعاس» ابتداى خواب را گويند كه عبارت است از خواب سبك؛ و «تغشيه» به معناى احاطه است؛ و «امنه» به معناى امان است؛ و ضمير «منه» به خداى تعالى برمى گردد، و بعضى گفته اند به «عدو» بر مى گردد؛ و «رجز» به معناى پليدى و نجاست است ، و در اينجا مقصود از «رجز شيطان» آن وسوسه هاى پليدى است كه در قلب راه مى يابد.

و معناى آيه اين است كه : اين نصرت و مددكارى خدا به وسيله بشارت و آرامش دادن به دلها همان موقعى بود كه در اثر آرامش يافتن دلها همه تان به خواب رفتيد و معلوم است كه اگر ترس و رعب شما از بين نرفته بود معقول نبود كه در ميدان جنگ خواب بر شما مسلط شود، خداوند باران را هم بر شما نازل كرد تا شما را پاكيزه كند و وسوسه شيطان را از دلهايتان بزدايد، تا دلهايتان را قوى و نيرومند سازد - جمله «ليربط على قلوبكم» كنايه از تشجيع است - و نيز تا با فرستادن باران قدمهاى شما را بر روى ريگ هاى بيابان استوار نموده و يا بدين وسيله دلهايتان را محكم سازد.

اين آيه شريفه مويد رواياتى است كه مى گويد: كفار قبل از مسلمين به لب چاه رسيدند و مسلمين وقتى پياده شدند كه كفار آب را گرفته بودند و به ناچار در زمين خشك و ريگزار پياده شدند. بعد از مدتى كه مسلمانان محدث و جنب شده، و همه دچار تشنگى گشتند شيطان در دلهايشان وسوسه كرد و گفت دشمنان شما آب را گرفتند و اينك شما با جنابت و نجاست نماز مى خوانيد و پاهايتان در ريگ ها فرو مى رود.

لذا خداى تعالى باران را برايشان بارانيد و با آن هم غسل جنابت كرده و خود را از حدث تطهير نمودند، و نيز اردوگاه آنان كه ريگزار بود سفت و محكم و اردوگاه كفار گل و لغزنده گشت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۵

«إِذْ يُوحِى رَبُّك إِلى الْمَلَائكَةِ أَنى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا سأُلْقِى فى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْب ...»:

ظرفى كه در اول آيه است حالش حال ظرفى است كه در جمله «اذ تستغيثون ربكم» و «اذ يغشيكم النعاس» است، و معناى آيه احتياج به توضيح ندارد.

« فاضربوا فوق الاعناق و اضربوا منهم كل بنان » مراد از اينكه فرمود «بالاى گردن ها را بزنيد» اين است كه سرها را بزنيد، و مراد از «كل بنان» جميع اطراف بدن است ، يعنى دو دست و دو پا و يا انگشتان دستهايشان را بزنيد تا قادر به حمل سلاح و به دست گرفتن آن نباشند.

ممكن هم هست خطاب در «فاضربوا...» به ملائكه باشد و اتفاقا همين مطلب هم به ذهن مى رسد، و آن وقت زدن بالاى گردنها و زدن همه بنان همان معناى ظاهريش مقصود باشد، و يا كنايه است از ذليل كردن ايشان و اينكه با ارعاب ، قوه و نيروى امساك را از دستهاى ايشان سلب كنند، و نيز ممكن است خطاب به مؤمنين باشد و غرض تشجيع ايشان عليه دشمنان باشد و خواسته است قدمهاى ايشان را ثابت تر و دلهايشان را محكم تر نموده و ايشان را بر عليه مشركين تحريك كنند.

«ذَلِك بِأَنَّهُمْ شاقُّوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ مَن يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ»:

«مشاقه» به معناى مخالفت است و اصل آن شق به معناى بعض است ، و گويا مخالفت را از اين جهت مشاقه گفته اند كه مخالفت ، آن بعض و آن ناحيه اى را مى گيرد كه غير از ناحيه طرف مقابل است ، و معناى آيه اين است كه:

اين عذاب را خداوند به اين خاطر بر سر مشركين آورد كه خدا و رسول را مخالفت مى كردند و بر مخالفتشان اصرار مى ورزيدند و كسى كه با خدا و رسول مخالفت كند خداوند شديد العقاب است.

«ذَلِكمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَاب النَّارِ»:

خطاب تشديدى است بر كفار و عذابى را كه نازل شده به ايشان نشان داده و مى فرمايد: اين عذاب را بچشيد، و علاوه خاطرنشان مى سازد كه به دنبال اين عذاب ، عذاب آتش را در پى داريد.

بحث روایتی: (رواياتى درباره جنگ بدر و آيات مربوطه)

در مجمع البيان از ابن عباس نقل كرده كه گفته است : در روز بدر بعد از آنكه هر دو لشكر روبرو شده و صف آرايى كردند و آماده جنگ شدند ابو جهل گفت : بار الها! هر كدام از ما دو فريق سزاوارتر به نصرتيم آن فريق را نصرت ده ، مسلمين هم استغاثه كردند و در نتيجه ملائكه فرود آمدند و آيه «اذ تستغيثون ربكم...» نازل شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶

و بعضى گفته اند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى كثرت نفرات مشركين و كمى نفرات مسلمين را بديد رو به قبله كرد و گفت: بارالها! وفا كن به آنچه مرا وعده دادى ، پروردگارا! اگر اين گروه (اصحاب من) را به دست اين دشمنان هلاك سازى ديگر در روى زمين عبادت نمى شوى ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) همچنان خداى خود را مى خواند و دستها را رو به آسمان بلند كرد تا حدى كه ردايش از شانه اش افتاد.

در اين موقع بود كه خداوند آيه «اذ تستغيثون ربكم» را نازل كرد، صاحبان اين قول گفتار خود را به عمر بن خطاب و سدى و ابى صالح نسبت داده اند، و از حضرت ابى جعفر (عليه السلام) نيز روايت شده است.

صاحب مجمع البيان سپس اضافه كرده كه : وقتى عصر شد، و رفته رفته تاريكى شب رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و يارانش را فرا گرفت ، خداوند خواب را بر ياران او مسلط كرد، و همه به حالت چرت درآمدند، و چون زمينى كه ايشان در آنجا اطراق كرده بودند ريگزار بود، و قدم هايشان مى لغزيد (و از اين ناحيه ناراحت بودند)، خداوند باران را برايشان نرم نرم نازل كرد تا زمين نمناك و سفت گرديد، و قدم ها استوار گشت، و همين باران در ناحيه لشكرگاه قريش مانند دهانه مشگ مى ريخت ، علاوه بر اين خداوند دل هاى كفار را پر از وحشت نمود، همچنان كه فرموده : «سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب».

مؤلف: لفظ «اذ تستغيثون ربكم» با نازل شدن آن در روز بدر و در پى استغاثه مسلمين سازگار نيست ، بلكه سياق آيه دلالت مى كند بر اين كه با آيه يسئلونك عن الانفال و آيات بعد از آن نازل شده ، و اين آيات دلالت دارد بر يك حكايتى كه قبلا رخ داده است ، و خداوند در آن داستان بر مسلمين منت نهاده كه آيات نصرت را برايشان فرو فرستاده و نعمت هايى به ايشان ارزانى داشته است ، و اين نعمتها را به رخ ايشان مى كشد تا شكرش را به جا آورده ، و در اوامر و نواهيش اطاعتش كنند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←