تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



بحث روایی: (روايتى در باره اقسام قلب آدمی)

در كافى، به سند خود از سعد، از ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: قلب، چهار قسم است:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۰۵

قلبى است كه در آن، هم نفاق است و هم ايمان. و قلبى است به كلّى منكوس و زير و رو شده. و قلبى است مطبوع و مُهر شده. و قلبى است ازهر. پرسيدم: قلب ازهر كدام است؟ فرمود: قلبى است كه در آن، نورى چون چراغ هست.

و اما «قلب مطبوع»، قلب منافق است، و «قلب ازهر»، قلب مؤمن است. اگر خدا به او نعمتى دهد، شكر مى گزارد، و اگر مبتلايش كند، صبر مى كند. و اما «قلب منكوس»، قلب مشرك است. آنگاه اين آيه را در معناى قلب منكوس تلاوت كرد: «أفَمَن يَمشِى مُكِبّاً عَلى وَجهِهِ أهدَى أمّن يَمشِى سَوِيّاً عَلى صِرَاطٍ مُستَقِيم». و اما قلبى كه هم نفاق در آن هست و هم ايمان، قلب مردمى است كه در طايف بودند. اگر اجل يكى از آن ها در حال نفاق مى رسيد، هلاك شده بود، و اگر در حال ايمان مى مُرد، نجات مى يافت.

مؤلف: اين روايت را تفسير برهان هم، از ابن بابويه و او به سند خود، از فضيل، از سعد خفاف، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل كرده. در نقل وى آمده: قلب چهار قسم است، تا آخر اين حديث نقل كرده، وليكن در «قلب ازهر»، كلمه «انور» را زيادى دارد، (قلب ازهر انور).

و اما اين كه امام فرمود: «قلب مردمى كه در طائف بودند»، منظور از «طائف»، چند فرسنگى مكّه معظمه نيست، بلكه منظور از طائف شيطانى است كه بسيار به سراغ دل آدمى مى آيد، و پيرامون دل طواف مى كند. همچنان كه فرمود: «إنّ الّذِينَ اتّقَوا إذَا مَسّهُم طَائِفٌ مِنَ الشّيطَانِ تَذَكّرُوا فَإذَا هُم مُبصِرُون». پس معناى روايت چنين است كه: قومى با طائف شيطانى زندگى مى كنند و شيطان، لحظه به لحظه، پيرامون دلشان طواف مى كند تا بميرند. اگر در حالى كه همان شيطان طوافگر با ايشان باشد بميرند، هلاك شده اند، و اگر در حال ايمان بميرند، نجات يافته اند.

اين را هم بايد دانست كه در اين جا رواياتى است كه جمله شريفه «أفَمَن يَمشِى مُكِبّاً عَلى وَجهِهِ...» را بر منحرفين از ولايت على «عليه السلام» و پيروان ولايت او، و دوستانش تطبيق مى كند، كه البته جنبه تفسير ندارد، بلكه از باب تطبيق كلى بر مصداق است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۰۶

آيات ۲۳ - ۳۰ سوره مُلك

قُلْ هُوَ الَّذِى أَنشأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ(۲۳)

قُلْ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكُمْ فى الاَرْضِ وَ إِلَيْهِ تحْشرُونَ(۲۴)

وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ(۲۵)

قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۲۶)

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَت وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ(۲۷)

قُلْ أَرَأيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنىَ اللَّهُ وَ مَن مَّعِىَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(۲۸)

قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكلْنَا فَستَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فى ضَلَالٍ مُّبِينٍ(۲۹)

قُلْ أَرَأيْتُمْ إِنْ أَصبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينِ(۳۰)

«ترجمه آیات »

بگو او همان كسى است كه شما را هستى داد و برايتان گوش و چشم و دل قرار داد، ولى شكر شما اندك است (۲۳).

بگو او همان كسى است كه شما خاكيان را در زمين خلق كرد و به سوى او محشور مى شويد (۲۴).

