الذاريات ٢٨

از الکتاب
کپی متن آیه
فَأَوْجَسَ‌ مِنْهُمْ‌ خِيفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ‌ وَ بَشَّرُوهُ‌ بِغُلاَمٍ‌ عَلِيمٍ‌

ترجمه

و از آنها احساس وحشت کرد، گفتند: «نترس (ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم)!» و او را بشارت به تولّد پسری دانا دادند.

|پس [در دلش‌] از آنان بيمناك شد. گفتند: مترس، و او را به [تولد] پسرى دانا مژده دادند
و [در دلش‌] از آنان احساس ترسى كرد. گفتند: «مترس.» و او را به پسرى دانا مژده دادند.
آن گاه (از اینکه بی‌اجازه بر او وارد شده و غذا هم نخوردند) سخت از آنها بیم و اندیشه کرد، آن فرشتگان گفتند: هیچ مترس، و او را به پسری دانا (یعنی اسحاق) بشارت دادند.
و [در دلش] از آنان احساس ترسی کرد. گفتند: مترس. و او را به پسری دانا مژده دادند.
و از آنها بيمناك شد. گفتند: مترس. و او را به فرزندى دانا مژده دادند.
سپس از آنان ترسی در دل یافت، گفتند مترس و او را به فرزندی دانا بشارت دادند
پس، از آنان بيمى به دل گرفت. گفتند: مترس [ما فرشتگانيم‌]. و او را به پسرى دانا مژده دادند.
(هنگامی که دید دست به سوی غذا نمی‌برند) در دل از ایشان احساس ترس و وحشت کرد. گفتند: مترس! سپس او را به تولّد پسری دانا و آگاه بشارت دادند.
پس، از ایشان ترسی به دل برگرفت. گفتند: «مترس.» و او را به پسری بسی دانا نوید دادند.
پس به دل برداشت از ایشان هراسی گفتند نترس و مژده دادندش به پسری دانشمند

And he harbored fear of them. They said, “Do not fear,” and they announced to him the good news of a knowledgeable boy.
ترتیل:
ترجمه:
الذاريات ٢٧ آیه ٢٨ الذاريات ٢٩
سوره : سوره الذاريات
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَوْجَسَ»: احساس ترس کرد. خوف و هراس به دلش راه یافت. البته حضرت ابراهیم این ترس و خوف را بدیشان می‌گوید (نگا: حجر / ). علت خوف ابراهیم این بوده که برابر عرف آن زمان، اگر مهمان غذای مهماندار را نمی‌خورد، نشانه این بود که برای دشمنی و کار خطرناکی آمده است (نگا: هود / و ). «غُلامٍ»: پسر. مراد حضرت اسحاق است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ «28»

پس ابراهيم از (غذا نخوردن) مهمانان در درون خود احساس ترس كرد، آنان به او گفتند: نترس (ما فرشتگان الهى هستيم) وآنگاه او را به نوجوانى دانا بشارت دادند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ «28»

فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً: پس در خاطر گرفت از ايشان ترسى، زيرا در آن زمان هر كه با كسى دشمن بود طعام او را نخوردى بدين جهت ترسان شد.

چون ملائكه اثر خوف از آن حضرت مشاهده كردند، قالُوا لا تَخَفْ‌: گفتند به او كه مترس و انديشه به خود راه مده كه ما ملائكه هستيم. از ابن شداد نقل است كه چون حضرت ابراهيم عليه السّلام بدانست كه ايشان ملائكه‌اند فرمود چرا پيشتر مرا خبر نكرديد تا من اين گوساله را بيجان ننمودى و از مادرش جدا نكردى. جبرئيل عليه السّلام پر به آن گوساله زده زنده شد و برجست و فرياد كنان روى به مادر نهاد، ساره خاتون و حضرت ابراهيم عليه السّلام متعجب شدند «1». ديگر باره آغاز سخن نمودند، وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ‌: و بشارت دادند او را به پسرى اسحاق نام كامل در علوم شرعيه كه از ساره متولد شود، يعنى چون بحد رشد رسد كامل در علم باشد. بنا به قولى حضرت اسمعيل عليه السّلام است، لكن اول، اكثر اقوال و اصح آنست.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ «24» إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ «25» فَراغَ إِلى‌ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ «26» فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ «27» فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ «28»

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ «29» قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (30) قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (31) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‌ قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (32) لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ (33)

