تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۰

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۰

بحث روایی: (رواياتى درباره برخی از آیات سوره مزّمّل)

در تفسير قمى، در روايت ابى الجارود، از امام باقر «عليه السلام» آمده كه در تفسير آيه «إنّ رَبّكَ يَعلَمُ أنّكَ تَقُومُ أدنى مِن ثُلُثَى اللّيلِ وَ نِصفَهُ وَ ثُلُثَهُ» فرمود:

رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اين عمل را انجام داد، و مردم را به آن بشارت داد، ولى بر آنان دشوار آمد و «عَلِمَ أن لَن تُحصُوهُ»، و خداى تعالى دانست كه ضبط يك سوم و نصف و دو سوم براى مردم دشوار است، يك مسلمان نيمه شب از خواب بر مى خيزد، در حالى كه نمى داند (شب در اين فصل)، چه ساعتى نصف يا ثلثان مى شود، و چه بسا براى درك آن ساعتهاى معين تا به صبح بيدار بماند.

لذا خداى تعالى اين آيه را نازل كرد: «إنّ رَبّكَ يَعلَمُ أنّك تَقُومُ ... عَلِمَ أن لَن تُحصُوهُ» و فرمود: خدا مى داند كه شما نمى توانيد نصف و ثلث را به دست بياوريد. و لذا اين آيه شريفه آن حكم را نسخ كرد. «فَاقرَؤُا مَا تَيَسّرَ مِنَ القُرآنِ»، و بدانيد كه هيچ پيغمبرى نيامده مگر اين كه نماز شب را در خلوت مى خواند، و هيچ پيغمبرى اين نماز شب را در اول شب به جا نمى آورد.

مؤلف: حاصل روايت اين است كه صدر سوره، نماز شب را واجب كرده، و ذيلش آن را نسخ كرده. البته قريب به اين معنا، از طرق اهل سنت هم، از ابن عباس و غيره روايت شده، كه ما در بيان سابقمان درباره نسخ صحبت كرديم.

و در مجمع البيان است كه حاكم ابوالقاسم ابراهيم حسكانى، به سند خود، از كلبى، از ابى صالح، از ابن عباس روايت كرده كه در مورد جمله «وَ طَائِفَةً مِنَ الّذِينَ مَعَك» گفته است: منظور على و ابوذر است.

و در همان كتاب است كه در ذيل جمله «فَاقرَؤُا مَا تَيَسّرَ مِنَ القُرآن» گفته: از حضرت رضا، از پدرش، از جدّش «عليهم السلام» روايت شده كه فرمود: حداقل چيزى كه در قرائت قرآن براى شما ميسر است، خشوع قلب و صفاى باطن است.

و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و طبرانى و ابن مردويه، از ابن عباس، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده اند كه در ذيل «فَاقرَؤُا مَا تَيَسّرَ مِنَ القُرآن» فرمود: حدّ اقل صد آيه است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۱

و در همان كتاب است كه ابن مردويه، از عبداللّه بن مسعود روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: هيچ كاسبى نيست كه طعامى را از جايى به سوى شهرى از شهرهاى مسلمين وارد كند، و آن كالا را به نرخ روز در آن شهر به فروش برساند، مگر آن كه نزد خدا منزلت شهيد را دارد. آنگاه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، اين آيه را تلاوت كردند: «وَ آخَرُونَ يَضرِبُونَ فِى الأرضِ يَبتَغُونَ مِن فَضلِ اللّه وَ آخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيل الله».

و در تفسير قمى، به سند خود، از زرعه، از سماعه روايت كرده كه گفت: من از آن جناب (ظاهرا امام صادق «عليه السلام» است)، از جمله «وَ أقرِضُوا اللّه قَرضاً حَسَناً» پرسيدم. فرمود: منظور غير زكات است.

و در خصال، از اميرالمؤمنين «عليه السلام» آمده كه در حديث «أربعه مائه» فرمود: بسيار استغفار كنيد تا رزق را جلب كرده باشيد، و تا مى توانيد امروز عمل خير انجام دهيد، تا فردا آن را بيابيد.

مؤلف: ذيل اين حديث، از جمله «وَ مَا تُقَدّمُوا لِأنفُسِكُم مِن خَيرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّه هُوَ خَيراً وَ أعظَمَ أجراً» استفاده شده.

* * *
ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۲

«سوره مدّثر»

آيات ۱ - ۷ سوره مدثّر

  • سوره «مدثر»، مكّى است و پنجاه و شش آيه دارد.

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ(۱)

قُمْ فَأَنذِرْ(۲)

وَ رَبَّك فَكَبّرْ(۳)

وَ ثِيَابَك فَطهِّرْ(۴)

وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ(۵)

وَ لا تَمْنُن تَستَكْثرُ(۶)

وَ لِرَبِّك فَاصبرْ(۷)

«ترجمه آیات»

به نام خداوندى كه در دنيا رحمتى عام براى همه و در آخرت، رحمتى خاص براى مؤمنين دارد. هان اى روپوش به خود پىچيده (۱).

