الدخان ٣٧

از الکتاب
کپی متن آیه
أَ هُمْ‌ خَيْرٌ أَمْ‌ قَوْمُ‌ تُبَّعٍ‌ وَ الَّذِينَ‌ مِنْ‌ قَبْلِهِمْ‌ أَهْلَکْنَاهُمْ‌ إِنَّهُمْ‌ کَانُوا مُجْرِمِينَ‌

ترجمه

آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟! ما آنان را هلاک کردیم، چرا که مجرم بودند!

|آيا ايشان بهترند يا قوم «تبع» و كسانى كه پيش از آنها بودند؟ آنها را نابود كرديم، [زيرا] آنان مجرم بودند
آيا ايشان بهترند يا قوم «تُبّع» و كسانى كه پيش از آنها بودند؟ آنها را هلاك كرديم، زيرا كه گنهكار بودند.
آیا اینان بهترند (و نیرومندتر) یا قوم تبّع و اقوام پیش از آنان که چون بسیار مردم بدکار مجرمی بودند ما همه را هلاک کردیم.
آیا اینان [در قدرت و شوکت] برترند یا قوم تُبَّع، و کسانی که پیش از آنان بودند؟ ما همه آنان را هلاک کردیم؛ زیرا مجرم بودند؛
آيا اينان بهترند يا قوم تُبّع و كسانى كه پيش از آن قوم بودند؟ همه را هلاك كرديم كه مجرمان بودند.
آیا ایشان بهتر بودند یا قوم تبع، و پیشینیان آنان که نابودشان کردیم، چرا که گناهکار بودند
آيا اينها بهترند يا قوم تُبّع و كسانى كه پيش از آنان بودند- مانند قوم عاد و ثمود و فرعونيان-؟ همه را هلاك كرديم، زيرا كه آنها بزهكار بودند.
آیا آنان بهترند (و از ثروت و قدرت و دبدبه و کوکبه‌ی بیشتری برخوردارند) یا قوم تُبّع (که ملوک و شاهان یمن بودند و در همسایگی ایشان می‌زیستند) و کسانی که پیش از آنان بودند؟ (همچون قبائل نوح و عاد و ثمود). ما آنان را در گذشته هلاک ساخته‌ایم چون مجرم و گناهکار بوده‌اند.
آیا ایشان بهترند، یا قوم تُبَّع و کسانی که پیش از آنها بودند؟ آنان را هلاک کردیم. بی‌گمان ایشان (از) مجرمان بوده‌اند.
آیا اینان بهترند یا قوم تُبّع و آنان که پیش از ایشان بودند نابودشان کردیم که بودند ایشان همانا گنهکاران‌

Are they better, or the people of Tubba and those before them? We annihilated them. They were evildoers.
ترتیل:
ترجمه:
الدخان ٣٦ آیه ٣٧ الدخان ٣٨
سوره : سوره الدخان
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«تُبَّعٍ»: تُبّع حِمْیَری، یکی از شاهان یمن و مرد صالحی بوده است. داستان قوم او برای اهل مکّه روشن و شناخته بود (نگا: المصحف المیسّر). قوم تُبّع جمعیّتی بودند با قدرت و نیروی فراوان و حکومت پهناور و گسترده. تُبّع یک لقب عمومی برای ملوک و شاهان یمن بوده است (نگا: تفسیر نمونه). «قَوْمُ تُبَّعٍ»: (نگا: / ).


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ «37»

آيا مشركان مكه (از نظر موقعيّت) بهترند يا قوم تبّع و ديگرانى كه قبل از آنان بودند. ما آنان را به خاطر آنكه قومى تبهكار بودند هلاك كرديم. (پس چرا اينها عبرت نمى‌گيرند).

نکته ها

در اينكه قوم‌ «تُبَّعٍ» چه كسانى هستند نظرهاى مختلفى است از جمله:

الف) پادشاهان يمن كه چون مردم تابع آنان بودند به نام تُبّع خوانده شدند.

ب) پادشاهانى كه يكى پس از ديگرى روى كار آمدند. (يعنى يكى تابع ديگرى بود)

ج) تبع نام شخصى است كه خودش خوب بود ولى پيروانش بد بودند.

