طه ٩٧

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ فَاذْهَبْ‌ فَإِنَ‌ لَکَ‌ فِي‌ الْحَيَاةِ أَنْ‌ تَقُولَ‌ لاَ مِسَاسَ‌ وَ إِنَ‌ لَکَ‌ مَوْعِداً لَنْ‌ تُخْلَفَهُ‌ وَ انْظُرْ إِلَى‌ إِلٰهِکَ‌ الَّذِي‌ ظَلْتَ‌ عَلَيْهِ‌ عَاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ‌ ثُمَ‌ لَنَنْسِفَنَّهُ‌ فِي‌ الْيَمِ‌ نَسْفاً

ترجمه

(موسی) گفت: «برو، که بهره تو در زندگی دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگوئی «با من تماس نگیر!» و تو میعادی (از عذاب خدا) داری، که هرگز تخلّف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش می‌کردی! و ببین ما آن را نخست می‌سوزانیم؛ سپس ذرّات آن را به دریا می‌پاشیم!

|گفت: پس دور شو كه تو تا زنده هستى بايد [چنان مريض شوى كه‌] هر كس به تو نزديك شود] بگويى به من دست نزنيد! و تو را وعده‌گاه [عذابى‌] است كه هرگز در مورد آن با تو تخلف نشود، و [اينك‌] به آن معبودى كه در عبادتش بودى بنگر كه آن را مى‌سوزانيم سپس [خاكستر]
گفت: «پس برو كه بهره تو در زندگى اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويى: [به من‌] دست مزنيد و تو را موعدى خواهد بود كه هرگز از آن تخلف نخواهى كرد، و [اينك‌] به آن خدايى كه پيوسته ملازمش بودى بنگر، آن را قطعاً مى‌سوزانيم و خاكسترش مى‌كنيم [و] در دريا فرو مى‌پاشيم.»
موسی گفت: از میان ما برو که تو در زندگانی دنیا (به مرضی معذب خواهی شد که همه از تو متنفر شوند و) دایم گویی کسی مرا نزدیک نشود، و (در آخرت) هم وعده‌گاهی (در دوزخ) داری که با تو تخلف نخواهد شد، و اکنون این خدایت را که بر پرستش و خدمتش ایستادی بنگر که آن را در آتش می‌سوزانیم و خاکسترش را به آب دریا می‌دهیم.
[موسی] گفت: پس [از میان مردم] برو، یقیناً کیفر تو [به خاطر دور انداختن آثار رسالت و ساختن گوساله] در زندگی این است که [دچار بیماری مُسری ویژه ای شوی تا هر کس نزدیکت آید بگویی:] به من دست نزنید؛ و تو را وعده گاهی [از عذاب بسیار سخت قیامت] است که هرگز نسبت به تو از آن تخلف نخواهد شد، و [اکنون] به معبودت که همواره ملازمش بودی نگاه کن که حتماً آن را در آتش بسوزانیم، سپس سوخته اش را در دریا می پاشیم.
گفت: برو، در زندگى اين دنيا چنان شوى كه پيوسته بگويى: «به من نزديك مشو.» و نيز تو را وعده‌اى است كه از آن رها نشوى و اينك به خدايت كه پيوسته عبادتش مى‌كردى بنگر كه مى‌سوزانيمش و به دريايش مى‌افشانيم.
گفت پس برو و بدان که جزای تو این است که در زندگی بگویی به من نزدیک مشوید، و برای تو موعدی است که در آن با تو خلاف نشود، و به "خدایت" که در خدمتش معتکف بودی بنگر که می‌سوزانیمش، سپس آن را بر دریا می‌افشانیم‌
گفت: پس برو- دور شو- كه تو را در زندگى- تا زنده باشى- اين است كه بگويى: «به من دست نزنيد». و تو را وعده‌گاهى است كه هرگز آن را با تو خلاف نكنند، و [اينك‌] به خدايت كه پيوسته بر آن مقيم بودى بنگر كه آن را بسوزانيم- يا به سوهان بساييم- سپس يكسره در دريا پراكنده‌اش سازيم.
(موسی به سامری) گفت: برو (از میان ما). در زندگی دنیا بهره‌ات (بیزاری و گریز باد. و) این که پیوسته بگوئی: (به من) دست نزنید و نزدیک نشوید، و در آخرت برای تو موعدی است که درباره‌ات تخلّف‌ناپذیر است (و خداوند آن را فراموش نخواهد کرد. هم‌اینک هم، گوساله‌ی) معبودت را که پیوسته به عبادتش می‌پرداختی بنگر و ببین که چگونه آن را می‌سوزانیم و سپس خاکسترش را به دریا می‌ریزیم و می‌پراکنیم.
گفت: «پس برو که بهره‌ی تو بی‌گمان در زندگی این باشد که (به هر که نزدیک تو آمد) بگویی (با من) هیچ‌گونه تماسی نیست.” و بی‌گمان برایت وعده‌گاهی است که هرگز از آن بازداشته نخواهی شد. و (اینک) به آن خدایی که پیوسته برایش سر فرود آوردی بنگر. همانا آن را به شدت همی سوزانیم، سپس همانا به خاکسترش همواره تبدیل می‌کنیم، پس آن‌گاه در دریا غباروار فرو می‌پاشیم، فرو پاشیدنی (چشمگیر)
گفت برو که تو را است در زندگی آنکه گوئی نیست سودنی (دست به من سوده نگرد) و همانا تو را وعده‌گاهی است که خلف کرده نشوی و بنگر بسوی خدایت آنکه پیوسته بر آن معتکفی که بسوزانیمش البتّه و سپس بپراکنیمش در دریا پراکندنی،