و (به خاطر همان عتو و نفور و ناسپاسی شان) مى گويند: اين وعده اى كه مى دهيد، چه وقت انجام مى شود، اگر راست مى گوييد؟ (۲۵)

بگو علم آن تنها و تنها نزد خداست و اما من فقط بيم رسانى روشنگرم (۲۶).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۰۷

همين كه آن وعده را نزديك ببينند، اثر نوميدى و خسران در چهره كفار نمايان مى شود و به ايشان گفته مى شود اين است آنچه قبلا وعده اش را به شما دادند (و شما مى پرسيديد پس كى مى رسد) (۲۷).

بگو به من خبر دهيد اگر (فرضا) خدا، من و پيروان مرا هلاك كند و يا بر ما رحم كند (چه دخالتى در سرنوشت شما كفار دارد و) كافران را چه كسى از عذاب دردناك پناه مى دهد (۲۸).

بگو آن كس همان رحمان است كه ما به وى ايمان آورديم و بر او توكل كرديم، پس به زودى خواهيد دانست چه كسى در ضلالت آشكار است (۲۹).

بگو اگر آبى كه شما به وسيله آن زنده ايد، در طبقات زمين فرو برود، چه كسى است كه آبى گوارا برايتان بياورد؟ (۳۰)

«بیان آیات »

اين آيات، نشانه هاى ديگرى از ربوبيت خداى تعالى را به مشركان تذكر مى دهد تا به وسيله آن به وحدانيت خدا در خلقت و تدبير رهنمونشان شود، و در آن مطالب را توأم با تخويف و تهديد بيان مى كند، همچنان كه گفتيم همه سوره اين طور است.

چيزى كه هست، بايد اين را در نظر بگيريم كه خداى تعالى بعد از آن كه در جمله «بَل لَجُّوا فِى عُتُوّ وَ نُفُور» به لجاجت و عناد آنان درباره حق اشاره كرد، سياق را از خطاب به آنان برگردانيد، و روى سخن از ايشان برتافته، خطاب را متوجه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كرد، و فرمود: حالا تو با آنان سخن بگو، و بگوششان بخوان، و آيات و نشانه هاى ربوبيت من در خلقت و تدبير را - كه همه بر يگانگى من در ربوبيت دلالت دارند - به يادشان بياور، و از عذاب من انذارشان كن: «قُل هُوَ الّذِى...»، «قُل هُوَ الّذِى ذَرَأكُم...»، «قُل إنّمَا العِلمُ...»، «قُل أرَأيتُم إن أهلَكَنِىَ اللّهُ...»، «قُل هُوَ الرّحمَنُ...»، «قُل أرَأیتُم إن أصبَحَ مَاؤُكُم غَوراً...»، كه در همه اين آيات مى فرمايد: تو بگو چنين و چنان.

مقصود از انشاء و ایجاد بشر

«قُلْ هُوَ الَّذِى أَنشأَكمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السّمْعَ وَ الاَبْصَارَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ»:

كلمه «انشاء» به معناى ايجاد ابتدايى چيزى و تربيت آن است، و در اين كه در آخر اين آيه، بشر را عتاب كرده به اين كه «قَلِيلاً مَا تَشكُرُون - چه كم است شكرگزاريتان» و همچنين در آخر نظير اين آيه مانند آيه ۷۸ سوره «مؤمنون» و آيه ۹ سوره «الم سجده» دلالت دارد بر اين كه انشاى بشر و ايجاد او و مجهز كردنش به جهاز حس و فكر، از اعظم نعمت های الهى است، که با هیچ مقیاسی نمی توان عظمت آن را اندازه گیری کرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۰۸

و منظور از «انشاى بشر» صرف خلقت او نيست، بلكه منظور خلقت بدون سابقه اوست. يعنى حتى در ماده هم سابقه نداشت، و در ماده چيزى به نام انسان نبود. همچنان كه در آيه زير، خلقت جسم و ماده بشر را سابقه دار مى داند، و از پديد آوردن جسمش تعبير به خلقت مى كند، ولى وقتى به خود او مى رسد، از ايجادش تعبير به انشاء نموده، مى فرمايد:

«وَ لَقَد خَلَقنَا الإنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِن طِينٍ * ثُمّ جَعَلنَاهُ نُطفَةً فِى قَرارٍ مَكِين * ثُمّ خَلَقنَا النّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً... ثُمّ أنشَأنَاهُ خَلقاً آخَر»، كه از آن فهميده مى شود انسان سميع و بصير، و متفكر شدن مُضغه به وسيله تركيب شدن نفس بشر با آن مضغه، خلقتى ديگر است، و سنخيتى با خلقت انواع صورت هاى مادى قبل، يعنى صورت خاكى و گِلى و نطفه اى و علقه اى و مضغه اى ندارد. اين ها همه اطوارى است كه ماده انسان به خود گرفته، و اما خود انسان داراى شعور در هيچ يك از اين اطوار وجود نداشته، و شبيه به هيچ يك از آن ها نيست، و اين، همان إنشا است.

