تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۵

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۶

آيات ۵۴ - ۶۰ سوره روم

اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن ضعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ(۵۴)

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيرَ سَاعَةٍ كَذَلِك كانُوا يُؤْفَكُونَ(۵۵)

وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الإيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فى كِتَابِ اللَّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لَكِنَّكُمْ كُنتُمْ لا تَعْلَمُونَ(۵۶)

فَيَوْمَئذٍ لا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُستَعْتَبُونَ(۵۷)

وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فى هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئن جِئْتَهُم بِآيَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلّا مُبْطِلُونَ(۵۸)

كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ(۵۹)

فَاصبرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لا يَستَخِفَّنَّك الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ(۶۰)

«ترجمه آيات»

خدا آن كسى است كه شما را از ناتوانى آفريد، و از پس ناتوانى نيرو داد، و از پس نيرو، دوباره ناتوانى و پيرى آورد، هرچه بخواهد، خلق مى كند، و او، داناى توانا است. (۵۴)

روزى كه رستاخير به پا شود، بزهكاران سوگند خورند كه جز ساعتى درنگ نكرده اند. روش آنان در دنيا هم همين طور بود كه حق را باطل، و آيات داراى دلالت را بى دلالت وانمود مى كردند. (۵۵)

و كسانى كه علم و ايمان داده شدند، گويند همان طور كه خدا در كتابش خبر داده بود، طول مدت بين دنيا و آخرت را خوابيده ايد، و اين، همان آخرت و روز رستاخير است، اما شما در دنيا، به آن علم و ايمان نداشتيد. (۵۶)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۷

در آن روز، كسانى كه ستم كردند، عذرخواهی شان سودشان ندهد، و ايشان را به دفاع از خود دعوت نكنند. (۵۷)

براى مردم در اين قرآن همه جور مُثُل زده ايم، و چون آيه اى براى ايشان بياورى، كسانى كه كافرند، گويند شما (از نظر ما) جز مردمى بيهوده كار نيستيد. (۵۸)

خدا اين چنين، بر دل كسانى كه نمى دانند، مُهر مى نهد. (۵۹)

پس تو صبر كن كه وعده خدا درست است، و آن كسان كه يقين ندارند، تو را به سبكسرى وا ندارند. (۶۰)

«بیان آيات»

اين آيات، فصل چهارم از آيات سوره است، كه از نظر مضمون، نظير آيات قبل است، و سوره با آن خاتمه مى يابد.

يادآورى مراحل آفرینش و زندگی انسان

«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شيْبَةً...»:

«ضعف»، در مقابل قوّت است، و كلمۀ «مِن» در جملۀ «مِن ضَعفٍ» براى ابتداء است. و آيه چنين معنى مى دهد كه: خدا، خلقت شما را از ضعف ابتداء كرد. يعنى شما در ابتداى خلقت، ضعيف بوديد.

و مصداق اين ضعف - به طورى كه از مقابله بر مى آيد - اول طفوليت است، هرچند كه ممكن است بر نطفه هم صادق باشد.

و مراد از قوّت بعد از ضعف، رسيدن طفل است به حد بلوغ، و مراد از ضعف بعد از قوت، دوران پيرى است. و لذا كلمۀ «شَيبَة: پيرى» را بر آن (ضعف) عطف كرد، تا تفسير آن باشد.

و اگر «ضَعف» و «قوت» را نكره آورد، براى اين است كه دلالت كند بر ابهام، و معين نبودن مقدار. چون افراد در آن اختلاف دارند.

«يَخلُقُ مَا يَشَاءُ» - يعنى: هرچه مى خواهد، خلق مى كند همچنان كه «ضعف» را خواست و خلق كرد، و سپس «قوّت» را خواست و خلق كرد، و در آخر، «ضعف» را خواست و خلق كرد.

و در اين بيان، صريح ترين اشاره است به اين كه پشت سرِ هم قرار داشتن اين سه حالت، از مقولۀ خلقت است، و چون اين حالى به حالى كردن انسان ها در عين اين كه «تدبير» است، «خلق» نيز هست، پس اين نيز، فعل خدا مى باشد كه خالق اشياء است. پس ديگر كسى از مشركان نگويد كه اين حالى به حالى كردن انسان ها، از آن جايى كه از مقولۀ «تدبير» است، به إله انسان مربوط مى شود، نه خدا.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۸

آنگاه كلام را با ذكر دو صفت «علم» و «قدرت» خدا پايان داده، فرمود: «وَ هُوَ العَلِيمُ القَدِير».