He said, “Begone! Your lot in this life is to say, ‘No contact.’ And you have an appointment that you will not miss. Now look at your god that you remained devoted to—we will burn it up, and then blow it away into the sea, as powder.”
ترتیل:
ترجمه:
طه ٩٦ آیه ٩٧ طه ٩٨
سوره : سوره طه
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مِسَاسَ»: تماس. مخالطت و معاشرت. مصدر باب مفاعله است. «لا مِسَاسَ»: هیچ گونه همنشینی و آمیزشی نیست. مراد نهی است، یعنی با من نیامیزید و تماس نگیرید. مقصود بایکوت سامری و طرد او از میان جامعه است. اشاره به یکی از قوانین جزائی شریعت موسی است که اعلان پلیدی پلید و کناره‌گیری از او است (نگا: فی ظلال‌القرآن). «لَن تُخْلَفَهُ»: از تو در نمی‌گذرد. «إِلهِکَ»: معبود خود. مراد گوساله سامری است. «نَسْفاً»: از هم پاشیدن و پراکندن.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً «97»

(موسى به سامرى) گفت: پس برو (دور شو)، پس همانا بهره‌ى تو در دنيا اين است كه (به دردى مبتلا خواهى شد كه دائماً) مى‌گويى: «به من دست نزنيد» و همانا براى تو (در آخرت) ميعادگاهى است‌كه هرگز از آن تخلّف نخواهد شد. و (اكنون) به سوى معبودت كه پيوسته آن‌را پرستش مى‌كردى نگاه كن، ما حتماً آن را مى‌سوزانيم (و) سپس خاكستر و ذرّات آن را به دريا خواهيم پاشيد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97)

خلاصه چون از كشتن فارغ شد:

قالَ فَاذْهَبْ‌: گفت موسى به سامرى، پس بيرون رو از ميانه ما. فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ‌: پس بدرستى كه براى توست از عقوبت در زندگى آنكه گوئى به هر كه نزديك تو آيد مس مكن مرا، يعنى دور شو كه يكديگر را مس نكنيم، زيرا به حكم الهى چنين مقرر شده بود كه هر كه او را مس كند تب نمايد. پس بدين جهت مردمان از او متنفر شدند و ترك مكالمه و مخالطه با او نمودند و او تنها مانند حيوانات وحشى در صحراها مى‌گشت و هر كه را از دور مى‌ديد مبالغه و اصرار مى‌نمود كه نزديك من ميا. اين عقوبت سبحانى بود نسبت به او و اولاد او در دنيا كه اكنون هم اولاد سامرى در شام مبتلا به همين حال هستند معروف به «سامريه». بعضى گفته‌اند: هر كه نزديك، و او را مس مى‌نمود، سامرى و او هر دو را تب عارض مى‌شد، و اين ننگ در دنيا به شآمت ارتكاب آن فعل شنيع بود؛ اين عقوبت در دنيا.


«1» سفينة البحار، ج 1، ص 607.