و نظير آيه سوره مؤمنون: «وَ مِن آيَاتِهِ أن خَلَقَكُم مِن تُرابٍ ثُمّ إذَا أنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُون» است. (كلمۀ «إذَا - ناگهان» را از نظر دور نداريد).

پس اين كه فرمود: «هُوَ الّذِى أنشَأكُم» اشاره است به خلقت انسان، و جملۀ «وَ جَعَلَ لَكُمُ السّمعَ وَ الأبصَارَ وَ الأفئِدَةَ» اشاره است به مجهز شدن انسان به جهاز حس و فكر، و منظور از «جعل»، جعل إنشایى سمع و بصر و أفئده است. همچنان كه جعل نفس آدمى إنشایى است، و در جاى ديگر درباره إنشایى بودن آن ها فرموده: «وَ هُوَ الّذِى أنشَأ لَكُمُ السّمعَ وَ الأبصَارَ وَ الأفئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشكُرُون».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۰۹

پس انسان هرچند كه به صفات بسيارى از قبيل حواس پنجگانه ظاهرى و باطنى از ساير موجودات، يعنى جمادات و نباتات ممتاز است، ولى در آيه به دو صفت سمع و بصر اكتفا كرده، و اين يا به خاطر این بوده كه اين دو مهمتر از ساير امتيازات است، و يا احتمالا براى اين بوده كه اصلا منظور از آن دو، همه صفات و حواس ظاهرى است، و در آيه بر «جزء» اطلاق شده و «كل» اراده شده است. و منظور از كلمۀ «أفئده» - كه جمع «فُؤاد - قلب» است، نفس متفكر آدمى است كه انسان با اين امتياز از ساير حيوانات ممتاز مى شود.

«قَلِيلاً مَا تَشكُرُون» - يعنى كم شكر مى گزاريد. شكرى كه شايسته اين نعمت و يا همه نعمت هاى عظماى الهى باشد. بنابراين، كلمه «ما»، زايده و كلمه «قَلِيلاً»، مفعول مطلق است، و تقدير كلام «تَشكُرُونَ شُكراً قلیلاً» مى باشد.

و بعضى از مفسران، كلمه «ما» را مصدريه گرفته اند، كه بنابراين، معناى جمله «قَلِيلاً شُكرَكُم» مى شود.

«قُلْ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكُمْ فِى الاَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشرُونَ»:

مصدر «ذرء» - كه فعل «ذَرَأكُم» از آن مشتق است - به معناى خلقت است. و منظور از خلق كردن ايشان در زمين، اين است كه خلقتشان وابسته به زمين است، و كمال آنان جز به اعمالى وابسته به ماده زمينى تمام نمى شود. آرى، خداى تعالى مواد زمينى را در دل بشر زينت داده، به طورى كه دل ها به سوى آن مجذوب شود، و به اين وسيله، افراد صالح از طالح ممتاز گردند. همچنان كه فرمود: «إنّا جَعَلنَا مَا عَلَى الأرضِ زِينَةً لَهَا لِنَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً وَ إنّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيهَا صَعِيداً جُرُزاً».

و جملۀ «وَ إلَيه تُحشَرُون»، اشاره است به مسأله بعث و جزا و قيامت و وعده اى است قطعى.

حكايت عجلۀ منكران معاد در مسئله آمدن قيامت و پاسخ به آنان

«وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»:

منظور از اين وعده، همان قيامت موعود است. در اين جمله، سخن كفار و منكران معاد را حكايت مى كند كه در آمدن آن عجله كردند. البته استعجال شان به منظور استهزا بوده.

«قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ»:

اين جمله، جواب از استعجال ايشان است كه مى گفتند: «پس اين وعده كى مى رسد...»؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۰

و حاصل جواب اين است كه: علم به اين كه قيامت چه وقت مى رسد، نزد خداست، و غير از خداى تعالى، كسى را از آن آگاهى نيست. همچنان كه خودش در جاى ديگر قرآن فرموده: «لا يُجَلّيهَا لِوَقتِهَا إلّا هُو». و من به جز اين كه نذيرى آشكار هستم، مسؤوليت و اختيارى ندارم. من تنها مأمورم به شما خبر دهم كه به زودى به سوى خدا محشور مى شويد، و اما اين كه چه وقت محشور مى شويد، نمى دانم.

اين معانى از آيه و سياقى كه آيه در آن قرار دارد، يعنى سياق سؤال و جواب استفاده مى شود. و بنابراين، لام در كلمه «العلم»، لام عهد است و مراد، علم به وقت حشر است. و اما اگر الف و لام را براى جنس ‍ بدانيم، همچنان كه از جملۀ «إنّمَا العِلمُ عِندَ اللّه» با قطع نظر از چيز ديگرى، همين جنس استفاده مى شود. در نتيجه معنايش اين مى شود كه: به طور كلى حقيقت علم نزد خداست، و احدى به هيچ مقدار از آن علم احاطه نمى يابد، مگر به اذن خداى تعالى. همچنان كه فرمود: «وَ لَا يُحِيطُونَ بِشَئٍ مِن عِلمِهِ إلّا بِمَا شَاءَ»، و خدا نخواسته كه من از آن علم بیكرانش جز اين را بدانم كه شما به زودى محشور مى شويد، و شما را از آن روز انذار كنم. و اما اين كه وقت رسيدن آن روز چه زمانى است، علمى بدان ندارم.

خطاب ملائكه به دوزخیان: اين همان وعده اى است كه به شما مى دادند

«فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَت وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا...»:

كلمه «زُلفَه» به معناى «قُرب - نزديكى» است. و مراد از آن، «قَرِيب - نزديك» است. و ممكن هم هست از باب «زِيدٌ عَدلٌ» باشد، و ضمير در جمله «رَأوهُ» به «وعد»، و به قول بعضى به «عذاب» بر مى گردد. و معناى آيه اين است كه: وقتى آن وعده و يا عذاب را نزديك ببينند، آن وقت روى كسانى كه كفر ورزيدند، ترش مى شود و در سيمايشان، اثر خسران و نوميدى هويدا مى گردد.

«وَ قِيلَ هَذَا الّذِى كُنتُم بِهِ تَدّعُون » - بعضى از علماى لغت گفته اند: «تَدَعُون» بدون تشديد دال و «تَدّعُون» با تشديد، هر دو به يك معناست. مثل دو كلمه «تَدَخَرُونَ» بى تشديد و «تَدّخَرُونَ» با تشديد. و معناى جمله اين است كه به ايشان گفته مى شود: این عذاب كه مى بينيد، همان وعده اى است كه به شما دادند، و شما همواره مى پرسيديد پس آن قيامت و عذاب چه وقت است؟ و با گفتن «مَتَی هَذَا الوَعدُ»، در آمدنش عجله مى كرديد. و از ظاهر سياق بر مى آيد كه گوينده اين كلام ملائكه اند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۱

كه به امر خدا به اهل دوزخ خطاب مى كنند. بعضى از مفسران گفته اند: گويندۀ آن خود كفارند كه به يكديگر مى گويند.

«قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنىَ اللَّهُ وَ مَن مَّعِىَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»:

حرف «إن» شرطيه است، كه شرط و جزا مى خواهد. شرط آن جمله «أهلَكَنِىَ اللّهُ» و جزايش، جملۀ «فَمَن يُجِيرُ الكَافِرِين...» است. مى فرمايد به ايشان بگو: به من خبر دهيد ببينم، اگر خدا مرا و مؤمنين را كه با منند، هلاك كند، و يا به ما رحم نموده، هلاكمان نكند، چه كسى كافران را - كه همين شماييد و به خدا كفر مى ورزيد، و مستحق عذاب دردناك اوييد، - از عذاب دردناك او پناه مى دهد؟ و در اين جمله، به طور قاطع كفار را تهديد مى كند به اين كه هلاك شدن ما و هلاك نشدنمان هيچ سودى به حال شما ندارد، و عذابى را كه به طور قطع و به خاطر كفرتان به شما خواهد رسيد، از شما برطرف نمى سازد.