وصف حال مجرمان، در قيامت

«وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيرَ سَاعَةٍ كَذَلِك كانُوا يُؤْفَكُونَ»:

اين آيات، به منزله دنباله اى است براى آيات سابق، كه قدرت نمايى ها و براهين خدايى بر وحدانيت او، و نيز بر معاد را ذكر مى كرد. و نيز به منزلۀ توطئه و زمينه چينى است براى آيه اى كه سوره با آن ختم مى شود.

چون بعد از آن كه مقدارى از آيات و حجت ها را بيان نموده و اشاره فرمود به اين كه مشركان از كسانى نيستند كه انتظار ايمان از ايشان داشته، و يا حتى اميد و طمع آن را داشته باشى، خواست بيان كند كه ايمان نياوردنشان، به خاطر جهلى است كه نسبت به حق دارند، و سخن حق را باطل مى پندارند و آيات صريح الدلاله را بى دلالت مى پندارند. و به همين جهت افتراء مى بندند، و هيچ عذرى هم كه بدان متعذر شوند، ندارند.

و اين افتراها و حالى به حالى شدن ها، و ميلشان از حق به باطل، همچنان در ايشان ادامه دارد، و از ايشان جدا شدنى نيست، تا قيام قيامت. براى اين كه در آن روز هم، امر بر ايشان مشتبه مى شود. خيال مى كنند كه بين مرگ و قيامت، غير از يك ساعت از روز درنگ نكرده اند، همچنان كه هر حقى بر آنان مشتبه مى شد، و آن را باطل مى پنداشتند.

پس اين كه فرمود: «وَ يَومَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقسِمُ المُجرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيرَ سَاعَةٍ»، حكايت وضع ايشان است، كه در مسأله فاصله بين دنيا و آخرت دچار اشتباه شده، به حدى كه پنداشتند كه اين فاصله، ساعتى از يك روز بوده.

«كَذَلِكَ كَانُوا يُؤفُكُون» - يعنى: اين چنين از حق به سوى باطل مى گرايند. به سوى حق دعوت مى شوند، و بر ايشان استدلال ها مى شود، مع ذلك، آن را باطل و خرافى مى پندارند.

«وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الإيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فى كِتَابِ اللَّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ...»:

اين آيه، حكايت كلام مؤمنان، در ردّ سخن مجرمان است كه مى گفتند: «مَا لَبِثُوا غَيرَ سَاعَةٍ». چون مجرمان به خاطر روحيه مادى، و فرورفتگى كه در نشئه دنيا داشتند، روز قيامت و فاصله آن تا دنيا را محكوم به همان نظام دنيا مى دانستند، و با آن مقياس مى سنجيدند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۹

لذا گفتند: «غير از ساعتى درنگ نكردند». و يك ساعت، مقدار كمى از زمان است. گويا خيال مى كردند كه هنوز هم در دنيا هستند، چون فهم و شعورشان همين قدر بود.

لذا اهل علم و ايمان، سخن ايشان را رد كرده اند، كه درنگ آنان، يك ساعت نبوده، بلكه به مقدار فاصله بين دنيا و آخرت بوده است. همان فاصله اى كه آيه: «وَ مِن وَرَائِهِم بَرزَخٌ إلَى يَومِ يُبعَثُون»، آن را بيان مى كند.

اهل علم و ايمان نتيجه گرفتند كه اين، همان روز قيامت است، وليكن مجرمان از آن جا كه هميشه درباره قيامت در شك بودند، و جز به امور مادى دنيوى يقين پيدا نمى كردند، لذا پنداشتند كه بيش از يك ساعت، از ساعت هاى دنيا، از مُردنشان نگذشته است.