«2» همان مدرك.

جلد 8 - صفحه 322

وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ‌: و بدرستى كه براى توست وعده‌اى به عذاب آخرت كه هرگز تخلف نپذيرد و البته به تو خواهد رسيد. وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً: و نگاه كن به معبودى كه تو بودى هميشه به پرستش او مقيم و ثابت، يعنى گوساله. لَنُحَرِّقَنَّهُ‌: هر آينه البته البته بسوزانيم آن را به آتش. ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً: پس پراكنده سازيم خاكستر يا براده آن را در دريا پراكنده ساختنى به جهت زيادتى عقوبت و هدم مكر سامرى و اظهار غباوت گوساله‌پرستان، يعنى بدانند و دريابند آنچه توان ساخت و آن را پراكنده گردانيد بر وجهى كه هيچ آثار از آن باقى نماند، صفت الوهيت بر آن اطلاق كردن، عين جهالت، و پرستش آن، محض ضلالت خواهد بود. قرائت ديگر (لنحرقنّه) منسوب به حضرت امير المؤمنين عليه السلام، يعنى آن را براده كنيم و ريز ريز گردانيم آن را و پراكنده كنيم آن را در دريا.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً (98) كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (100) خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101)

يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (104) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (105) فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106)

لا تَرى‌ فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)

ترجمه‌

گفت پس برو و همانا مر تو را است در زندگى آنكه بگوئى نبايد كسى مرا مس نمايد و من كسى را مس نمايم و همانا مر تو را است موعدى كه تخلّف كرده نشوى از آن و بنگر بخدايت كه گشتى تمام روز بر آن مقيم كه ميسوزانيم آنرا پس پراكنده ميكنيم آنرا در دريا پراكنده نمودنى‌

جز اين نيست كه خداى شما خداوند آنچنانى است كه نيست خدائى مگر او احاطه دارد بر همه چيز از راه دانش‌

اينچنين نقل ميكنيم براى تو از خبرهاى آنچه بتحقيق گذشته و بتحقيق داديم تو را از نزد خودمان موجب تذكّرى‌

كسيكه روى گرداند از آن پس همانا او بر ميدارد روز قيامت بار گرانى‌

كه جاودانيانند در آن و بد است براى آنها روز قيامت آن بار

روز كه دميده شود در صور و جمع كنيم گناهكاران را چنان روزى كبود چشمان‌

آهسته گويند ميان خودشان درنگ نكرديم مگر ده روز

ما داناتريم بآنچه ميگويند هنگاميكه ميگويد خردمندترين آنها كه درنگ نكرديد مگر روزى‌

و مى‌پرسند تو را از كوهها پس بگو پراكنده ميكند آنها را پروردگار من پراكنده كردنى‌

پس واميگذارد آنها را زمين صاف هموارى‌

كه نمى‌بينى در آن پستى‌ئى و نه بلندئى را.

تفسير

پس از اعتراض حضرت موسى بسامرى و اقرار او بگناه كه در آيات سابقه بيان شد آنحضرت سامرى را نفى بلد فرمود و مقرر شد كه او از ميان بنى اسرائيل بيرون رود و با كسى معاشرت نكند و نگذارد دست كسى ببدن او برسد چون هر كس دستش ببدن او ميرسيد او و آنكس تب ميكردند لذا مجبور شد كه تنها مانند حيوانات وحشى در صحرا و بيابان زندگانى كند و قمّى ره فرموده باين حال‌


