الأنفال ٦١

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ إِنْ‌ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ‌ فَاجْنَحْ‌ لَهَا وَ تَوَکَّلْ‌ عَلَى‌ اللَّهِ‌ إِنَّهُ‌ هُوَ السَّمِيعُ‌ الْعَلِيمُ‌

ترجمه

و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خدا توکّل کن، که او شنوا و داناست!

و اگر به صلح راضى شدند تو نيز بدان راضى باش و بر خدا تكيه كن كه او شنواى داناست
و اگر به صلح گراييدند، تو [نيز] بدان گراى و بر خدا توكل نما كه او شنواى داناست.
و اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمایل داشتند تو نیز مایل به صلح باش و کار خود به خدا واگذار که خدا شنوا و داناست.
و اگر دشمنان به صلح گرایند، تو هم به صلح گرای، و بر خدا توکل کن، که یقیناً او شنوا و داناست.
و اگر به صلح گرايند، تو نيز به صلح گراى. و بر خدا توكل كن كه اوست شنوا و دانا.
و اگر جانب آشتی را گرفتند تو نیز جانب آن را بگیر و بر خداوند توکل کن، که او شنوای داناست‌
و اگر به صلح و آشتى گراييدند- تمايل نشان دادند- تو نيز به آن بگراى و بر خدا توكل كن، كه اوست شنوا و دانا.
اگر آنان به صلح گرایش نشان دادند، تو نیز بدان بگرای (و در پذیرش پیشنهاد صلح تردید و دودلی مکن و شرائط منطقی و عاقلانه و عادلانه را بپذیر) و بر خدای توکّل نمای که او شنوای (گفتار و) آگاه (از رفتار همگان) است.
و اگر برای صلح (و تسلیم، به سوی تو) بال گشودند [:پیش آمدند]، تو نیز برای آن بال بگشا [: بپذیر] و بر خدا توکل نمای. همواره او، (هم)او بسیار شنوای بس داناست.
و اگر گرائیدند به صلح پس بدان گرای و توکّل کن بر خدای که او است شنونده دانا

But if they incline towards peace, then incline towards it, and put your trust in Allah. He is the Hearer, the Knower.
ترتیل:
ترجمه:
الأنفال ٦٠ آیه ٦١ الأنفال ٦٢
سوره : سوره الأنفال
نزول : ٢ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِن جَنَحُوا ...»: اگرتمایل به صلح نشان‌دادند. «سَلْم»: صلح.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

در جنگ بدر کفار قریش بقلّت لشکریان رسول خدا صلی الله علیه و آله پى بردند، خواستند به روحیه آن‌ها هم پى برند. لذا به اشاره ابوجهل و عتبة بن ربیعه، عمیر بن وهب الجنهى که سوار شجاعى بود، مأمور شد که به طرف میدان رود و این موضوع را خبر آورد.

عمیر با اسب خود به طرف میدان تاخت و با صداى بلند مبارز طلبید پس از اندکى مراجعت کرد در قبال حماسه عمیر عکس‌العملى از طرف لشکریان اسلام دیده نشد، پنداشتند که مسلمین مرعوب شده اند و ابوجهل وقتى دید که عمیر زود برگشته او را به ترس و جبن متهم ساخت و گفت: که از شمشیرهاى مسلمین ترسیده است و اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز وقتى بسیارى لشکر قریش را دیدند، ترسیدند و این آیه را خداوند براى رسول خویش نازل گردانید و منظور از انزال آیه آرام گردانیدن قلوب و دل‌هاى مسلمین بوده است در صورتى که خداوند می‌دانست که جنگ بدر به صلح نخواهید گرائید و بلکه به پیروزى و فتح مسلمین منجر خواهد گردید.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «61»

و اگر (دشمنان) به صلح تمايل داشتند، (تو نيز) تمايل نشان بده و بر خداوند توكّل كن، همانا او شنوا و داناست.

نکته ها

حضرت على عليه السلام به مالك اشتر مى‌نويسد: «لا تدفعنّ صُلحاً دعاك اليه عَدوّك و للّه فيه رضا فانّ فى الصلح دعة لجنودك و راحةً من همومك و أمناً لبلادك و لكن الحذَر كل الحذَر من عدوّك بعد صُلحِه، فان العدوّ ربّما قارب ليتغفّل» «1» صلح پيشنهادى دشمن را رد مكن،


«1». نهج‌البلاغه، نامه 53.

جلد 3 - صفحه 348

ولى پس از صلح هوشيار باش و از نيرنگ دشمن برحذر باش، چون گاهى نزديكى دشمن، براى غافلگير كردن است!