برخيز و انذار كن (۲).

و پروردگارت را تكبير گوى (۳).

و جامه ات را از هر آلودگى پاك بدار (۴).

و از پليدی ها دورى نما (۵).

و در برابر احسانت، نه منت بگذار و نه آن را بسيار و بزرگ بدان (۶).

و به خاطر پروردگارت صبر كن (۷).

«بیان آیات»

اين سوره، مشتمل بر مطالب زير است:

اول اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را دستور مى دهد به اين كه مردم را انذار كند، و اين دستور را با لحنى و در سياقى كرده كه از آن پيداست، جزو دستورهاى اوائل بعثت است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۳

دوم اين كه: اشاره مى كند به عظمت شأن قرآن و جلالت قدرش.

سوم اين كه: كسانى را كه منكر قرآن شوند و نسبت سحر به آن دهند، تهديد، و كسانى را كه از دعوت قرآن سر بتابند، مذمّت كرده است.

جمع بين روايات مختلف درباره زمان نزول سوره «مدثّر»

و اين سوره، از اولين سوره هاى نازل در اوائل بعثت و ظهور دعوت اسلامى است. حتى بعضى گفته اند اولين سوره اى است كه از قرآن نازل شده. هرچند كه خود آياتش، اين قول را تكذيب مى كند. چون مى رساند رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، قبل از اين سوره قرآن را بر مردم مى خوانده، و مردم تكذيبش مى كردند و از آن اعراض مى نمودند و نسبت سحر به آن مى دادند.

و به همين جهت، بعضى از مفسران متمايل به اين قول شده اند كه: اولين آياتى كه از قرآن نازل شد، هفت آيه از اول همين سوره بوده، و لازمه اين قول، آن است كه سوره مورد بحث، يكباره نازل نشده باشد. و اين قول، هرچند از نظر متن آيات هفتگانه بعيد نيست، ليكن سياق اول سوره «علق»، آن را دفع مى كند. چون ظاهر آن اين است كه آيات اول سوره «علق»، اولين آيات نازله از قرآن است.

بعضى هم احتمال داده اند سوره مورد بحث، اولين سوره اى باشد كه بعد از مأمور شدن آن جناب به دعوت علنى نازل شده باشد، و سوره «علق»، اولين سوره نازله از قرآن باشد. چون رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بعد از بعثت و نزول سوره «علق»، مدت ها دعوتش پنهانى بود. در نتيجه، سوره مورد بحث به منزله آيه «فَاصدَع بِمَا تُؤمَر وَ أعرِض عَنِ المُشرِكِين» است، كه دعوت علنى را اعلام مى كند. با همين نكته، بين سه دسته از روايات را جمع كرده: اول آن هايى كه مى گويد: سوره «مدثّر»، اولين سوره قرآن است. دوم آن هايى كه مى گويد: سوره «مدثّر» بعد از سوره علق نازل شده. و سوم آن هايى كه مى گويد: سوره «مزمّل» و «مدثّر»، با هم نازل شده اند. ليكن اين قول، قدمى از احتمال فراتر نگذاشته.

و به هر حال، آنچه يقينى و مسلّم است، اين است كه اين سوره، در اوائل بعثت نازل شده و جزو اولين سوره هاى قرآنى است، و آيات هفتگانه اى كه در اين فصل آورديم، متضمن امر به انذار و ساير لوازم انذار است، كه خداى تعالى به آن سفارش فرموده.

معناى خطاب «يَا أيُّهَا المُدثّر»

«يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ»:

كلمه «مُدّثّر» - با تشديد دال و تشديد ثاء - در اصل «متدثر» بوده، كه از مصدر تدثر مشتق شده،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۴

و معنايش پيچيدن جامه و پتو و امثال آن به خود در هنگام خواب است. و خطاب در اين جمله، به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، كه در چنين حالى بوده، و لذا به همان حالى كه داشته، يعنى پتو به خود پيچيده، مورد خطاب قرار گرفته، تا ملاطفت را برساند. نظير جمله: «يَا أيُّهَا المُزّمِل»، كه اين انس و ملاطفت را مى رساند.

بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «تَدثّر»، جامه نبوت به تن پوشيدن آن جناب است، نه جامه ظاهرى. و در حقيقت در اين تعبير، «نبوت» تشبيه به لباس شده، كه صاحبش را مى آرايد و زينت مى دهد.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، گوشه گيرى و غيبت آن جناب از انظار مردم است، چون در ايامى كه مورد اين خطاب قرار مى گرفت، در غار حرا زندگى مى كرد.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن استراحت و فراغت است. گويا به آن جناب خطاب فرموده: هان اى كسى كه فارغ و بى خيال استراحت كرده اى! زمان فراغت و راحت تمام شد، و اينك زمان دشواری هاى تكاليف و رنج هدايت مردم رسيده است.