جلد 3 صفحه 524

بود تا مرد و اين علامت در خانواده او باقى ماند و الآن هم در مصر و شام هستند معروف بلامساس و حضرت موسى خواست او را بكشد خداوند باو وحى فرمود كه نكش او را چون مردى است سخى و اين ذيل كلام قمّى ره را در مجمع از امام صادق عليه السّلام نيز نقل نموده و حضرت موسى باو فرمود اين عذاب دنيوى تو است و عذاب اخروى تو موعدى دارد كه خداوند از آن تخلّف نميكند و در باره تو انجاز خواهد فرمود و نگاه كن و ببين خدايت را كه گوساله است و روز را در عبادت آن بشب ميرساندى هر آينه بخوبى بسوزانم آنرا و خاكسترش را در دريا بريزم اگر حرق بمعناى سوزاندن بآتش باشد كه ظاهر قرائت مشهور است ولى بنظر حقير بمعناى سائيدن بسوهان است و مراد آنستكه هر آينه با سوهان بسايم البته آنرا و سوده‌اش را در دريا بريزم چون ظاهرا بدن آن طلا بوده و روح نداشته و بعضى از قراء لنحرّقنّه بفتح نون و سكون حاء و تخفيف راء خوانده‌اند و اين قرائت از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده و مؤيد اينمعنى است و در روايات اين واقعه كه در سوره بقره ذكر شد تصريح بآن شده بود و ظلت مخفّف ظللت است كه لام اوّل آن حذف شده در هر حال اين عمل براى آن بوده كه ذراتى از آن در دسترس مردم باقى نماند و بكلّى اثرش محو شود و عبادت كنندگان آن مفتضح و رسوا گردند و دماغشان بخاك ماليده شود و پس از آن به بنى اسرائيل فرمود جز اين نيست كه خداوند شما آن خداى يكتاى بى‌همتائى است كه مستجمع صفات كمال و جلال و منزّه از هر عيب و نقص و مستحق پرستش و ستايش است نه گوساله فاقد عاجز ناتوان كه بسوزانند يا بسايندش و در دريا بريزند كه اثرى از آثارش باقى نماند و خداوند احاطه علمى بهمه چيز دارد و عبادت كنندگان گوساله را از غير آنها بخوبى ميشناسد و بمجازات ميرساند و كسى نميتواند عمل و اعتقاد خود را از خداوند مخفى نمايد و پس از نقل قصّه و بيانات حضرت موسى خداوند بحبيب خود فرموده باين كيفيّت و طرز مطلوب و مرغوبى كه ما نقل نموديم براى تو اين قصّه را قصص ساير انبيا و امم سابقه را بيان نموده و خواهيم نمود براى مزيد علم تو و عبرت خلق و تنبه و تذكّر و انذار و استبصار و ساير اغراض و ثمرات مترتّبه بر آنها و كتاب مشتمل بر آن قصص و ساير موجبات ذكر و فكر قرآن است كه ما آنرا از عالم غيب‌


جلد 3 صفحه 525

و نزد خودمان بتو عطا كرديم و كسيكه رو گرداند از آن و پشت پا زند باحكامش روز قيامت بار گرانى از عقوبت معصيت و كفر و كفران نعمت بدوش كشيده وارد محشر خواهد شد و مخلّد در آن بار گران خواهد بود و بكيفر اعمال خود كاملا خواهد رسيد و مفرّى براى او نخواهد بود و بد بار گرانى براى آنها خواهد بود آن بار گران گناه و عقاب آن و آنروز روزى است كه دميده ميشود در صور بتوسط اسرافيل و گنه‌كاران و سركشان از اطاعت خدا و پيغمبر سر از قبرها بيرون آورند و در صحراء محشر جمع گردند با چشمهاى كبود كه بدترين رنگهاى چشم است نزد عرب و كاشف است از شقاوت و شرارت در علم فراست و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه كور وارد محشر شوند و بعضى آنرا از آثار تشنگى قرار داده‌اند و بنظر حقير معناى اوّل متعيّن است چون موافق با ظاهر و اعتبار است و كبودى چشم در روايت از علائم اهل آتش ذكر شده و قمّى ره فرموده ميباشد چشمهاشان بر گردانده شده و سفيدى آنها ظاهر گشته و نميتوانند بهم زنند آنرا و لابد از نهايت خوف و وحشت است و مؤيّد اينمعنى است كه خداوند فرموده صوتهاى خودشان را پنهان ميكنند و آهسته با يكديگر ميگويند ما در دنيا و قبر ده روزى بيش درنگ نكرديم و اين از نهايت رعب و هول است كه قلب آنها را پر كرده و متأسفند از آنكه چرا چند روزه دنيا را صرف در صبر بر طاعت و از معصيت ننمودند لذا خداوند فرموده ما بهتر ميدانيم مدّت درنگ آنها را وقتى كه اعقل و اعلم و اصلح آنها كه داراى طريقه نيكوتر است ميگويد درنگ نكرديد مگر يك روز چون تمام مدت دنيا در برابر آخرت مانند يكروز است و در اين مقام اقوال ديگرى در مجمع و غيره ذكر شده و چون مخالف با ظاهر و اعتبار بود حقير نقل ننمودم و معلوم است كه عدد ده خصوصيّتى ندارد بلكه كنايه از كمى مدّت است نهايت آنكه تمثيل بيكروز در برابر مدّت بى‌پايان آخرت اولى و انسب و امثل است و در نفحات نقل نموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان اهوال قيامت را فرمود بعضى از قريش كه منكر معاد و حشر بودند از روى استهزاء از آنحضرت پرسيدند كه اين كوههاى باين عظمت و بزرگى در آنروز چه خواهد شد خداوند به پيغمبر خود دستور فرموده كه جواب آنها را بفرمايد پروردگار من آنها را پراكنده كند يك نوع پراكندگى عجيبى كه از آنحضرت‌


