الحجر ٣٣

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ لَمْ‌ أَکُنْ‌ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ‌ مِنْ‌ صَلْصَالٍ‌ مِنْ‌ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌

ترجمه

گفت: «من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده‌ای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریده‌ای، سجده نخواهم کرد!»

|گفت: من آن نيستم كه براى بشرى كه او را از گلى خشك، از لجن مانده‌ى بدبوى آفريده‌اى سجده كنم
گفت: «من آن نيستم كه براى بشرى كه او را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو، آفريده‌اى، سجده كنم.»
شیطان پاسخ داد که من هرگز به بشری که از گل و لای کهنه متغیر خلقت کرده‌ای سجده نخواهم کرد.
گفت: من آن نیستم که برای بشری که او را از گلی خشک و برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ آفریدی، سجده کنم!!
گفت: من براى بشرى كه از گل خشك، از لجن بويناك آفريده‌اى سجده نمى‌كنم.
گفت من کسی نیستم که به انسانی که از گل خشک بازمانده از لجنی بویناکش آفریده‌ای، سجده برم‌
گفت: من نه آنم كه براى بشرى كه او را از گِلى خشك برآمده از لجنى بويناك آفريده‌اى سجده كنم.
گفت: شایسته‌ی من نیست که برای انسانی سجده برم که او را از گِل خشکیده‌ی حاصل از گِل تیره‌ی گندیده‌ای آفریده‌ای.
گفت: «من (آن کسی) نبوده‌ام که برای بشری که او را از گلی خشک (و) سیاه [:لجن] و تغییریافته و دیرپا آفریده‌ای، سجده کنم.»
گفت نیستم من که سجده کنم برای بشری که آفریدی او را از گِلی خشک از گل تیره ریخته‌شده‌

He said, “I am not about to prostrate myself before a human being, whom You created from clay, from molded mud.”
ترتیل:
ترجمه:
الحجر ٣٢ آیه ٣٣ الحجر ٣٤
سوره : سوره الحجر
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«لَمْ أَکُن لِّأسْجُدَ»: شایان مقام من نیست که سجده برم.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «33»

(ابليس) گفت: من اين‌گونه نيستم كه براى بشرى كه او را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو آفريده‌اى، سجده كنم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33)

قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ: گفت ابليس جواب دهنده بدين كلام كه نباشم من هر آينه سجده كنم، يعنى سجده نكنم. لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ‌: مر آدم را كه خلق نمودى او را، مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌: از گلى خشك سياه شده به سبب زياد ماندن در آب و سائيده شده كه هيچ سنگ و ريگ در آن نباشد، زيرا من از جهت اصل اشرف هستم؛ و ندانست كه شرف و فضيلت به علم و عمل است نه اصل و حسب. گذشته از اين، در مقام فرمان سبحانى، اظهار رأى نمودن و سرپيچى از اطاعت حق كردن، تيشه مردوديت به ريشه خود زدن است، لا جرم حكم مطرودى او از مصدر جلال الهى صادر شد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ (35)

ترجمه‌

و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان‌

و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفريننده‌ام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان‌

پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى‌

مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان‌

گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان‌

گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده‌

گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده‌

و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.

تفسير

خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شده‌اى ميان تهى كه‌


جلد 3 صفحه 251

اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفته‌اند چهل سال اين قالب بى‌روح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفته‌اند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّه‌اى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيده‌اى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفته‌اند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه‌


جلد 3 صفحه 252

معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفته‌اند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنه‌كاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ لَم‌ أَكُن‌ لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَه‌ُ مِن‌ صَلصال‌ٍ مِن‌ حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ (33)

‌گفت‌ شيطان‌ نيستم‌ ‌من‌ ‌هر‌ آينه‌ سجده‌ كنم‌ ‌از‌ ‌براي‌ بشري‌ ‌که‌ خلق‌ كرده‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ گلي‌ ‌که‌ ‌از‌ آب‌ سياه‌ خمير ‌شده‌.