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (34) فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (35) فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (36) وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ (37)

ترجمه‌

آيا رسيد بتو خبر ميهمانان ابراهيم كه گرامى داشته شدگان بودند

وقتى كه وارد شدند بر او پس سلام كردند گفت سلام بر شما گروه ناشناختگان‌

پس آهسته روان شد بسوى اهل خود پس آورد گوساله‌اى فربه‌

پس نزديك نمود


جلد 5 صفحه 66

آنرا بطرف ايشان گفت آيا نميخوريد

پس بدل گرفت از ايشان ترسى گفتند نترس و بشارت دادند او را به پسرى دانا

پس پيش آمد زنش با فرياد پس زد بر روى خود و گفت پيرزنى نازا

گفتند اينچنين گفت پروردگارت همانا او است درست كار دانا

گفت ابراهيم پس چيست كار شما اى فرستادگان‌

گفتند همانا ما فرستاده شديم بسوى گروهى گناهكار

تا فرو فرستيم و بيافكنيم بر آنها سنگهائى از گل‌

با آنكه نشان كرده شده باشد نزد پروردگار تو براى از حدّ در گذرندگان‌

پس بيرون برديم هر كه بود در آن از مؤمنان‌

پس نيافتيم در آن جز خانه‌اى از منقادان‌

و بجا گذاشتيم در آن علامت و نشانه‌اى براى آنانكه ميترسند از عذاب دردناك.

تفسير

خداوند متعال قصّه مهماندارى حضرت ابراهيم و تعقّب آن بعذاب قوم لوط را مكرّر ذكر فرموده براى تهديد كفّار مكه چون آثار باقيه آنرا در سفر مشاهده مينمودند و عبرت نميگرفتند چنانچه در سوره اعراف و هود و حجر مفصلا بيان شد و اينجا به پيغمبر خود ميفرمايد آيا قبلا رسيد بتو خبر ميهمانهاى عزيز و محترم حضرت ابراهيم جدّ امجدت يعنى مسلما رسيده است و ما براى اهتمام بذكر آن تجديد مينمائيم وقتى كه چند نفر از ملائكه مقرّب نزد خدا بر آنحضرت وارد شدند و سلام نمودند و حضرت بوجه احسن ردّ فرمود چون آنها گفته بودند سلاما يعنى سلام ميكنيم سلام نمودنى و حضرت جواب فرمود سلام يعنى سلام بر شما و جمله اسميّه براى دلالتش بر دوام و ثبوت آكد است و ضمنا اظهار فرمود كه شما را بجا نميآورم و براى آنكه آنها مانع از آوردن غذا نشوند مخفيانه نزد اهل بيت خود رفت و گوساله فربهى كباب كرده نزد ايشان حاضر فرمود و گفت چرا ميل نمى‌كنيد و گفته‌اند آن زمان از مواشى جز گاو چيزى نداشت و آنها از خوردن امتناع نمودند و حضرت ترسيد مبادا قصد سوئى داشته باشند ولى اظهار نفرمود و آنها متوجّه شدند و عرضه داشتند نترس ما ملائكه‌ايم و از جانب خدا آمده‌ايم براى عذاب قوم لوط و بشارت دادند آن حضرت را بولادت حضرت اسحق پيغمبر از ساره خاتون براى او پس ساره زوجه دائمه آنحضرت كه تا آن تاريخ نازا بود و پيرو يائسه شده بود اقبال بايشان نمود در


