الكهف ٧٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۰۱ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانی را دیدند؛ و او آن نوجوان را کشت. (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!»

|پس برفتند تا به نوجوانى برخوردند، پس [خضر] او را كشت. موسى گفت: آيا بى‌گناهى را بى‌آن كه كسى را كشته باشد كشتى؟ واقعا كار منكرى مرتكب شدى
پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند. [بنده ما] او را كشت. [موسى به او ] گفت: «آيا شخص بى‌گناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى؟ واقعاً كار ناپسندى مرتكب شدى.»
و باز هم روان شدند تا به پسری برخوردند، او پسر را (بی‌گفتگو) به قتل رسانید. باز موسی گفت: آیا نفس محترمی که کسی را نکشته بود بی‌گناه کشتی؟ همانا کار بسیار منکر و ناپسندی کردی.
پس [هر دو] به راه افتادند تا [زمانی که] به نوجوانی برخوردند؛ پس [بنده ما] او را کشت. موسی گفت: آیا شخص بی گناهی را بدون آنکه کسی را کشته باشد، کُشتی؟ به راستی که کاری بسیار ناپسند مرتکب شدی!
و رفتند تا به پسرى رسيدند، او را كشت، موسى گفت: آيا جان پاكى را بى‌آنكه مرتكب قتلى شده باشد مى‌كشى؟ مرتكب كارى زشت گرديدى.
باز رهسپار شدند تا آنکه به جوانی برخوردند و [خضر] او را کشت [موسی‌] گفت آیا انسان بیگناهی را بدون آنکه قصاصی در بین باشد، کشتی، به راستی کار ناپسندیده‌ای کردی‌
پس روانه شدند تا آنگاه كه نوجوانى را ديدار كردند و او را كشت، [موسى‌] گفت: آيا جان پاكى- بى‌گناهى- را بى‌آنكه كسى را كشته باشد كشتى؟ براستى كارى زشت و ناشايسته كردى.
به راه خود ادامه دادند تا آن گاه که (از کشتی پیاده شدند و در مسیر خود) به کودکی رسیدند. (خضر) او را کشت! (موسی) گفت: آیا انسان بیگناه و پاکی را کشتی، بدون آن که او کسی را کشته باشد؟! واقعاً کار زشت و ناپسندی کردی.
پس (همچنان خستند و) رستند، تا هنگامی که به نوجوانی برخورد کردند. پس وی او را کشت. (موسی بدو) گفت: «آیا شخص پاکی را- بدون اینکه کسی را به (ناپاکی) کشته باشد- کشتی‌؟ بی‌چون همواره منکری (به بار) آوردی.»
پس برفتند تا گاهی که به کودکی رسیدند بکشتش گفت آیا کشتی تنی پاک را نه در برابر تنی همانا آوردی چیزی ناپسند را


الكهف ٧٣ آیه ٧٤ الكهف ٧٥
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«غُلاماً»: نوجوان. در اینجا مراد پسر بچّه و کودک است (نگا: آل‌عمران / ). «نَفْساً»: انسان. شخص. «زَکِیَّةً»: پاک و بی‌گناه. «بِغَیْرِ نَفْسٍ»: بدون کشتن کسی و داشتن حق قصاص. «نُکْراً»: زشت. نفرت‌انگیز.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- خضر(ع) عذرخواهى موسى(ع) را پذیرفت و اجازه ادامه همراهى را به او داد. (فانطلقا) «فاء» در «فانطلقا» فصیحه است و بر محذوف بودن جملاتى دلالت دارد از قبیل این که: «خضر عذر موسى(ع) را پذیرفت و اجازه همراهى به او داد. آن۲- موسى و خضر(ع) پس از ماجراى کشتى، از آن پیاده شده و در خشکى، با نوجوانى برخورد کردند. (فانطلقا حتّى إذا لقیا غلمًا) «غلام» یعنى «کسى که سبیل او تازه روییده باشد». (معجم مقاییس اللغة).

۳- پذیرفتن عذرخواهى خطاکاران و قبول درخواست عفو و گذشت آنان، از صفات اولیاى الهى است. (لاتؤاخذنى بما نسیت ... فانطلقا)

۴- خضر(ع) بى درنگ، پس از مشاهده نوجوان، او را به قتل رسانید. (حتّى إذا لقیا غلمًا فقتله) ظاهر عطف به «فاء» در «فقتله» آن است که خضر(ع) بدون هیچ مقدمه اى، در پى برخورد با نوجوان، به کشتن او اقدام کرده است.

۵- موسى(ع) نوجوان مقتول را، فردى بى گناه دانست و خضر(ع) را به جهت کشتن وى، به شدّت مورد اعتراض قرار داد. (قال أقتلت نفسًا زکیّة بغیر نفس لقد جئت شیئًا نکرًا) «زکاة» به معناى «طهارت» و «صلاح» و «نمو» و «برکت» و «مدح» آمده است. (لسان العرب) در آیه، مراد از «زکیة»، توصیف نوجوان به طهارت و پاکى از گناه است.