بعضى از مفسران گفته اند: كفار مكّه، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و مؤمنان را به مُردن نفرين مى كردند. لذا خداى تعالى مأمورش كرد به ايشان بگويد: چه خدا ما را هلاك كند و چه باقى بدارد، به هر حال سرنوشت ما به دست اوست، و ما از رحمت او اميد خير داريم. و اما شما چه مى كنيد، چه كسى را داريد كه از عذاب اليم خدا - كه به خاطر كفرتان به خدا مستحق آن شده ايد - پناهتان دهد؟

«قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ ءَامَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكّلْنَا فَستَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فى ضَلَالٍ مُّبِينٍ»:

ضمير، به خدايى بر مى گردد كه رسول اللّه مأمور شده بشر را به توحيد او دعوت كند. و كفار، همان خدا را مى خوانند تا او را هلاك سازد. و معناى آيه اين است كه: بگو آن خدايى كه من شما را به توحيد او مى خوانم، و شما او را به نفرين من و عليه مؤمنان مى خوانيد، همان رحمانى است كه نعمتش هر چيزى را فرا گرفته، و ما به او ايمان آورده، بر او توكل كرده ايم، بدون این که به چيزى غير او متمايل شويم، و يا اعتماد كنيم. پس اى مردم كافر! به زودى خواهيد فهميد چه كسى در ضلالت آشكار است؟ ما و يا شما؟

در كشاف گفته: اگر بپرسى چرا مفعول فعل «آمَنّا» را - كه ضمير در «بِهِ» باشد، بعد از فعل آورد، و مفعول فعل «تَوَكّلنَا» را كه ضمير در «عَلَيه» باشد، جلوتر از فعل آورد، و خلاصه چرا نفرمود: «آمَنّا بِهِ وَ تَوَكّلنَا عَلَيهِ»؟ در پاسخ مى گويم:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۲

علتش اين بود كه: كلمۀ «آمَنّا» در مقام تعریض به كافران بود، كه ذكرشان به ميان آمده بود. پس گويا فرموده: «ايمان آورديم به رحمان، و مثل شما به او كفر نورزيديم». آنگاه فرمود: و بر خصوص او توكل كرديم - چون مقدم شدن كلمۀ (بر او) انحصار را مى رساند - و توكل نكرديم بر آنچه شما بر آن توكل نموديد. شما بر رجال و اموالتان توكل كرديد، و ما بر خداى رحمان و بس.

«قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَصبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينِ»:

كلمه «غَور» به معناى فرو رفتن آب در زمين است. و منظور از اين مصدر اسم فاعل - غائر - است، و كلمه «مَعين» به معناى آب جارى در روى زمين است. و معناى آيه اين است كه: مرا خبر دهيد اگر آب شما به زمين فرو رود، و روى زمين آبى نماند، چه كسى است كه در روى زمين برايتان آب جارى سازد؟

در اين باره رواياتى است كه آيه شريفه را بر ولايت على «عليه السلام» و دشمنى آن جناب تطبيق مى كند، كه البته منظور از آن ها، تفسير نيست، بلكه تطبيق كلى بر مصداق است.

* * *
ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۳

«سوره قلم»

آيات ۱ - ۳۳ سوره قلم

  • سوره «قلم»، مكّى است و پنجاه و دو آيه دارد.

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسطرُونَ(۱)

مَا أَنت بِنِعْمَةِ رَبِّك بِمَجْنُونٍ(۲)

وَ إِنَّ لَك لاَجْراً غَيرَ مَمْنُونٍ(۳)

وَ إِنَّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ(۴)

فَستُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ(۵)

بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ(۶)

إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ(۷)

فَلا تُطِع الْمُكَذِّبِينَ(۸)

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ(۹)

وَ لا تُطِعْ كلَّ حَلافٍ مَّهِينٍ(۱۰)

هَمَّازٍ مَّشاءِ بِنَمِيمٍ(۱۱)

مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ(۱۲)

عُتُلِّ بَعْدَ ذَلِك زَنِيمٍ(۱۳)