اينها كه ذكر شد، وجوهى است كه هرچند در جاى خود درست و بى اشكال است، اما آنچه از عبارت مورد بحث به ذهن مى آيد، همان معناى اول است.

«قُمْ فَأَنذِرْ»:

ظاهرا مراد تنها اين است كه آن جناب را امر به انذار كند، بدون اين كه نظرى داشته باشد به اين كه چه كسى را انذار كند. پس در حقيقت معناى جمله اين است كه: به وظيفه انذار قيام كن. ولى بعضى گفته اند: (اين دستور به كسانى كه بايد انذار شوند، نيز) نظر دارد، چيزى كه هست، مفعول جمله، يعنى «انذار شونده» از كلام حذف شده، و تقدير كلام «قُم فَأنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين» است. يعنى برخيز و خويشاوندان نزديكت را انذار كن. چون انذار در ابتداى دعوت با همان نزديكان مناسبت دارد، همچنان كه در سوره شعراء هم، همين طور آمده.

بعضى ديگر گفته اند: انذار شونده - كه مفعول جمله «فَأنذِر» است و در كلام حذف شده - عموم مردم است، چون در جاى ديگر فرموده: «وَ مَا أرسَلنَاكَ إلّا كَافّةً لِلنّاس».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۵

در مقام مورد بحث، تنها «انذار» را آورد، و «تبشير» را ذكر نكرد، و نفرمود: «قُم فَأنذِر وَ بَشِّر»، با اين كه تماميت دعوت، هر دو را لازم دارد. و اين، بدان جهت بود كه سوره مورد بحث، از سوره هاى ابتداى دعوت است، و در ابتداى دعوت، بيشتر «انذار» كاربرد دارد.

«وَ رَبَّك فَكَبّرْ»:

يعنى هم در باطن دل و مرحله اعتقاد، و هم در مرحله عمل و هم به زبان، پروردگار خود را به عظمت و كبريا منسوب كن، و او را از اين كه معادل و يا مافوقى داشته باشد، منزّه بدار. چون چيزى نيست كه شريك او و يا غالب بر او و يا مانع سرِ راه او باشد، و نقصى عارض بر او نمى شود، و هيچ وصفى از اوصاف، او را تحديد نمى كند.

معناى تكبير و فرق آن با تسبيح

و لذا از ائمه معصومين «عليهم السلام» وارد شده كه معناى تكبير «اللّهُ اكبر»، اين است كه خدا از اين كه در وصف بگنجد، بزرگتر است. پس خداى تعالى از هر وصفى كه ما با آن توصيفش كنيم، و حتى از خود اين وصف بزرگتر است. و همين معنا با توحيد اسلامى مناسب است. چون توحيدى كه اسلام پيشنهاد كرده، از هر توحيد ديگرى كه در ساير شرايع دينى سراغ داريم، بالاتر و مهم تر است.

و اين معنايى كه ما براى تكبير ذكر كرديم، فارق ميان دو كلمه «تكبير» و «تسبيح»: (اللّه كبر و سبحان اللّه) است. «سُبحَانَ اللّه»، منزّه داشتن خدا از هر صفت عدمى است، كه چون مرگ و عجز و جهل و غيره، نقص شمرده شود. و اما «اللّه أكبر»، منزّه دانستن خداى تعالى است از هر وصفى كه ما برايش ذكر كنيم. چه وجودى و چه عدمى، و حتى منزّه بودنش از اين تنزيه ما. براى اين كه هر صفتى كه ما براى خدا ذكر كنيم، محدود در چارچوبه خودش است، و شامل مفاهيم ديگر نمى شود، و خداى تعالى اين چنين نيست، چون به هيچ حدّى محدود نمى گردد - دقت بفرماييد.

بعضى از مفسران گفته اند: منظور، امر به تكبير در نماز است و تعبير از خداى تعالى به «رَبّكَ»، خالى از اين اشعار نيست كه توحيد خداى تعالى، در آن روزها كه اوائل بعثت بوده، اختصاص به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» داشته، كسى غير آن جناب يكتاپرست نبوده است.

در تفسير كشاف، در معناى جمله «فَكَبّر» گفته: حرف «فاء» بدين جهت بر سرِ كلمه آمده، كه معناى شرط در آن خوابيده بوده. گويا فرموده: هر طور كه باشد، پس تكبير او را ترك مكن.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۶

اقوال مختلف درباره مراد از تطهير جامه ها

«وَ ثِيَابَك فَطهِّرْ»:

بعضى از مفسران گفته اند: اين عبارت كنايه است از اصلاح عمل. و سخن اين مفسّر بى وجه نيست. براى اين كه عمل آدمى، به منزله جامه اى است براى جان آدمى، كه حامل عقائد او است. چون ظاهر، عنوان و معرّف باطن است، و در كلام عرب بسيار ديده مى شود كه از طهارت باطن و صلاح عمل، به طهارت جامه كنايه مى آورند.

