نتایج جستجو

شتت شتو شجر شدد شرب شرح شرر شرق شعب شفع شفق شقق شقو شقى شمخ شمس شمل شهد شهو شوى شىء شکر صبب صبح صبر صحب صحف صخخ صخر صدر صدع صدق صدى صرر صعد صفر صلح صلصل صلو

محبت انداختم و طورى كردم تا تو را فرعون و زنش دوست دارند و تا نظر من تربيت شوى. * [طه:41]. اصطناع به معنى تربيت و اختيار به كار مى‏رود در اقرب الموارد هست:

داد تا خشنود شوى. و پروردگارت به زودی به تو [مقام شفاعت‌] می‌بخشد و خشنود می‌شوی‌ و هر آينه پروردگارت تو را بخششى خواهد كرد كه خشنود شوى. و پروردگارت به

سوی تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوی!» |گفت: اينك آنها پشت سر منند، و من به حضورت شتافتم- اى پروردگار من- تا خشنود شوى گفت: «اينان در پى منند، و من -اى

و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند! |عشق ورزان [به همسر] و هم سنّ و سالند شوى دوست همسال، و شوهر دوست و با غنج و ناز و جوان و همسالان دلنواز. عشقورز به

سفيدبود. * [نازعات:1-2]. معنى آيات در «دير» گذشت. * [معارج:15-16]. رجوع شود به «شوى». *** مخاصمه و مجادله را از آن نزاع و تنازع گويند كه طرفين يكديگر را جذب و

فانى كرده است [يوسف:85] به خدا آنقدر يوسف را ياد مى‏كنى نا از كار افتاده شوى يا بميرى. [انفال:65] تحريض به معنى بر انگيختن و ترغيب است راغب گويد:گويا آن

[از کار بسیار مهم تبلیغ] فراغت می یابی، به عبادت و دعا بکوش چون از كار فارغ شوى، به عبادت كوش. پس چون فراغت یافتی، [در دعا] بکوش‌ پس چون [از كار] فارغ شدى

بهتر بود، و خداوند آمرزگار مهربان است‌ و اگر صبر كنند تا به نزد آنان بيرون شوى هر آينه برايشان بهتر است، و خدا آمرزگار و مهربان است. اگر آنان تأمّل کنند

محبت انداختم و طورى كردم تا تو را فرعون و زنش دوست دارند و تا نظر من تربيت شوى. * [طه:41]. اصطناع به معنى تربيت و اختيار به كار مى‏رود در اقرب الموارد هست:

از «اكتفال بعير» مأخوذ است و آن اين است كه پلاسى به كوهان شتر بسته و سوار شوى در اينصورت مقدارى از پشت شتر اشغال شده است و آن مقدار همان كفل و نصيب است

بهشت پس بزحمت افتى‌ همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌ و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌ پس وسوسه كرد مر او را شيطان

كرده و با خداى يكتا خداى ديگر مگير كه نكوهيده و رانده‌شده در دوزخ افكنده شوى. اینها از امور حکمت‌آمیزی است که پروردگارت به تو وحی کرده است، و هرگز با خداوند

آن را به دریا می‌پاشیم! |گفت: پس دور شو كه تو تا زنده هستى بايد [چنان مريض شوى كه‌] هر كس به تو نزديك شود] بگويى به من دست نزنيد! و تو را وعده‌گاه [عذابى‌]

از خود بر تو افكندم [تا بر تو مِهر ورزند] و تا زير نظر من ساخته و پرورده شوى (الهام کردیم) که او را در صندوقی بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا

از «اكتفال بعير» مأخوذ است و آن اين است كه پلاسى به كوهان شتر بسته و سوار شوى در اينصورت مقدارى از پشت شتر اشغال شده است و آن مقدار همان كفل و نصيب است

بهشت پس بزحمت افتى‌ همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌ و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌ پس وسوسه كرد مر او را شيطان

بهشت پس بزحمت افتى‌ همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌ و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌ پس وسوسه كرد مر او را شيطان

بهشت پس بزحمت افتى‌ همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌ و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌ پس وسوسه كرد مر او را شيطان

تمام عمر بتوانى از چنگش خلاص شوى و بياد خدا بيفتى چه رسد بآنكه بفكر توبه باشى و شرائط آنرا بتوانى تحصيل نمائى و موفق شوى بتوبه و قبول آن و اگر اميدوار

[براى تغيير قبله‌] مى‌بينيم، پس قطعا تو را به جانب قبله‌اى كه بدان خشنود شوى برمى‌گردانيم. پس [حالا] روى خود را جانب مسجد الحرام بگردان و شما [مسلمين‌]

یقیناً خدا [به نیّات و اعمال شما] دانا و آگاه است. اگر از اختلاف ميان زن و شوى آگاه شديد، داورى از كسان مرد و داورى از كسان زن برگزينيد. اگر آن دو را قصد

بهشت پس بزحمت افتى‌ همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌ و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌ پس وسوسه كرد مر او را شيطان

بهشت پس بزحمت افتى‌ همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌ و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌ پس وسوسه كرد مر او را شيطان

از اندوه پس او پر بود از خشم‌ گفتند بخدا هميشه ياد كنى يوسف را تا شوى بيمار سخت يا شوى از هلاك شدگان‌ گفت جز اين نيست كه شكايت ميكنم بى‌تابى خود و اندوهم

بكشند (نمل:47-49) گفتند: تو جادو زده‏اى. تو مثل مائى چه مزيّتى دارى تا پيامبر شوى؟ (شعراء:153-154)گفتند: پيش از اين اميدها از تو داشتيم آيا ما را از آنچه پدرانمان

له جوابا: اى پسر آدم بدرستى كه تو مرده و زنده خواهى شوى و توقيف گردى محضر خداى عز و جل و سؤال شوى از جلد 12 - صفحه 29 عمليات خود، پس مهيا كن جواب را «1»