در قرآن عواملى سبب هلاكت و گرفتارى به قهر الهى شمرده شده است از جمله:

فسق، مكر، كفر، تكذيب، ظلم، استكبار، طغيان و گناه.

چنانكه مى‌فرمايد: «فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ» «1» به خاطر طغيان نابود شدند، و يا «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ» «2»* به خاطر گناهانشان آنان را گرفتار كرديم.

براى افراد لجوج، معجزه آوردن بى اثر است، كسى كه با قاطعيّت مى‌گويد: پس از مرگ خبرى نيست و اين گونه پيش داورى دارد و با لحن‌ «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» سخن مى‌گويد لجوج است.

پیام ها

1- بازگو كردن عقايد باطل و خرافات ديگران اگر اثر منفى نداشته باشد مانعى ندارد. لَيَقُولُونَ‌ ...

2- ايمان به معاد، مرز ايمان و شرك است. (مشركان، خالقيّت خدا را قبول‌


«1». حاقّه، 5.

«2». آل‌عمران، 11.

جلد 8 - صفحه 502

داشتند، امّا قيامت را نمى‌پذيرفتند.) «وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ»

3- انتخاب معجزه با خداست، نه با مردم. «فَأْتُوا بِآبائِنا»

4- تاريخ، بهترين درس عبرت است. «قَوْمُ تُبَّعٍ»

5- جرم و گناه وسيله هلاكت است. أَهْلَكْناهُمْ‌ ... كانُوا مُجْرِمِينَ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (37)

أَ هُمْ خَيْرٌ: آيا قريش در قوه و شدت و شوكت به خيرند، أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ‌: يا قوم تبع حميرى كه لشگرى بودند با ابهت و كثرت و غايت حشمت، وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ‌: و آنانكه پيش از آنها بودند مانند قوم نوح و عاد و ثمود و غير آن با وجود مزيت حشمت و شوكت بر قريش، أَهْلَكْناهُمْ‌: هلاك كرديم ايشان را، إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ‌: بدرستى كه بودند ايشان اسراف كنندگان در طغيان و عصيان و از حد بيرون رفتگان در انكار؛ و چون ايشان را به سبب اصرار در كفر مستأصل ساختيم و به عذاب اليم گرفتار گردانيديم، پس قريش به مراتب از آنها ضعيفتر و كمترند به طريق اولى، عذاب نمائيم.

گزارش تبع: در اخبار است «تبع» ملكى بود از حمير، با خدم و حشم بسيار،

جلد 12 - صفحه 26

از شرق تا غرب عالم را بگشت و اكثر بلاد عظيمه را به تصرف درآورد و در اول امر آتش پرست بود. در مدينه پسر او را كشتند، به قصد اهالى آنجا لشگر كشيد، گفتند به او اين جرئت مكن كه مدينه مهاجر پيغمبر آخر الزمان است، معرفى حضرت را نمودند از قتل آنها گذشت و به دست دو حبر مسلمان شد. با جمعى اهل كتاب متوجه يمن، بين راه عده از بنى هذيل نزد او آمدند كه ما تو را دلالت كنيم به خانه در مكه كه در آن گنجى باشد، قصد آنها اين بود كه اراده كعبه كند و هلاك شود.

«تبع» قصه گنج را به احبار گفت، او را منع كردند، چه آن شريفترين مكانها و هيچكس قصد آن نكند مگر آنكه هلاك شود. بايد بروى آنجا و تعظيم آن بجاى آرى و قربانى كنى. پس تبع به كعبه مشرف و خانه را جامه پوشانيد و ششهزار قربانى نمود و از آنجا متوجه يمن شد. قوم با او مخالفت كه تو از دين ما برگشته‌اى، دلايل توحيد بر آنها اقامه و قبول نكردند، گفتند ما به آتش امتحان كنيم. و آتشى در دامن كوهى بود، چون دو نفر ادعائى داشتند به آن آتش امتحان مى‌كردند، احبار با مصاحف خود به آتش رفتند به سلامت بيرون آمدند و كشيشان در (آن) داخل و همه سوختند. و تبع نامه‌اى نوشت براى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و وصيت نمود كه به حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله برسانند بيست و يكم از اولاد شامول كه ابو ايوب انصارى بود نامه را خدمت حضرت رسانيد و سه نوبت حضرت فرمود: «مرحبا بالاخ الصالح».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ (30) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ (31) وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى‌ عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ (32) وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ (33) إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34)

إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى‌ وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ (35) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (36) أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (37) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (38) ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (39)

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (40)


جلد 4 صفحه 626

ترجمه‌

و بتحقيق نجات داديم بنى اسرائيل را از عذاب خوار كننده‌

از فرعون همانا او بود برترى جوينده‌اى از متجاوزان‌

و بتحقيق برگزيديم آنان را از روى دانش بر جهانيان‌

و داديمشان از نشانه‌هاى قدرت خود چيزيرا كه در آن نعمتى بود آشكار

همانا اينها هر آينه ميگويند

نيست آن مگر مردن اوّل بارمان و نيستيم ما برانگيخته شدگان‌

پس بياوريد پدران ما را اگر هستيد راستگويان‌

آيا اينها بهترند يا قوم تبّع و آنانكه بودند پيش از آنها هلاك كرديمشان همانا آنها بودند گناهكاران‌

و نيافريديم آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است در حالى كه باشيم بازى‌كنان‌

نيافريديم آن دو را مگر بحق ولى بيشترشان نمى‌دانند

همانا روز جدا شدن حق از باطل موعد آنان است بتمامى.

تفسير

خداوند متعال بنى اسرائيل را كه سالهاى متمادى بعذاب رقيّت و اسارت و قتل و اعمال شافّه از قبل فرعون و اتباعش گرفتار بودند بتوسط حضرت موسى نجات داد چون فرعون مرد متكبّر و متفرعن و سركشى بود كه از حدّ و قدر خود تعدّى و تجاوز نمود يا از برجستگان در زياده‌روى و نخوت و ستمكارى بود و خداوند براى علم و دانشى كه داشت بقابليّت و استحقاق آن طائفه كه همه از نسل حضرت يعقوب پيغمبر بودند اختيار فرمود ايشانرا براى منصب نبوّت بر اهل عالم در آن زمان چنانچه قمّى ره فرموده كه لفظ العالمين عام و معناى آن خاص است و محتمل است مراد اختيار آن طائفه بكثرت انبياء از ايشان باشد چون بسيارى از انبياء از اين طائفه بودند و عطا فرمود بآنها از آيات قدرت و رحمت از قبيل شكافتن دريا و سايه افكندن ابر و نازل نمودن منّ و سلوى و ساير تفضّلات الهى بر آنها كه در سوره بقره گذشت آنچه را كه نعمت آشكار يا موجب امتحان و اختيار آنها بود و از اينجا باز خداوند روى سخن را معطوف بمشركين مكّه فرموده كه منكر معاد بودند و ميگفتند نيست عاقبت امر و نهايت آن مگر مرگ كه پايان زندگى دنيا است و اين يكمرتبه بيشتر نيست و تكرار نميشود و ديگر ما زنده نميشويم چون نشر در اينجا بمعناى بعث است و اگر شما مسلمانان راست ميگوئيد پدران ما را زنده كنيد بيايند از اوضاع آن عالم بما خبر دهند تا ما