اين است معناى كلام اهل علم و ايمان كه گفتند: «لَقَد لَبِثتُم فِى كِتَابِ اللهِ إلَى يَومِ البَعثِ فَهَذاَ يَومُ البَعثِ وَلَكِنَّكُم كُنتُم لَا تَعلَمُون». يعنى: شما جاهل و شكاك بوديد، يقين به چنين روز نداشتيد، و به همين جهت، امروز امر بر شما مشتبه شده است.

از اين جا معلوم مى شود كه مراد از «علم» و «ايمان»، در جملۀ «أُوتُوا العِلمَ وَ الإيمَانَ»، يقين و التزام به مقتضاى يقين است، و اصولا «علم» در زبان قرآن، عبارت است از يقين به خدا و آيات او، و «ايمان» به معنى التزام به آنچه يقين اقتضاى آن را دارد، كه خود موهبتى است الهى.

و نيز از اين جا روشن مى شود كه مراد از «كِتَاب الله»، كتاب هاى آسمانى، و يا خصوص قرآن كريم است. و اين كه بعضى از مفسران گفته اند: در آيه، تقديم و تأخيرى به كار رفته است، و تقدير آيه: «وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا العِلمَ وَ الإيمَانَ فِى كِتَابِ اللهِ لَقَد لَبِثتُم إلَى يَومِ البَعثِ» مى باشد، صحيح و قابل اعتنا نيست.

«فَيَوْمَئذٍ لا يَنفَعُ الَّذِينَ ظلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُستَعْتَبُونَ»:

«استعتاب»، به معناى طلب عتبى است، و «عُتبى»، به معناى از بين بردن عتاب است، و معناى آيه اين است كه: آن روز، معذرت خواهى از ظلم سودى به حالشان ندارد، و از ايشان نمى خواهند تا عتاب را از خود زايل كنند.

«وَ لَقَدْ ضرَبْنَا لِلنَّاسِ فى هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ... إِلّا مُبْطِلُونَ»:

اين آيه، اشاره است به اين كه اشخاص مورد بحث، به روگردانى از حق مبتلا شدند، به حدّى كه ديگر هر چه مَثَل ها برايشان آورده شود، و هر قدر آن مَثَل ها، حق را به دل ها نزديك كند، سودی به حالشان

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۰

ندارد. چون بر لب هايشان مُهر زده شده، و حالت روگردانى، جزو طبيعتشان شده است.

و لذا دنبال اين بيان فرموده: «وَ لَئِن جِئتَهُم بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إن أنتُم إلّا مُبطِلُون». يعنى: هر آيتى برايشان بياورى، آن ها كه كافر شدند، خواهند گفت چيزى جز باطل نياورده اى، و اين را بدان جهت مى گويند كه از حق روگردان شدند، و هر حقى را باطل مى بينند.

در اين جمله، مى توانست به آوردن ضمير كفار اكتفا نموده، بفرمايد: «وَ لَئِن جِئتَهُم بِآيَةٍ لَيَقُولُونَ أن أنتُم...».

ولى به جاى ضمير، كلمۀ موصول «الَّذِينَ» و صله «كَفَرُوا» را آورده، براى اين كه منشأ و علت اين حرفشان را بيان كند و بفهماند كه اگر اين حرف را مى زنند، به خاطر كفرشان است.

«كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»:

منظور از جملۀ «نمى دانند»، اين است كه درباره خدا و آيات او، كه يكى از آن ها مسأله بعث است - جاهل اند، و تازه بر جهل و شك خود اصرار هم مى ورزند.

«فَاصبرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لا يَستَخِفَّنَّك الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ»:

يعنى: به هر عكس العملى كه با تو روبرو مى شوند، بساز، و در برابر اين كه مى گويند: «إن أنتُم إلّا مُبطِلُون» و ساير زورگويی هايشان صبر كن، كه وعده خدا حق است. و اگر او وعده داده كه ياريت كند، قطعا خواهد كرد. همچنان كه در آيات قبل نيز فرموده: «وَ كَانَ حَقّاً عَلَينَا نَصرُ المُؤمِنِين». پس كسانى كه به وعده خداى سبحان یقین ندارند، تو را سست نسازند.