جلد 3 صفحه 526

روايت شده خداوند آنها را مانند شن كند و بادى فرستد كه متفرّقشان نمايد و جاى آنها را زمين هموار بدون پستى و بلندى قرار دهد بطوريكه اى پيغمبر من يا اى شخص بينا در روى زمين گودى و بلندئى نخواهى ديد و از قمّى ره نقل نموده كه قاع زمينى است كه خاك نداشته باشد و صفصف زمينى است كه چيزى در آن نروئيده باشد و عوج پستى و امت بلندى است و بعضى گفته‌اند قاع و صفصف يك معنى دارند و آن زمين هموار نرم صاف خالى از گياه است كه پستى و بلندى و پشته و دره‌ئى نداشته باشد و مانند يك صف مستوى مشهود گردد و بنابراين جمله اخيره براى تأكيد اين معنى ذكر شده است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ فَاذهَب‌ فَإِن‌َّ لَك‌َ فِي‌ الحَياةِ أَن‌ تَقُول‌َ لا مِساس‌َ وَ إِن‌َّ لَك‌َ مَوعِداً لَن‌ تُخلَفَه‌ُ وَ انظُر إِلي‌ إِلهِك‌َ الَّذِي‌ ظَلت‌َ عَلَيه‌ِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّه‌ُ ثُم‌َّ لَنَنسِفَنَّه‌ُ فِي‌ اليَم‌ِّ نَسفاً (97)

حضرت‌ موسي‌ فرمود: بسامري‌ ‌پس‌ دور شو ‌از‌ ميانه بني‌ اسرائيل‌ ‌پس‌ محققا ‌از‌ ‌براي‌ تو همين‌ بس‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ زندگاني‌ دنيا بگويي‌ كسي‌ مس‌ّ نكند بدن‌ مرا و محققا ‌براي‌ عذاب‌ تو خداوند ميعادي‌ قرار داده‌ ‌که‌ تخلف‌ پذير نيست‌ و نظر كن‌ باين‌ اله‌ ‌خود‌ عجل‌ ‌آن‌ الهي‌ ‌که‌ تو بخود بستي‌ و ‌بر‌ ‌او‌ عكوف‌ و ثابت‌ شدي‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌او‌ ‌را‌ ميسوزانيم‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌در‌ دريا مياندازيم‌ ريز ريز ميكنيم‌.

(قال‌َ فَاذهَب‌) ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ حضرت‌ موسي‌ اراده قتل‌ ‌او‌ ‌را‌ كرد خطاب‌ رسيد ‌او‌ ‌را‌ بقتل‌ نرسان‌ لكن‌ ‌در‌ بدن‌ ‌او‌ اثري‌ قرار داديم‌ ‌که‌ ‌هر‌ ‌که‌ تماس‌ كند طرفين‌ مبتلاي‌ بتب‌ ميشدند و الآن‌ ‌هم‌ ‌در‌ نسل‌ ‌او‌ ‌در‌ مصر و شام‌ هستند.

(فَإِن‌َّ لَك‌َ فِي‌ الحَياةِ أَن‌ تَقُول‌َ لا مِساس‌َ) زيرا ‌اگر‌ مس‌ّ ميكرد تب‌ عارض‌ ميشد و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ترك‌ مجالست‌ و معاشرت‌ و مؤاكله ‌با‌ ‌او‌ شد و ‌از‌ تمام‌ قري‌ و آباديها خارج‌ شد و ‌در‌ باديه‌ها ‌با‌ هوام‌ و وحوش‌ بسر ميبرد (وَ إِن‌َّ لَك‌َ مَوعِداً) يوم الميعاد ‌که‌ معذّب‌ بعذاب‌ ابدي‌ شوي‌ (لَن‌ تُخلَفَه‌ُ) هرگز تخلف‌ نميكند.