جلد 5 صفحه 67

حاليكه از شوق فرياد ميكرد و با دست بصورت يا با انگشتان به پيشانى خود ميزد و از امام صادق عليه السّلام در مجمع راجع باين قسمت نقل نموده كه اقبال نمود در حالى كه در ميان جماعتى بود چون صرّه بمعناى جماعت هم ميباشد و قمّى ره علاوه فرموده كه پس پوشاند صورت خود را و ظاهرا زدن از روى تعجّب و پوشاندن از باب حيا باشد در هر حال پس از اقبال بملائكه گفت چگونه من اولاددار ميشوم با آنكه پير زنى نازا ميباشم و آنها گفتند خدا اين طور فرموده و افعال او بر طبق حكمت است و مصلحت بندگانرا بهتر ميداند و هر چه بفرمايد حق است و واقع خواهد شد و حضرت ابراهيم فرمود كار مهمّ شما فرستادگان خدا چيست كه جمعا در اين حدود آمده‌ايد عرضه داشتند ما براى عذاب قوم لوط كه مرتكب جرم بزرگى ميباشند فرستاده شديم و ضمنا مقرّر شد كه قبلا خدمت شما برسيم و سلام و بشارت را عرضه داريم و مأموريّت ما آنستكه آنها را بسنگى كه از گل ساخته و متحجّر شده و بدست قدرت الهى براى سر آنها نشان كرده شده نيست و نابود نمائيم چون آنها بكلّى از حدّ خودشان تجاوز نموده‌اند پس خدا ميفرمايد ما حكم كرده بوديم بخروج هر كس كه اهل ايمان و تقوى باشد از آن آباديها كه قوم لوط منزل داشتند ولى نيافتيم يعنى نيافتند مأمورين ما در آن قرى جز يك خانوار كه لوط و دو دخترش بودند از كسانيكه منقاد و مطيع اوامر ما شدند و باقى گذارديم در آنحدود آثار منازل ويران شده را براى عبرت و تنبّه كسانيكه از عذاب خدا ميترسند نه اشخاص بى‌باك بى‌فكر كه از همه چيز غافلند و بالاخره بجزاى خود خواهند رسيد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَأَوجَس‌َ مِنهُم‌ خِيفَةً قالُوا لا تَخَف‌ وَ بَشَّرُوه‌ُ بِغُلام‌ٍ عَلِيم‌ٍ «28»

‌يعني‌ بخود برداشت‌ خوفي‌ پنهاني‌ بدون‌ اينكه‌ اظهار كند لكن‌ چون‌ ‌آنها‌ ‌از‌ قلب‌ ‌او‌ ‌با‌ خبر بودند گفتند خوف‌ نداشته‌ باش‌ ‌ما ملائكه‌ هستيم‌ و شهوت‌ اكل‌ نداريم‌ و ‌براي‌ اذيت‌ ‌شما‌ ‌هم‌ نيامده‌ايم‌ بلكه‌ بشارت‌ آورده‌ايم‌ ‌به‌ فرزندي‌ ‌که‌ داراي‌ علم‌ ‌باشد‌ ‌که‌ حضرت‌ اسحاق‌ ‌باشد‌ و چون‌ ‌اينکه‌ كلام‌ ‌را‌ ساره‌ عيال‌ ابراهيم‌ شنيد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 28)- ابراهیم تصور می‌کرد آنها از جنس بشرند و هنگامی که دید دست به سوی غذا نمی‌برند «از آنان احساس وحشت کرد» (فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً).

زیرا در آن زمان و امروز هم در میان بسیاری از اقوام- که پایبند به اخلاق سنتی هستند- هر گاه کسی از غذای دیگری بخورد به او آزاری نمی‌رساند و خیانتی نمی‌کند. و اگر میهمان دست به غذا نبرد این گمان پیدا می‌شد که او برای کار خطرناکی آمده است.

در اینجا میهمانان- همان گونه که در آیه 70 سوره هود آمده است- «به او گفتند: نترس» ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم (قالُوا لا تَخَفْ).

سپس می‌افزاید: «و او را بشارت به تولد پسری دانا دادند» (وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).

بدیهی است فرزند به هنگام تولد «عالم» نیست، اما ممکن است استعدادی در او باشد که در آینده عالم و دانشمند بزرگی شود، و منظور در اینجا همین است.

و مشهور این است که این فرزند «اسحاق» بوده است.

نکات آیه

۱ - میهمانان ابراهیم(ع)، از خوردن غذا خوددارى کردند. (فأوجس منهم خیفة) «فاء» در «فأوجس» فصیحه و نشانگر این است که جمله اى پیش از آن حذف شده است. تقدیر آن چنین مى باشد: «فلم یأکلوا فأوجس منهم خیفة».

۲ - خوددارى میهمانان از خوردن غذا، مایه بیم و نگرانى حضرت ابراهیم(ع) (قال ألا تأکلون . فأوجس منهم خیفة) «أوجس» معادل دو فعل «أحسّ و أضمر» مى باشد و تنوین «خیفة» براى تنویع است; یعنى، ابراهیم(ع) در درون خویش از آنان احساس نوعى ترس کرد.

