طه ٧

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۰۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

اگر سخن آشکارا بگویی (یا مخفی کنی)، او اسرار -و حتی پنهان‌تر از آن- را نیز می‌داند!

و اگر سخن به آواز گويى [يا آهسته‌]، بى‌ترديد او نهان و نهان‌تر را مى‌داند
و اگر سخن به آواز گويى، او نهان و نهان‌تر را مى‌داند.
و اگر به آواز بلند یا آهسته سخن گویی (یکسان است که) همانا خدا بر نهان و مخفی‌ترین امور جهان کاملا آگاه است.
و اگر سخن خود را با صدای بلند آشکار کنی [یا پنهان بداری، برای خدا یکسان است]؛ زیرا او پنهان وپنهان تر را می داند.
و اگر سخن بلند گويى، او به راز نهان و نهان‌تر آگاه است.
و اگر سخنت را آشکار کنی [یا پوشیده بداری‌] بدان که او هر راز و هر نهفته‌ای را می‌داند
و اگر سخن را بلند گويى [يا پنهان كنى‌]، همانا او نهان و نهان‌تر را نيز مى‌داند.
(ای پیغمبر!) اگر آشکارا سخن بگوئی (یا پنهان، برای خدا فرق نمی‌کند) و نهانی (سخن گفتن تو با دیگران را) و نهان‌تر (از آن را که سخن گفتن تو با خودت و خواطر دل است) می‌داند.
و اگر سخن آشکار گویی پس او نهان و نهان‌تر را می‌داند.
و اگر بلند گوئی سخن را همانا او می‌داند نهان و نهان‌تر را


طه ٦ آیه ٧ طه ٨
سوره : سوره طه
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِن تَجْهَرْ ...»: اگر آشکارا سخن بگوئی. مخاطب پیغمبر و به تبع او پیروانش می‌باشد. یا مخاطب خود «انسان» و عام است. «السِّرَّ»: مراد نجوای با دیگران است. «أَخْفَی»: مراد چیزهائی است که به دل می‌گذرد، اعم از اندیشه و وسوسه و نیّت (نگا: ملک / ، ِ / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱ - خداوند، به آنچه که آدمى مى گوید و اظهار مى کند، آگاه است. (و إن تجهر بالقول فإنّه یعلم السرّ و أخفى ) جمله «فإنّه یعلم...» جانشین جواب شرط «إن تجهر» است و معناى آیه این است که اگر سخن آشکار کنى [خدا مى داند]، زیرا که او سرّ و مخفى تر از آن را مى داند. دراین موارد، بیان علت از تصریح به جواب شرط بى نیاز مى کند.

۲ - اسرار و رازهاى بازگو نشده افراد و نیت هاى آنان، براى خداوند آشکار است و بر آن آگاهى کامل دارد. (فإنّه یعلم السرّ ) «سر»، یعنى آنچه از دیگران کتمان مى شود (لسان العرب).

۳ - انسان، داراى ضمیرى ناخود آگاه و دانسته هایى مى باشد که غفلت آن را پوشانده است. (فإنّه یعلم السرّ و أخفى ) «أخفى» اسم تفضیل است و مخفى تر از «سر» به چیزى تطبیق مى کند که نه تنها انسان آن را از دیگران مکتوم داشته بلکه خود نیز به آن التفات ندارد، ولى در ذهن او ثبت است.

۴ - خداوند به رازهاى فراموش شده آدمى و نهفته ترین اسرار او آگاه است. (فإنّه یعلم ... أخفى)

۵ - خداوند، داراى علم مطلق و آگاه از غیب و شهود (فإنّه یعلم السرّ و أخفى )

۶ - قرآن و پندهاى آن، نشأت یافته از علم مطلق خداوند است. (تذکرة ... فإنّه یعلم السرّ و أخفى )

۷ - آگاهى خداوند بر سر و آشکار آدمى، جلوه اى از حاکمیت و مالکیت مطلقه او بر سرتاسر هستى و اجزاى آن است. (على العرش استوى . له ما فى السموت ... فإنّه یعلم السرّ و أخفى ) ارتباط این آیه با آیات قبل، گویاى این است که چون خداوند بر همه هستى فرمان روایى مى کند و مالک حقیقى جهان است، پس بر همه چیز اطلاع و وقوف دارد، اگر چه سر و یا مخفى تر از آن باشد.

۸ - اظهار شده ها، رازها و مخفى تر از رازها، سه طبقه اطلاعات در ساختار دانسته هاى انسان است. (فإن تجهر بالقول فإنّه یعلم السرّ و أخفى)

۹ - توجه به آگاهى خداوند، حتى از پوشیده ترین افکار و گفتار، بازدارنده انسان از زبان گشودن به گفتار نارو است. * (و إن تجهر بالقول فإنّه یعلم السرّ و أخفى) جمله «فإنّه یعلم...» تهدید به پوشیده نماندن هیچ فکر و گفته اى از خداوند است. تفریع این تهدید بر «إن تجهر بالقول» گویاى این است که مراد از «القول» گفتارى است که نه تنها به زبان آوردن آن ناروا است، بلکه حتى اندیشه نیز باید از محتواى آن پاک باشد.

روایات و احادیث

۱۰ - «محمدبن مسلم قال: سألت أباعبداللّه(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ: «یعلم السرّ و أخفى» قال: «السرّ» ما کتمته فى نفسک، و «أخفى» ما خطر ببالک ثمّ أنسیته; محمدبن مسلم گفت: از امام صادق(ع) در باره سخن خداى عزّوجلّ: «یعلم السرّ و أخفى» سؤال کردم فرمود: «سرّ» آن است که در درون خود، آن را پنهان کرده باشى و «أخفى» آن است که به قلبت خطور کرده و سپس از خاطرت برده شود».[۱]

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: حاکم آفرینش ۷
  • انسان: ابعاد انسان ۳; راز انسان ها۲، ۴، ۱۰; سخن انسان ها ۱; ضمیر ناخودآگاه انسان ۳; مراتب اطلاعات انسان ۸
  • خدا: آثار علم خدا ۶; علم غیب خدا ۱، ۲، ۴، ۵، ۷; نشانه هاى حاکمیت خدا ۷; نشانه هاى مالکیت خدا ۷
  • ذکر: آثار ذکر علم غیب خدا ۹
  • سخن: موانع سخن ناپسند ۹
  • غفلت: آثار غفلت ۳
  • قرآن: منشأ قرآن ۶

منابع

  1. معانى الأخبار، ص ۱۴۳، ح ۱; نورالثقلین، ج ۳، ص ۳۷۳، ح ۳۷.