النساء ٣٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، بزودی او را در آتشی وارد خواهیم ساخت؛ و این کار برای خدا آسان است.

و هر كه به تجاوز و ستم چنين كند، زودا كه او را به آتش دوزخ در آوريم، و اين بر خدا آسان است
و هر كس از روى تجاوز و ستم چنين كند، به زودى وى را در آتشى درآوريم، و اين كار بر خدا آسان است.
و هر کس از روی دشمنی و ستمگری چنین کند، پس او را به زودی در آتش دوزخ درآوریم، و این کار (انتقام کشیدن از ظالمان) برای خدا آسان است.
و هر که خوردن مال به باطل و قتل نفس را از روی تجاوز [از حدود خدا] و ستم [بر خود و دیگران] مرتکب شود، به زودی او را در آتشی [آزار دهنده و سوزان] درآوریم؛ واین کار بر خدا آسان است.
و هر كه اين كارها از روى تجاوز و ستم كند، او را در آتش خواهيم افكند و اين بر خدا آسان است.
و هرکس از روی سرکشی و ستم چنین کند، او را به آتشی در خواهیم آورد و این امر بر خداوند آسان است‌
و هر كه از روى تجاوز و ستم چنين كند زودا كه او را به آتش دوزخ درآوريم، و اين بر خدا آسان است.
و کسی که چنین کاری (یعنی خودکشی یا خوردن به ناحق اموال دیگران) را تجاوزگرانه و ستمگرانه مرتکب شود، او را با آتش دوزخ می‌سوزانیم، و این (عمل هم) برای خدا آسان است.
و هر کس از روی تجاوز و ستم چنین کند، به زودی وی را گیرانه‌ی آتشی کنیم، و این کار بر خدا آسان بوده است.
و آن کس که این کار را کند به بیداد و ستم بزودی چشانیمش آتش را و آن است بر خدا آسان‌


النساء ٢٩ آیه ٣٠ النساء ٣١
سوره : سوره النساء
نزول : ٨ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«عُدْواناً»: تجاوزگرانه. «ظُلْماً»: ستمگرانه. (عُدْوَاناً وَ ظُلْماً) مصدرند و حال واقع شده‌اند و تقدیر چنین است: مُتَعَدِّیاً وَ ظالِماً. «یَسِیراً»: آسان.


تفسیر

نکات آیه

۱- قتل و آدمکشى از سر ظلم و تجاوز، موجب گرفتارى به عذاب دوزخ (و لا تقتلوا انفسکم ... و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً فسوف نُصلیه ناراً) در برداشت فوق «ذلک» اشاره به «قتل نفس» گرفته شده است.

۲- تصرف به ناحق در اموال دیگران از سر ظلم و تجاوز، موجب گرفتارى به آتش دوزخ (و لا تقتلوا انفسکم ... و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً فسوف نُصلیه ناراً) بنابر اینکه «ذلک» اشاره به «لا تاکلوا» و یا مجموع «لا تاکلوا ... و لا تقتلوا» باشد.

۳- تصرف نامشروع و باطل در اموال دیگران، تجاوز و ظلم است. (و لا تقتلوا انفسکم ... و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً) بنابر اینکه «عدواناً و ظلماً» قید توضیحى باشد.

۴- آدمکشى، تجاوز و ظلم است. (و لا تقتلوا انفسکم ... و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً) برخى برآنند که «عدواناً» و «ظلماً»، قید توضیحى است و اشاره به علت عقوبت دارد. یعنى چون آدمکشى و انتحار، تجاوز و ظلم است، موجب عقوبت مى شود.

۵- جنگهاى داخلى میان مسلمین، ظلم و تجاوز و موجب استحقاق عذاب اخروى است. (و لا تقتلوا انفسکم ... و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً فسوف نُصلیه ناراً)

۶- خودکشى، تجاوز و ستمگرى است و موجب گرفتارى به عذاب دوزخ.* (و لا تقتلوا انفسکم ... و من یفعل ذلک ... فسوف نُصلیه ناراً)

۷- جرمى که از سر ستمکارى و تجاوزگرى نباشد، موجب استحقاق عذاب الهى نخواهد شد. (و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً فسوف نُصلیه ناراً) بنابر اینکه «عدواناً و ظلماً»، قید احترازى باشد.

۸- وارد نمودن تجاوزکاران و ستمگران به دوزخ و بریان کردن آنان، کارى آسان براى خداوند (و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً ... و کان ذلک على اللّه یسیراً) «صلى» از مصدر «صَلْى»، و به معناى بریان کردن است. (القاموس المحیط).

۹- عذاب ستمگران و تجاوزکاران، در راستاى رحمت الهى* (انّ اللّه کان بکم رحیماً. و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً فسوف نُصلیه ناراً) عذاب ستمگران پس از بیان رحمت مطلق الهى، اشاره به این است که عذابهاى الهى، جلوه اى از رحمت او بر انسانهاست.

روایات و احادیث

۱۰- حضور جاودانه در آتش دوزخ، پیامد و مجازات خودکشى (فسوف نُصلیه ناراً) امام صادق (ع): من قتل نفسه متعمداً فهو فى نار جهنّم خالداً فیها قال اللّه تعالى: «و لا تقتلوا انفسکم ... فسوف نصلیه ناراً».[۱]

موضوعات مرتبط

  • اختلاف: کیفر اختلاف ۵
  • تجاوز: ظلم تجاوز ۳
  • جهنم: آتش جهنم ۲، ۱۰ ; جاودانگى در جهنم ۱۰ ; عذاب جهنم ۱، ۶ ; موجبات جهنم ۱، ۲، ۶
  • خدا: افعال خدا ۸ ; رحمت خدا ۹
  • خودکشى: ظلم خودکشى ۶ ; کیفر خودکشى ۱۰
  • ظالمان: در جهنّم ۸ ; عذاب ظالمان ۹
  • ظلم: کیفر ظلم ۱، ۲ ; موارد ظلم ۳، ۴، ۶
  • عذاب: موجبات عذاب ۵
  • غصب: ظلم غصب ۳ ; کیفر غصب ۲
  • قتل: ظلم قتل ۴ ; کیفر قتل ۱
  • گناه: عفو گناه ۷
  • متجاوزان: عذاب متجاوزان ۹ ; متجاوزان در جهنّم ۸
  • مسلمانان: اختلاف مسلمانان ۵

منابع

  1. من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۷۴، ح ۲۳، ب ۱۷۹ ; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۳۶۴، ح ۱۲.