هود ٧٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۵۲ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

(اما) هنگامی که دید دست آنها به آن نمی‌رسد (و از آن نمی‌خورند، کار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم!»

|و چون ديد دستشان به غذا نمى‌رود آنها را غير عادى يافت و از آنها احساس ترس كرد. گفتند: مترس كه ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‌ايم
و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمى‌شود، آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى بر دل گرفت. گفتند: «مترس، ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‌ايم.»
و چون دید که آنان به طعام دست دراز نمی‌کنند آنان را بیگانه شمرد و در حال از آنها دلش متوحش و بیمناک گردید، آنان گفتند: مترس که ما فرستاده خدا به قوم لوط می‌باشیم.
و چون دید دست هایشان به سوی غذا دراز نمی شود، آنان را ناشناس یافت و از آنان احساس ترس و دلهره کرد، گفتند: مترس که ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم.
و چون ديد كه بدان دست نمى‌يازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آنها بيمناك شد. گفتند: مترس، ما بر قوم لوط فرستاده شده‌ايم.
و چون دید که دستانشان به سوی آن دراز نمی‌شود، به آنان احساس بیگانگی کرد، و از آنان ترسی در دل یافت، گفتند مترس ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم‌
پس چون ديد كه دستشان به آن نمى‌رسد، آنان را ناشناخت و بيگانه شمرد و از آنها بيمى به دل گرفت. گفتند: مترس كه ما به قوم لوط فرستاده شده ايم.
هنگامی که دید آنان دست به سوی آن دراز نمی‌کنند (و لب به غذا نمی‌زنند، پیش خود فکر کرد که دوست نیستند و سر جنگ دارند، این است که نمی‌خواهند غذا بخورند) لذا از ایشان رمید و بدشان دید و هراسی از آنان به دل راه داد. گفتند: مترس. ما (فرشتگان خدائیم و) به سوی قوم لوط روانه شده‌ایم (تا آنان را هلاک کنیم).
پس چون دست‌هایشان را دید (که‌) بدان نمی‌رسد، انکار (و انگار)‌شان کرد و از ایشان ترسی (به دل) برگرفت. گفتند: «مترس، ما به‌راستی سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم.»
و هنگامی که دید دستهاشان نمی‌رسد بسوی آن ناشناسشان گرفت و برداشت از ایشان بیمی گفتند نترس که ما فرستاده شدیم بسوی قوم لوط


هود ٦٩ آیه ٧٠ هود ٧١
سوره : سوره هود
نزول : ٩ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«رَأیا أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ»: دید که دستشان بدان نمی‌رسد. مراد این است که دست به طعام نمی‌زنند و از آن نمی‌خورند. حال چون فرشته بودند غذا نمی‌خوردند. یا این که به رسم عرب، قاصدانی که برای پیام بدی همچون اعلان جنگ آمده باشند، در منزلِ طرف غذا نمی‌خورند، این بود که غذا نمی‌خوردند. «أَوْجَسَ»: احساس کرد. به دل راه داد. «خِیفَةً»: خوف و هراس.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- فرشتگان وارد بر ابراهیم(ع)، دست به غذا نبردند و از آن تناول نکردند. (فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه) «لاتصل إلیه» (دستشان به سوى گوساله بریان شده نمى رسید) کنایه از آن است که از غذا تناول نمى کردند.

۲- خوددارى فرشتگان از خوردن غذاى ابراهیم(ع)، موجب ناراحتى و ناخوشایندى او شد. (فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم)

۳- ابراهیم(ع)، از فرشتگان حاضر در خانه خویش ، احساس ترس و دلهره کرد. (و أوجس منهم خیفة) ایجاس (مصدر أوجس) به معناى احساس کردن است.

۴- خوددارى فرشتگان از تناول غذا، عامل ترس ابراهیم(ع) از آنان شد. (فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم و أوجس منهم خیفة)

۵- خوددارى مهمانان از تناول غذا، نشانه خصومت آنان با میزبان در عصر ابراهیم(ع)* (فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم و أوجس منهم خیفة) جمله «أوجس...» عطف بر «نکرهم» و جواب براى «لما ...» است. در نتیجه احساس ترس بر تناول نکردن غذا مترتب شده است و این معنا، بیانگر رسمى است که در برداشت فوق آورده شد.