بعضى گفته اند: اين تعبير، كنايه است از تزكيه نفس، و پاك نگه داشتن آن از لكّه هاى گناهان و زشتى ها. بعضى ديگر گفته اند: مراد از پاك داشتن جامه، كوتاه كردن آن است، تا از نجاست (هاى روى زمين)، پاك بماند. چون وقتى دامن جامه بلند بود، به زمين مى سايد، و ايمن از آلوده شدن به نجاست نمى ماند.

بعضى ديگر گفته اند: منظور از تطهير جامه، پاك نگه داشتن همسران از كفر و معاصى است. چون قرآن كريم فرموده: «هُنّ لِبَاسٌ لَكُم = آن ها لباس شما هستند».

و بعضى گفته اند: منظور همان معناى ظاهرى كلام، يعنى پاك كردن جامه از نجاسات براى نماز است. و اگر اين معنا منظور باشد، مناسب تر آن است كه بگوييم: منظور از تكبير براى پروردگار هم، همان تكبير نماز است. و در نتيجه، دو آيه مورد بحث در صدد تشريع اصل نماز، دوش به دوش و همزمان با فرمان دعوت خواهد بود.

ممكن است كسى ايراد كند - همچنان كه كرده اند - كه نزول اين آيات در زمانى اتفاق افتاده كه اصلا نماز واجب نشده بود؟ در پاسخ مى گوييم: هرچند تشريع نمازهاى واجب يوميه با اين خصوصياتى كه امروز دارد، در شب معراج اتفاق افتاده، و جمعا ده ركعت، يعنى پنج تا دو ركعت بوده، و سپس هفت ركعت بر آن افزوده شده است؛ الّا اين كه اصل نماز از همان اوائل بعثت تشريع شده بود. به شهادت اين كه در سوره «علق»، اولين سوره اى كه نازل شده و نيز در سوره «مُزّمل» در باره آن سخن رفته است. و علاوه بر آن، روايات هم بر اين معنا دلالت دارد.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از تطهير جامه ها، تخلّق به اخلاق حميده و ملكات فاضله است. و در معناى تطهير ثياب، اقوالى ديگر هست كه ما از نقل آن ها اغماض كرديم. چون مى توان آن ها را به يكى از وجوه نقل شده ارجاع داد، و از همه آن وجوه بهتر، وجه اول و پنجم است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۷

«وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ»:

بعضى گفته اند: كلمه «رُجز» - به ضمّه راء و كسره آن و سكون جيم - به معناى عذاب است. و مراد از «دورى كردن از عذاب»، دورى كردن از سبب آن، يعنى گناهان و زشتى ها است. و معناى آيه اين است كه: «از گناهان و نافرمانی ها دورى كن».

بعضى ديگر گفته اند: كلمه «رُجز»، اسم است براى هر قبيح و هر عمل و اخلاقى كه طبع سليم آن را پليد بداند، و امر از دورى از رُجز، امر به اجتناب از خصوص اخلاق و عقيده اى است كه خدا را خوش نيايد، و يا امر به اجتناب از خصوص اخلاق زشت است. اين احتمال دوم، بنابر آن وجهى است كه در باره آيه «وَ ثِيَابَكَ فَطَهّر» نقل كرده، گفتيم: منظور ترك گناهان و زشتى ها است. در نتيجه، آيه گذشته در باره عمل و آيه مورد بحث در باره اخلاق مى شود.

بعضى هم گفته اند: كلمه «رُجز»، به معناى صنم است، و آيه شريفه دستور مى دهد به اين كه عبادت و پرستش بتها را ترك كند (و به آن ها نزديك نشود).

«وَ لا تَمْنُن تَستَكْثرُ»:

آنچه از سياق بر مى آيد و با سياق هم تناسب دارد، اين است كه مراد از «منت گذارى» اين است كه: شخص احسانگر، آنقدر احسان خود را به رُخ احسان شده بكشد، كه نعمتش مكدّر شود، و از نظر وى بيفتد، كما اين كه فرموده: «وَ لا تُبطِلُوا صَدَقَاتَكُم بِالمَنّ وَ الأذى»، و نيز فرموده: «يَمُنّونَ عَلَيكَ أن أسلَمُوا».

و مراد از «استكثار»، اين است كه آدمى چيزى را كه مى دهد، به چشمش زياد آيد. آيه شريفه مى فرمايد: وقتى صدقه اى مى دهى و يا كار نيكى مى كنى، به رُخ طرف مكش، و كار نيكت در نظرت بزرگ نيايد. البته كلمه «استكثار»، به معناى زياده طلبى هم هست، ولى در اين جا آن معنا منظور نيست.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۸

و معناى آيه مورد بحث اين است كه: وقتى اين اوامر را امتثال كردى، يعنى قوم خود را انذار و پروردگار خود را تكبير، و جامه ات را تطهير كردى، و از پليدی ها دورى نمودى، بر كسى منت مگذار، در حالى كه اطاعت خود را بزرگ و بسيار ببينى، و نسبت به آن عُجب بورزى. (براى اين كه تو بنده اى هستى كه از خودت مالك چيزى نيستى. آنچه دارى، خدا به تو داده، و تو را بر آن توانا كرده، و آنچه دارى، مالكش خداى تعالى است، و او خودش بر آنچه تو را بر آن قدرت داده، قادر است).