۶- قبل از اثبات جرم، اصل، بر برائت است. (أقتلت نفسًا زکیّة بغیر نفس) موسى(ع) نوجوان کشته شده را «زکیة» (طاهر) دانست. در این که موسى(ع) از کجا مى دانست که او کسى را نکشته تا سزاوار قصاص باشد، دو احتمال وجود دارد: ۱- بنابر این که قبل از اثبات جرم، اصل، برائت است; ۲- با علم و اطلاع غیبى بر موضوع. برداشت فوق برپایه احتمال نخست است.

۷- موسى(ع)، از برخى امور غیبى، آگاه بود. (أقتلت نفسًا زکیّة بغیر نفس) آگاهى موسى(ع) از قاتل نبودن نوجوان مقتول، ممکن است از علوم غیبى آن حضرت باشد.

۸- موسى(ع) نسبت به اَعمال ناروا و خلاف شرع حساسیت شدیدى داشت. (قال أقتلت نفسًا زکیّة بغیر نفس) اعتراض موسى به خضر(ع) على رغم قول و قرارهاى قبلى، نشان از آن دارد که موسى(ع) به قدرى در این مسائل حساسیّت داشت که تحت تأثیر آن، عهد و قرار خود را نیز فراموش کرده و یا آن را نادیده گرفت.

۹- قصاص قاتل و کشتن او به جرم قتل، در شریعت موسى(ع) جائز بوده است. (أقتلت نفسًا زکیّة بغیر نفس) از مفهوم «بغیر نفس» استفاده مى شود که اگر قتل نفس، از روى قصاص مى بود، از نظر موسى(ع) قابل قبول بود و خضر مورد اعتراض موسى(ع) واقع نمى شد.

۱۰- کشتن فرد بى گناه، کارى زشت و ناروا است. (لقد جئت شیئًا نکرًا) «نکر» صفت مشبه و به معناى «منکَر» است «یعنى کار قبیح و ناپسند و خلاف معروف».

روایات و احادیث

۱۱- «عن أبى عبداللّه:... بینما العالم یمشى مع موسى إذا هم بغلام یلعب قال: «فوکزه العالم، فقتله. فقال له موسى: «أقتلت نفساً زکیة بغیر نفس لقد جئت شیئاً نکراً؟». قال: «فأدخل العالم یده فاقتلع کتفه فإذا علیه مکتوب: کافر مطبوع ; از امام صادق(ع) روایت شده: ... آن گاه که عالم (خضر) با موسى(ع) مى رفت، ناگاه، به پسرى برخوردند که بازى مى کرد. امام فرمود: «پس آن عالم، مشتى بر وى زد و او را کشت. موسى(ع) به او گفت: «أقتلت نفساً زکیة بغیر نفس...؟». امام فرمود: «پس آن عالم، دست برد و کتف پسر را بیرون آورد که بر آن نوشته شده بود «کافر مطبوع».(کافرى که مهر کفر بر او زده شده است)».[۱]

۱۲- «عن أبى عبداللّه(ع): ... و خرجا (موسى و خضر(ع)) على ساحل البحر فإذا غلام یلعب مع غلمان ... فتورّکه العالم فذبحه ; از امام صادق(ع) روایت شده: ... آن دو (موسى و خضر(ع)) در کنار ساحل دریا (از کشتى) بیرون آمدند، ناگهان به پسرى برخوردند که با چند پسر دیگر بازى مى کرد... پس آن عالم (یعنى خضر) آن پسر را بر زانوى خود گذاشت و ذبح اش کرد».[۲]

موضوعات مرتبط

  • اصل برائت ۶:
  • اولیاءالله: صفات اولیاءالله ۳; عفوهاى اولیاءالله ۳
  • بى گناهان: ناپسندى قتل بى گناهان ۱۰
  • خضر(ع): اعتراض به خضر(ع) ۵، ۱۱; بى گناهى نوجوانان قصه خضر(ع) ۵; فلسفه قتل نوجوان قصه خضر(ع) ۱۱; قتل نوجوان قصه خضر(ع) ۴، ۱۱ ; قصه خضر(ع) ۱، ۲، ۴، ۵، ۱۱، ۱۲; مسافرت خضر(ع) ۱; ملاقات خضر(ع) با نوجوان ۲
  • خطاکاران: عفو خطاکاران ۳; قبول عذر خطاکاران ۳
  • عمل: عمل ناپسند ۱۰
  • قصاص: احکام قصاص ۹
  • موسى(ع): اعتراض موسى(ع) ۵، ۱۱; بینش موسى(ع) ۵; تعصب دینى موسى(ع)۸; علم غیب موسى(ع) ۸; قبول عذر موسى(ع) ۱; قصه موسى(ع) ۱، ۲، ۴، ۵، ۱۱، ۱۲; مسافرت موسى(ع) ۱; ملاقات موسى(ع) با نوجوان ۲; همراهى موسى(ع) با خضر(ع) ۱
  • یهودیت: قصاص در یهودیت ۹

منابع

  1. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۳۳۵، ح ۵۳; نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۸۶، ح ۱۶۷.
  2. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۳۳۳، ح ۴۷; نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۷۷، ح ۱۵۱.