قال‌َ لَم‌ أَكُن‌ بسيار كلمه‌ زننده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌من‌ نيستم‌ ‌يعني‌ هرگز سجده‌ نميكنم‌ و ‌لو‌ رانده‌ درگاه‌ تو شوم‌ و مشمول‌ لعن‌ تو و گرفتار عذاب‌ دائمي‌ تو و ‌اينکه‌ نظير كلام‌ ‌آن‌ كسست‌ ‌که‌ ‌گفت‌

(النار و ‌لا‌ العار)

‌که‌ ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌گفت‌: رفتم‌ بملاقات‌ ‌او‌ ‌در‌ حال‌ موت‌ بمن‌ ‌گفت‌ صاحبت‌ ‌را‌ بمن‌ برسان‌ آمدم‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌را‌ بردم‌ ‌گفت‌ نظر داري‌ ‌که‌ پيغمبر فرمود ‌در‌ چاه‌ ويل‌ تابوتيست‌ ‌در‌ ‌آن‌ چهارده‌ نفر معذب‌ هستند هفت‌ ‌از‌ پيشينيان‌ و هفت‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ امت‌ الان‌ تابوت‌ ‌را‌ آورده‌اند و رفيقم‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌است‌ و منتظر ‌من‌ هستند آيا ميتواني‌ مرا نجات‌ دهي‌ فرمود بلي‌ بشرط آنكه‌ نزد مهاجر و أنصار إقرار كني‌ ‌که‌ ‌ما حق‌ ‌علي‌ ‌را‌ غصب‌ كرديم‌ ‌گفت‌ ‌اينکه‌ موضوع‌ ‌بر‌ ‌من‌ ميسر نيست‌ جمع‌ آوري‌ مهاجر و أنصار حضرت‌ فرمود همين‌ اشخاصي‌ ‌که‌ درب‌ خانه‌ حاضر هستند ‌گفت‌

(النار و ‌لا‌ العار)

و بهمين‌ مطلب‌ اشاره‌ دارد فرمايش‌ ابي‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌در‌ جواب‌ ‌اينکه‌ كلمه‌ ‌در‌ موقع‌ رجز خواني‌

(الموت‌ خير ‌من‌ ركوب‌ العاري‌ و العار خير ‌من‌ دخول‌ النار)

ضكه‌ مرگ‌ و شهادت‌ ‌براي‌ ‌من‌ گوارتر ‌است‌ ‌از‌ اينكه‌ دست‌ بيعت‌ و ذلت‌ بدهم‌ بيزيد و ‌إبن‌ زياد و زير بار ننگ‌ و عار بروم‌ ولي‌ ‌بر‌ ‌شما‌ عار و ننگي‌ ‌که‌ تصور ميكنيد ‌اگر‌ دست‌ ‌از‌ ‌من‌ برداريد و اعتراف‌ بحقانيت‌ ‌من‌ كنيد بهتر ‌است‌ ‌از‌ دخول‌ ‌در‌ جهنم‌ عكس‌ قول‌ ‌او‌ (لأسجد) مثل‌ مني‌ ‌که‌

جلد 12 - صفحه 34

‌از‌ جنس‌ لطيف‌ آتش‌ خلق‌ شده‌ام‌ و چندين‌ هزار سال‌ عبادت‌ ترا كرده‌ام‌ بحدي‌ ‌که‌ ملائكه‌ حسرت‌ عبادت‌ مرا ميخوردند بيايم‌ و كرنش‌ كنم‌ و سجده‌ كنم‌ (لبشر) ببشري‌ ‌که‌ خَلَقتَه‌ُ مِن‌ صَلصال‌ٍ مِن‌ حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ مثل‌ ساير حيوانات‌ زميني‌ ‌از‌ سباع‌ و بهائم‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ ‌از‌ همين‌ خاك‌ خلق‌ شده‌اند چه‌ امتيازي‌ دارد بشر ‌با‌ ساير حيوانات‌ غافل‌ ‌از‌ اينكه‌ (آدمي‌ زاده‌ طرفه‌ معجونيست‌ كز فرشته‌ سرشته‌ و ‌از‌ حيوان‌ گر كند ميل‌ ‌اينکه‌ شود ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ وركند ميل‌ ‌آن‌ شود ‌به‌ ‌از‌ ‌آن‌).