۳ - امتناع میهمان از خوردن غذاى صاحب خانه، امرى منفى و نگران کننده در فرهنگ مردم عصر ابراهیم(ع)* (قال ألا تأکلون . فأوجس منهم خیفة) نگران شدن ابراهیم(ع)، نشانگر این است که از نظر مردم عصر آن حضرت، نخوردن غذا به منزله تهدید به حساب مى آمده است.

۴ - عدم منافات ترس از چیزهاى هراسناک، با مقام نبوت * (فأوجس منهم خیفة قالوا لاتخف)

۵ - اقدام میهمانان ابراهیم(ع)، به رفع نگرانى از آن حضرت با معرفى خویش (قالوا لاتخف) از مطالب بعد، استفاده مى شود که میهمانان بعد از گفتن «لاتخف»، خود را به ابراهیم(ع) معرفى کردند و نگرانى آن حضرت را برطرف نمودند; و گرنه صرف گفتن «لاتخف» نگرانى را نمى زداید.

۶ - ملائکه، بى نیاز از خوردن غذا، حتى در صورت تجسم به شکل بشر (قال ألا تأکلون ... قالوا لاتخف) از آیه شریفه استفاده مى شود که ملائکه سرانجام از غذاى ابراهیم(ع) نخوردند، هر چند شکل بشرى یافته بودند.

۷ - بشارت میهمانان ابراهیم(ع)، به آن حضرت در مورد اعطاى پسرى دانا به ایشان (و بشّروه بغلم علیم)

۸ - حضرت ابراهیم(ع) در اشتیاق داشتن فرزند (و بشّروه بغلم)

۹ - دانش، از ارزش هاى مهم انسان (و بشّروه بغلم علیم)

۱۰ - پسر بشارت داده شده به ابراهیم(ع)، داراى عظمت و مقامى والا (و بشّروه بغلم علیم)

۱۱ - داشتن فرزند دانا و دانشمند، از نعمت هاى الهى و شایسته بشارت و شادمانى (و بشّروه بغلم علیم) برداشت یاد شده، به خاطر این نکته است که واژه «بشارت» در جایى به کار مى رود که خیر و نعمت باشد.

۱۲ - حضرت ابراهیم(ع)، برخوردار از عنایت ویژه الهى و بقاى نسل او مورد توجه خداوند (و بشّروه بغلم علیم)

۱۳ - حضرت ابراهیم(ع)، به فرزنددار شدن و بقاى نسل خود علاقه مند بود. (و بشّروه بغلم علیم) واژه «بشارت»، در جایى به کار مى رود که مورد علاقه و مایه سرور باشد.

۱۴ - حضرت اسحاق(ع)، شخصیتى دانا و دانشمند (و بشّروه بغلم علیم) برداشت یاد شده، با توجه به این مطلب است که مقصود از «بغلام علیم» - طبق گفته مفسران - حضرت اسحاق(ع) است.

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): بشارت به ابراهیم(ع) ۷، ۱۰; بشارتهاى مهمانان ابراهیم(ع) ۷; بقاى نسل ابراهیم(ع) ۱۲; رفع نگرانى ابراهیم(ع) ۵; علایق ابراهیم(ع) ۸، ۱۳; عوامل ترس ابراهیم(ع) ۲; فضایل ابراهیم(ع) ۱۲; فضایل نسل ابراهیم(ع) ۱۲; قصه ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۵; معرفى مهمانان ابراهیم(ع) ۵; مقامات پسر ابراهیم(ع) ۱۰; مهمانان ابراهیم(ع) ۱، ۲
  • اسحاق(ع): علم اسحاق(ع) ۱۴; فضایل اسحاق(ع) ۱۴
  • بشارت: بشارت پسر عالم ۷، ۱۱
  • خدا: نعمتهاى خدا ۱۱
  • سرور: عوامل سرور ۱۱
  • علایق: علاقه به بقاى نسل ۱۳; علاقه به فرزند ۸، ۱۳
  • علم: ارزش علم ۹
  • عمل: عمل ناپسند در دوران ابراهیم(ع) ۳
  • لطف خدا: مشمولان لطف خدا ۱۲
  • ملائکه: بى نیازى مادى ملائکه ۶; تجسم ملائکه ۶; ملائکه مبشر ۷; ملائکه و غذا ۶; ملائکه و غذاى ابراهیم(ع) ۱، ۲
  • مهمان: امتناع مهمان از غذا ۳
  • نبوت: نبوت و ترس ۴
  • نعمت: نعمت پسر عالم ۱۱

منابع