جلد 4 صفحه 627

تصديق كنيم عالم ديگرى در پس پرده غيب هست كه ما بايد بآن جا منتقل شويم و چون بصدور معجزات متواليه از حضرت ختمى مرتبت حجّت بر آنها تمام بود و بعد از اتمام حجّت از خداوند بر خلق اوضاع عالم را كه تمام اجزاء آن بر وفق حكمت منظّم شده است نميتوان بتقاضاى بيجاى اهل تعصّب و عناد و لجاج تغيير داد خداوند از جواب آنها صرف نظر نموده و بتهديد پرداخته است كه آيا آنها برتر و بيشتر و قوى‌ترند يا قوم تبّع كه از قبيله حمير و از ملوك يمن بوده و تبّع ناميده شد براى كثرت اتباع و انصارش و بعضى گفته‌اند تبّع نامى است كه سلاطين يمن پى در پى بآن خوانده ميشدند مانند عزيز مصر و خاقان ترك و قيصر روم كه بسلاطين آنها گفته ميشود در هر حال پادشاه مقتدرى بوده كه جهانگيرى كرده و خودش مؤمن بوده و قومش كافر و لذا خداوند تصريح بقومش فرموده نه خودش و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه سبّ ننمائيد تبّع را همانا او اسلام آورده بود و از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود تبّع به اوس و خزرج كه دو قبيله انصار بودند گفت در يثرب باشيد تا پيغمبر آخر الزّمان بيايد و اگر من ادراك كنم او را خدمتش را اختيار و با او خروج مينمايم خداوند ميفرمايد ما آن قوم و اقوام سابقه آنها را مانند عاد و ثمود و قوم لوط هلاك و معذّب نموديم شما كه در مقابل آنها چيزى نيستيد چون آنان هم مانند شما مشرك و بدكار بودند شما را هم بجزاى كردارتان خواهيم رسانيد و اخيرا استدلال فرموده بر معاد كه ما آسمانها و زمين و اهل آن دو را بيهوده و ببازيچه خلق ننموديم كه جمعى بيايند و چندى بخورند و بپوشند و با آلام و اسقام دنيا با تمام قوا بكوشند و عاقبت شربت ناگوار مرگ و هجران را بنوشند و بروند بلكه بغرض صحيح عقلى خلق نموديم كه مردم بيايند و بكمال لايق خودشان برسند و مستحق نعيم ابدى يا عذاب دائمى گردند و رحمت و غضب خداوند آشكار گردد و هر كس بجزاى عملش از خير و شرّ برسد ولى بيشتر مردم اين معانى را نميدانند و روز قيامت كه روز فصل خصومت بين تمام خلق بحكم حقّ و جدا شدن حقّ از باطل است وقت و موعد حضورشان بتمامى در محضر الهى و دادستانى او است.


جلد 4 صفحه 628

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ هُم‌ خَيرٌ أَم‌ قَوم‌ُ تُبَّع‌ٍ وَ الَّذِين‌َ مِن‌ قَبلِهِم‌ أَهلَكناهُم‌ إِنَّهُم‌ كانُوا مُجرِمِين‌َ (37)

آيا ‌اينکه‌ كفّار و مشركين‌ ‌که‌ ذكر شد ‌در‌ آيات‌ قبل‌ بهتراند ‌ يا ‌ قوم‌ تبع‌ و كساني‌ ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ ‌آنها‌ بودند هلاك‌ كرديم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ محققا ‌آنها‌ بودند مجرم‌ و گناهكار:

أَ هُم‌ خَيرٌ مرجع‌ ضمير ‌هم‌ ظاهرا همان‌ مشار اليه‌ هؤلاء ‌است‌ ‌که‌ منكر معاد بودند بشرح‌ مذكور، و ممكن‌ ‌است‌ تمام‌ مشركين‌ و كفّار باشند ‌که‌ تكذيب‌ نبي‌ّ كردند.

أَم‌ قَوم‌ُ تُبَّع‌ٍ تبّع‌ ‌از‌ ملوك‌ حمير بوده‌، و ‌آنها‌ هفتاد ملك‌ بودند، و ‌در‌ مجمع‌

جلد 16 - صفحه 92

البحرين‌ دارد ‌که‌ تبّع‌ اسكندر ذو القرنين‌ ‌بود‌ و مالك‌ تمام‌ روي‌ زمين‌ شد، و بعضي‌ گفتند: نبي‌ّ ‌بود‌، و ‌لو‌ رسالت‌ نداشته‌، و بعضي‌ گفتند: مؤمن‌ صالح‌ بوده‌ و بسياري‌ ‌از‌ انبياء ‌در‌ نزد ‌او‌ بودند مثل‌ خضر و الياس‌ و ‌غير‌ اينها و شرح‌ حال‌ ‌او‌ ‌در‌ آيه شريفه:

وَ يَسئَلُونَك‌َ عَن‌ ذِي‌ القَرنَين‌ِ (‌الي‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌) وَ كان‌َ وَعدُ رَبِّي‌ حَقًّا كهف‌، آيه 82 ‌الي‌ 98 گذشت‌ و قوم‌ ‌او‌ ايمان‌ نياوردند و ‌در‌ مكنت‌ و ثروت‌ و قوّت‌ و قدرت‌ و عزّت‌ نظير نداشتند.