پیام ها

1- مسلمانان بايد در اوج قدرت باشند تا تقاضاى صلح، از سوى دشمن باشد.

«وَ إِنْ جَنَحُوا»

2- اسلام، جنگ‌طلب نيست. وَ إِنْ جَنَحُوا ... فَاجْنَحْ‌

3- فرمان جنگ و پذيرش صلح، با پيامبر خدا و از اختيارات رهبرى جامعه اسلامى است. «فَاجْنَحْ» نفرمود: «فاجنحوا»

4- از موضع قدرت، سوء استفاده نكنيد. «فَاجْنَحْ»

5- در پذيرش پيشنهاد صلح، بر خدا توكّل كنيد. «فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ»

6- در پذيرش صلح، هم احتمال خطر و توطئه است، هم زخم زبان برخى دوستان، ولى بايد بر خدا توكّل كرد. «تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»

7- ايمان به شنوايى مطلق و علم فراگير خداوند، زمينه‌ساز توكّل انسان به اوست.

«تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (61)

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ‌: و اگر ميل نمايند كافران و مشركان به صلح و استسلام، فَاجْنَحْ لَها: پس تو هم ميل نما به مصالحه، وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ‌: و توكل كن بر خدا، يعنى مترس از آنكه به مكر و حيله طرح افكنده باشند، چه خداى تعالى عاصم و حافظ شماست از مكر و خدعه آنان كه به شما صدمه‌اى رسد. إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‌: بدرستى كه حق تعالى شنوا است اقوال ايشان را، دانا است به نيات آنها به دروغ و راست، پس اگر در مقام مكر و خدعه باشند، تو را نگاه دارد و و بال مكر بديشان رساند.

.


«1» همان مدرك‌


جلد 4 صفحه 369

بدانكه قوله: فَاجْنَحْ‌ اگرچه بر طريق اطلاق است، لكن مخصّص باشد به مصلحت پيغمبر يا امام، چه اگر مصلحت در خلاف صلح باشد صلح نكند، و دليل بر اين اجماع اهل البيت عليهم السلام است. نزد حسن و قتاده اين آيه منسوخ است بقوله: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ‌ «1» و نزد غير اينها منسوخ نيست، زيرا آيه شريفه در مهادنه اهل كتاب است و آيه ديگر در باره عبده اوثان. شيخ طبرسى رحمه اللّه فرمايد: قول صحيح همين است، زيرا قوله: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ‌ و آيه ديگر هر دو در سنه «9» هجرى نازل شد، و حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از آن با اهل نجران مصالحه فرمود. پس بينهما تنافى نباشد.

و صاحب كنز العرفان فرموده: حق آنست كه اين آيه منسوخ نيست به جهت تعلق صلح به رأى امام و به حسب مصالح متجدده؛ و اينكه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از اين آيه صلح فرمود با اهل نجران به دو هزار حله كه هزار تا در ماه صفر، و هزار تا در ماه رجب بدهند، شاهد اين است. و صلح كه آن را هدنه گويند، جايز است شرعا، زيرا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مصالحه فرمود با اهل مكه در سال حديبيه، و كأنّه آيه مذكوره اشاره به اين است.

و صلح مشروط است بر عامه مصلحت اهل اسلام، و گاهى واجب شود به سبب قلّت مسلمانان، يا رجاى اسلام جماعتى از كفار در وقت ترك مقاتله ايشان، يا به جهت حصول استطاعت، و اگر حاجت و مصلحت ضرورى نباشد، جايز نيست. و با حصول يكى از امور مذكوره، اقلّ زمان صلح چهار ماه است، لقوله:

فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ «2» و در طرف كثرت، زياده بر يك سال جايز نيست، و واجب باشد وفا به شروط صحيحه. «3»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (61) وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ (62) وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (63)


جلد 2 صفحه 546

ترجمه‌

و اگر ميل كردند بصلح پس ميل كن بآن و توكل نما بخدا همانا او شنواى دانا است‌

و اگر بخواهند كه خدعه كنند با تو پس بدرستيكه كافى است تو را خدا او است كه تأييد نمود تو را بنصرتش و باهل ايمان‌

و الفت انداخت ميان دلهاشان اگر صرف مينمودى آنچه در زمين است تمامى الفت نمى‌افكندى ميان دلهاشان ولى خدا الفت افكند ميان ايشان همانا او است تواناى درست كردار.