أَن كانَ ذَا مَالٍ وَ بَنِينَ(۱۴)

إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ(۱۵)

سنَسِمُهُ عَلى الخُْرْطومِ(۱۶)

إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصحَاب الجَْنَّةِ إِذْ أَقْسمُوا لَيَصرِمُنهَا مُصبِحِينَ(۱۷)

وَ لا يَستَثْنُونَ(۱۸)

فَطاف عَلَيهَا طائفٌ مِّن رَّبِّك وَ هُمْ نَائمُونَ(۱۹)

فَأَصبَحَت كالصّرِيمِ(۲۰)

فَتَنَادَوْا مُصبِحِينَ(۲۱)

أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صارِمِينَ(۲۲)

فَانطلَقُوا وَ هُمْ يَتَخَافَتُونَ(۲۳)

أَن لا يَدْخُلَنهَا الْيَوْمَ عَلَيْكم مِّسكِينٌ(۲۴)

وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قَدِرِينَ(۲۵)

فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضالُّونَ(۲۶)

بَلْ نحْنُ محْرُومُونَ(۲۷)

قَالَ أَوْسطهُمْ أَ لَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلا تُسبِّحُونَ(۲۸)

قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمینَ (۲۹)

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَلَوَمُونَ(۳۰)

قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ(۳۱)

عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيراً مِّنهَا إِنَّا إِلى رَبِّنَا رَاغِبُونَ(۳۲)

كَذَلِك العَذَابُ وَ لَعَذَابُ الاَخِرَةِ أَكْبرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(۳۳)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۴
«ترجمه آیات »

به نام خدا كه در دنيا، رحمتى براى عموم و در آخرت، رحمتى بيكران براى خواص از بندگان دارد.

ن، سوگند به قلم و آنچه با قلم مى نويسند (۱).

كه تو به خاطر لطفى كه پروردگارت به تو كرده، ديوانه نيستى (۲).

و اين كه براى تو اجرى است غير مقطوع (۳).

و اين كه تو ملكات اخلاقى بس بزرگى دارى كه بر آن مسلطى (۴).

پس به زودى خواهى ديد و آن ها نيز خواهند ديد (۵).

كه كدامتان مبتلا به جنونيد (۶).

محققا پروردگارت داناتر است به اين كه چه كسى از راه او دور و چه كسانى راه يافتگانند (۷).

پس تكذيب گران را اطاعت مكن (۸).

آنان همين را مى خواهند كه تو سازش كنى و آن ها هم با تو بسازند (۹).

و نيز هر فرومايه عيبجو كه براى هر حق و باطلى سوگند مى خورد، اطاعت مكن (۱۰).

و كسى را كه در بين مردم سخن چينى و افساد مى كند (۱۱).

و كسى را كه مانع رسيدن خير به خلق مى شود و تجاوزگر و گناهكار است (۱۲).

كسى كه علاوه بر همه آن عيب ها، بد دهن و خشن است و مردم پدرى برايش نمى شناسند (۱۳).

كسى كه تنها مايه غرورش اين است كه صاحب مال و فرزندان است (۱۴).

هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود، مى گويد افسانه هاى قديمى است (۱۵).

ما در برابر غرورش به نهايت درجه، خوارش مى سازيم (۶ ۱).

آرى ما ايشان را مى آزماييم، همچنان كه صاحبان آن باغ را آزموديم كه قسم خوردند و به هم قول دادند فردا ميوه باغ را بچينند (۱۷).

بدون اين كه إن شاء اللّه بگويند (و يا بدون اين كه از آن استثنا كنند) (۱۸).

در نتيجه بلايى فراگير از ناحيه پروردگارت باغ را دور زد، در حالى كه ايشان در خواب بودند (۱۹).

و در نتيجه باغ سوخت و چون شب سياه شد (۲۰).

صبح زود (قبل از بيدار شدن فقرا)، يكديگر را صدا زدند (۲۱).

كه اگر به وعده ديشب تان پاى بنديد، برخيزيد و به سوى زراعت خود برويد (۲۲).

اين را آهسته مى گفتند و آهسته به سوى باغ روانه شدند (۲۳).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۵

تا در آن روز هيچ مسكينى داخل باغشان نشود (۲۴).