وَ الَّذِين‌َ مِن‌ قَبلِهِم‌ قوم‌ نوح‌ و قوم‌ هود و قوم‌ صالح‌ ثمود و قوم‌ لوط و اصحاب‌ ايكه‌ و مدين‌ و فراعنه‌ آيا مكنت‌ و قوت‌ و قدرت‌ ‌اينکه‌ مشركين‌ و كفّار بيشتر ‌است‌ ‌ يا ‌ ‌آنها‌!

أَهلَكناهُم‌ بانحاء مختلف‌، بغرق‌ و باد و صيحه‌ و خسف‌ و امطار حجارة آيا قدرت‌ ‌اينکه‌ مشركين‌ و كفار و دهريين‌ بيشتر ‌است‌ ‌ يا ‌ ‌آنها‌ بترسند ‌که‌ ‌در‌ اثر تكذيب‌ دچار شوند چنانچه‌ پيشينيان‌ دچار شدند.

إِنَّهُم‌ كانُوا مُجرِمِين‌َ مجرم‌ معناي‌ عامّي‌ دارد مخالف‌ فرمان‌ الهي‌ ‌است‌ شامل‌ دهري‌ ‌که‌ منكر وجود حق‌ّ ‌است‌ و مشرك‌ ‌که‌ شريك‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ قائل‌ ‌است‌ بجميع‌ اقسام‌ شرك‌، شرك‌ ذاتي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌خدا‌ ضدّي‌ و ندّي‌ و مثلي‌ قائل‌ ‌است‌، و شرك‌ صفاتي‌ ‌که‌ قائل‌ بصفات‌ زائد ‌بر‌ ذات‌ قائل‌ ‌است‌، و شرك‌ افعالي‌ ‌که‌ افعال‌ الهي‌ ‌را‌ مثل‌ خلق‌ و رزق‌ و احياء و اماته‌ و ساير افعال‌ ‌او‌ ‌را‌ مستند بغير ‌او‌ ميداند، و شرك‌ عبادتي‌ ‌که‌ پرستش‌ و الوهيت‌ ‌غير‌ ‌او‌ ميكند، و شرك‌ نظري‌ ‌که‌ توكل‌ و اميد بغير ‌او‌ دارند، شامل‌ كافر ميشود ‌که‌ تكذيب‌ انبياء ميكند و ‌لو‌ يك‌ نفر ‌آنها‌ ‌را‌ و مخالف‌ و معاند نسبت‌ باوصياء و ‌لو‌ يك‌ نفر ‌آنها‌ ‌باشد‌، و شاك‌ ‌در‌ دين‌ و منكر يكي‌ ‌از‌ ضروريات‌ دين‌، و مبدع‌ ‌که‌ بدعتي‌ ‌در‌ دين‌ گذارد، و بالجمله‌ ‌غير‌ مؤمن‌ و ‌لو‌ اسم‌ مسلم‌ ‌بر‌ ‌او‌ صادق‌ ‌باشد‌، و شامل‌ عاصي‌ و فاسق‌ و فاجر ميشود تمام‌ مجرم‌ هستند و مستحق‌ عقوبت‌ و عذاب‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 37)- آنها بهترند یا قوم «تبّع»! سرزمین یمن که در جنوب جزیره عربستان قرار دارد از سرزمینهای آباد و پربرکتی است که در گذشته مهد تمدن درخشانی بوده است، پادشاهانی بر آن حکومت می‌کردند که «تبع» نام داشتند، به خاطر این که مردم از آنها «تبعیت» می‌کردند، و یا از این نظر که یکی بعد از دیگری روی کار می‌آمدند.