(وَ انظُر إِلي‌ إِلهِك‌َ الَّذِي‌ ظَلت‌َ عَلَيه‌ِ عاكِفاً) عجل‌ ‌او‌ ‌را‌ آوردند و ‌در‌ مقابل‌

جلد 13 - صفحه 91

‌او‌ و تمام‌ گوساله‌پرستان‌ و سايرين‌.

(لَنُحَرِّقَنَّه‌ُ) احراق‌ عجل‌ ساخته‌ ‌شده‌ ‌از‌ طلا بقرينه‌ كلمه نسفا اينست‌ ‌که‌ ‌در‌ آتش‌ نرم‌ شود.

(ثُم‌َّ لَنَنسِفَنَّه‌ُ فِي‌ اليَم‌ِّ نَسفاً) نسف‌ ريز ريز شدن‌ ‌که‌ ‌با‌ آلات‌ معدّه‌ ‌او‌ ‌را‌ ريز ريز كردند بدليل‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌:

(وَ يَسئَلُونَك‌َ عَن‌ِ الجِبال‌ِ فَقُل‌ يَنسِفُها رَبِّي‌ نَسفاً) ‌در‌ همين‌ سوره‌ ‌در‌ چند ‌آيه‌ ‌بعد‌ سپس‌ ريزه‌هاي‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ دريا ريختند ‌که‌ بني‌ اسرائيل‌ نتوانند ‌آنها‌ ‌را‌ اخذ كنند و ذخيره‌ نمايند و كسي‌ توهم‌ نكند ‌که‌ حضرت‌ موسي‌ طمع‌ بآن‌ داشته‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 97)- روشن است که پاسخ و عذر سامری در برابر سؤال موسی (ع) به هیچ وجه قابل قبول نبود، لذا موسی فرمان محکومیت او را در این دادگاه صادر کرد و سه دستور در باره او و گوساله‌اش داد «گفت: برو، که بهره تو در زندگی این دنیا این است که (هر کس به تو نزدیک شود) بگویی: با من تماس نگیر» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ).

و به این ترتیب با یک فرمان قاطع، سامری را از جامعه طرد کرد و او را به انزوای مطلق کشانید.

مجازات دوم سامری این بود که موسی (ع) کیفر او را در قیامت به او گوشزد کرد، گفت: «و تو وعده‌گاهی در پیش داری (وعده عذاب دردناک الهی) که هرگز از آن تخلف نخواهد شد» (وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ).

سومین مجازات این بود که موسی به سامری گفت: «و به این معبودت که پیوسته او را عبادت می‌کردی نگاه کن و ببین ما آن را می‌سوزانیم و سپس ذرات آن را به دریا می‌پاشیم» تا برای همیشه محو و نابود گردد (وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً).

نکات آیه

۱ - موسى(ع) درپى محاکمه سامرى، وى را به خروج فورى از جامعه و انزوا و قطع رابطه با مردم در طول زندگى محکوم کرد. (قال فاذهب فإنّ لک فى الحیوة أن تقول لامساس ) فا در «فاذهب» علاوه بر ترتب فرمان رفتن بر محکومیت سامرى، بر فوریت آن نیز دلالت دارد. «مساس» مصدر باب مفاعله است و «لامساس» به معناى نفى هرگونه تماس و برخورد است; یعنى، تو در زندگانى خود، سزاوار سرنوشتى هستى که سخن اول و آخر تو خبر دادن از بى کسى خود و نبود هرگونه تماس گیرنده اى با تو باشد.

۲ - مطرود ساختن و منزوى کردن، حکم مرتدان و گمراه کنندگان مردم در آیین موسى(ع) (قال فاذهب فإنّ لک فى الحیوة أن تقول لامساس ) در باره «لامساس» دونظر ابراز گردیده است: ۱- حکمى قضایى از جانب موسى(ع) است. ۲- نفرین موسى(ع) در باره سامرى است. برداشت یاد شده مبتنى بر دیدگاه اول است.