تفسير

دستورى است از خداوند به پيغمبر اكرم كه اگر كفار مايل بصلح با مسلمانان شدند قبول فرمايد و نترسد از خدعه و مكر آنها كه خواسته باشند مسلمانان را اغفال نمايند تا از جنگ دست بكشند و خودشان بتدريج تكميل قوّه نمايند و بى‌خبر حمله كنند و توكل بلطف الهى فرمايد نسبت به مسلمانان چون خداوند شنوا است اقوال بندگانرا و دانا است به نيّات آنها و پيغمبر خود را مؤيد فرموده است بنصرت بر كفار و اتحاد اهل ايمان كه آنها جماعت انصارند كه مركّب از دو قبيله اوس و خزرج بودند چنانچه در مجمع و قمى ره از امام باقر (ع) نقل نموده و بين اين دو قبيله در زمان جاهليت هميشه نزاع و جدال و خون ريزى شديد بود و ببركت وجود ختمى مرتبت و قبول اسلام مبدل بكمال الفت و مودت و اتحاد گرديد و عداوت آنها بقدرى شديد بود كه اگر پيغمبر (ص) تمام اموال روى زمين را صرف در اصلاح بين آنها مينمود ممكن نبود با يكديگر دوست و مهربان شوند ولى خداوند بيد قدرت خود اين عمل را انجام داد كه موجب حيرت خلق گرديد چون مقلب القلوب او است عزت و قدرت و توانگرى و توانائى بر هر امرى از امور از آن او و اجراء آن بر وفق علم و حكمت بنحو اكمل و اتم مخصوص بذات اقدس او است پس او است كافى از براى دفع مكر هر مكار و غدر هر غدار و قمى ره فرموده آيه اول منسوخ است بقول خداوند و لا تهنوا و تدعوا الى السّلم و انتم الا علون و بعضى گفته‌اند منسوخ است بقول خداوند اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و قول خداوند قاتلوا الّذين لا يؤمنون و بنظر حقير منسوخ نيست چون منافات با هيچ يك از آن آيات ندارد زيرا آيه اول از آياتيكه دعوى ناسخيّت آنها شده است دلالت بر منع از پيشنهاد صلح از طرف مسلمانان دارد و اين منافى با قبول پيشنهاد از طرف كفار كه مدلول آيه است كه دعوى منسوخيت آن شده ندارد و دو آيه ديگر


جلد 2 صفحه 547

دستور حرب است با كفار حربى و منافى با تجويز صلح لدى الاقتضاء و معاهده و ذمّه نيست و در كافى و عياشى از امام صادق (ع) نقل نموده كه پرسيدند سلم چيست فرمود دخول در امر ما و ارجاع ضمير مؤنّث بآن در قول خداوند باعتبار حمل بر نقيض آن است كه حرب است يا باعتبار معنى مسالمت است و قمى ره از امام باقر (ع) نقل نموده كه كسانيكه اراده خدعه داشتند قومى از قريش بودند كه با آن حضرت بودند و معلوم است مراد امام (ع) منافقين اين امّتند كه بر حسب ظاهر سابقين در اسلام بودند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِن‌ جَنَحُوا لِلسَّلم‌ِ فَاجنَح‌ لَها وَ تَوَكَّل‌ عَلَي‌ اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِيع‌ُ العَلِيم‌ُ (61)

و ‌اگر‌ كفار حاضر شدند و مايل‌ شدند بصلح‌ و مسالمت‌ ‌پس‌ تو ‌هم‌ حاضر شو و مايل‌ شو بمسالمت‌ و توكل‌ ‌بر‌ خداوند كن‌ بدرستي‌ ‌که‌ خداوند ‌او‌ ‌است‌ شنوا و دانا وَ إِن‌ جَنَحُوا جنح‌ بمعني‌ ميل‌ و اقبال‌ ‌است‌ للسلم‌ مسالمت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آنها‌ متعرض‌ ‌شما‌ مسلمين‌ نشوند ‌شما‌ ‌هم‌ بآنها كاري‌ نداشته‌ باشيد بآن‌ نحوي‌ ‌که‌ حاضر شدند بدادن‌ جزيه‌ اهل‌ كتاب‌ ‌ يا ‌ فديه‌ ‌ يا ‌ ‌هر‌ نحوي‌ ‌که‌ تسالم‌ كردند فَاجنَح‌ لَها اشكال‌‌-‌ للسلم‌ مذكر ‌است‌ و كلمه‌ لها مؤنث‌.