و اين كه بعضى گفته اند مراد از «لا يُوقِنُون»، اين است كه به آنچه از آيات بينات كه برايشان مى خوانى، يقين ندارند، و آن را تكذيب نموده، تو را با اباطيل خود اذيت مى كنند، صحيح نيست. چون همان طور كه گفتيم، وعده آخر آيه و اول آن يكى است، و آن وعده به نصرت است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۱
«سوره لقمان»

آيات ۱ - ۱۱ سوره لقمان

  • سوره «لقمان»، مكّى است و داراى سى و چهار آيه مى باشد.

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

الم (۱)

تِلْك آيَاتُ الْكِتَابِ الحَْكِيمِ(۲)

هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ(۳)

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(۴)

أُولَئك عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۵)

وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشترِى لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئك لهَُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(۶)

وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلّى مُستَكبراً كَأَن لَّمْ يَسمَعْهَا كَأَنَّ فى أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(۷)

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لهَُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ(۸)

خَالِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكيمُ(۹)

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا وَ أَلْقَى فى الاَرْضِ رَوَاسىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَث فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ(۱۰)

هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظالِمُونَ فى ضَلَالٍ مُّبِينٍ(۱۱)

«ترجمه آیات»

به نام خدا، كه رحمتى عمومى ، و رحمتى خاص مؤمنان دارد.

الم. (۱)

اين، آيه هاى كتابى است سراسر حكمت، (كتابى كه جايى براى لهو در آن نيست). (۲)

كتابى كه هدايت و رحمت براى نيكوكاران است. (۳)

آن كسانى كه نماز گزارند و زكات دهند، و خود به دنياى ديگرى يقين دارند. (۴)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۲

آنان، قرين هدايتى از پروردگار خويش اند، و آنان خود رستگارانند. (۵)

بعضى از مردم گفتار بازيچه را می خرند، تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه كنند، و راه خدا را مسخره گيرند، آنان عذابى خفت آور دارند. (۶)

و چون آيه هاى ما را بر آنان بخوانند، تكبركنان پشت كنند و بروند، گويى آن را نشنيده اند، تو گويى گوش هايشان كر است، اين گونه افراد را به عذابى غم انگيز نويد ده. (۷)

(در مقابل) كسانى كه ايمان آورده، و كارهاى شايسته كرده اند، بهشت هاى پُر از نعمت دارند. (۸)

كه جاودانه در آن متنعم باشند، و اين وعده درست خدا است، كه نه ضعف در او راه دارد، و نه لغو، بلكه نيرومند و حكيم است. (۹)

آسمان ها را بدون ستونى كه شما ببينيد، بيافريد، و در زمين لنگرها انداخت، تا كه شما را نلرزاند و در آن از همه گونه جانوران پراكنده كرد، و از آسمان آبى نازل كرديم، و در آن همه گونه گياه خوب رويانديم. (۱۰)

اين خلقت خدا است، پس شما هم به من نشان دهيد، غير از خدا كه شما خدايشان پنداشته ايد، چه چيزى خلق كرده اند، (خودشان اعتراف دارند كه جز خدا خالقى نيست، پس علت شركشان خلقت نيست)، بلكه علت شرك اين ستمكاران، اين است كه در ضلالتى آشكار قرار دارند. (۱۱)

«بیان آیات»

مضامين سوره مباركه لقمان و غرض از نزول آن

غرض اين سوره - به طورى كه آغاز و انجام آن، و نيز سياق تمامى آيات آن اشاره مى كند - دعوت به «توحيد» و ايقان و ايمان به «معاد»، و عمل به كليات شرايع دين است.

از ابتداى سوره پيداست كه درباره بعضى از مشركان نازل شده، كه مردم را از راه خدا و شنيدن قرآن، به وسيله تبليغاتى دروغ جلوگيرى نموده، مى خواستند مسأله خدا و دين را از ياد مردم ببرند. اتفاقا روايت وارده در تفسير آيه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشتَرِى لَهوَ الحَدِيث...» - به طورى كه خواهيد ديد - نيز، همين را مى گويد.

پس اين سوره نازل شد تا اصول عقايد و كليات شرايع حق را بيان نمايد، و در برابر احاديث سرگرم كننده آنان، مقدارى از داستان لقمان و مواعظش را ايراد كرده است.