۳ - ابتلاى سامرى به مردم گریزى و گریز مردم از وى، پى آمد نفرین موسى(ع)در حق او بود. (إنّ لک فى الحیوة أن تقول لامساس ) محتمل است «فإنّ لک فى الحیاة...» نفرین موسى(ع) در حق سامرى باشد; یعنى، آن که سامرى به بیمارى روحى و یا جسمى خاصى مبتلا گردد، که از مردم بگریزد و مردم نیز از او گریز داشته باشند.

۴ - قطع رابطه با مردم و منزوى و مطرود جامعه شدن، کیفرى سزاوار براى سامرى (قال فاذهب فإنّ لک ... لامساس ) لام در «لک» بر استحقاق سامرى دلالت دارد و با توجه به «نبذتها» (در آیه قبل) مى توان گفت: رانده شدن از جامعه، کیفرى مناسب براى گناه دور انداختن آثار رسالت از سوى سامرى است.

۵ - لزوم تصفیه جامعه از عناصر گمراه کننده و قطع رابطه متقابل آنان و مردم (قال فاذهب ... لامساس )

۶ - سامرى علاوه بر کیفر دنیوى، مجازاتى حتمى و تخلف ناپذیر نیز در آخرت خواهد داشت. (لک فى الحیوة ... و إنّ لک موعدًا لن تخلفه ) «موعد» در معانى «وعده»، «زمان وعده» و «مکان وعده» استعمال مى شود و مقصود از آن برحسب ظاهر، عذاب موعود در قیامت است.

۷ - پیشوایان گمراهى، با مجازات دنیوى از مجازات اخروى معاف نخواهند شد. (فى الحیوة ... لامساس و إنّ لک موعدًا لن تخلفه )

۸ - تخلف ناپذیر بودن برخى از تهدیدها و وعیدهاى خداوند (موعدًا لن تخلفه ) «لن تخلفه» مجهول است و فاعل بیان نشده آن خداوند است.

۹ - سامرى، خود نیز گوساله دست ساز خود را مى پرستید. (وانظر إلى إلهک الذى ظلت علیه عاکفًا ) «إلهک» علاوه بر تحقیر معبود سامرى، دلالت بر آن دارد که او خود نیز آن را به عنوان «إله» پذیرفته بود.

۱۰ - سامرى، خود را به مواظبت کامل از گوساله دست ساز خود، ملزم ساخته بود و همواره در کنار آن به سر مى برد. (ظلت علیه عاکفًا ) «ظلت»، تخفیف یافته «ظللت» (مداومت داشتى) است. «عکوف» به معناى ملازم چیزى بودن و سرکشى دائم از آن است (مصباح) و «ظلت علیه عاکفاً»; یعنى، به آن توجه فراوان داشتى و مدام دیدار خود را با آن تازه مى کردى.

۱۱ - سوزاندن گوساله سامرى به طور کامل و محو اثر آن و افشاندن سوخته آن به دریا، تصمیم قطعى و مؤکد موسى(ع) در باره گوساله زرّین سامرى (وانظر إلى إلهک ... لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه فى الیمّ نسفًا ) «تحریق» (مصدر «لنحرّقنّه») به معناى زیاد سوزاندن است (مصباح). «نسف» به معناى از ریشه برکندن و منهدم ساختن و به هوا افشاندن است (قاموس). گفتنى است که معناى اخیر در آیه مناسب تر به نظر مى رسد، بنابراین «ثمّ لننسفنّه...» ; یعنى، پس از سوزاندن گوساله (ذوب کردن و تبدیل آن به قطعات ریز) سوخته آن را به دریا خواهیم پاشید.

۱۲ - سوزاندن گوساله سامرى و ریختن سوخته آن به دریا، در برابر دیدگان سامرى و دیگر مردم انجام گرفت. (وانظر ... لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه فى الیمّ ) «انظر» فرمان موسى(ع) به سامرى است و ظاهر آن است که مقصود، مشاهده مراسم سوزاندن و به دریا ریختن باشد. ضمیرهاى جمع در «لنحرّقنّه» و «لننسفنّه»، گویاى حضور مردم در آن صحنه است.

۱۳ - موسى(ع)، براى نابود ساختن گوساله سامرى، همکارى و هم یارى بنى اسرائیل را تدارک دیده و بر شرکت دادن آنان دراین اقدام مصمم بود. (لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه ) ضمیرهاى جمع در افعال «لنحرّقنّه» و «لننسفنّه» گویاى نکته یاد شده است.