جواب‌‌-‌ مسلما ‌سلّم‌ يك‌ طرفي‌ نيست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ طرف‌ متعرض‌ ‌آن‌ طرف‌ نباشد ولي‌ ‌آن‌ طرف‌ متعرض‌ ‌باشد‌ بلكه‌ طرفيني‌ ‌است‌ ‌پس‌ بمعني‌ مسالمت‌ ‌است‌ و تأنيث‌ دارد اشكال‌‌-‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ منافي‌ ‌است‌ ‌با‌ ‌آيه‌ فَاقتُلُوا المُشرِكِين‌َ حَيث‌ُ وَجَدتُمُوهُم‌ توبه‌ ‌آيه‌ 5، و ‌آيه‌ قاتِلُوا الَّذِين‌َ لا يُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ توبه‌ ‌آيه‌ 29، و ‌غير‌ اينها ‌پس‌ بايد ملتزم‌ شد ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ منسوخ‌ ‌شده‌ بآن‌ آيات‌.

جواب‌‌-‌ ‌تا‌ مادامي‌ ‌که‌ جمع‌ دلالي‌ داريم‌ نوبت‌ بمسئله‌ ناسخ‌ و منسوخ‌ نميرسد ‌آن‌ آياتي‌ ‌که‌ امر بقتل‌ فرموده‌ مطلق‌ ‌است‌ ‌يعني‌ سواي‌ اينكه‌ جناح‌ بسلم‌ داشته‌ باشند ‌ يا ‌ نه‌ و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ مقيد ‌است‌ و البته‌ اظهر ‌است‌ و حمل‌ ظاهر ‌بر‌ اظهر و مطلق‌ ‌بر‌ مقيد جمع‌ دلاليست‌ نظير اينكه‌ بفرمايد اعتق‌ رقبة سپس‌ بفرمايد (‌لا‌ تعتق‌ الكافرة) مقيد ميشود برقبه‌ مؤمنه‌، ‌در‌ اينجا بفرمايد اقتلوا المشركين‌ سپس‌ بفرمايد ‌لا‌ تقتلوا ‌من‌ جنح‌ للسلم‌.

وَ تَوَكَّل‌ عَلَي‌ اللّه‌ِ خداوند ‌براي‌ حفظ ‌شما‌ و انجاح‌ مقاصد ‌شما‌ كافي‌ ‌است‌

جلد 8 - صفحه 153

وَ مَن‌ يَتَوَكَّل‌ عَلَي‌ اللّه‌ِ فَهُوَ حَسبُه‌ُ طلاق‌ ‌آيه‌ 3. إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِيع‌ُ العَلِيم‌ُ ‌هم‌ ظاهر كلمات‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ميشنود و ‌هم‌ باطن‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ميداند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 61)- این آیه که پیرامون صلح با دشمن بحث می‌کند این حقیقت را روشن‌تر می‌سازد، می‌گوید: «و اگر آنها تمایل به صلح نشان دادند تو نیز (دست آنها

ج2، ص166

را عقب نزن) و تمایل نشان ده» (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها).

و از آنجا که به هنگام امضای پیمان صلح غالبا افراد، گرفتار تردیدها و دو دلیها می‌شوند به پیامبر دستور می‌دهد در قبول پیشنهاد صلح تردیدی به خود راه مده و چنانچه شرایط آن منطقی و عاقلانه و عادلانه باشد آن را بپذیر «و بر خدا توکل کن زیرا خداوند هم گفتگوهای شما را می‌شنود و هم از نیات شما آگاه است» (وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

نکات آیه

۱- جامعه ایمانى باید در صورت اظهار تمایل کافران به صلح، آن را بپذیرد و از آن استقبال کند. (و إن جنحوا للسلم فاجنح لها)

۲- لزوم پذیرش صلح مطرح شده از سوى کافران، مشروط به احرازِ نبودن فریبکارى در سایه صلح طلبى است. (و إن جنحوا للسلم فاجنح لها) جنوح (مصدر جنحوا) به معناى تمایل داشتن است و با حرف «الى» متعدى مى شود. بنابراین آوردن «لام» پس از آن بیانگر این است که در آن کلمه معناى «قصد» تضمین شده است. یعنى: ان جنحوا إلى المسالمة قاصدین لها. (اگر تمایل به صلح دارند و هدفشان دستیابى به زندگى مسالمت آمیز است، نه حیله گرى ... .)