مخوان) که نکوهیده و زبون شوی. با خدا معبود دیگری (را شریک) قرار مده. پس (اگر چنان کنی) در حالی که نکوهیده و خوار شده‌ای، زمین‌گیر می‌شوی. و قرار مده با خدا خدائی

لَأَرْجُمَنَّكَ‌: هر آينه دشنام دهم تو را يا سنگسارت كنم تا هلاك شوى، يا از من دور شوى و گرد من نگردى. و در مقابل مقام وصل آن حضرت، مرحله فصل و تفرق را

دردناک [چه خواهد بود؟!] هر دو به جانب در دويدند و زن جامه او را از پس بدريد. و شوى آن زن را نزديك در ديدند. زن گفت: جزاى كسى كه با زن تو قصد بدى داشته باشد چيست،

بهشت پس بزحمت افتى‌ همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌ و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌ پس وسوسه كرد مر او را شيطان

پس اگر نزد تو آمدند ميانشان حكم كن يا از ايشان رويگردان شو؛ و اگر رويگردان شوى هيچ به تو زيانى نرسانند. و اگر ميانشان حكم كنى به عدالت حكم كن كه خدا عدالت‌پيشگان

مى‌خواهم آنكه باز گردى به گناه من و گناه خود، يعنى به گناه كشتن من اگر متحمل شوى و (1 و 2) مجمع البيان ج 2 ص 184. تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 67 گناه خود كه پيش

است و دشمنى كه او را است و انداختم بر تو مهرى را از جانب خودم و تا تربيت شوى در برابر چشم من‌ هنگاميكه ميرفت خواهرت پس ميگفت آيا دلالت كنم شما را بر كسيكه

از اندوه پس او پر بود از خشم‌ گفتند بخدا هميشه ياد كنى يوسف را تا شوى بيمار سخت يا شوى از هلاك شدگان‌ گفت جز اين نيست كه شكايت ميكنم بى‌تابى خود و اندوهم

صفحه 189 خذلان و تخليه است، يعنى مى‌ترسم كه به جهت عناد، مستوجب خذلان خدا شوى و بدان جهت يار و دوست شيطان باشى و به عذاب ابدى گرفتار گردى. تبصره: حضرت ابراهيم

عَنْهُ تَلَهَّى «10» فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى‌: پس تو از او اعراض و متغير شوى. تنبيه- اين مطلب محقق است كه مقام شامخ حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و

توسلات مرتكب معاصى شوى زيرا كه اگر قلبت بواسطه تراكم حجابهاى معصيت سياه و فاسد شد ميترسم موفق بتوبه نشوى و وقتى از بدبختى خود خبردار شوى كه دسترس بهيچ جا

است و دشمنى كه او را است و انداختم بر تو مهرى را از جانب خودم و تا تربيت شوى در برابر چشم من‌ هنگاميكه ميرفت خواهرت پس ميگفت آيا دلالت كنم شما را بر كسيكه

است و دشمنى كه او را است و انداختم بر تو مهرى را از جانب خودم و تا تربيت شوى در برابر چشم من‌ هنگاميكه ميرفت خواهرت پس ميگفت آيا دلالت كنم شما را بر كسيكه

از اندوه پس او پر بود از خشم‌ گفتند بخدا هميشه ياد كنى يوسف را تا شوى بيمار سخت يا شوى از هلاك شدگان‌ گفت جز اين نيست كه شكايت ميكنم بى‌تابى خود و اندوهم

می‌یابند!). پس ایشان را دوشیزه و دست‌‌نخورده قرار دادیم. پس گردانیدیمشان شوی‌نادیدگانی‌ And made them virgins. ترتیل: ترجمه: «أَبْکَاراً»: جمع بِکْر، دوشیزگان

فرمود بتو پروردگارت از روى حكمت و قرار مده با خدا خداى ديگرى را پس انداخته شوى در جهنّم ملامت كرده شده رانده شده‌ آيا پس برگزيد شما را پروردگارتان به پسران

است و دشمنى كه او را است و انداختم بر تو مهرى را از جانب خودم و تا تربيت شوى در برابر چشم من‌ هنگاميكه ميرفت خواهرت پس ميگفت آيا دلالت كنم شما را بر كسيكه

پدر و مادرم ارزانى داشته‌اى به جاى آرم. كارى شايسته بكنم كه تو از آن خشنود شوى و فرزندان مرا به صلاح آور. من به تو بازگشتم و از تسليم‌شدگانم. و به انسان

اما هرگاه دانستيد كه آن دو حدود خدا را رعايت نمى‌كنند اگر آن، خود را از شوى باز خرد، گناهى بر آن دو نيست. اينها حدود خدا است. از آن تجاوز مكنيد كه ستمكاران

نادانان‌ و هر آينه بتحقيق وحى شد بتو و بآنانكه بودند پيش از تو كه اگر مشرك شوى هر آينه باطل خواهد شد عملت و هر آينه خواهى بود البته از زيانكاران‌ بلكه خدا

است؛ چه عوض كرده بهتر را به زبون. «1» و تعجب مكن از خود، بسا شود كه فريفته شوى به مال و صحت بدن و طول‌ «1» سفينة البحار، جلد 1، صفحه 311. تفسير اثنا عشرى،

را بگرفت. شخصى نزد او فرستاد كه من آمده‌ام خانه كعبه را خراب كنم. اگر مانع شوى، با تو قتال كنم و الّا با تو كارى ندارم. عبد المطلب جواب داد كه كار به پيغام

خداوند منان مطمئن باش تا سعادت دارين را دريابى و به فيض سعادت سرمدى فايز شوى. الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