چند وجه در معناى آيه: «وَ لا تَمنُن تَستَكثِر»

مفسران در معنا و تفسير آيه، وجوهى ديگر ذكر كرده اند كه با سياق، آن طور كه بايد سازگار نيست. مثلا گفته اند: معنايش اين است كه آنچه مى دهى، به اين منظور مده كه بيشتر از آن را به تو بدهند. و يا گفته اند: نعمت نبوت و قرآنى را كه خدا به تو داده، بر مردم منت مگذار، تا با منت نهادن، اجر بيشترى از آنان بگيرى.

و يا گفته اند: ابلاغ رسالت را بر امت خود منّت منه. و يا گفته اند: به خيال اين كه طاعاتت بسيار است و به اين بهانه، در انجام وظيفه سست مشو. و يا گفته اند: وقتى به مردم چيزى عطا مى كنى، نه بر آنان منت بگذار و نه عطيه خود را بسيار بدان. و يا گفته اند: وقتى عطايى مى كنى به خاطر پروردگارت بكن، و صبر كن تا پاداش دهنده ات او باشد. و يا گفته اند: اين آيه از رباخوارى نهى كرده، مى فرمايد: اگر به كسى قرضى مى دهى، براى اين مده كه بيشتر از آن را مطالبه كنى.

«وَ لِرَبِّك فَاصبرْ»:

يعنى به خاطر پروردگارت «صبر» كن. و چون كلمه «صبر» مطلق آمده، شامل همه اقسام آن، يعنى «صبر در هنگام مصيبت» و «صبر بر اطاعت» و «صبر بر ترك معصيت» مى شود. و معناى آيه اين است كه: به خاطر پروردگارت در هنگام مصيبت و آزار مردمى كه تو انذارشان مى كنى، و در برابر امتثال اين اوامر، و در برابر اطاعت خدا و ترك معصيتش صبر كن.

و اين معناى جامعى است براى مطالب متفرقه اى كه در تفسير آيه گفته اند. مثل اين كه بعضى گفته اند: اين جمله، امر به خود فعل است و نظرى به متعلق آن ندارد. فقط مى خواهد بفرمايد صبر كن، اما در برابر چه صبر كند، ساكت است. و يا بعضى گفته اند: منظور صبر در برابر اذيت و آزار مشركان است. و يا بعضى گفته اند: منظور صبر بر اداى فرائض است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۲۹

و بعضى ديگر وجوهى ديگر ذكر كرده اند.

بحث روایی: (رواياتى درباره آیات سوره مدثّر)

در الدر المنثور است كه طيالسى، عبدالرزاق، احمد، عبد بن حميد، بخارى، مسلم، ترمذى، ابن الضريس، ابن جرير، ابن منذر، ابن مردويه، و ابن الانبارى در كتاب «مصاحف»، از يحيى بن ابى كثير روايت كرده اند كه گفت: من از ابوسلمه بن عبدالرحمان، از اولين سوره اى كه از قرآن نازل شده، پرسيدم. گفت: سوره «يَا أيُّهَا المُدّثر» است. گفتم: آخر مى گويند اولين سوره «إقرَأ بِاسمِ رَبّكَ الّذِى خَلَقَ» بوده؟ ابوسلمه گفت: خود من از جابر بن عبداللّه از اين معنا سؤال كردم، همين را كه به شما گفتم پاسخ داد و اضافه كرد: من به تو نمى گويم، مگر همان را كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» براى ما فرمود.

رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: من مجاور در غار حرا بودم، همين كه ايام اقامتم در حرا به پايان رسيد، صدايى شنيدم كه مرا مى خواند. سمت راست خود را نظر كردم، كسى را نيافتم. سمت چپم را نظر كردم، كسى را نيافتم. پشت سرم را نظر كردم، چيزى نديدم. بالاى سرم را نظر كردم، فرشته اى را كه قبلا در حرا نزدم آمده بود، ديدم، كه بين زمين و آسمان بر كرسى نشسته بود. از ديدنش دچار رعب شده، به خانه بر گشتم و گفتم: مرا بپيچيد! در اين هنگام، اين آيات نازل شد: «يَا أيُّها المُدّثر قُم فَأنذِر... وَ الرُّجزَ فَاهجُر».