به قصد نيامدن فقرا و زياد شدن درآمد، سحرگاهان بيرون شدند (۲۵).

تا به باغ رسيدند، همين كه وضع باغ را ديدند، گفتند: محققا راه را عوضى آمده ايم (۲۶).

يكى از آن ميان گفت: نه، بلكه محروم شده ايم (۲۷).

آن كه ميانه روتر از همه بود، گفت: مگر به شما نگفتم (چرا باغ را رازق خود مى دانيد و) خدا را از داشتن شريك در رزاقيت منزه نمى داريد؟ (۲۸).

گفتند: منزه است پروردگار ما كه به راستى ما ستمكارانى بوديم (۲۹).

آنگاه رو به يكديگر كرده، گناه را به گردن يكديگر نهادند (۳۰).

گفتند: واى بر ما كه به راستى مردمى طغيانگر بوديم (۳۱).

اميد است پروردگارمان باغى بهتر از آن به ما بدهد، كه ما دل به سوى پروردگارمان نهاديم (۳۲).

آرى عذاب چنين است و البته عذاب آخرت بزرگتر است، اگر مردم بناى فهميدن داشته باشند (۳۳).

«بیان آیات »

محتويات سوره «قلم» و محل نزول آن

اين سوره رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را به دنبال تهمت هاى ناروايى كه مشركان به وى زده و او را ديوانه خوانده بودند، تسليت و دلدارى مى دهد، و به وعده هاى جميل و پاسدارى از خلق عظيمش ‍ دلخوش مى سازد. و آن جناب را به شديدترين وجهى از اطاعت مشركان و مداهنه با آنان نهى نموده، امر اكيد مى كند كه در برابر حكم پروردگارش صبر كند.

سياق همه آيات اين سوره، سياق آيات مكّى است. و از ابن عباس و قتاده نقل شده كه گفته اند: اوايل اين سوره تا آيه «سَنَسِمُهُ عَلى الخُرطُوم» - كه شانزده آيه است - در مكّه نازل شده، و مابعد آن تا جمله «لَو كَانُوا يَعلَمُون» - كه هفده آيه است، در مدينه نازل شده. و نيز بعد از آن جمله تا جمله «يَكتُبُون» - كه پانزده آيه است - در مكّه و مابعد آن تا آخر سوره - كه چهار آيه است - در مدينه نازل شده. اين نقل نسبت به هفده آيه، يعنى از جمله «إنّا بَلَونَاهُم» تا جمله «لَو كَانُوا يَعلَمُون»، بى وجه نيست. زيرا به آيات مدنى شبيه تر است، تا آيات مكى.

«ن»:

در تفسير سوره «شورى»، درباره حروف مقطعۀ اوايل سوره ها بحث كرديم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۶

«وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسطُرُونَ»:

معناى «قلم» معلوم است. و اما مصدر «سَطر» (كه فعل «يَسطُرُون» مشتق از آن است)، به فتحه سين و سكون طاء - و بنابه گفته راغب گاهى به دو فتحه نيز خوانده مى شود - به معناى صفى از كلمات نوشته شده، و يا از درختان كاشته شده، و يا از مردمى ايستاده است. و وقتى گفته مى شود: (سَطَر فُلانٌ كَذَا)، معنايش اين است كه فلانى، سطر سطر نوشت.

وجوهى كه درباره سوگند به «قلم» و «مَا يَسطُرُون» گفته شده است

خداى سبحان، در اين آيه به قلم و آنچه با قلم مى نويسند، سوگند ياد كرده. و از ظاهر سياق بر مى آيد كه منظور از قلم، مطلق قلم، و مطلق هر نوشته اى است كه با قلم نوشته مى شود. و از اين جهت اين سوگند را ياد كرده، كه قلم و نوشته از عظيم ترين نعمت هاى است، كه خداى تعالى، بشر را به آن هدايت كرده، به وسيله آن، حوادث غايب از انظار و معانى نهفته در درون دل ها را ضبط مى كند، و انسان به وسيله قلم و نوشتن، مى تواند هر حادثه اى را كه در پس پرده مرور زمان و بُعد مكان قرار گرفته، نزد خود حاضر سازد. (مثل اين كه حادثه قرن ها قبل، همين الان دارد اتفاق مى افتد، و حوادث هزاران فرسنگ آن طرف تر، در همين جا دارد رُخ مى دهد). پس قلم و نوشتن هم در عظمت، دست كمى از كلام ندارد.