۱۴ - تراشیدن و تبدیل گوساله سامرى به براده ها و خرده فلزهایى بى مصرف و پراکنده ساختن آن در آب دریا، برنامه موسى(ع) در ریشه کن ساختن انحراف گوساله پرستى بنى اسرائیل (لنحرّقنّه ) از معانى ذکر شده براى «حرق» و «تحریق»، سوهان کارى کردن و ساییدن است و «تحریق» بر متوالى بودن و شدت بیشتر آن دلالت دارد (لسان العرب). برداشت یاد شده بر مبناى این معنا استفاده شده است.

۱۵ - مبارزه با زمینه هاى فکرى و عینى شرک و نابود کردن آنها، شیوه موسى(ع) در ستیز با گوساله پرستى بنى اسرائیل (إلهک الذى ... لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه ) سوزاندن گوساله سامرى از چند جهت قابل تأمل است: ۱- از جهت نابود کردن و محو ساختن آن از دیدگان مردم تا مبادا دوباره به آن گرایش یابند. ۲- اثبات «اله» نبودن آن براى ظاهر بینان، با سوزاندن و خردکردن تندیس زرّین گوساله. جهت اول، جهتى عینى و جهت دوم، جهت فکرى است.

۱۶ - لزوم خشکاندن ریشه هاى شرک و پرستش غیر خدا و محو آثار آن از زندگى مردم (إلهک ... لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه فى الیمّ نسفًا )

۱۷ - ارزش هاى مادى و هنرى، نباید موجب سستى در مبارزه با شرک و نابود کردن نمودها و زمینه هاى آن گردد. (وانظر إلى إلهک ... لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه فى الیمّ نسفًا ) با وجود آن که گوساله سامرى از فلزات قیمتى ساخته شده بود و امکان این وجود داشت که از آن استفاده هاى صحیح نیز صورت گیرد; در عین حال موسى(ع) به سوزاندن و نابود ساختن آن فرمان داد; چرا که ارزش حفاظت از عقاید صحیح و مبارزه با انحرافات عقیدتى، قابل مقایسه با ارزش هاى مادى نیست.

موضوعات مرتبط

  • استمداد: استمداد از بنى اسرائیل ۱۳
  • بنى اسرائیل: تاریخ بنى اسرائیل ۱، ۳، ۱۳، ۱۴، ۱۵; روش مبارزه باگوساله پرستى بنى اسرائیل ۱۴، ۱۵; نقش بنى اسرائیل ۱۳
  • خدا: تخلف ناپذیرى وعیدهاى خدا ۸
  • رهبران: کیفر اخروى رهبران گمراهى ۷; کیفر دنیوى رهبران گمراهى ۷
  • سامرى: القاى گوساله سامرى در دریا ۱۱، ۱۲; تبعید سامرى ۱; روش نابودى گوساله سامرى ۱۴; سوزاندن گوساله سامرى ۱۱، ۱۲; طرد سامرى ۳، ۴، ۶; قصه سامرى ۱، ۳، ۹، ۱۰; قطع رابطه با سامرى ۱; حتمیت کیفر اخروى سامرى ۶; کیفر دنیوى سامرى ۶; کیفر سامرى ۴; گوساله پرستى سامرى ۹; محافظت از گوساله سامرى ۱۰; محاکمه سامرى ۱; نابودى گوساله سامرى ۱۳; نفرین بر سامرى ۳; نقش سامرى ۱۰
  • شرک ستیزى: اهمیت شرک ستیزى ۱۶، ۱۷
  • گمراهان: روش برخورد با گمراهان ۵; طرد گمراهان ۵; قطع رابطه با گمراهان ۵
  • مرتد: احکام مرتد ۲; تبعید مرتد ۲
  • موسى(ع): آثار نفرین موسى(ع) ۳; تصمیم موسى(ع) ۱۱; روش شرک ستیزى موسى(ع) ۱۵; قصه موسى(ع) ۱، ۳، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۵; قضاوت موسى(ع) ۱; موسى(ع) و گوساله سامرى ۱۱
  • هنر: نقش آثارهنرى ۱۷
  • یهودیت: تعالیم یهودیت ۲; مرتد در یهودیت ۲

منابع