و اين سوره - به شهادت سياقى كه آيات آن دارد - در مكه نازل شده، و يكى از آيات بر جسته آن، آيه: «ذَلِکَ بِأنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ وَ أنَّ مَا يَدعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ البَاطِلُ...» است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۳

«الم * تِلْك آيَاتُ الْكِتَابِ الحَْكِيمِ * هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ * ... يُوقِنُونَ»:

تفسير مفردات اين آيات در سوره هاى قبل گذشت. چيزى كه تذكرش لازم است، اين است كه: «كتاب» را به لفظ «حكيم» توصيف كرده، و اين دلالت دارد بر اين كه هيچ «لهو الحديثى» در آن وجود ندارد، بلكه نقطه ضعف و درزى ندارد كه سخن باطل و لهو الحديث بخواهد آن را پُر كند.

و نيز، آن را توصيف كرد به دو وصف «هُدى» و «رَحمَةً لِلمُحسِنِين»، تا صفت «حكيم» بودن قرآن را تكميل كند. پس قرآن به سوى واقع و حق هدايت مى كند، و به واقع نيز مى رساند. نه مثل «لهو الحديث» كه انسان را از مهمش باز داشته، و به واقعى نمى رساند. و نيز، قرآن رحمت است، نه نقمت تا از نعمت باز بدارد.

آنگاه «محسنين» را توصيف و معرفى نموده به اين كه: نماز مى خوانند و زكات مى دهند، كه دو ركن مهم عمل اند، و به اين كه داراى ايقان به «آخرت» اند. و معلوم است كه يقين به آخرت، مستلزم يقين به توحيد و رسالت و همه شرايط و مراحل تقوا نيز هست. و همه اين توصيف ها كه براى كتاب كرده، در مقابل «لهو الحديث» است، و دارد به كسى كه به «لهو الحديث» گوش مى دهد، مى گويد: به اين حقايق گوش كن، نه به لهو الحديث.

نكوهش ترویج کنندگان لهو الحدیث، براى منصرف ساختن مردم از حقائق قرآن

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشترِى لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً ...»:

كلمه «لهو»، به معناى هر چيزى است كه آدمى را از مهمش باز بدارد، و «لهو الحديث»، آن سخنى است كه آدمى را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد. مانند حكايات خرافى، و داستان هايى كه آدمى را به فساد و فجور مى كشاند. و يا از قبيل سرگرمى به شعر و موسيقى و مزمار و ساير آلات لهو، كه همه اين ها، مصاديق «لهو الحديث» هستند.

«لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ الله بِغَيرِ عِلمٍ» - مقتضاى سياق اين است كه مراد از «سَبِيل الله»، قرآن كريم، و معارف حق و صحيح، از اعتقادات، و دستور العمل ها، و به خصوص داستان هاى انبياء، و امم گذشته بوده باشد. چون لهو الحديث و خرافات، ساخته و پرداخته فكر انسان هاست كه دست به دست گشته، در درجه اول معارض با اين داستان هاى حق و صحيح است، و در درجه دوم، بنيان ساير معارف حق و صحيح را در انظار مردم سست نموده، و سپس منهدم مى سازد.

مؤيّد اين معنا، جمله بعدى است كه مى فرمايد: «وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً». يعنى: حديث را مسخره مى كند، چون نام خرافات نيز حديث است، و همين باعث وهن هر حديثى مى شود، و سبب مى گردد مردم احاديث واقعى را نيز به سخريه بگيرند.

پس همان طور كه گفتيم، مراد از «سبيل الله»، قرآن است. بدان جهت كه مشتمل بر قصص و معارف است، و گويا مراد كسى كه خريدار «لهو الحديث» است، اين است كه مردم را از قرآن منصرف نموده و گمراه نمايد، و قرآن را به سخريه بگيرد، به اين كه به مردم بگويد اين نيز، حديثى است مانند آن احاديث، و اساطيرى است چون آن اساطير.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۴

جملۀ «بِغَيرِ عِلمٍ»، متعلق به كلمۀ «يُضِلُّ» است، و در حقيقت وصف ضلالت گمراهان است، نه ضلال گمراه كنندگان، هر چند گمراه كنندگان نيز علم ندارند. آنگاه ايشان را تهديد مى كند به اين كه «أُولَئِكَ لَهُم عَذَابٌ مُهِينٌ: ايشان عذابى خواركننده دارند»، چون در دنيا مغرور و متكبر بودند.

«وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلّى مُستَكبراً كَأَن لَّمْ يَسمَعْهَا كَأَنَّ فى أُذُنَيْهِ وَقْراً ...»:

در اين آيه، آن كسى را كه خريدار «لهو الحديث» بود، توصيف مى كند و كلمۀ «وَقر»، به معناى بار سنگين است. و مراد از اين كه فرمود: «گويا در دو گوشش وقر است»، اين است كه گويا چيزى به گوش هايش بسته كه از شنيدن جلوگيرى مى كند. بعضى هم گفته اند: «اصلا اين كلمه، كنايه از كرى است».

و معناى آيه، اين است كه: چون بر اين خريدار لهو الحديث آيات قرآنى ما قرائت مى شود، پشت مى كند، و از آن رو مى گرداند و استكبار مى ورزد. مثل اين كه اصلا آن را نشنيده باشد، گويى كر است. پس تو او را به عذابى دردناك بشارت ده.

در سياق آيات مورد بحث، هم ضمير مفرد به «مَن يَشتَرِى» برگردانده و فرموده: «يَشتَرِى: مى خرد»، و «لِيُضِلّ: تا گمراه كند»، و «يَتَّخِذَهَا: آن را مى گيرد»، تا رعايت لفظ شده باشد، و هم ضمير جمع برگردانده و فرموده «أُولَئِكَ لَهُم: آنان بر ايشان»، تا رعايت معنا شده باشد. چون خريدار لهو الحديث، يك نفر نيست.

آنگاه مجددا چند ضمير مفرد برگردانيده و فرموده: «عَلَيهِ»، «وَلّى»، «يَسمَعهَا»، «أُذُنَيه»، تا باز رعايت لفظ شده باشد. بعضى اين طور گفته اند، ليكن ممكن است بگوييم به «مَن يَشتَرِى لَهوَ الحَدِيث» همه جا ضمير مفرد برگردانيده، و ضمير جمع آيه قبلى به مجموع گمراه كننده و گمراه شده كه سياق بر او دلالت دارد، بر مى گردد. پس ضميرهاى مفرد، همه به «مَن» كه مفرد است، برگشته است.

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لهَُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ ... الْعَزِيزُ الحَْكيمُ»:

در اين آيه بعد از انذار آن خريدار، و تهديدش به عذاب خوار كننده و سپس عذاب اليم، رجوع شده است به بشارت «محسنين»، و خوشدل ساختن آنان به بهشت نعيم جاودان، كه خود او وعده داده، و وعده اش حق است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۵

و چون غرض آن كسى كه خريدار لهو الحديث بوده، اين بوده كه امر را بر فريب خوردگانش مشتبه سازد، و بدين غرض، قرآن را اساطير و افسانه هاى كهنه اى مانند افسانه هاى خودش پنداشته، و آن را خوار شمرده است و هرچه از آيات آن بر او تلاوت شود، اعتناء نمى كند، و از پذيرفتنش استكبار مى كند، و اين عمل خوار شمردن خداى سبحان است.

لذا در اين آيه، اولا وعده به «محسنين» را با جملۀ «وَعدَ الله حَقّاً» تأكيد نمود، و در ثانى خود را به عزت مطلق ستوده، تا بفهماند او با خوار شمردن وى خوار نمى شود. و نيز با حكمت مطلق ستوده، تا بفهماند هيچ باطلى در سخن او نيست، و نه هيچ خرافه و مزاحى.

آنگاه براى بار سوم خود را چنين ستوده، كه تدبير مى كند امر آسمان ها و زمين و نبات و حيوان و انسان را، چون آفريدگار آن هاست. پس مى تواند اين دسته را وعده بهشت داده و آن دسته را وعده عذاب دهد، و وعده او حق است. و جملۀ «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَهَا...»، در اين مقام است.

«خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا ... مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ»:

در تفسير آيه: «اللهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَهَا» گفتيم كه: كلمۀ «تَرَونَهَا» احتمال دارد قيد توضيحى باشد، و معنا اين باشد كه: «شما آسمان ها را مى بينيد كه ستون ندارد». و احتمال هم دارد قيد احترازى باشد و معنا چنين باشد كه: «خدا آن ها را بدون ستونى ديدنى خلق كرده»، تا إشعار داشته باشد به اين كه آسمان ها ستون دارد، ليكن ديدنى نيست.

«وَ ألقَى فِى الأرضِ رَوَاسِىَ أن تَمِيدَ بِكُم» - يعنى كوه هاى شامخى در زمين نهاد، تا زمين دچار اضطراب نگشته و شما را مضطرب نكند، و اين، خود إشعار دارد بر اين كه بين كوه ها و زلزله ها، رابطه اى مستقيم است.

«وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلّ دَابَّةٍ» - يعنى در زمين از هر جنبده اى منتشر كرد.

«وَ أنزَلنَا مِنَ السَّمَاء مَاءً فَأنبَتنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوجٍ كَرِيم» - يعنى نازل كرديم از جهت بالاى سر شما آبى، (كه همان باران باشد)، و رويانديم در آن مقدارى از هر دو جفت نباتى شريف، كه منافع شما در آن است، و برايتان فوايدى دارد.

در اين بيان، اشاره است به اين كه نباتات نيز مانند حيوانات نر و ماده اند، كه بحث مفصل آن، در آياتى كه نظير اين آيه است، گذشت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۶

در اين آيه، التفاتى از غيبت: (ألقى، بَثَّ» خداوند افكند و منتشر كرد)، به تكلم با غير: (ما از آسمان آب نازل كرديم) به كار رفته - تا به طورى كه گفته اند - اشاره باشد به اين كه نسبت به اين كار خود، يعنى فرستادن آب عنايت بيشترى دارد.

«هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظالِمُونَ فى ضلَالٍ مُّبِينٍ»:

بعد از آن كه خلقت و تدبير خود را نسبت به آسمان ها و زمين و آنچه روى آن هاست، به رُخ آنان كشيد، و با اين بيان ربوبيت و الوهيت خود رااثبات كرد، اينك در اين آيه، به ايشان تكليف مى فرمايد كه حال، شما به من نشان دهيد، خدايان شما اگر راستى إله و ربّ هستند، چه چيزى خلق كرده اند، تا اگر نتوانستند چيزى نشان دهند، وحدانيت خداى تعالى، در الوهيت و ربوبيت ثابت گردد.

و اگر به ايشان تكليف كرده كه به من نشان دهيد، خدايانتان چه چيزى خلق كرده اند، با اين كه مشركان اعتراف دارند كه خلقت تنها از خدا است، و خلقت هيچ موجودى را مستند به آلهه خود نمى دانند. تنها و تنها، تدبير را مستند به آن ها مى دانند. از اين جهت است كه: خلقتى را به خدا نسبت داده كه در عين اين كه خلقت است، تدبير نيز هست، و از تدبير جدا نيست.

پس اگر تدبير عالَم به دست خدايان ايشان است، بايد آن ها نيز چون خدا، چنين خلقت و تدبيرى داشته باشند، و چون خلقتى ندارند، تدبيرى نيز ندارند. پس هيچ معبودى غير از او نيست، و هيچ ربّى، سواى او وجود ندارد.

سياق آيه شريفه، خطاب رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» به مردم است. چون نوع اين خطاب ها، جز به زبان رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» درست در نمى آيد، و معنا ندارد خدا به مردم بگويد به من نشان دهيد.

بحث روايتى: (روایاتی در باره معنای لهوالحدیث و حرمت غنا)

در مجمع البيان گفته: آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشتَرِى لَهوَ الحَدِيث...»، درباره نضر بن حارث بن علقمة بن كلدة بن عبد الدار بن قصى بن كلاب نازل شد.

چون او مردى تاجر بود، به ايران سفر مى كرد و در آن جا، اخبار و افسانه هاى ايرانى را از منابعش مى گرفت و مى آمد براى قريش تعريف مى كرد، و به ايشان مى گفت: محمّد، از عاد و ثمود برايتان تعريف مى كند، و من از رستم و اسفنديار و اكاسره. مردم هم قصه هاى او را گوش مى دادند و به آيات قرآن گوش فرا نمى دادند. (نقل از كلبى)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۷

مؤلف: اين معنا در الدر المنثور، از بيهقى، از ابن عباس نيز آمده، و بعيد نيست كه علت نزول همه سوره بوده باشد. همچنان كه قبلا نيز بدان اشاره شد.