مؤلف: اين حديث معارض است با احاديث ديگر كه دلالت دارد بر اين كه اولين سوره، سوره علق بوده. بيان آياتِ «إقرَء» هم، مؤيد اين احاديث است. علاوه بر اين، جمله: «فرشته اى را كه قبلا در حرا نزدم آمده بود، ديدم»، در خود اين حديث اشعار دارد بر اين كه قبل از اين سوره هم، وحى بر آن جناب نازل مى شده.

و در همان كتاب است كه اين مردويه، از ابوهريره روايت كرده كه گفت: به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» عرضه داشتيم: وقتى مى خواهيم داخل در نماز شويم، چه بگوييم؟ در پاسخ اين سؤال، خداى تعالى آيه: «وَ رَبّكَ فَكَبّر» را نازل كرد. رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هم، به ما دستور داد نماز را با تكبير افتتاح كنيم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۰

مؤلف: در اين روايت شبهه اى است، براى اين كه ابوهريره از كسانى است كه مدت بسيارى بعد از هجرت مسلمان شد، و اين سوره قبل از هجرت و در اوائل بعثت نازل شده، ابوهريره و بلكه همه صحابه، آن روز كجا بوده اند؟

و در خصال از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده كه در حديث أربعه مائه (چار صد بند) فرمود: جمع كردن جامه، طهارت آن است، كه خداى تعالى مى فرمايد: «وَ ثِيَابَكَ فَطَهّر». يعنى دامن جامه ات را جمع كن.

مؤلف: و در اين معنا، عده اى از اخبار در كافى و مجمع البيان، از امام باقر و امام صادق و امام ابى الحسن «عليهم السلام» روايت شده.

و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته) و ابن مردويه، از جابر روايت كرده اند كه گفت: از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شنيدم كه كلمه «رُجز» در آيه «وَ الرُّجزَ فَاهجُر» را به ضمّۀ راء مى خواند، و گفت منظور از رُجز، بت ها است.

مؤلف: اين كه فرموده: «منظور از رُجز، بت ها است»، كلام جابر و يا شخصى ديگر است، كه در سلسله سند قرار داشته.

و در تفسير قمى، در ذيل آيه «وَ لا تَمنُن تَستَكثِر» است كه در روايت ابى الجارود آمده كه هيچ وقت، چيزى عطا مكن كه چشمداشت بيشتر از آن را داشته باشى.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۱

آيات ۸ - ۳۱ سوره مدثّر

فَإِذَا نُقِرَ فى النَّاقُورِ(۸)

فَذَلِك يَوْمَئذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ(۹)

عَلى الْكَافِرِينَ غَيرُ يَسِيرٍ(۱۰)

ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً(۱۱)

وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَّمْدُوداً(۱۲)

وَ بَنِينَ شُهُوداً(۱۳)

وَ مَهَّدتُ لَهُ تَمْهِيداً(۱۴)

ثمَّ يَطمَعُ أَنْ أَزِيدَ(۱۵)

كلا إِنَّهُ كانَ لاَيَاتِنَا عَنِيداً(۱۶)

سأُرْهِقُهُ صَعُوداً(۱۷)

إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ(۱۸)

فَقُتِلَ كَيْف قَدَّرَ(۱۹)

ثُمَّ قُتِلَ كَيْف قَدَّرَ(۲۰)

ثُمَّ نَظرَ(۲۱)

ثُمَّ عَبَس وَ بَسرَ(۲۲)

ثُمَّ أَدْبَرَ وَ استَكْبرَ(۲۳)

فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلا سحْرٌ يُؤْثَرُ(۲۴)

إِنْ هَذَا إِلا قَوْلُ الْبَشرِ(۲۵)

سأُصلِيهِ سقَرَ(۲۶)

وَ مَا أَدْرَاك مَا سقَرُ(۲۷)

لا تُبْقِى وَ لا تَذَرُ(۲۸)

لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشرِ(۲۹) عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ(۳۰)

وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَاب النَّارِ إِلا مَلَائكَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتهُمْ إِلا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَستَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَاب وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً وَ لا يَرْتَاب الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَاب وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَذَا مَثَلاً كَذَلِك يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشاءُ وَ يهْدِى مَن يَشاءُ وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّك إِلا هُوَ وَ مَا هِىَ إِلا ذِكْرَى لِلْبَشرِ(۳۱)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۲
«ترجمه آیات»

وقتى فرمان كوبنده حق صادر مى شود (و در صور دميده مى شود و مُردگان زنده مى گردند) (۸).

آن روز كه روز بازگشت خلائق به سوى خدا است، روزى است سخت (۹).

و بر كافران روزى ناهموار است (۱۰).

مرا با آن كسى كه در خلقتش از كسى كمك نگرفتم، واگذار (۱۱).

همان كسى كه براى او اموالى عريض و طويل قرار دادم (۱۲).

و فرزندانى كه همه برايش مانده اند (۱۳).

و همه وسائل را برايش فراهم و منظم كردم (۱۴).

و او، تازه از من طمع دارد كه بيشترش دهم (۱۵).