در اینجا به دنبال بحثی که پیرامون مشرکان مکّه و لجاجت و انکار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره به سرگذشت «قوم تبع» آنها را تهدید می‌کند که نه تنها عذاب الهی در قیامت در انتظارشان است که در این دنیا نیز سرنوشتی همچون قوم گنهکار و کافر تبع پیدا خواهند کرد.

می‌فرماید: «آیا آنها بهترند، یا قوم تبع، و کسانی که پیش از آنان بودند؟! ما آنها را هلاک کردیم، چرا که آنها مجرم بودند» (أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْناهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ).

نکات آیه

۱- سرنوشت قوم «تبّع» و اقوام قبل از آن، پیامدار عبرت و هشدار براى مشرکان مکه (أهم خیر أم قوم تبّع و الذین من قبلهم)

۲- هلاکت قوم «تبّع» و اقوام پیش از آن، به اراده و خواست خداوند (أهم خیر أم قوم تبّع و الذین من قبلهم أهلکنهم)

۳- ایمن ماندن «تبّع»، از عذاب هلاکت بار نازل شده بر قومش * (أهم خیر أم قوم تبّع ... أهلکنهم) از این که خداوند هلاکت را به قوم «تبّع» نسبت داده است - و نه خود وى - مطلب یاد شده قابل برداشت است.

۴- آگاهى اهل مکه، از سرگذشت هلاکت بار قوم تبّع (أهم خیر أم قوم تبّع) از این که قرآن، قبلاً سخنى از قوم «تبّع» به میان نیاورده و در این جا به ذکر نام آن براى عبرت آموزى مشرکان مکه اکتفا کرده است، مطلب بالا قابل استفاده است.

۵- جرم پیشگى، عامل هلاکت قوم «تبّع» و اقوام هلاک شده قبل از آن (أهم خیر أم قوم تبّع و الذین من قبلهم أهلکنهم إنّهم کانوا مجرمین)

۶- هلاکت و نابودى جوامع، ناشى از عملکرد خود آنان است. (أهلکنهم إنّهم کانوا مجرمین)

۷- جرم پیشگى مردمان و حق ناپذیرى ایشان، زمینه ساز عقوبت آنان در دنیا (أهلکنهم إنّهم کانوا مجرمین)

۸- انکار معاد، جرمى مستحق هلاکت (إن هى إلاّ موتتنا ...إنّهم کانوا مجرمین) این آیه، همگونى مشرکان با اقوام هلاک شده پیشین در مجرم بودن را اثبات مى کند و آنچه در آیات پیشین به عنوان نقطه منفى یاد شده، انکار معاد است.

روایات و احادیث

۹- «عن النبى(ص) إنّه قال: لاتسبّوا تُبّعاً فإنّه کان قد أسلم...;[۱] از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: تُبّع را دشنام ندهید; زیرا او تسلیم [امر خدا] شده بود...».

موضوعات مرتبط

  • اقوام پیشین: تاریخ اقوام پیشین ۲; سرنوشت اقوام پیشین ۱; عبرت از اقوام پیشین ۱; عوامل هلاکت اقوام پیشین ۵، ۶; گناه اقوام پیشین ۵; منشأ هلاکت اقوام پیشین ۲
  • تبع: اسلام تبع ۹; مصونیت تبع ۳
  • حق: آثار حق ناپذیرى ۷
  • خدا: آثار اراده خدا ۲
  • عبرت: عوامل عبرت ۱
  • عمل: آثار عمل ۶
  • قوم تبع: تاریخ قوم تبع ۲، ۳; سرنوشت قوم تبع ۱، ۴; عبرت از قوم تبع ۱; عذاب قوم تبع ۳; عوامل هلاکت قوم تبع ۵; گناه قوم تبع ۵; منشأ هلاکت قوم تبع ۲; هلاکت قوم تبع ۴
  • کیفر: زمینه کیفر دنیوى ۷
  • گناه: آثار گناه ۵، ۷
  • مشرکان مکه: هشدار به مشرکان مکه ۱
  • معاد: کیفر تکذیب معاد ۸
  • مکه: علم اهل مکه ۴
  • هلاکت: عوامل هلاکت ۸

منابع

  1. مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۰۰.