و در كتاب معانى الاخبار، به سند خود، از يحيى بن عباده، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در معناى «لهو الحديث» فرمود: يكى از مصاديق آن، «غنا» است.

مؤلف: اين معنا، در كافى هم، به سند وى، از مهران، از امام صادق «عليه السلام»، و نيز به سندش، از وشاء، از حضرت رضا «عليه السلام»، و نيز به سندش، از حسن بن هارون، از آن جناب روايت شده است.

و در كافى، به سند خود، از محمد بن مسلم، از امام باقر «عليه السلام» روايت آورده كه گفت: من از آن جناب شنيدم كه مى فرمود: «غنا»، از آن گناهانى است كه خدا وعده آتش به مرتكبش داده. آنگاه اين آيه را خواند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشتَرِى لَهوَ الحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللهِ بِغَيرِ عِلمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئِكَ لَهُم عَذَابٌ مُهِينٌ».

و نيز در همان كتاب، به سند خود، از ابى بصير روايت كرده كه گفت: از امام باقر «عليه السلام» پرسيدم: كسب زنان آوازخوان چطور است؟

فرمود: اگر مى خواند تا مردها دورش جمع شوند، حرام است، و اگر براى عروسى ها دعوت مى شود، عيبى ندارد، و اين كلام خدا است كه مى فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشتَرِى لَهوَ الحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللهِ».

و در مجمع البيان گفته: ابو امامه، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت كرده كه فرمود: آموختن غنا به زنان و فروختن كنيز مغنّيه، حلال نيست، و پول آن حرام است، و خدا در تصديق اين فتوا، در كتاب خود نازل كرده كه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشتَرِى لَهوَ الحَدِيثِ...».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۱۸

مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم، از جمع كثيرى از صاحبان كتب حديث، از ابو امامه، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت كرده است.

و نيز در همان كتاب است كه از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه آن جناب فرمود: «لهو الحديث»، عبارت است از طعنه و استهزاى حق، همان رفتارى كه ابوجهل و ياران او مى كردند، و ابوجهل فرياد مى زد:

اى گروه قريش! آيا مى خواهيد خبرتان دهم كه آن زقّومى كه رفيقتان شما را از آن مى ترساند، چيست؟ آنگاه مى فرستاد تا كره و خرما مى آوردند، مى گفت: اين، همان زقّوم است كه او شما را از آن مى ترساند. امام صادق «عليه السلام» سپس فرمود: «غنا» نيز، از مصاديق لهو الحديث است.

و در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا، از على بن الحسين «عليهما السلام» روايت كرده كه فرمود: هيچ امتى كه در آن موسيقى باشد، پاك و مقدس نشده و نمى شود.

و در تفسير قمى، در روايت ابى الجارود، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه در تفسير «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشتَرِى لَهوَ الحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللهِ بِغَيرِ عِلمٍ» فرمود:

اين شخص، نضر بن حارث بن علقمة بن كلده، يك نفر از بنى عبدالدّار بن قصى است، و اين نضر، مردى دانا و داراى روايات و احاديث تاريخى بود، و اشعار مردم را نيز مى دانست. آيه شريفه او را ملامت كرده كه دنبال احاديث لغو مى رود، ولى وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود، رو مى گرداند.

و نيز در همان كتاب، از پدرش، از حسين بن خالد روايت كرده كه گفت: از ابوالحسن حضرت رضا «عليه السلام» پرسيدم: معناى آيه: «وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الحُبُك» چيست؟

حضرت انگشتان خود را مشبك نموده، فرمود: آسمان، اين طور محبوك به زمين است.

پرسيدم: چطور محبوك به زمين است، با اين كه خداى تعالى مى فرمايد: «رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَها»؟

فرمود: سبحان الله، مگر نفرموده: «بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَها»؟ عرض كردم: بله. فرمود: پس معلوم مى شود، ستونى هست، ولى آن را نمى بينيد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←