ولى نه، بيشتر كه نمى دهم هيچ، بلكه به زودى از هر سو دچار گرفتاريش مى كنم، چون او نسبت به آيات ما عناد ورزيد (۱۶).

به زودى او را مجبور مى كنم كه از قله زندگى بالا رود (سپس او را به زير مى افكنم) (۱۷).

(وقتى همفكرانش در باره قرآن از او داورى خواستند) فكرى كرد و اندازه اى گرفت (۱۸).

مرگ بر او باد، با آن اندازه اى كه گرفت (۱۹).

و باز هم مرگ بر او باد، با آن اندازه گيريش (۲۰).

آنگاه نظرى كرد (۲۱).

و سپس چهره در هم كشيد و رويى ترش نمود (۲۲).

پس پشت كرد و كبر ورزيد (۲۳).

و در آخر گفت: اين قرآن نمى تواند چيزى به جز سحرهاى قديمى باشد (۲۴).

اين نيست مگر سخن بشر (۲۵).

و من به زودى او را به دوزخ در مى آورم (۲۶).

و تو چه مى دانى كه دوزخ چيست (۲۷).

نه چيزى باقى مى گذارد و نه فردى را از قلم مى اندازد (۲۸).

سياه كننده بشرۀ پوست است (۲۹).

و نوزده فرشته بر آن موكّل است (۳۰).

و خازنان آتش را جز ملائكه قرار نداده و عدد آن ها را جز به منظور آزمايش كفار نياورديم، تا كسانى كه اهل كتاب اند، به يقين در آيند و آن ها كه ايمان دارند، با ايمان آوردن اهل كتاب ايمانشان بيشتر شود و اهل كتاب و مؤمنين شكى برايشان باقى نماند، و كفار و بيماردلان بگويند منظور خدا از توصيف (عدد نوزده) چيست.

آرى، خدا اين چنين گمراه مى كند هر كه را بخواهد و هدايت مى كند هر كه را بخواهد، و عدد جنود پروردگار تو را كسى جز خود او نمى داند و اين، جز براى تذكر بشر نيست (۳۱).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۳
«بیان آیات»

در اين آيات شريفه، به طعنه زنندگان به قرآن كه آن را «سحر» مى خواندند و بعضى از حقائق آن را استهزاء مى كردند، تهديد شديدى شده است.

«فَإِذَا نُقِرَ فى النَّاقُورِ»:

كلمه «نقر» به معناى كوبيدن، و كلمه «ناقور»، به معناى هر چيزى است كه به آن مى كوبند تا صدا كند. و جمله «نقر در ناقور»، نظير جمله «نَفخ در صور»، كنايه از زنده كردن مُردگان در قيامت و احضار آنان براى حسابرسى است، و جمله مورد بحث شرطى است، و جزاى آن جمله «فَذَلك ...» است.

تركيب نحوى آيه: «فَذالكَ يَومئذٍ يَومٌ عَسِير * عَلى الكَافِرینَ غَيرُ يَسيرٍ»

«فَذَلِك يَوْمَئذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ * عَلى الْكَافِرِينَ غَيرُ يَسِيرٍ»:

اشاره «ذلك» به زمان نقر در ناقور است، و بعيد نيست كه مراد از كلمه «يَومئذٍ»، روزى باشد كه خلائق براى حساب و جزا به سوى خدا بر مى گردند. يا ممكن است منظور روزى باشد كه به سوى خدا بر مى گردند. در نتيجه، كلمه «يَوم» ظرف مى شود براى روزى كه در ناقور نقر مى شود.

بنابراين، در آيه مورد بحث، كلمه «روز» ظرف واقع شده براى «روز». پس مى شود قطعه اى از زمان، ظرف شود براى قطعه اى ديگر، همچنان كه سال را ظرف مى گيريم براى ماه، و ماه را ظرف مى گيريم براى روز. و اين، نوعى از عنايت است كه زمان را دو چيز مختلف مى گيرند. به خاطر اختلافى كه در صفات و حوادث واقعه در آن دارند. آنگاه به اعتبار بعضى از صفات، ظرف مى شود براى خودش، به اعتبار بعضى صفات ديگرش.

و در صورتى كه كلمه «يَومئذٍ» را قيد بگيريم براى كلمه «فذلكَ»، معناى آيه چنين مى شود: «پس زمان نقر ناقور كه در روز رجوع خلائق به خدا واقع مى شود، زمانى بس دشوار بر كافران است». و اگر كلمه مذكور را قيد بگيريم براى كلمه «يَوم»، معنا چنين مى شود: «زمان نقر ناقور، زمانى بس دشوار بر كافران است، در روزى كه خلائق به سوى خدا بر مى گردند».

