گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۶۷: خط ۱۶۷:
سپس همچنان داستان استيلاى ابرهه بر يمن را نقل مى كند، تا آن جا كه مى گويد: او در يمن كعبه اى بنا كرد و در آن، گنبدهايى از طلا نهاد، و اهل مملكت خود را فرمان داد تا آن خانه را، همچون مراسم حج زيارت نموده، پيرامون آن طواف كنند.  
سپس همچنان داستان استيلاى ابرهه بر يمن را نقل مى كند، تا آن جا كه مى گويد: او در يمن كعبه اى بنا كرد و در آن، گنبدهايى از طلا نهاد، و اهل مملكت خود را فرمان داد تا آن خانه را، همچون مراسم حج زيارت نموده، پيرامون آن طواف كنند.  


و در اين بين، مردى از بنى كنانه از قبيلۀ خود به يمن آمد و در آن جا، به اين كعبۀ «قلّابى» بر خورد. پس در همانجا نشست تا قضاى حاجت كند و اتفاقا، خود ابرهه از آن جا گذشت، و آن نجاست را ديد. پرسيد: چه كسى به چنين عملى جرأت كرده؟ به نصرانيّتم سوگند، كه آن خانه را ويران خواهم كرد، تا كسى به حج و زيارت آن جا نرود. آنگاه دستور داد تا فيل بياورند و در بين مردم اعلام كنند كه آمادۀ حركت باشند. مردم و مخصوصا پيروانش از اهل يمن بيرون شدند و اكثر پيروانش از «عك» و «اشعرون» و «خثعم» بودند.
و در اين بين، مردى از بنى كنانه از قبيلۀ خود به يمن آمد و در آن جا، به اين كعبۀ «قلّابى» بر خورد. پس در همان جا نشست تا قضاى حاجت كند و اتفاقا، خود ابرهه از آن جا گذشت، و آن نجاست را ديد. پرسيد: چه كسى به چنين عملى جرأت كرده؟ به نصرانيّتم سوگند، كه آن خانه را ويران خواهم كرد، تا كسى به حج و زيارت آن جا نرود. آنگاه دستور داد تا فيل بياورند و در بين مردم اعلام كنند كه آمادۀ حركت باشند. مردم و مخصوصا پيروانش از اهل يمن بيرون شدند و اكثر پيروانش از «عك» و «اشعرون» و «خثعم» بودند.


مى گويد: سپس كمى راه پيمود و در بين راه مردى را به سوى بنى سليم فرستاد تا مردم را دعوت كند تا بجاى خانه كعبه خانه اى را كه او بنا كرده زيارت كنند، از آن طرف مردى از حمس از بنى كنانه به او برخورد و به قتلش رسانيد و اين باعث شد كه كينه ابرهه بيشتر شده ، و سريع تر روانه مكه شود.
مى گويد: سپس كمى راه پيمود و در بين راه، مردى را به سوى «بنى سليم» فرستاد تا مردم را دعوت كند تا به جاى خانۀ كعبه، خانه اى را كه او بنا كرده، زيارت كنند. از آن طرف، مردى از حمس از «بنى كنانه» به او برخورد و به قتلش رسانيد و اين باعث شد كه كينۀ ابرهه بيشتر شده، و سريع تر روانه مكّه شود.
و چون به طائف رسيد از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمايى با او روانه سازند، اهل طائف مردى از هذيل به نام نفيل را با وى روانه كردند، نفيل با لشكر ابرهه به راه افتاد و به راهنمايى آنان پرداخت تا به مغمس رسيده ، در آنجا اطراق كردند، و مغمس ، محلى در شش ميلى (سه فرسخى ) مكه است در آنجا مقدمات لشكر (كه آشپزخانه و آذوقه و علوفه و ساير مايحتاج لشكر را حمل مى كند) را به مكه فرستادند، مردم قريش دسته دسته به بلنديهاى كوه ها بالا آمدند، و چون لشكر ابرهه را ديدند، گفتند ما هرگز تاب مقاومت با اينان را نداريم ، در نتيجه غير از عبد المطلب بن هاشم و شيبه بن عثمان بن عبد الدار كسى در مكه باقى نماند،
 