۶- فرشتگان، از غذاهاى مادى تناول نمى کنند. (فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه)

۷- فرشتگان مهمان بر ابراهیم(ع)، با معرفى خود و مأموریتشان ، ترس و دلهره را از ابراهیم(ع) زدودند. (قالوا لاتخف إنا أُرسلنا إلى قوم لوط)

۸- حضرت ابراهیم(ع) به ماهیت مهمانان خویش (فرشته بودن آنان) تا پیش از معرفى خودشان، پى نبرده بود. (قالوا لاتخف إنا أُرسلنا إلى قوم لوط)

۹- محدودیت علم و آگاهى پیامبران (فما لبث أن جاء بعجل حنیذ. فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم و أوجس منهم خیفة)

۱۰- فرشتگان، توانا بر سخن گفتن با آدمیان و درک سخنان و حالات ایشان (قالوا سلمًا ... قالوا لاتخف)

۱۱- از میان بردن قوم لوط ، مأموریت فرشتگان حاضر در پیشگاه ابراهیم(ع) (إنا أُرسلنا إلى قوم لوط) از آیه ۷۶ و نیز آیات مربوط به داستان لوط(ع) معلوم مى شود هدف از فرستادن فرشتگان به سوى قوم لوط، به هلاکت رساندن آنان بود.

روایات و احادیث

۱۲- «عن أبى عبدالله(ع) قال: إن الله تعالى بعث أربعة أملاک ... فمرّوا بابراهیم(ع) و هم معتمّون فسلّموا علیه فلم یعرفهم ... فشوى لهم عجلاً سمیناً حتى أنضجه ثم قرّبه إلیهم فلما وضعه بین أیدیهم رأى أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم و أوجس منهم خیفة فلما رأى ذلک جبرئیل حسر العمامة عن وجهه و عن رأسه فعرفه ابراهیم(ع) فقال أنت هو؟ فقال: نعم ...;[۱] از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: خداى تعالى چهار فرشته فرستاد آنان بر ابراهیم گذر کردند در حالى که داراى عمامه بودند [سر و صورت خود را با عمامه پوشانده بودند] پس بر او سلام کردند، او آنان را نشناخت... آن گاه برایشان گوساله فربهى بر آتش نهاد تا آن را پخت و نزد آنان آورد و هنگامى که ابراهیم(ع) دید دست فرشتگان به آن گوساله بریان نمى رسد، آنان را نشناخت و در دل احساس ترس نمود، چون جبرئیل چنین دید، عمامه را از سر و صورت خود کنار زد. پس ابراهیم او را شناخت و گفت: تو همانى گفت: آرى».

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): ابراهیم(ع) و ملائکه ۲، ۸، ۱۲; ترس ابراهیم(ع) از ملائکه ۳، ۴; رفع ترس ابراهیم(ع) ۷; عوامل اندوه ابراهیم(ع) ۲; عوامل ترس ابراهیم(ع) ۴; قصه ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۷، ۸، ۱۲; محدوده علم ابراهیم(ع) ۸; مهمانان ابراهیم(ع) ۷، ۸، ۱۱
  • انبیا: محدوده علم انبیا ۹
  • دشمنى: نشانه هاى دشمنى در دوران ابراهیم(ع) ۵
  • قوم لوط: هلاکت قوم لوط ۱۱
  • ملائکه: استعدادهاى ملائکه ۱۰; تکلم ملائکه ۱۰; مسؤولیت ملائکه ۱۱; ملائکه عذاب ۱۱; ملائکه مبشّر ۷، ۱۲; ملائکه و ابراهیم(ع) ۷; ملائکه وحالات انسان ۱۰; ملائکه و طعام ابراهیم(ع) ۱; ملائکه و غذا ۶

منابع

  1. کافى، ج ۸، ص ۳۲۸، ح ۵۰۵; تفسیربرهان، ج ۲، ص ۲۲۶، ح ۱.