و در تفسير كشاف گفته: اگر بپرسى كلمه «إذَا» با چه عاملى منصوب شده، و چگونه ممكن است «يَومئذٍ» ظرف شود براى «يَوم عَسير»؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۴

در پاسخ مى گويم: عامل نصب «إذَا» چيزى است كه جزا بر آن دلالت مى كند، چون جمله مورد بحث به يك قضيه شرطيه منحل مى شود، و چنين معنا مى دهد: زمانى كه در ناقور كوبيده مى شود، امر بر كافران سخت مى گردد. و همين جزاى «سخت مى گردد»، عامل نصب در «إذَا» است، و اما علتى كه تجويز كرده كلمه «يَومئذٍ» ظرف شود براى «يَوم عَسير»، اين است كه باز جمله، به جمله اى ديگر منحل مى شود. و معناى آن اين است كه: وقوع اين وقت نقر در روز سخت است. چون روز قيامت در حينى مى آيد و واقع مى شود كه مشغول نقر در ناقورند.

و نيز (در همان كتاب) گفته: ممكن است كلمه «يَومئذٍ» را در تقدير مرفوع بگيريم تا بَدَل باشد از كلمه «ذلك» و كلمه «يَوم عَسير» خبر آن باشد. گويا فرموده: «روز نقر، روزى است سخت».

و جمله «غَيرُ يَسِير»، صفت ديگرى است براى كلمه «يَوم»، و عسر آن را تأكيد نموده مى فهماند سختى آن روز، از يك جهت و دو جهت نيست، بلكه از هر جهت است.

«ذَرْنِى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً»:

اين جمله كلمه تهديد است، و روايات بسيار زيادى وارد شده كه اين جمله، تا تمام بيست آيه بعدش، همه در باره «وليد بن مغيره» نازل شده، كه داستانش در بحث روايتى آينده، إن شاء اللّه مى آيد.

كلمه «وَحيداً»، حال از فاعل «خَلَقتُ» است، و حاصل معنايش اين است كه: مرا با آن كس كه خلقش كردم، واگذار، با آن كس كه در حالى خلقش كردم كه احدى با من در خلقت وى شركت نداشت، و بعد از خلقت به بهترين وجهى تدبيرش كردم، مرا با او واگذار، و بين من و او حائل مشو، كه من او را كافى خواهم بود.

احتمال هم دارد كلمه «وَحِيداً»، حال از مفعول «ذَرنِى» باشد. بعضى هم آن را حال از مفعول «خَلَقتُ» كه حذف شده گرفته اند، و آن مفعول ضميرى است كه به موصول «مَن» بر مى گردد، و حاصل معنا اين است كه: مرا با كسى كه خلقش كردم، در حالى كه او تنها بود، نه مالى داشت و نه فرزندانى، واگذار.

بعضى هم احتمال داده اند كلمه «وَحيداً»، اصلا حال نباشد، بلكه منصوب به فعل تقديرى (أذُمّ: مذمت مى كنم) باشد. ولى از همه اين وجوه بهتر، همان وجه اول است.

«وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَّمْدُوداً»:

يعنى: من براى او مالى ممدود، يعنى گسترده و يا ممدود به مدد نتايج و فايده قرار دادم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۵

«وَ بَنِينَ شهُوداً»:

يعنى: برايش پسرانى قرار دادم حاضر كه آن ها را پيش روى خود مى بيند كه مى خرامند و از آنان در رسيدن به هدف هاى خود كمك مى گيرد. اين جمله عطف است بر كلمه «مَالاً».

«وَ مَهَّدتُ لَهُ تَمْهِيداً»:

كلمه «تمهيد»، به معناى تهيه است، كه به طور مجاز، در مورد گستردگى مال و جاه و رو به راهى زندگى، استعمال مى شود.

«ثُمَّ يَطمَعُ أَنْ أَزِيدَ * كَلّا إِنَّهُ كَانَ لاَيَاتِنَا عَنِيداً»:

يعنى: سپس همين شخص طمع دارد كه مال و فرزندانى را كه به او داده ام، زيادتر كنم، و زندگی اش را بيش از پيش، رو به راه سازم.

كلمه «كَلّا»، او را در اين طمع و توقع رد مى كند. و جمله «إنّه كَانَ»، علت اين ردع را بيان نموده، مى فهماند براى اين گفتيم «كَلّا»، كه او به آيات ما عناد مى ورزد. كلمه «عَنِيد»، به معناى معاندى است كه به عناد خود و آنچه دارد، مباهات هم مى كند.

بعضى گفته اند: وليد بن مغيره، بعد از نزول اين آيات، رفته رفته، مال و اولاد خود را از دست داد، تا در آخر خودش هم هلاك شد.

«سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً»:

كلمه «إرهاق» - كه مصدر «أرهَقَ» است، به معناى فراگيرى به زور است و كلمه «صَعُود» به معناى گردنه صعب العبور كوه است. در اين جمله، جزاى سوء و عذاب تلخى را كه وى به زودى مى چشد، به گرفتار شدن در دره اى صعب العبور تشبيه شده.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←