(الإنسان‌ مركب‌ ‌من‌ سرّ و علن‌ و ظهر و بطن‌ و روح‌ و بدن‌) ‌از‌ امير المؤمنين‌ (ع‌) مرويست‌ فرمود:

(‌من‌ غلب‌ عقله‌ ‌علي‌ شهوته‌ فهو أشرف‌ ‌من‌ الملائكة و ‌من‌ غلب‌ شهوته‌ ‌علي‌ عقله‌ فهو اخس‌ّ ‌من‌ البهائم‌).

خلاصه‌ ملائكه‌ عقل‌ بلا شهوت‌ دارند بهائم‌ شهوت‌ بلا عقل‌ إنسان‌ عقل‌ و شهوت‌ ‌هر‌ دو ‌را‌ دارد ‌اگر‌ شهوتش‌ تابع‌ عقل‌ شد ‌از‌ ملائكه‌ بالاتر ميرود زيرا ملائكه‌ مزاحم‌ عقل‌ ندارند و ‌اگر‌ عقلش‌ تابع‌ شهوت‌ شد ‌از‌ بهائم‌ پستتر ميشود، زيرا ‌آنها‌ عقل‌ ‌که‌ راه‌ خير و شر ‌را‌ نشان‌ دهد ندارند شيطان‌ همين‌ جنبه‌ مادّيت‌ آدم‌ ‌را‌ ديد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 33)- ابلیس که غرق غرور و خودخواهی خویش بود آنچنان که عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز برای بشری که او را از خاک خشکیده‌ای- که از گل بدبویی گرفته شده- آفریده‌ای سجده نخواهم کرد» (قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).

نکات آیه

۱- ابلیس، در پى جویا شدن خداوند از انگیزه تمردش، جواب داد: هرگز بر انسانى که از گِلى خشکیده، بد بو و متغیر خلق شده است، سجده نخواهد کرد. (قال لم أکن لأسجد لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون)

۲- ابلیس، از ماده اوّلیه خلقت انسان، آگاهى کامل داشت. (قال لم أکن لأسجد لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون)

۳- ابلیس، در تمرد خود از فرمان خداوند براى سجده بر آدم(ع)، تنها ماده جسمانى او را ملاک قرار داد و وجود روح الهى را در او نادیده گرفت. (قال لم أکن لأسجد لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون)

۴- ابلیس، با توجه به ماده اوّلیه خلقت انسان، او را شایسته مسجود شدن موجودى چون خود نمى دید. (قال لم أکن لأسجد لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون) تعبیر «لم أکن لأسجد» به جاى «لا أسجد» یا «لست أسجد»، مى تواند بیانگر این نکته باشد که شیطان، مقام خود را برتر از آدم(ع) مى دید.

۵- ابلیس، ضمن تحقیر آدم(ع) خود را داراى مقامى برتر از او مى دانست. (قال لم أکن لأسجد لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون)

۶- تکبر ناشى از احساس برترى نژادى، عامل اصلى تمرد ابلیس از سجده بر آدم(ع) (قال لم أکن لأسجد لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون)

۷- خداوند، انسان را از گِلى خشکیده، سیاه، بد بو و متغیر آفریده است. (لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون)

۸- خداوند، مشیت و خواسته خود را در عالم طبیعت، از طریق عاملهاى طبیعى محقق و عملى مى سازد. (لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون)

موضوعات مرتبط

  • آدم(ع): تحقیر آدم(ع) ۵; ترک سجده بر آدم(ع) ۱، ۳
  • ابلیس: ابلیس و آدم(ع) ۵; انگیزه ترک سجده ابلیس ۱، ۳، ۴; انگیزه عصیان ابلیس ۱، ۳; بینش ابلیس ۴، ۵; تبعیض نژادى ابلیس ۶; تکبر ابلیس ۱، ۴، ۵; علم ابلیس ۲; عوامل ترک سجده ابلیس ۶; عوامل عصیان ابلیس ۶
  • انسان: انسان از گل خشک ۷; عنصر خلقت انسان ۲، ۴، ۷
  • تکبر: آثار تکبر ۶
  • خدا: خالقیت خدا ۷; مجارى مشیت خدا ۸
  • عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۸

منابع