و در عظمت اين دو نعمت همين بس كه خداى سبحان بر انسان منت نهاده كه وى را به سوى كلام و قلم هدايت كرده، و طريق استفاده از اين دو نعمت را به او ياد داده. و درباره كلام فرموده: «خَلَقَ الإنسَانَ * عَلّمَهُ البَيَان». و درباره قلم فرموده: «عَلّمَ بِالقَلَم * عَلّمَ الإنسَانَ مَا لَم يَعلَم».

بنابراين، سوگند خوردن خداى تعالى به قلم و آنچه مى نويسند، سوگند به يكى از نعمت ها است، و اين تنها قلم نيست كه به آن سوگند ياد كرده، بلكه در كلام مجيدش به بسيارى از مخلوقات خود، بدان جهت كه نعمت اند، سوگند ياد فرموده. مانند: آسمان، زمين، خورشيد، ماه، شب، روز، و امثال اين ها تا برسد به انجير و زيتون.

بعضى از مفسران گفته اند: كلمه «مَا» در جمله «وَ مَا يَسطُرُون»، مصدريه است، و مراد از آن، خودِ نوشتن است.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از قلم، قلم اعلى، يعنى قلم آفرينش است، كه در حديث آمده كه اولين موجودى است كه خدايش آفريده.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۷

و منظور از «مَا يَسطُرُون»، آن اعمالى كه فرشتگان حفظه و كرام الكاتبين مى نويسند.

و بعضى اين احتمال را هم داده اند كه تعبير به صيغۀ جمع در «يَسطُرُون»، صرفا براى تعظيم باشد، نه كثرت. ليكن اين احتمال درست نيست.

و نيز بعضى احتمال داده اند كه: منظور آن چيزى باشد كه در آن مى نويسند، و آن لوح محفوظ است. بعضى ديگر احتمال داده اند: مراد از قلم و آنچه مى نويسند، صاحبان قلم، و نوشته هاى ايشان باشد. اما همه اين احتمالات، واهى و بى اساس است.

مراد از نعمت در آيه: «وَ مَا أنتَ بِنِعمَةِ رَبّكَ بِمَجنُون»

«مَا أَنت بِنِعْمَةِ رَبِّك بِمَجْنُونٍ»:

اين جمله، آن مطلبى است كه خداى تعالى براى اثباتش سوگند خورده، و خطاب در آن، به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. و حرف «باء» در كلمه «بِنِعمَة»، باى سببيت و يا مصاحبت است. و معناى جمله اين است كه: تو به خاطر نعمتى - و يا با نعمتى - كه خدا به تو ارزانى داشته، مجنون نيستى.

و سياق آيه دلالت دارد بر اين كه مراد از نعمت، نعمت نبوت است. چون ادله اى كه دلالت بر نبوت آن جناب مى كند، هر گونه اختلال روانى و عقلى را از آن جناب دفع مى كند. زيرا اگر دفع نكند، بر نبوت هم دلالت ندارد. و اگر نكند، هدايت الهى كه لازمه نظام حيات بشرى است پا نمى گيرد. و اين آيه، در مقام ردّ تهمتى است كه به آن جناب مى زدند و مجنونش مى خواندند. و در آخر همين سوره، تهمت ايشان را حكايت كرده، مى فرمايد: «وَ يَقُولُونَ إنّهَ لَمَجنُون».

بعضى از مفسران گفته اند: مراد از نعمت، فصاحت بيان، عقل كامل، سيرت مرضيه، و برائت آن جناب از هر عيب و اتصافش به هر صفت پسنديده است. چون ظهور اين صفات، خود دليل قطعى است بر اين كه چنين كسى مجنون نيست، ليكن بيان گذشته ما، در حجيت قاطع تر است. و آيه مورد بحث و آيات بعدش - به طورى كه ملاحظه مى فرماييد - در مقام تسليت دادن به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و دلخوش ساختن آن جناب است. مى خواهد آن جناب را تأييد كند، و در عين حال سخن كفار را تكذيب نمايد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۸
→ صفحه قبل صفحه بعد ←