و چون به طائف رسيد، از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمايى با او روانه سازند. اهل طائف، مردى از هذيل به نام «نفيل» را با وى روانه كردند. نفيل با لشكر ابرهه به راه افتاد و به راهنمايى آنان پرداخت، تا به مغمس رسيده، در آن جا اطراق كردند. و مغمس، محلى در شش ميلى (سه فرسخى) مكّه است. در آن جا، مقدّمات لشكر (كه آشپزخانه و آذوقه و علوفه و ساير مايحتاج لشكر را حمل مى كند) را به مكّه فرستادند. مردم قريش، دسته دسته به بلندی هاى كوه ها بالا آمدند، و چون لشكر ابرهه را ديدند، گفتند: ما هرگز تاب مقاومت با اينان را نداريم. در نتيجه، غير از عبدالمطلب بن هاشم و شيبه بن عثمان بن عبد الدار، كسى در مكّه باقى نماند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۳ </center>
عبد المطلب همچنان در كار سقايت خود پايدارى نمود، و شيبه نيز در كار پرده دارى كعبه پايدارى كرد در اين موقعيت حساس عبد المطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضه داشت :
عبدالمطلب همچنان در كار سقايت خود پايدارى نمود و شيبه نيز، در كار پرده دارى كعبه پايدارى كرد. در اين موقعيت حساس، عبدالمطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضه داشت:
لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع جلالك
 
لا يغلبوا بصليبهم و محالهم عدوا، محالك
* «'''لا هُمَّ إنَّ المَرءَ يَمنَعُ رَحلَهُ فَامنَع جَلَالَكَ'''»
لا يدخلوا البلد الحرام اذا فامر ما بدالك
* «'''لَا يَغلُبُوا بِصَلِيبِهِم وَ مِحَالِهِم عَدواً، مِحَالَكَ'''»
* «'''لَا يَدخَلُوا البَلَدَ الحَرَامَ إذاً فَأمُر مَا بَدَا لَكَ'''»
 
يعنى : بار الها هر كسى از آنچه دارد دفاع مى كند، تو نيز از خانه ات كه مظهر جلال تو است دفاع كن ، و نگذار با صليبشان و كعبه قلابيشان بر كعبه تو تجاوز نموده ، حرمت آن را هتك ، كنند، مگذار داخل شهر حرام شوند، اين نظر من است ولى آنچه تو بخواهى همان واقع مى شود.
يعنى : بار الها هر كسى از آنچه دارد دفاع مى كند، تو نيز از خانه ات كه مظهر جلال تو است دفاع كن ، و نگذار با صليبشان و كعبه قلابيشان بر كعبه تو تجاوز نموده ، حرمت آن را هتك ، كنند، مگذار داخل شهر حرام شوند، اين نظر من است ولى آنچه تو بخواهى همان واقع مى شود.
آنگاه مقدمات لشكر ابرهه به شترانى از قريش بر خورده آنها را به غنيمت گرفتند، از آن جمله دويست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبد المطلب رسيد، از شهر خارج شد و به طرف لشكرگاه ابرهه روانه گشت ، حاجب و دربان ابرهه مردى از اشعريها بود، و عبد المطلب را مى شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت ، و گفت اينك بزرگ قريش بر در است ، كه انسانها را در شهر و وحشيان را در كوه طعام مى دهد، ابرهه گفت بگو تا داخل شود.
آنگاه مقدمات لشكر ابرهه به شترانى از قريش بر خورده آنها را به غنيمت گرفتند، از آن جمله دويست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبد المطلب رسيد، از شهر خارج شد و به طرف لشكرگاه ابرهه روانه گشت ، حاجب و دربان ابرهه مردى از اشعريها بود، و عبد المطلب را مى شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت ، و گفت اينك بزرگ قريش بر در است ، كه انسانها را در شهر و وحشيان را در كوه طعام مى دهد، ابرهه گفت بگو تا داخل شود.
۱۳٬۷۶۹

ویرایش