۳- مسلمانان نباید در پذیرش صلح مطرح شده از سوى کافران هدفى جز دستیابى بهزندگى مسالمت آمیز با کافران داشته باشند.* (و إن جنحوا للسلم فاجنح لها) برداشت فوق با توجه به توضیح برداشت قبل به دست مى آید. مقصود این است که مسلمانان نباید صلح را به خاطر تجدید قوا و مانند آن بپذیرند.

۴- جامعه ایمانى نباید به کافرانى که در پى صلح نیستند طرح صلح دهد. (و إن جنحوا للسلم فاجنح لها) ب--رداشت فوق از مفهوم جمله شرطیه «إن جنحوا ... » استفاده مى شود.

۵- پذیرش صلح و متارکه جنگ در حیطه قدرت و مسؤولیت پیامبر(ص) و رهبرى است. (و إن جنحوا للسلم فاجنح لها) برداشت فوق با توجه به اینکه پیامبر(ص) مورد خطاب «فاجنح» قرار گرفته است، استفاده شده است.

۶- احتمال نیرنگ زدن کافران در سایه پیشنهاد صلح بدون شواهد و قرائن نباید مانع پذیرش صلح شود. (و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على اللّه) حرف لام در «للسلم» گویاى این است که باید احراز شود که کافران در پیشنهاد صلح در صدد حیله گرى نیستند. و هدف از لزوم توکل بر خدا پس از فرمان به پذیرش صلح این است که مسلمانان را از ترتیب اثر دادن به احتمال حیله گرى باز دارد. مجموع این دو فرمان، یعنى از یک سو باید احراز شود که کافران در صدد فریبکارى نیستند و از سوى دیگر نباید به احتمال نیرنگ زدن آنان ترتیب اثر داد، بیانگر برداشت فوق است.

۷- توجه به خدا و اتکا به اوامرى لازم به هنگام تصمیم گیرى براى صلح و ترک مخاصمه با کافران (و إن جنحوا ... و توکل على اللّه)

۸- توکل بر خدا در پذیرش صلح، موجب عقیم ماندن اهداف پنهانى کافران از پیشنهاد صلح (فاجنح لها و توکل على اللّه)

۹- تنها خداوند شنواى گفتارها و آگاه بر اندیشه ها (إنه هو السمیع العلیم)

۱۰- ایمان به شنوایى مطلق و علم فراگیر خدا، در پى دارنده توکل آدمى بر او (إنه هو السمیع العلیم) جمله «إنه ... » تعلیلى است براى لزوم توکل بر خدا

روایات و احادیث

۱۱- عن الحلبى عن أبى عبداللّه(ع) فى قوله عز و جل: «و إن جنحوا للسلم فاجنح لها» قلت: ما السلم؟ قال: الدخول فى أمرنا.[۲] حلبى گوید به امام صادق(ع) گفتم: «سلم» در این سخن خداوند «و إن جنحوا للسلم ... »، چیست؟ فرمود: داخل شدن در امر ما.

موضوعات مرتبط

  • انگیزش: عوامل انگیزش ۱۰
  • ایمان: آثار ایمان ۱۰ ; ایمان به شنوایى خدا ۱۰ ; ایمان به علم خدا ۱۰ ; ایمان و عمل ۱۰
  • توکل: آثار توکل ۸ ; اهمیت توکل بر خدا ۷ ; عوامل توکل بر خدا ۱۰
  • جامعه دینى: مسؤولیت جامعه دینى ۱، ۴
  • جنگ: آتش بس در جنگ ۵ ; تقدم صلح بر جنگ ۱، ۲
  • خدا: اختصاصات خدا ۹ ; شنوایى خدا ۹ ; علم غیب خدا ۹
  • ذکر: اهمیت ذکر خدا ۷ ; ذکر خدا در صلح ۷
  • رهبرى: اختیارات رهبرى ۵
  • زندگى: مسالمت آمیز ۳
  • صلح: احکام صلح ۲، ۴، ۵ ; اهمیت صلح ۷ ; توکل بر خدا در صلح ۷، ۸ ; شرایط صلح ۲ ; مکر در صلح ۲
  • کافران: اهداف صلح با کافران ۳ ; دفع توطئه کافران ۸ ; رابطه با کافران ۳ ; شرایط صلح با کافران ۷ ; صلح با کافران ۱، ۲، ۴، ۵، ۶ ; مکر کافران ۶
  • محمد(ص): اختیارات محمد(ص) ۵
  • مسلمانان: و کافران ۳

منابع

  1. تفاسیر على بن ابراهیم و برهان.
  2. کافى، ج ۱، ص ۴۱۵، ح ۱۶ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۶۵، ح ۱۴۳.